گفتگویی آرام با دکتر محمد حسینی قزوینی شیعه اثنا عشری

فهرست کتاب

مرحلة بعد از وفات پیامبرص

مرحلة بعد از وفات پیامبرص

بعد از آن که خداوند بوسیلۀ پیامبر صدین را کامل گرداند پیامبر صوفات یافت. بعد از وفات پیامبر مردمان مسلمانی که به دور از سفرۀ نبوت در روستاها و بادیه‌ها زندگی می‌کردند، ایمانشان دچار تزلزل شد و بسیاری از آنان، فرائض دین را منکر شدند، و بعضی از دین خدا برگشتند و مرتد شدند، و بعضی دیگر از پرداختن زکات امتناع ورزیدند و فقط مردمان سه شهر (مدینه، مکه، و طایف) بر دین باقی ماندند و اهالی بقیه آبادی‌ها همه نافرمانی خود را اعلام کردند.

پیامبر صلشکری را به فرماندهی اسامه بن زیدبآماده و به سوی شام فرستادند، قبل از آن که اسامه مدینه را به قصد شام ترک کند پیامبر صدیده از جهان فرو بست، بعد از آن، ابوبکر صدیقسلشکر اسامه را روانه کرد. ابن کثیر می‌گوید: (سیف بن عمر از هشام بن عروه و او از پدرش روایت می‌کند که گفت: وقتی با ابوبکر بیعت شد، گفت: لشکر اسامه باید حرکت کند. در این وقت همه عرب‌های بادیه نشین یا بعضی از آن‌ها مرتد شده بودند، نفاق و یهودیت و مسیحیت سر بلند کرده بودند و مسلمین همانند گله گوسفندی بودند که در شبی بارانی چوپانش را گم کرده است، زیرا مسلمین پیامبرشان را از دست داده و تعدادشان اندک و دشمنانشان زیاد بودند، مردم به ابوبکر گفتند: بیشتر مسلمین این‌ها هستند (که در لشکر اسامه قرار دارند) و عرب‌ها چنان که می‌بینی علیه تو شوریده‌اند، شایسته نیست که جماعت مسلمین را از خود دور کنی، ابوبکر گفت: سوگند به کسی که جان ابوبکر در دست اوست، اگر فکر کنم که درندگان مرا می‌ربایند، باز هم لشکر اسامه را روانه خواهم کرد همان طور که پیامبر خدا صفرمان داده است، و اگر غیر از من هیچکسی در آبادی‌ها باقی نماند باز هم لشکر اسامه را روانه می‌کنم) [۷۹].

آنگاه ابوبکرسلشکریانی را برای جنگ با مرتدین آماده کرد و تمام جزیره عربی را کاملاً در اختیار اسلام قرار داد و سپس لشکرها را به بیرون از شبه جزیره عربستان برای دعوت دادن فارس و روم فرستاد، و خداوند بسیاری از این شهرها را فتح کرد، بعد از او عمر مسیر جهاد و فتح شهرها را تکمیل نمود، بعد از او عثمانسراه آنان را ادامه داد و دایرۀ اسلام گسترش یافت، ودر زمان علیسبه خاطر اختلافی که بین او و معاویهسپیش آمد جهاد متوقف شد، سپس بعد از آن دوباره فتح شروع شد [۸۰].

این بود گزیده‌ای از مراحل دعوت و ظهور نسل صحابهش، و در این جا نکته‌هایی قابل تأمل است:

۱- اسلام آمد و عقاید مشرکین را باطل نمود، و کارهایشان را به دور از عقل معرفی کرد و معاملاتشان را تغییر داد، تردیدی نیست که این چیزها خیلی مشکل هستند و هیچ انسانی قبول نمی‌کند که عقیده‌اش را تغییر دهد و به اشتباه اعتراف کند مگر آن که برای او روشن شود که عقیدۀ جدید حق است.

۲- کسانی که دین خود را ترک کردند و اسلام را پذیرفتند، انسان‌هایی بزرگ بودند که با وجود سختی‌های زیادی که در پذیرفتن اسلام بود و باید بعد از پذیرفتن آن جانفدایی‌ها می‌کردند، عاقلانه تصمیم گرفتند و به دین اسلام گرویدند، و اگر دین اسلام که آن‌ها می‌خواستند آن را جایگزین آیین گذشتۀ خود کنند در نظر آن‌ها بزرگ و با اهمیت نمی‌بود چنین اقدامی نمی‌کردند.

۳- وقتی که آن‌ها مسلمان شدند اقوامشان آن‌ها را تحریم و با آنان قطع رابطه کردند؛ و به شدت با دست و زبان آن‌ها را آزار می‌دادند و گاهی هم می‌کشتند.

۴- بسیاری از کسانی که مسلمان شدند وطن خود را ترک کرده و به سرزمین حبشه هجرت نمودند، سرزمینی که عقیده و زبان و رسوم آن با عقیده و زبان و رسوم این‌ها متفاوت بود، اما آنان همه این دشواری‌ها را به خاطر حفاظت دین جدیدشان می‌پذیرفتند.

۵- قرآن بر پیامبر صنازل می‌شد و روند پیشرفت ایمان را مورد توجه قرار داده بود و عقیده توحید و باور به قیامت را در دل‌های مسلمین جای می‌داد، و نمونه‌هایی از حوادث روز قیامت را برای آن‌ها عرضه می‌کرد و حالات عذاب شوندگان در دوزخ را ترسیم می‌نمود، و اوضاع نعمت‌های بهشت را بیان می‌کرد، و این باعث می‌شد تا ایمان در ژرفای دل مسلمین ریشه بدواند.

۶- و همین طور نزول قرآن در دوران مدنی بر پیامبر صادامه یافت و قرآن افراد و جامعه را راهنمایی می‌کرد و اعمال و اقوال آن‌ها را اصلاح می‌نمود، و تقریباً هر آیه‌ای که نازل می‌شد با رویدادی مرتبط بود یا آن را تأیید می‌کرد یا آن را اصلاح می‌نمود یا از آن بر حذر می‌داشت، بنابراین اصحاب در حالی زندگی می‌کردند که ظاهر و باطن آن‌ها و تمام حرکات آن‌ها هویدا و آشکار بود و خداوند آنچه آن‌ها در دل داشتند و حرکات آن‌ها را زیر نظر و مورد توجه داشت.

۷- پیامبر صخودش اصحابش را تربیت و تزکیه می‌نمود و به آن‌ها کتاب و حکمت می‌آموخت، و از میان آن‌ها افرادی را به عنوان وزیر و مشاور و افرادی را به عنوان امیر و فرمانده انتخاب می‌کرد، به آنان زن می‌داد و از آن‌ها زن می‌گرفت، و آن‌ها را می‌ستود و تعریف می‌کرد، و بعضی را به بهشت مژده می‌داد، و با آن‌ها اینگونه بود تا آن که به دیدار الهی شتافت. آیا همه این امور، برای تربیت و تحویل دادن نسل الهی به جامعه کافی نیست، نسلی که هیچ نسلی نمی‌تواند در ایمان و اخلاق و علم با آن برابری نماید؟

اگر این مدرسه الهی که تحت اشراف محمد صبه تربیت انسان‌ها پرداخته است موفق نشده است، پس بعد از آن و قبل از آن هیچ خیری در دنیا وجود نداشته است.

اگر اسلام در آغاز کارش که همۀ شرایط برای موفقیت آن فراهم بوده موفق نشده است، پس بعد از آن نباید به پیروزی و موفقیت آن امیدوار بود.

ما گواهی می‌دهیم که مدرسه الهی و ربانی تحت سرپرستی محمد صدر تربیت اصحاب موفق بوده است و تاریخ هم همین گواهی را می‌دهد.

کسی که می‌گوید: اصحاب پیامبر مرتد شده‌اند و یا خیانت کرده‌اند – با اینکه همه شرایط مهیا بوده تا بهترین نتیجه و محصول را بدهند – قلبش بیمار است، از خداوند شفا می‌طلبیم.

۱۸- شما گفته‌اید: (مقدار همراهی و صحبت اصحاب با پیامبرصمتفاوت است، بعضی از همان لحظه اول همراه پیامبر بوده‌اند....)، سپس گفته‌اید: (آیا درست است که گفته شود: همراهی و صحبت چند ساعته با پیامبر یا چند روز با آن حضرت آنچه را که در وجود آن‌ها بود بیرون کرد).

می‌گویم: آیا شیعه می‌پذیرند کسانی که از اول همراه پیامبر صبوده‌اند ریشه‌های نادرست و عادات ناپسندیده در وجودشان از بین رفته است و همراهی با پیامبر از آن‌ها شخصیت‌های برجسته‌ای ساخته است، یا آن‌ها و کسانی که در آخر دوران بعثت مسلمان شده‌اند یکسانند؟! و آیا ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمان بن عوف و ابو عبیده و سعد بن ابی وقاص و زبیر بن عوام و آنان که در اول بعثت، اسلام آوردند از دیدگاه شما پاک شده‌اند یا نه؟!

اینان از اول اسلام با پیامبر صهمراه بوده‌اند.

هرکس از همه کتاب‌های شیعۀ اثنا عشری که از امامت و صحابه سخن می‌گویند اطلاع داشته باشد می‌بیند که چیزی جز کافر شمردن و فاسق قرار دادن و متهم کردن این بزرگان در آن کتاب‌ها به چشم نمی‌خورد. پس فرق گذاشتن بین کسانی که در ابتدا اسلام آورده‌اند و کسانی که بعداً مسلمان شده‌اند برای شما چه فرقی می‌کند؟!

طوسی امامی می‌گوید: (نپذیرفتن امامت و انکار آن مانند نپذیرفتن نبوت و انکار آن است) [۸۱].

و اصحاب، امامت را به این مفهومی که شما می‌گویید، نمی‌شناختند، چه رسد به آن که گفته شود: آن را از حضرت علیسسلب کردند، در حالی که شیعه‌ها اعتقاد دارند که صحابه امامت را از حضرت علی سلب کردند! پس حکمشان چیست؟

و شیخ مفید امامی می‌گوید: (اولین امام مؤمنان، ولی امر مسلمانان و خلیفۀ خدا بعد از پیامبر صادق و امینش... برادر و پسر عمو و وزیر پیامبر... علی بن ابی طالب است) [۸۲].

سپس بعد از این سخنی می‌گوید که از یک فرد عالم و مؤمن بسیار بعید است!! در حالی که علی بعد از سه خلیفه به حکومت رسیده است و اگر او اولین امام مؤمنان بوده است، پس کسانی که پیش از او به خلافت رسیده‌اند حکمشان چیست؟! آیا آنان ائمه و پیشوای کسانی دیگر غیر از مؤمنان بوده‌اند؟! و آیا آن‌ها از کسانی بوده‌اند که دیر اسلام آورده‌اند یا از کسانی بوده‌اند که در همان ابتدای بعثت مسلمان شدند؟!

۱۹- شما گفته‌اید: (بنابراین، ما می‌بینیم که قرآن، اصحاب را به چند دسته تقسیم می‌کند، دسته‌ای از آن‌ها را مدح و ستایش نموده و دسته‌ای دیگر را مذمت نموده است).

می‌گویم: این سخن شما درست نیست، چرا که قرآن مجید صحابه و یاران راستین و مؤمن پیامبر اکرم صرا به مهاجرین و انصار تقسیم نکرده است، بلکه همۀ آن‌ها را مدح و ستایش کرده است.

و اما مذمتی که در قرآن آمده مصداق آن منافقان هستند نه مؤمنان.

و تعریف صحابه این است که آن‌ها کسانی‌اند که پیامبر را دیده‌اند و به او ایمان آورده‌اند و بر ایمان وفات یافته‌اند، و منافقان پیامبر صرا دیده‌اند اما به او اصلا ایمان نیاروده‌اند، پس چگونه گفته می‌شود که قرآن اصحاب را به دو دسته تقسیم می‌نماید؟!

۲۰- گفته‌اید: (آنان که ستایش شده‌اند پیشگامان مهاجرین و انصار و کسانی هستند که زیر درخت بیعت کردند و کسانی اند که در فتح مکه حضور داشتند.... و هر فرد منصف و بی‌طرفی که قلبش سالم باشد. این بزرگان را گرامی می‌دارد).

می‌گویم: آنچه که حالا گفتید حق و اظهار وفاداری به گروه مؤمنی است که سبب مسلمان شدن من و تو بوده‌اند، آن‌ها ایمان آوردند، هجرت و جهاد کردند و دین را گسترش دادند و شرک را از بین بردند و به سبب جهاد آنان بود که مردم گروه گروه به دین خدا گرویدند، پس آن‌ها بر ما حق دارند که برایشان دعا کنیم که خداوند بهترین پاداش را به آنان بدهد. اما وقتی شیعه ادعا می‌کند که خداوند به پیامبر فرمان داد که به مردم اعلام کند که علی وصی و جانشین اوست و پیامبر این فرمان الهی را به گروهی رساند و به گروهی دیگر نرساند و سپس اصحاب این وصیت پیامبر صرا نپذیرفتند و به گفتۀ شیعه آن را پنهان کردند آیا با چنین عقیده‌ای می‌توان به اصحاب احترام گذاشت؟ فکر نمی‌کنم!!

آیا شما می‌توانید به ما بگویید که این کسانی از اصحاب که ستوده شده‌اند و شما آن‌ها را گرامی می‌دارید چه کسانی هستند؟!

۲۱- سپس شما از نفاق و منافقین سخن گفته‌اید، و متذکر شده‌اید که قرآن از آن‌ها سخن گفته است، سپس گفته‌اید: (و این نشانۀ آن است که در آن روزها منافقین زیاد بوده‌اند و در جامعۀ اسلامی تأثیر داشته‌اند).

می‌گویم: نفاق وجود داشته است و تأثیر هم داشته است، اما این بدان معنا نیست که اصحاب منافق بوده‌اند؛ بلکه طیف منافقان طیفی دیگر بوده است که با طیف اهل ایمان مخالف بوده است، و ظهور نفاق اسباب و مراحلی داشته است که آن را به صورت فشرده بیان می‌کنیم:

[۷۹] البدایة (۶/۳۰۴). [۸۰] این در همه کتاب‌های سیرت و تاریخ اهل سنت بیان شده است. [۸۱] الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد (۳۵۸). [۸۲] الإرشاد (۱ / ۵).