نمونههایی از طعنه به اصحاب در کتابهای شیعه اثنا عشری:
و اینک در اینجا نمونههایی از کتابهای حدیث آنها ارائه میدهیم:
أ) کتاب الکافی:
۱- کافی از ابو جعفر روایت میکند که گفت: وقتی این آیه نازل شد که: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[الإسراء: ۷۱].
مسلمانان گفتند: ای رسول خدا! آیا تو امام همه مردم نیستی؟ فرمود: من پیامبر خدا به سوی همه مردم هستم، ولی بعد از من از سوی خدا برای مردم از اهل بیت من امامانی خواهند آمد؛ آنها در میان مردم بلند میشوند و تکذیب میشوند و پیشوایان کفر و گمراهی و پیروانشان بر آنها ستم میکنند، پس هرکس با آن ائمه دوستی کرد و از آنها پیروی نمود و آنان را تصدیق کرد او از من و با من است و مرا ملاقات خواهد کرد [۱۵۷].
۲- و از امیر المؤمنین روایت است که گفت: (چه شده اقوامی را که سنت رسول خدا صرا تغییر دادند و از وصیت او دور شدند)؟! [۱۵۸]
۳- و در تفسیر ﴿فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٣﴾[الرحمن: ۱۳]. حدیث مرفوعی روایت کرده که یعنی (آیا پیامبر یا وصی را تکذیب میکنید)؟.
حتی وصیت را به قرآن هم نسبت دادهاند.
۴- از ابو عبدالله روایت شده که در تفسیر: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا﴾[إبراهيم: ۲۸]. گفت: (منظور از این، همه قریش است کسانی که با پیامبر خدا صدشمنی کردند، و کمر جنگ او بستند، وصیت او را انکار کردند) [۱۵۹].
و اینگونه در ایراد احادیث و روایات در اثبات وصیت و امامت ادامه داده است، وصیت و امامتی که اصحاب آن را نشناخته و به آن عمل نکردند و در نتیجه به گفتۀ او گمراه شدند!!
۵- و در آن از حمران بن اعین روایت شده که گفت: به ابو جعفر÷گفتم: (فدایت شوم ما چقدر کم هستیم! اگر همه جمع شویم و بخواهیم گوشت یک گوسفند را بخوریم آن را تمام نخواهیم کرد!! ابو جعفر گفت: آیا با تو از چیز عجیبتری از این سخن نگویم: مهاجرین و انصار همه رفتند به جز سه نفر – با دستش اشاره کرد -)، [۱۶۰]یعنی همه مرتد شدند به جز سه نفر!!
ب) کتاب رجال الکشی:
از ابو جعفر÷روایت است که گفت: (بعد از پیامبر صهمه مردم مرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود، و ابوذر، و سلمان فارسی) [۱۶۱].
و از ابو بصیر روایت است که گفت: به ابو عبدالله÷گفتم: مردم همه مرتد شدند به جز سه نفر: ابوذر و سلمان و مقداد؟ ابو بصیر میگوید: ابو عبدالله÷گفت: پس ابو ساسان و ابو عمره انصاری کجا رفتند)؟ [۱۶۲]
ابو جعفر میگوید: همه مرتد شدند و فقط سه نفر باقی ماند و ابو عبدالله دو نفر دیگر اضافه میکند! کدام یک را باید تصدیق کرد؟!
ج) تفسیر صافی و قمی
از امام صادق روایت است که: (در روز غدیر خم وقتی پیامبر صایستاد، هفت نفر از منافقین در کنار او بودند: ابوبکر و عمر – و در روایت قمی آمده: اول و دوم- و عبدالرحمن بن عوف، و سعد بن ابی وقاص، و ابو عبیده و سالم مولای ابی حذیفه، و مغیره بن شعبه.
عمر گفت: آیا چشم او را نمیبینید که گویا چشم دیوانهایست – یعنی پیامبر صبار خدایا! از این دروغ به درگاهت استغفار میکنیم- اکنون بلند میشود و میگوید: پروردگارم به من گفت. وقتی پیامبر صبلند شد گفت: ای مردم، چه کسی برای شما از خودتان سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و پیامبرش. گفت: بار خدایا، گواه باش. سپس گفت: آگاه باشید هرکس من مولای او هستم پس علی مولای اوست، و او را به خاطر امیر قرار گرفتن مسلمین سلام کنید. آنگاه جبرئیل نازل شد و پیامبر خدا را از سخن قوم آگاه کرد، پیامبر آنها را فرا خواند و از آنها پرسید، اما آنها انکار کردند و قسم خوردند، آن وقت خداوند آیه نازل کرد: ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ﴾[التوبة: ۷۴].
«به خدا سوگند میخورند که آن را نگفتهاند و حال آن که آنها سخن کفر را گفتند» [۱۶۳].
در صورتی که تمام این سوره قبل از حجه الوداع نازل شده است و غدیر خم به اجماع مفسرین بعد از حجه الوداع بوده است... به راستی که ریسمان دروغ خیلی کوتاه است!!
و این آیه در مورد منافقین در غزوه تبوک یا در غزوهای قبل از آن نازل شده است، و بعد از حجه الوداع فقط یک آیه نازل شده است.
اگر ما این کتابها را بررسی کنیم دهها و صدها روایت میبینیم که به اصحاب طعنه میزنند و آنها را به هر چیز بدی متصف مینمایند، و این دو حالت دارد:
اول: اینکه این روایات نزد شیعه معتبر هستند.
دوم: اینکه این روایات معتبر نیستند.
اگر این روایات نزد آنها معتبر میباشند برای بد بودن این عقیده همین کافی است. و اگر این روایات معتبر نیستند پس این دلیلی است برای آن که زندیقان از این مذهب برای طعنه زدن به اصحاب رسول خدا و بلکه برای طعنه زدن به قرآن سوء استفاده کردهاند. و نشانگر این است که این مذهب قابلیت آن را دارد که زندیقها وارد آن شوند، و با این، صحت و راست بودن سخن علمای اهل سنت در این مورد روشن میگردد.
پنجم: ما معتقدیم همه این روایات دروغ هستند و به اهل بیت نسبت داده شدهاند، و اهل بیت در روایات زیادی از دروغگویان بر حذر داشتهاند، کشی از ابوعبدالله -جعفر صادق- روایت میکند که گفت: (ما اهل بیت راستگو هستیم، و همیشه دروغگویانی به ما دروغ نسبت میدهند، و به خاطر دروغ آنها، راست ما نزد مردم از ارزش میافتد)، سپس کسانی را که بر اهل بیت دروغ بستهاند نام برده است و آنها عبارتند از:
۱- مسلمة.
۲- عبدالله بن سبأ
۳- المختار.
۴- حارث الشامی.
۵- بنان.
۶- مغیرة بن سعید.
۷- بزیغ.
۸- السری.
۹- أبو الخطاب
۱۰- معمر.
۱۱- بشار الشعیری.
۱۲- حمزه بربری.
۱۳- صاید النهدی [۱۶۴].
و در روایاتی دیگر کسانی دیگر غیر از اینها را هم نام برده است، و این به وضوح مشخص مینماید که علت تناقض در روایات این دروغگویان و برادرانشان هستند که عقاید شیعه را فاسد کردهاند.
۷۲- سپس حدیث مرفوعی را آوردهاید که عبارت آن این است: (اللهَ اللهَ في أصحابي) [الإصابة (۱/۱۰)]. سپس بیان کردهاید که این حدیث ضعیف است و مقداری از شرح آن را ذکر نمودهاید و به ترمذی (۵/۳۵۸) و آلبانی در تحقیق کتاب السنة ابن ابی عاصم (۴۶۵) نسبت دادهاید.
میگویم: نمیدانم منظور شما از ذکر حدیث و ضعیف قرار دادن آن چیست؟!
اگر میخواهید بگویید حدیثی که از آزار رساندن به اصحاب نهی میکند ضعیف است پس آزار دادن آنها جایز است؛ چون احادیث دیگری در این مورد نیامده است؛ باید بگویم که اشتباه رفتهاید.
و اگر میخواهید از این حدیث به آنچه بعد از آن در مورد علیسگفتهاید استناد کنید؛ باید بگویم که برای استدلال نیازی به احادیث ضعیف نیست.
عجیب است شما میگویید که علما این حدیث را ضعیف قرار دادهاند و سپس به استدلال از آن و مناظره با شارحین آن میپردازید، در صورتی که بهتر این است که به خاطر عدم صحت حدیث به آن توجه نشود.
۷۳- شما گفتهاید: (روایت بر این دلالت میکند که باید هر صحابی که پیامبرصاو را دوست داشته است دوست داشته شود و هر صحابی که پیامبرصاو را دوست نداشته است دوست داشته نشود).
میگویم: این سخن به حق و درستی است؛ ولی کسانی که پیامبر صآنها را دوست میداشته است چه کسانی هستند؟ و چگونه ثابت میکنید که پیامبر صآنها را دوست داشته است؟ اطلاع یافتن از این مسئله فقط از طریق احادیث ممکن است.
و احادیث را اصحابشروایت کردهاند، اگر آنها مورد اعتماد هستند، پس آنان احادیثی در فضیلت کسانی روایت کردهاند که شما آنها را کافر وگمراه قرار دادهاید؛ بلکه همان کسانی که بوسیله شما کافر و گمراه قرار داده شدهاند این احادیث را برای ما روایت کردهاند.
پس شما نمیتوانید از روایات آنها استدلال کنید مگر آن که آنان را عادل بشمارید.
۷۴- شما گفتهاید: (تردیدی نیست که دوست داشتن همه اصحاب و حتی کسانی که پیامبرصاز آنها متنفر بوده یا بر آنها خشمگین بوده یا آنها را نفرین کرده است، به معنی دوست داشتن پیامبرصنیست و به آن ربطی ندارد).
چنان که از علی بن ابی طالب روایت شده که: «دوستان تو سه نفر هستند». [شرح نهج البلاغة (۱۹/۲۰۰) ینابیع المودة (۲/۲۴۷)].
پاسخ:
اول: اینکه، این سخن کلی و عام است و شما مقصود از آن را روشن نکردهاید!
دوم: اینکه برای ما ثابت شده که پیامبر صهمه اصحاب را دوست داشته است، و نزد ما ثابت نشده که پیامبر صاز آنها نفرت داشته است؛ به خصوص اهل بدر و بیعت رضوان، که در مورد آنها دلایل قرآنی و احادیث قطعی نبوی که ما در صحت آن تردیدی نداریم آمده است، پس هرکسی با این آیات و احادیث مخالفت کند از دیدگاه ما اهل بدعت است و با سخن خدا مخالفت ورزیده وکلام پیامبر صرا رد کرده است.
سوم: اینکه، این حدیث در مجموعههای مدون حدیث وجود ندارد، و خدا میداند که چه کسی آن را ساخته است، چون نهج البلاغه کتابی است که سندی ندارد و تقریباً چهار صد سال بعد از علیستألیف شده است پس به چنین کتابی چگونه میتوان اعتماد کرد؟!
و در مورد آن بحث خواهد شد.
۷۵- تحت عنوان: (آرای شیعۀ امامیه در مورد اصحاب) قول علیسو بعضی از اهل بیت را ذکر کردهاید.
میگویم: اما اینکه علیسرا تحت این عنوان آوردهاید، ادعای مردودی است؛ چون علیساز شیعه امامیه نیست، و ما معتقدیم که اصلاً با شیعه ارتباطی ندارد؛ بلکه بر این باور هستیم که اقوال شیعه به علیستوهین کرده است و قدر او را ندانستهاند، چون شیعه به او چیزهایی نسبت دادهاند که او آن را نگفته و ادعای آن را نکرده است، و همچنین از مذهب شیعه لازم میشود که علیسبه هر صفت زشتی متصف گردد، گرچه شیعه چنین چیزی را تصریح نکردهاند، اما نتیجه و لازمۀ گفتههای آنهاست. اینک در این مورد توضیح میدهیم:
اول: اینکه، شیعه ادعا کردهاند که علیساز سوی خدا و پیامبرش صبه عنوان (وصی) تعیین شده است، و در قرآن و سنت نصوصی وصی بودن او را تصریح کردهاند و گفتهاند که او بعد از پیامبر صجانشین آن حضرت است، اما او تقیه کرده و وظیفه وصی را انجام نداده است، یعنی او از مقام وصی خودش را کنار کشید و نتوانست آن را اجرا کند.
مثل اینکه خداوند کسی را به پیامبری مبعوث کند اما او فرمان خدا را اجرا نکند و پیام خدا را به مردم نرسانده باشد، آیا پیامبری که چنین کرده باشد را سراغ دارید؟!
نمیدانیم چرا علی فریضه وصی بودن را انجام نمیدهد؟!
آیا او به خاطر حفظ جانش و به علت ترس از مرگ امر وصیت را انجام نمیدهد؟! و وقتی دین خدا به سبب عمل او دچار نقص و شکست گردد زندگی او چه فایدهای دارد؟ و آیا این توهین به خداوند نیست که او انسانی را برای رهبری امت انتخاب کرده که نمیتواند این کار را انجام دهد؟! و فایدۀ این امامت که او از آن دست کشید و آن را اجرا نکرد چیست؟! و بشریت از این چه سودی به دست میآورند؟! آیا شما نمیبینید که بسیاری از ائمه به خاطر احیای عقاید خود جانهایشان را فدا میکنند؟! بلکه افراد کوچکی نیز چنین کردهاند؟!
آیا در داستان اخدود پسر بچهای به خاطر احیای دین خود به مرگ تن نمیدهد؟!
آیا خمینی را ندیدید که برای تأسیس حکومتی برای مذهبش تلاش و کوشش نمود؟!
آیا زنان فلسطینی و زنان چچنی به خاطر حمایت و یاری کردن سرزمین و دین خود دست به عملیات استشهادی نمیزنند؟!
عملکرد علیسنشانگر دو چیز است: یا اینکه ادعای وصی بودن او ادعایی دروغین است. و یا اینکه علیسضعیف بوده است، که هرگز او چنین نبوده و او پاک است. بنابراین گزینه اول درست است یعنی ادعای وصی بودن او دروغ است.
به حسن بن حسن بن علی گفته شد: (آیا پیامبر به علی نگفت که: هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست؟ گفت: سوگند به خدا اگر منظور پیامبر از این حکومت و پادشاهی بود آن را به صراحت برای شما توضیح میداد، چنان که نماز و زکات وروزه و حج و... را به صراحت و شفافیت برای شما بیان کرده است، و اگر آن طور بود که شما میگویید، علی بیشتر از همه مردم در این مورد مرتکب جرم و اشتباه شده است؛ زیرا او آنچه را که پیامبر صاو را بدان فرمان داده بود ترک کرد) [۱۶۵].
دوم: اینکه شیعه ادعا میکنند که فاطمهلمورد اذیت و آزار قرار گرفته و حقش پایمال شده است و کتک خورده و عمرساو را تهدید کرده که خانهاش را آتش خواهد زد.
آیا این توهین به علیسنیست؛ که او با چشمان خودش ببیند که همسرش را میزنند و شکنجه میکنند و بر اثر آن بچهای که در شکم دارد را سقط مینماید و او سکوت میکند؟!
کجاست شجاعتی که علی بدان مشهور است؟!
چرا غیرت علیسبه خاطر همسرش فاطمهلبه جوش نمیآید؟!
دختر پیامبرصو همسر علیسمورد اهانت و ضرب و شتم قرار میگیرد و علی تماشا میکند؟!
آیا غیرت علیسبه خاطر زنش به جوش نمیآید؟!
پاک است علیس، سوگند به خدا او بزرگتر از این است که چنین کارهایی با خانوادهاش انجام شود و او سکوت کند!! اگر به حیثیت فاطمهلتوهین میشد شهسوار و قهرمان میدانهای نبرد و دلیر مرد بنی هاشم و اولین جوانی که به اسلام مشرف گردید هرگز نمیپسندید که فاطمه مورد اهانت قرار بگیرد و زده شود و او سکوت اختیار کند، و مرگ از چنین زندگی بیارزشی بهتر است.
و عجیب است که شیعه میگویند: (امام باید از همه مردم شجاعتر باشد) [۱۶۶]، سپس ادعا میکنند که امام اینگونه نبوده است!!
اما قضیۀ میراث فاطمهل، اگر علی نمیدانست که اجتهاد فاطمه اینگونه است و اجتهاد او با نص پیامبر صمتعارض است، علی اولین کسی بود که آن را مطالبه میکرد و علی بعداً وقتی زمام فرمانروایی را به دست گرفت میراثی را به عنوان میراث پیامبر تقسیم نکرد، اگر علیسمعتقد بود که پیامبر صاز خود ارث به جا میگذارد پس چرا وقتی خودش به خلافت رسید میراث آن حضرت را تقسیم نکرد؟!
و چگونه فاطمهلسهمیۀ خود را از میراث میخواهد و به خاطر آن خشمگین میشود، و به خاطر امر دینی که بزرگتر از مال و ثروت است یعنی امامت خشمگین نمیشود، امامتی که شما ادعا میکنید صحابه بعد از وفات پیامبر مانع از تحقق آن گردیدند، چگونه فاطمه در مورد امامت اصلاً حرفی نمیزند، آیا او هم میترسد و تقیه میکند؟! چرا از مطالبه میراث خودش نترسید؟!
سوم: اینکه علیسدخترش ام کلثوم را به ازدواج عمرسدر آورد، و عمر از دیدگاه شما کافر یا فاسق است و شما ادعا میکنید که عمر به زور دختر علی را گرفته است و علیساز دخترش دفاع نکرد و راضی شد که به ناحق او را ببرند، این بزرگترین توهین به علیساست!!
راضی شدن به چنین چیزی یعنی ترس و بزدلی و علیسهرگز چنین نبوده است! و اگر عمر مؤمن نمیبود او دخترش را به ازدواج عمر در نمیآورد.
چهارم: علیسبه همه این عقبنشینیها - به گفتۀ شما – بسنده نکرد، بلکه او اسم کفار و فساق را از روی تقیه بر فرزندانش گذاشت؟!
لا حول ولا قوة إلا بالله!
آیا همین کافی نبود که در برابر الغای وصیت، و توهین به فاطمه در مقابل چشمانش سکوت اختیار کرده بود و نتوانست دخترش را از ازدواج با کسانی که مؤمن نبودند نجات دهد، آیا اینها کافی نبودند که او اسم کافران و فاسق را بر فرزندانش گذاشت، و اسم آنها را ابوبکر و عمر و عثمان گذاشت؟!
این چه بدبختی است که شیعه گرفتار آن هستند؟!
آیا اینها صفاتی هستند که شایستۀ امیر المؤمنین علی بن ابی طالبسمیباشند؟!
ما گواهی میدهیم که اوسبسیار پرهیزگارتر از این بود و بسیار پاکتر از تصویری است که روایات و عقاید شیعه امامیه از او ارائه میدهند.
لالکائی از دو طریق از علی بن حسین زین العابدین/روایت میکند که او گفت: (ای اهل عراق! ما را براساس اسلام دوست بدارید، سوگند به خدا همچنان در دوستی ما پیش رفتید تا اینکه دوستی شما توهینی شد به ما) [۱۶۷].
پنجم: چرا علیسدر سرزمینی باقی ماند که در آن او مورد توهین قرار میگیرد و حتی به دین و آبرو و حیثیت و ناموس او توهین میشود، چرا او از این سرزمین هجرت نکرد، آن گونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا٩٧ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا٩٨﴾[النساء: ۹۷-۹۸].
«بیگمان کسانی که فرشتگان (برای قبض روح) به سراغشان میروند. (و میبینند که به سبب ماندن با کفار در سرزمین کفر، و هجرت نکردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم کردهاند، بدیشان میگویند: شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جای داشتید) گویند: ما بیچارگانی در سرزمین (کفر) بودیم، گویند: مگر سرزمین خدا وسیع نبود تا در آن کوچ کنید؟ جایگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی! مگر بیچارگانی از مردان و زنان و کودکانی که کاری از آنان ساخته نیست و راه چارهای نمیدانند».
آیا علیساز این افراد معذور بوده است؟! و خداوند او را به عنوان امام مقرر نموده و وصی قرار داده است، و حال آن که خداوند میداند که او قدرت اجرای وصیت را ندارد؟!
آیا دیدهاید که پادشاهی مرد ناتوانی را که قدرت فرماندهی ندارد به عنوان فرمانده و امیر مقرر کند؟!
ما معتقدیم که اگر علیسمیدانست که او امامی است که از سوی خدا مقرر و تعیین شده است، سوگند به خدا او به این چیزها راضی نمیشد و در برابر کسانی که با امامت مخالفت کردند مواضع روشنی اتخاذ میکرد، و اگر به همسر او تجاوزی صورت میگرفت از او یعنی از فاطمهل، - دختر رسول الله ص- دفاع میکرد، و اگر عمر دخترش را به زور به ازدواج خود در میآورد علی از نوۀ پیامبر یعنی ام کلثوم دفاع میکرد.
خداوند از علیسراضی و خوشنود باد، به راستی که با چنین ادعاهای دروغینی که توهینی به او میباشد و شایسته و زیبندۀ او نیست به او توهین شده است.
۷۶- شما در ص ۱۷ گفتهاید: (هرکس میخواهد نظریه شیعه را در مورد صحابه بداند باید به آنچه امام مسلمین علیسدر مورد آنها گفته است مراجعه کند).
میگویم: چنین متداول است که بعد از ابوبکر به هر یک از خلفا امیر المؤمنین گفته میشود، و هر یک از آنها در زمان خود امیر بوده است. اما به کار بردن کلمه امام المسلمین باعث ایهام است و شاید قصداً چنین شده که این مطلب بیان شود که علی امامی است که اطاعت از او بطور مطلق بر همۀ مسلمین از جمله خلفای پیش از او فرض است، و مذهب شیعه امامیه همین است.
اما ما معتقدیم که اوسمانند برادران خلفای خود امامی است و معتقد نیستیم که اطاعت مطلق از او و یا از دیگر خلفا فرض است، بلکه او خودش نیز معتقد نیست که امام است چنان که قبلاً بیان شد و نیز اقوال او در این مورد بیان خواهد شد.
و امام المسلمین به طور مطلق یک نفر است، و آن رسول خداست. و جایز است که به حاکم و فرمانروای مسلمین گفته شود که در عصر خودش امام مسلمین است.
۷۷- سخن علیسرا آوردهاید که در نهج البلاغه آمده است که او گفت: (کجا هستند آن برادران من که راه حق را در پیش گرفتند، و در آن رفتند؟ کجاست عمار؟ و کجاست ابن التیهان؟ و کجاست ذو الشهادتین؟ و کجا هستند برادرانشان که همتایان آنها بودند، آنان که بر مرگ عهد بستند و فاسقان سرهای آنان را فرستادند؟! تاسف میخورم برای برادرانم، آنان که قرآن را خواندند و اجرا نمودند، و سنت را احیا نموده و بدعت را از بین بردند، برای جهاد فرا خوانده شدند و اجابت کردند، به رهبر اعتماد کردند و از او پیروی نمودند) [نهج البلاغة (۸۲)].
پاسخ از چند جهت:
اول: اینکه کتاب نهج البلاغه کتابی است که سند و اساس ندارد، این کتاب را یک شاعر شیعه در قرن چهارم نوشته، و همۀ آن را به علیسنسبت داده است، سندی که اقوال ذکر شده را در این کتاب به علیسمیرساند کجاست؟
اگر هرکس به دلخواهش هر چه بگوید و بدون سند نسبت دهد فاتحه دین خدا را باید خواند.
پذیرفتن چنین کتابی توسط شیعیان که سندی ندارد بزرگترین دلیل است بر اینکه آنها فاقد منهج و سبک صحیح علمی هستند.
مؤلف نهج البلاغه شریف رضی یا برادرش مرتضی – که خدا بهتر میداند که کدام یک از دو این دو، مؤلف این کتاب است، البته برای ما زیاد مهم نیست – آیا برایش از آسمان وحی آمده که علیساین سخن را گفته است؟! چرا او اسانیدی را که بوسیلۀ آن نقل کرده یا کتابهایی را که از آن نقل کرده ذکر نکرده است؟!
اگر بزرگترین عالم اهل سنت بگوید: پیامبر خدا صچنین گفته است، به او میگویند: سند را بیاور، و حدیث را بدون سند نمیپذیرند.
این منهج و سبک شیعی اثنا عشری منجر به از دست رفتن دین میشود؛ چون از دیر باز پدیدۀ دروغ گفتن بر پیامبر صآغاز شده است، و دروغگویان احادیث باطلی را ساختهاند، و اگر منهج و شیوهای برای شناخت حدیث صحیح از ضعیف نباشد دین از بین میرود.
و خود شیعه نیز کتابهایی در مورد رجال و راویان تألیف کردهاند، و بر حسب دیدگاه خود در مورد راویان اظهار نظر کردهاند، برخی را تکذیب نموده و برخی را مورد اعتماد قرار دادهاند، شاید آنچه در نهج البلاغه آمده است را دروغگویان روایت کردهاند؟!
گرچه به نظر ما بسیاری از علمای شیعه اثنا عشری منهج و روش تصحیح و تضعیف را نمیدانند، و وقتی که موضوع تأیید و اثبات مذهبشان باشد تقریباً اثری از تصحیح و تضعیف به چشم نمیخورد!!
بلکه علم تصحیح و تضعیف در قرن هشتم در میان آنها به منصه ظهور رسید، گرچه کتابهای رجال قبل از آن تألیف شده بودند، اما این فن در زمان ابن مطهر حلی قاعدهمند و نهادینه شد، محسن عاملی میگوید: (اولین کسی که این اصطلاح را به کار برد: علامه حلی بود و او حدیث را به صحیح و حسن و موثق و ضعیف و مرسل... تقسیم کرد) [۱۶۸]. یعنی در طول این مدت به تصحیح و تضعیف استدلال نشده است، و به خاطر عدم وجود ضوابطی برای جدا کردن احادیث صحیح از ضعیف علمای آنها به هر حدیثی استدلال میکردند.
بنابراین، باید همه کتابهایی که در آن مدت تألیف شدهاند براساس این قواعد مورد بازبینی قرار بگیرند تا مسئولیت از شما رفع شود، آیا این کار را میکنید؟؟.
دوم: اینکه در این خطبه اصحاب پیامبر صمورد ستایش قرار نگرفتهاند، بلکه مذمت شدهاند؛ چون علی از برادرانش فقط عمار و دو نفر دیگر را نام برده است، و برادران بزرگ خود را همچون ابوبکر و عمر و عثمان ترک گفته و از آنها نام نبرده است، یعنی او از آنها راضی نبوده و آنها برادران او نیستند.
خداوند نابود کند کسی که به علیسدروغ بسته، و چنین خطبههایی که با تکلف گفته شدهاند و خیلی مسجع و هم قافیه، اما معانی آن پوچ و باطل است را به او نسبت داده است.
و چگونه علیساصحاب را میستاید و حال آن که طبق مذهب شما اصحاب نگذاشتند او به حقش برسد؟!
اگر آنها افراد نیکی بودهاند - قسم بخدا که بودهاند- پس چرا حقی را که به گفتۀ شما با قرآن و سنت ثابت است نگذاشتند که به اصحابش برسد؟! و اگر آنها افراد بدی بودهاند – که هرگز بد نبودهاند – چگونه علی آنها را میستاید؟!
هیثم بن علی بحرانی شارح نهج البلاغه (متوفای ۶۷۹ هـ) از این قضیه پرده برداشت، او وقتی دید که در نهج البلاغه ابوبکر و عمر ستوده شدهاند و این با عقیدۀ شیعه متفق نیست، و همچنین در نهج البلاغه ابوبکر و عمر مذمت شدهاند، پس این تناقض را چگونه باید حل کرد؟! بنابراین او گفت: (شیعه در اینجا سؤالی مطرح کردهاند و گفتهاند: ستایشهایی که مؤلف نهج البلاغه دربارۀ این دو نفر ذکر کرده است با اجماع ما مخالف است، چون ما بر این اجماع کردهایم که آنها خاطی بودهاند و منصب خلافت را غصب کردهاند. پس، یا این سخن از سخنان امامسنیست، و یا اینکه اجماع ما نادرست است)؟!
سپس میگوید که پاسخ این سؤال را این طور میتوان داد که امامساین سخنان را برای آن گفته است تا رضایت و دل کسانی را که به صحت خلافت شیخین معتقدند با چنین سخنانی به دست آورد؟! [۱۶۹]
به گفته او علیساز روی تقیه چنین گفته است – یعنی به دروغ این حرفها را زده است – تا اینگونه همه مردم خلافت او را بپذیرند، گرچه بوسیلۀ دروغ گفتن باشد! – هرگز اوسچنین نبوده است. – آیا میبینید که چگونه بر باطل اصرار و پافشاری میشود؟
آیا اگر علیساز روی تقیه شیخین را ستوده است، با این کارش پیروان خود را فریب نداده است؟!
ما میگوییم: وقتی امام این سخن را (در مدح شیخین و دیگر اصحاب) گفته است، آیا هیچکس از پیروانش بر این باور نبود که او وصی است و حقش سلب شده است و شیخین نگذاشتند او به حق خود برسد و بر او ستم کردهاند – چنان که شیعه میگویند –، پس چرا یکی از پیروانش بلند نشد و نگفت: چگونه چنین سخنی را میگویی و حال آن که آن دو بر تو ستم کردند و به وصیت خیانت کردند؟
آیا همه پیروانش به تقیه عمل میکردند؟!!
بار خدایا تو پاکی، و این بهتان بزرگی است!
۷۸- دعای علی بن حسین را از صحیفه سجادیه آوردهاید که میگوید: (خداوندا! رحمت نازل کن بر اصحاب محمدص، به خصوص بر کسانی که حق صحبت را بخوبی ادا نمودند و انواع و اقسام مصائب و ایذاها در نصرت پیغمبر برداشتند و دقیقه ای در نصرت او فرو نگذاشتند، و با او همکارى کردند، و به تصدیق رسالتش شتافتند) و دیگر خصوصیتهای خوب اصحاب که او نام برده است. [الصحيفة ا لسجادية، الدعاء الرابع].
پاسخ از چند جهت:
اول: اینکه، این خطبه از کتابهای تاریخ جمع آوری شده است، چنان که در منابع آن آمده است، و صحت سند آن معلوم نیست.
دوم: اینکه تردیدی نیست که این خطبهایست زیبا و دارای مفاهیمی درست، اما آنچه صفا و زیبایی آن را مکدر میکند این است که عقیده شیعه – چنان که بحرانی گفت – با آن همخوانی ندارد، پس یا این خطبه بر حق و درست است و یا عقیده شیعه بر حق و درست است.
سوم: اینکه شیعه میتوانند این خطبه را طبق عقاید خود تفسیر کنند، و همچنین اهل سنت میتوانند آن را براساس عقاید خود تفسیر کنند، در این خطبه آمده که (آنان که حق صحبت را بخوبی ادا نمودند) و این جمله را میتوان طبق نظر هردو مذهب تفسیر کرد.
۷۹- از علی بن موسی و او از پدرانش و آنها از پیامبر روایت میکنند که: (هرکس پیامبر را فحش و ناسزا گفت باید کشته شود و هرکس یک صحابی را ناسزا گفت شلاق زده میشود). [صحیفة الرضا و مسند زید بن علی (ص ۴۶۴)، بحار الانوار (۷۶/ ۲۲۲)].
میگویم: اگر حکم این حدیث اجرا شود بسیاری از شیعه کشته میشوند و بسیاری دیگر شلاق زده خواهند شد، چون عقاید شیعه به این میانجامد که آنها پیامبر صرا متهم میکنند که ولایت علی را به صورت آشکار و واضح به مردم نرسانده است. و فحش و ناسزایی بزرگتر از این نیست.
روح الله خمینی رهبر انقلاب ایران میگوید: (روشن و واضح است که اگر امر امامت آنطور که خدا دستور داده بود و پیغمبر تبلیغ کرده بود و کوشش دربارۀ آن کرده بود جریان پیدا کرده بود اینهمه اختلافات در مملکت اسلامی و جنگها و خونریزیها اتفاق نمیافتاد، و این همه اختلافات در دین خدا از اصول گرفته تا فروع پیدا نمیشد) [۱۷۰].
نظر شما در مورد این اتهام به پیامبر مان محمدصچیست؟
شیعه عقیدۀ وصیت را ایجاد کردند و یا برای آنها ایجاد گردید، و دهها دلیل برای آن تراشیدهاند که به صورت مستقیم آن را بیان نمیدارد و آنچه آنها میخواهند به راحتی از این دلایل ثابت نمیشود، و آنها تأکید میکنند که امامت با نص صریح ثابت است، اما وقتی نصی برای اثبات آن نیافتند پیامبر صرا متهم کردند چون او خواست آنها را بر آورده نکرده است، خواستهای که خواستۀ خدا نیست – آنها پیامبرصرا به کوتاهی ورزیدن متهم کردهاند.... چه تهمت بزرگی که در واقع فقط پیامبر متهم نمیشود بلکه خداوند نیز متهم میگردد، چون چگونه -نعوذ بالله- خداوند پیامبرش را میبیند که تعالیم دین را واضح و آشکار به مردم نمیرساند و باز او را به خاطر کوتاهی ورزیدن در تبلیغ فرمانش مجازات نمیکند، و حال آن که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ٤٤ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ٤٦﴾[الحاقة: ۴۴-۴۶].
«اگر پیغمبر پارهای سخنان را به دروغ بر ما میبست. ما دست راست او را میگرفتیم. سپس رگ گردن او را پاره میکردیم».
و میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[المائدة: ۶۷].
«ای فرستادۀ خدا، هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان و اگر چنین نکنی رسالت خدا را نرساندهای، و خداوند تو را از مردمان محفوظ میدارد».
شما در مورد این اتهام چه میگویید؟ آیا این اتهام سزاوار مجازات است یا نه؟!
و عقاید شیعه همه به توهین و ناسزا گفتن به پیامبرصمیانجامد.
زنان پیامبرصدر عقیده شیعه یا کافرند یا فاسق، و یا اینکه برخی مرتکب عمل زشت شدهاند و یا کوشیدهاند تا مرتکب آن شوند - نعوذ بالله- ! پس چه ناسزایی بالاتر از ناسزا گفتن و توهین به حیثیت و آبروی پیامبر است؟
و این دلیلی است بر اینکه پیامبر آنها را درست تربیت نکرده است - معاذ الله-!
به اصحاب هم ناسزا میگویند و معتقدند که آنها کافر یا فاسقاند.
کتابهای حدیث و روایت آنها مملو از تکفیر و تفسیق صحابه میباشند. و در همه کتابهای عقیدتی آنها تقریباً به کفر اصحاب اشاره شده است.
[۱۵۷] الکافی (۱/۲۱۶). [۱۵۸] الکافی (۱/۲۱۷). [۱۵۹] الکافی (۱/۲۱۷). [۱۶۰] الکافی (۲/۲۴۴). [۱۶۱] رجال الکشی (۱/۶) و کافی در (۱۲/۳۲۱) آن را روایت کرده است، با شرح جامع مازندرانی. [۱۶۲] رجال الکشی (۱ / ۷). [۱۶۳] تفسیر الصافی (۲ / ۳۵۹)، و تفسیر القمی (۱ / ۳۰۱). [۱۶۴] مجمع الرجال (۵/۱۱۳). [۱۶۵] طبقات ابن سعد (۵/۲۳۵)، التشیع بین مفهوم الأئمة والمفهوم الفارسی (ص ۱۵۱). [۱۶۶] الاقتصاد (ص ۳۱۲)، شیخ مفید امامی. [۱۶۷] شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة (ح ۲۶۸۳، ۲۶۸۴). [۱۶۸] أعیان الشیعة (۵/۱۰۴). [۱۶۹] شرح نهج البلاغه بحرانی (۴/۹۷-۹۸). [۱۷۰] کشف الأسرار (ص ۱۳۵).