گفتگویی آرام با دکتر محمد حسینی قزوینی شیعه اثنا عشری

فهرست کتاب

احادیثی که در فضیلت صدیقسآمده‌اند:

احادیثی که در فضیلت صدیقسآمده‌اند:

۱- بخاری و مسلم از ابو سعید خدریسروایت کرده‌اند که پیامبر خداصبر منبر نشست و گفت: (خداوند به بنده‌ای اختیار داده که از زیبایی‌های دنیا و از آنچه پیش خدا هست یکی را انتخاب کند، آن بنده آنچه را که پیش خدا بود انتخاب کرد. آنگاه ابوبکر گریه کرد و گفت: پدران و مادران ما فدایت باد. ما از ابوبکر تعجب کردیم! و مردم به او گفتند: به این شیخ نگاه کنید پیامبرصاز بنده‌ای خبر می‌دهد که خداوند به او اختیار داده که یا زیبائی‌های دنیا را انتخاب کند یا آنچه پیش خدا هست را انتخاب نماید، ابوبکر می‌گوید: ما پدران و مادران خود را فدایت می‌کنیم. کسی که اختیار داده شده بود خود پیامبر بود و ابوبکر از ما بهتر می‌دانست).

و پیامبر خدا فرمود: (از میان همه مردم ابوبکر بیشتر از همه با همراهی من و بوسیله دارایی‌اش به من احسان کرده است، و اگر کسی از امت خویش را به دوستی بر می‌گرفتم ابوبکر را خلیل و دوست خود قرار می‌دادم، در مسجد هیچ درب و راهی را مگذارید به جز کوچه و راه ابوبکر) [۱۳].

۲- از ابودرداء روایت است که گفت: (پیش پیامبر نشسته بودم که ابوبکر آمد در حالی که گوشه‌ای از لباسش را گرفته بود، تا آن که زانویش نمایان شد، پیامبرصفرمود: برای دوستتان ماجرایی پیش آمده است. ابوبکر سلام کرد و گفت: بین من و ابن خطاب چیزی پیش آمد من او را ناراحت کردم سپس پشیمان شدم، و از او خواستم که مرا ببخشد اما او نپذیرفت، بنابراین به تو روی آورده‌ام، پیامبر فرمود: خداوند تو را می‌بخشد ای ابوبکر. تا سه بار چنین فرمود، سپس عمر پشیمان شد و به خانه ابوبکر آمد و پرسید: آیا ابوبکر اینجاست؟ گفتند: نه، آنگاه عمر پیش پیامبرصآمد و سلام کرد، و رنگ چهره پیامبر داشت تغییر می‌کرد تا آن که ابوبکر دلش سوخت، و زانو زد و گفت: ای پیامبر خدا، سوگند به خدا که من مقصر بودم، دو بار تکرار فرمود. آنگاه پیامبرصفرمود: خداوند مرا به سوی شما فرستاد، گفتید: دروغ می‌گویی، و ابوبکر گفت: راست می‌گوید، و او با جان و مالش با من همدردی کرد، آیا شما دوستم را به من وا نمی‌گذارید؟ (دوبار تکرار فرمودند)، بعد از آن هیچ وقت ابوبکر اذیت نشد) [۱۴].

۳- از ابن عباس روایت است که گفت: (پیامبر در بیماری‌اش که به وفات او انجامید بیرون آمد در حالی که سرش را با تکه پارچه‌ای بسته بود و روی منبر نشست و حمد و ستایش خدا را گفت سپس فرمود: هیچکس بیشتر از ابوبکر با مال و جانش به من احسان نکرده است، و اگر کسی را به دوستی بر می‌گرفتم ابوبکر را به عنوان خلیل و دوست خود بر می‌گزیدم ولی دوستی اسلام افضل و بهتر است، همه درب‌ها و راه‌هایی که در این مسجد هستند و به من منتهی می‌شوند را ببندید به جز درب و راه ابوبکر را) [۱۵].

و در روایتی دیگر آمده است: (ولی او برادر و یار من است) [۱۶].

۴- عبدالله بن مسعود از پیامبرصروایت می‌کند که فرمود: و اگر کسی را به دوستی بر می‌گرفتم ابوبکر را به عنوان خلیل و دوست خود بر می‌گزیدم ولی او برادر و یار من است، و خداوند مرا خلیل و دوست خود کرده است) [۱۷].

۵- از عایشه روایت است که گفت: پیامبر خداصدر بیماری‌اش که به وفات او انجامید به من گفت: (ابوبکر و برادرت را نزد من فرا بخوان تا نوشته‌ای بنویسم، زیرا من می‌ترسم که آرزو کننده‌ای آرزو کند و گوینده‌ای بگوید: من اولی و سزاوارترم، و حال آن که خدا و مؤمنان کسی جز ابوبکر را نمی‌پذیرند) [۱۸].

۶- جبیر بن مطعم می‌گوید: (زنی پیش پیامبرصآمد و پیامبر به او گفت که دوباره پیش او بر گردد، آن زن گفت: اگر آمدم و تو را نیافتم؟ گویا منظورش وفات بود، پیامبر صفرمود: اگر مرا نیافتی پیش ابوبکر بیا) [۱۹].

این‌ها نمونه‌هایی از روایات صحیحین بودند، آیا این‌ها از روایاتی که در کتاب‌های تاریخ و ادب و در منابعی آمده‌اند که قبل از بررسی اسناد آن به آن نمی‌توان اعتماد کرد اولی‌تر و بهتر نیستند؟

شما در بیشتر اوقات از کتاب المستدرک استناد می‌کنید، آیا به ده‌ها روایتی که در این کتاب آمده و ابوبکر را می‌ستاید و خلافت او را تأیید می‌کند توجه نکرده‌اید؟ در مستدرک ده‌ها حدیث در این مورد روایت شده است که برخی عبارتند از:

۱- ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف روایت می‌کند که (عبدالرحمان بن عوف با عمر بن خطابسهمراه بود، و محمد بن مسلمه شمشیر زبیر را شکست، سپس ابوبکر بلند شد و برای مردم سخنرانی کرد و از آن‌ها معذرت خواست و گفت: سوگند به خدا که حتی یک شب و یک روز به امارت و حکومت علاقه‌ای نداشته‌ام. و هیچ گاه، نه پنهانی و نه آشکارا آن را از خدا خواسته‌ام، اما از بروز فتنه ترسیدم، و من در امارت و خلافت هیچ راحتی ندارم، بلکه امر بزرگی را به عهده گرفتم که توان حمل آن را ندارم مگر آن که خدا مرا تقویت کند، و دوست داشتم قوی‌ترین مردم به جای من آن را به عهده می‌گرفت. آنگاه مهاجرین آنچه او گفته بود و معذرت خواهی‌اش را پذیرفتند.

علی و زبیر گفتند: ما فقط به خاطر این ناراحت شدیم که در رایزنی شرکت داده نشدیم، و بعد از پیامبر خدا ما ابوبکر را سزاوارترین مردم به این چیز می‌دانیم، او یار غار پیامبر است و ما از شرافت و بزرگی او آگاه هستیم، و پیامبر وقتی زنده بود به او دستور داد تا پیش نماز مردم شود.

سپس حاکم می‌گوید: این حدیث صحیح است و مطابق با شرایط شیخین است که آن را تخریج نکرده‌اند [۲۰].

۲- از عبداللهسروایت است که گفت: وقتی پیامبرصوفات یافت انصار گفتند: یک امیر از شما باشد و یک امیر از ما باشد، آنگاه عمر آمد و گفت: ای گروه انصار! آیا شما نمی‌دانید که پیامبر خدا ابوبکر را امر کرد تا پیش نماز مردم شود، پس کدام یک از شما دوست دارد که بر ابوبکر مقدم شود؟ انصار گفتند: به خدا پناه می‌بریم از اینکه بر ابوبکر مقدم باشیم).

سپس حاکم می‌گوید: این حدیث صحیحی است که شیخین ذکر نکرده‌اند [۲۱].

۳- از ابن عمربروایت است که گفت: پیامبر خداصوارد مسجد شد در حالی که یکی از دست‌هایش بر شانۀ ابوبکر و دست دیگرش بر شانۀ عمر بود و فرمود: روز قیامت اینگونه مبعوث می‌شویم [۲۲].

۴- از ابن عمربروایت است که گفت: پیامبرصفرمود: (اولین کسی که زمین برای او می‌شکافد و بیرون می‌آید من هستم، سپس ابوبکر, سپس عمر, سپس نزد اهل بقیع می‌آیم و قبرهایشان شکافته می‌شوند و من میان آن‌ها بر انگیخته می‌شوم).

سپس می‌گوید: این حدیث صحیحی است که شیخین آن را ذکر نکرده‌اند [۲۳].

۵- از علیسروایت است که گفت: (پیامبر صبه من و ابوبکر گفت: با یکی از شما جبرئیل همراه است و با یکی میکائیل و اسرافیل فرشتۀ بزرگی است که در جنگ حاضر می‌شود و در صف قرار می‌گیرد).

سپس حاکم می‌گوید: سند این حدیث صحیح است و شیخین آن را ذکر نکرده‌اند [۲۴].

۶- جابر بن عبداللهبروایت می‌کند که پیامبرصفرمود: (مرد صالحی دیشب خواب دیده است که ابوبکرسبه پیامبرصمتعلق و مرتبط است و عمر به ابوبکر آویزان و عثمان به عمر متعلق و آویزان است)، جابر می‌گوید: وقتی از پیش پیامبرصبلند شدیم گفتیم: مرد صالح پیامبر است، و اما اینکه به همدیگر متعلق و وابسته بوده‌اند آن‌ها زمام این دین را به عهده خواهند گرفت. سپس حاکم می‌گوید: این حدیث با سند صحیحی از ابو هریره روایت شده که شیخین آن را ذکر نکرده‌اند [۲۵].

و شما وقتی کتاب (مجمع الزوائد علامه هیثمی) را ورق می‌زدید، آیا ده‌ها حدیث دربارۀ ابوبکر و سایر صحابه ندیدید؟

از جمله این احادیث می‌توان به احادیث ذیل اشاره کرد:

۱- از علیسروایت است که گفت: (روز جنگ بدر پیامبر به من و ابوبکر گفت: با یکی از شما جبرئیل و با یکی میکائیل همراه است، و اسرافیل فرشتۀ بزرگی است که در جنگ حاضر می‌شود یا در صف قرار می‌گیرد). به روایت ابو یعلی و بزار و احمد و راویانی که احمد و بزار از آن‌ها روایت کرده‌اند راویان صحیح هستند [۲۶]. و پیشتر در مستدرک بیان شد. و هیثمی گفته: راویان آن صحیح هستند.

۲- و از ابن عمر روایت است که گفت: (روزی بعد از طلوع آفتاب پیامبرصپیش ما آمد و فرمود: اندکی قبل از صبح خواب دیدم که گویا کلیدها و ترازوها به من داده شدند من در یک کفه ترازو گذاشته شدم و امتم در کفۀ دیگر ترازو گذاشته شدند و من از آن‌ها سنگین‌تر شدم، سپس ابوبکر را آوردند و با امت وزن کردند و او از امت سنگین‌تر شد سپس عمر را آوردند و با امت وزن کردند و او از امت سنگین‌تر شد سپس عثمان را آوردند و با امت وزن کردند و او از امت سنگین‌تر شد، آنگاه ترازو را بلند کردند). احمد و طبرانی آن را با تفاوتی در کلمات روایت کرده‌اند، و راویان آن ثقه هستند [۲۷].

۳- از سهل بن ساعدی روایت است که گفت: (پیامبرصبا ابوبکر و عمر مشورت کرد و آن‌ها به او نظر دادند و نظر ابوبکر مورد قبول پیامبرصواقع شد، آنگاه پیامبرصفرمود: خدا نمی‌پسندد که ابوبکر اشتباه کند).

طبرانی در المعجم الاوسط روایت کرده و راویان آن ثقه هستند [۲۸].

۴- از ابن عباس روایت است که گفت: پیامبر خداصفرمود: (مردی وارد بهشت می‌‌شود که در جنت همه به او خوش آمد می‌گویند.... ابوبکر گفت: ای پیامبر خدا! پاداش این مرد در آن روز چیست؟ پیامبر خداصفرمود: بله آن مرد تو هستی ای ابوبکر). طبرانی در المعجم الکبیر و المعجم الاوسط روایت کرده، و راویان آن راویان صحیح اند غیر از احمد بن ابی بکر سالمی که او ثقه است [۲۹].

۵- ام سلمه روایت می‌کند که پیامبرصفرمود: در آسمان دو فرشته هست: یکی به سختی و دیگری به نرمی دستور می‌دهد، و هردو درست می‌گویند: و آن دو جبرئیل و میکائیل هستند، و دو پیامبر هستند که یکی به سختی و دیگری به نرمی فرمان می‌دهند و کار هردو درست است. و آن دو ابراهیم و نوح هستند، و من دو یار دارم که یکی به سختی فرمان می‌دهد دیگری به نرمی امر می‌کند و کار هردو درست است. و ابوبکر و عمر را نام برد). طبرانی آن را روایت نموده، و راویان آن ثقه هستند [۳۰].

۶- از شقیق روایت است که می‌گوید: (به علی گفته شد: آیا کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نمی‌کنی؟ گفت: پیامبر کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نکرد تا من برای شما کسی را تعیین کنم، اگر خداوند برای مردم اراده خیر داشته باشد آن‌ها را بر بهترینشان گرد خواهد آورد همان طور که بعد از پیامبرشان آن‌ها را بر بهترینشان گرد آورد). بزار این را روایت کرده، و راویان آن راویان صحیح اند غیر از اسماعیل بن ابی الحارث که او ثقه است [۳۱].

۷- از ابوجحیفه روایت است که گفت: (وارد خانه علی شدم و به او گفتم: ای بهترین مردمان بعد از پیامبر خدا! او گفت: صبر کن وای بر تو ای ابوجحیفه! آیا تو را از بهترین مردمان بعد از پیامبر با خبر نکنم؟ ابوبکر و عمر (بهترین مردمان بعد از پیامبر هستند)، وای بر تو ای ابو جحیفه! دوست داشتن من و دشمنی ابوبکر و عمر در قلب مؤمنی یکجا جمع نمی‌شوند). طبرانی در الاوسط آن را روایت نموده که از راویان آن، فضل بن مختار و او ضعیف است [۳۲].

۸- از علیسروایت است که گفت: (پیامبر خدا صرفت و ابوبکر بعد از او، و عمر در مرحله سوم رفت. سپس فتنه‌ای به ما رسید که خداوند هرکس را که بخواهد می‌بخشد). امام احمد روایت نموده و سپس اضافه نموده گفته‌اند: («ثم خبطنا فتنة»عبارتی است که تواضع و فروتنی ایشان را نشان می‌دهد). و نیز طبرانی در المعجم الاوسط روایت نموده است، اما راویان احمد ثقات‌اند) [۳۳].

چهارم:آیا شما به احادیث و وقایع ثابتی که اصحاب پیامبر بر آن زندگی کرده‌اند توجه نکرده‌اید؟، وقایعی که تأکید می‌کند که اصحاب یکدیگر را دوست داشته‌اند و با همدیگر همکاری می‌کرده‌اند که در این وقایع هیچ اثر و نشانی از تصور امامت یافت نمی‌شود.

[۱۳] بخاری (ح ۳۹۰۴) و مسلم (ح ۲۳۸۳). [۱۴] صحیح بخاری (ح ۳۶۶۱). [۱۵] صحیح بخاری (ح ۴۶۷). [۱۶] صحیح بخاری (ح ۳۶۵۶). [۱۷] صحیح مسلم (ح ۲۳۸۳). [۱۸] صحیح مسلم (ح ۲۳۸۷). [۱۹] صحیح بخاری (ح ۳۶۵۹) وصحیح مسلم (ح ۲۳۸۶). [۲۰] المستدرک (ح ۴۴۲۲). [۲۱] المستدرک (ح ۴۴۲۳). [۲۲] المستدرک (ح ۴۴۲۸). [۲۳] المستدرک (ح ۴۴۲۹). [۲۴] المستدرک (ح ۴۴۳۰). [۲۵] المستدرک ج ۴۴۳۹. [۲۶] مجمع الزوائد ۹/۵۸. [۲۷] مجمع الزوائد (۹/۵۸). [۲۸] مجمع الزوائد (۹/۴۶). [۲۹] مجمع الزوائد (۹/۴۶). [۳۰] مجمع الزوائد (۹/۵۱). [۳۱] مجمع الزوائد (۹/۴۷). [۳۲] مجمع الزوائد (۹/۵۳). [۳۳] مجمع الزوائد (۹/۵۴).