نظراتی در مورد دیدگاههای اهل سنت و شیعه، و مناهج آنها
اگر کسی در عقیدۀ اهل سنت و عقیدۀ اهل تشیع بیندیشد به نتیجهگیریهای ذیل دست مییابد:
۱- از عقیدۀ اهل سنت چنین بر میآید که پیامبر صبرای همه مردم مبعوث شده است، و بر پیروان اوست که همواره راه و روش و سنت او را به آیندگان برسانند.
و از عقیدۀ شیعه چنین بر میآید که پیامبر صبرای علیسمبعوث شده است، و خداوند متعال بدین نتیجه رسید که دعوت رسالت را در وصیت به علی خلاصه کند، و فرمانی که خدا به پیامبر برای ابلاغ رسالت داده است معنیاش ابلاغ وصیت است، پس جایز نیست که علم غیر از علیساز کسی دیگر گرفته شود، و آنچه از دین که از کسانی دیگر غیر از علیسبه مردم رسانیده شده دین نیست.
۲- از عقیده اهل سنت چنین بر میآید که هر انسانی میتواند دین را بفهمد و هر انسان میتواند عالم باشد و علم را به دیگران برساند.
اما شیعه میگویند: برای فهمیدن دین باید معصومی باشد یعنی در هر سرزمینی باید معصومی باشد که به او مراجعه شود؛ اگر چنین نباشد چگونه کسانی که در شرق و غرب جهان بسر میبرند با مسائل و مستجدات روزمره بنا به دستور شرع عمل کنند؟!
اگر برای کسی که از امام دور است اجتهاد جایز باشد پس چه نیازی به معصوم است؟!
۳- اهل سنت اصحاب را که ناقلان دین هستند و در راه دین جهاد کردهاند و دنیا را فتح نموده و قرآن و سنت را حفظ کرده و به جهان رسانیدهاند گرامی و بزرگ میدارند.
اما اهل تشیع به اصحاب طعنه میزنند و از آنها خرده میگیرند و به دنبال اشتباهات آنها هستند، و فضایل و تلاشهای آنان را نادیده میگیرند و آیات عمومی قرآن که در تأیید اصحاب آمدهاند را تخصیص و براساس معتقدات خود مقید میکنند.
۴- از معتقدات اهل سنت چنین بر میآید که دین اسلام پیروز و چیره شده و مردم به آن عمل کردهاند و بر اساس آن سرزمینهایی فتح گردیده وزیر پرچم اسلام در آمده است.
اما از دیدگاه اهل تشیع دین پیروز نشده و به آن عمل نشده است.
۵- از معتقدات اهل سنت چنین بر میآید که آنها علیسرا گرامی میدارند و معتقدند که او در راه خدا شجاع و دلیر بوده است، و به هیچ وجه امکان ندارد که مدت بیست و پنج سال پس از وفات پیامبر اکرم صساکت بماند و حق خودش در مورد وصیت را طلب نکند.
و اگر علیسدر این مورد چیزی میگفت راویان اهل سنت آن را روایت میکردند زیرا آنها هر چه دیده و شنیدهاند روایت کردهاند. و البته روایاتی در این مورد روایت شده، اما صحیح نیستند، و ما انکار نمیکنیم که در کتابهای اهل سنت روایاتی در این ضمینه آمده باشد - و این چیزی است ثابت-، اما متأسفانه دروغ در آن راه یافته است.
اما اهل تشیع ادعا میکنند که آنها علی را بزرگ میدارند و مورد تعظیم قرار میدهند، و ادعا کردند که او از ترس جان خود بروز نداد که وصی رسول خداست! و این از زشتترین تصورات است، گرچه آنها روایاتی ذکر کردهاند که عدم صحت آن برای محققین پوشیده نیست.
۶- اهل سنت معتقدند که امامت و خلافت که با توافق و شورا انجام میگیرد و امت حق دارد که هرکس را که شایسته این کار میداند انتخاب کند، تا فرد انتخاب شده طبق قرآن و سنت بر امت حکم فرمایی نماید، و اختلاف سلیقه اشکالی ندارد. اما اهل تشیع بر این باورند که خداوند باید امامی را منصوب و مقرر بدارد، و این امام که خداوند تعیین کرده علیساست، با اینکه در قرآن یا سنت هیچ کلمهای نیامده که به امامت و یا وصایت دلالت نماید، بلکه فقط مطالبی به طور کلی مطرح شده که میتوان آن را به صورتهای گوناگونی تأویل کرد.
و قضیه امامت قضیه بزرگی است، و اگر دستوری دینی میبود در آیاتی به صراحت به آن پرداخته میشد و در احادیث به صراحت بیان میگردید خواه مردم به آن عمل میکردند یا نمیکردند، و خداوند نسل ائمه را تا قیامت باقی میگذاشت.
و میبینیم که خداوند برای موضوعی کم اهمیت تر از این قضیه که قضیه زید و همسرش میباشد به صراحت سخن گفته است، پیامبر اکرمصتردید داشت از اینکه با صراحت تمام موضوع را با زید در میان گذارد.
به نظر شما کدام قضیه مهمتر است؟!
۷- آنچه شیعه بعد از انقطاع نسل ائمه کردهاند کاری است که اهل سنت بعد از وفات پیامبرصانجام دادهاند، اما اضافه بر آن شیعه کوشیدهاند تا مردم را دچار مغالطه نمایند از اینرو بدون گرد آمدن پشت سر کسی باقی ماندهاند سپس بدعت ولایت فقیه را ایجاد کردند، چرا آنها مقدمه ولایت فقیه را بعد از وفات پیامبر مطرح نکرده و تا به امروز خود را راحت نکردند؟!
۸- اهل سنت میپذیرند که بعد از اصحاب راویانی به دروغ احادیثی را به پیامبرصنسبت دادهاند، اما صحابه این کار را نکردهاند زیرا که آنها عادل هستند و تجربه نشده که دروغ بگویند، و معتقد نبودن به عدالت صحابه یعنی درهم شکستن دین.
اما اهل تشیع به چنین چیزی معتقد نیستند؛ و بسیاری از اصحاب را به دروغگویی متهم میکنند، و این باورشان مردم را در مورد همۀ دین دچار تردید و شک میکند چون آنچه کافران دروغگو روایت کردهاند نمیتواند دین حقیقی باشد که خدا را با آن بندگی کنیم.
و این چیزی است که مردم را در مورد اهداف و نیات شیعه دچار شک میکند، زیرا موضع آنها در برابر اصحاب همه دین را از اساس درهم میشکند و از خداوندأخرده میگیرد و به پیامبرصطعنه میزند.
۹- اهل سنت میپذیرند و برای آنها روشن شده است که بسیاری از احادیث و روایات باطل هستند، و گروهی که به دنبال نابودی دین بودهاند آن را وارد دین کردهاند یا جاهلانی این روایات را جعل کردهاند تا دین را - بگمان خود- نصرت و یاری دهند، اما اهل علم از حقیقت آن روایات پرده برداشتهاند.
و به عنوان مثال، اگر در کتابهای حدیث اهل سنت هزار حدیث دروغین ذکر شده در کتابهای شیعه بیشتر از دوازده هزار حدیث دروغین ذکر شده است، چون بیشتر احادیث دروغین به معصوم نسبت داده میشوند و اهل سنت فقط یک نفر یعنی پیامبر را معصوم میدانند ولی اهل تشیع علاوه بر پیامبرص، دوازده معصوم دارند. پس به نظر شما تعداد احادیث دروغین و جعلی چقدر خواهد بود؟! و کسی که از کتابهای هردو گروه اطلاع داشته باشد درستی این مطلب برایش روشن میشود.
۱۰- از عقیده اهل سنت چنین بر میآید که آنها به جز پیامبرصدیگر هیچکسی را معصوم نمیدانند، حتی ابوبکر و عمر را معصوم نمیدانند! گرچه اهل سنت میگویند که اگر اجتهاد ابوبکر و عمر با نص مخالف نباشد مورد قبول است.
اما اهل تشیع میگویند که ائمه آنها معصومند و اگر ببینند که کسی از ائمه با قواعد عقیدۀ آنها مخالفت میکند ادعا میکنند که او از روی تقیه چنین کرده است... عجب جسارتی!!!
حسنسبا اینکه معصوم است از امامت دست بردار میشود و به خاطر حفظ زندگیاش، به گفتۀ شیعه، از یکی از ارکان بزرگ ایمانی دست میکشد!!!
آیا برای فردی از خاندان پیامبر که معتقد است از سوی خدا به عنوان وصی و خلیفه تعیین شده (و این در صورت حقیقت داشتن، جایگاهی است چون نبوت) جایز است که به خاطر حفظ جانش از خلافت دست بکشد؟ حال آن که در تاریخ افراد فراوانی را میبینیم که بر دین خود استوار ماندهاند تا آن که در راه خدا کشته شدهاند و چنین افرادی نه پیامبر بودند و نه هم اوصیایی معصوم!!
خمینی بر عقیدهاش ثابت قدم و استوار ماند و مورد شکنجه و آزار قرار گرفت و او را از کشور تبعید کردند، اما بعد از آن به کشورش بازگشت و پیروز شد. پس خمینی از وصی رسول خدا بهتر است، معاذ الله!!
۱۱- روش و منهج اهل سنت در پذیرفتن روایات شیوهای قاطع است، آنها شرح حال همه راویان را تدوین کردهاند و بر آنها از خلال روایاتشان حکم کردهاند، و آنچه را که معیارهای جرح و تعدیل پذیرفته قبول کردهاند و آنچه را که معیارهای جرح و تعدیل نپذیرفته است آن را قبول نکردهاند، و این قاعده و ضابطهایست که هرکس با آن مخالفت کرده او را به آن بازگرداندهاند.
اما اهل تشیع فاقد چنین روش و شیوهای هستند.
شما میتوانید به عنوان نمونه یکی از کتابهای اهل سنت را که در شرح حال راویان نوشته شدهاند با یکی از کتابهای اهل تشیع که در این مورد نوشته شدهاند مقایسه کنید و معلوماتی که در مورد هر راوی در هر یک از کتابهای دو گروه آمده را با همدیگر مقایسه کنید.....
شما خودتان محدث و دانشمند حدیث هستید، لطفا با بی طرفی و بدون تعصب تحقیق فرمائید.
اینک در اینجا کتابهای رجال اهل سنت با کتابهای رجال شیعه مقایسه میشوند:
أ) تهذیب الکمال در نزد اهل سنت:
احمد بن ابراهیم موصلی... کنیه اش... شهرش.... اسامی اساتید او: که اسم بیش از بیست راوی را ذکر کرده است.
همچنین اسامی شاگردان او را ذکر کرده است.
سپس مقام و جایگاه او را بیان کرده. و برای همه راویان به جز افراد اندکی اینگونه تحقیق شده است.
ب) اما در کتاب مجمع الرجال شیعه تحقیق به این صورت انجام شده است:
اولین راوی در آن:
آدم بن اسحاق بن آدم، شماری از یاران ما گفتهاند که او کتابی دارد.
از....
نه اساتید این راوی ذکر شدهاند و نه شاگردان او نام برده شدهاند و نه مقام و جایگاه او بیان شده است.
راوی دوم: (آدم بن اسحاق) او هم به همین صورت تحقیق شده، و او ثقه قرار داده شده است اما اساتید او نام برده نشدهاند.
در حقیقت هرکس به هردو شیوه و روش با دیده انصاف بنگرد خواهد دید که تفاوت خیلی زیاد است.
خداوند متعال توفیق دهنده است.