حدیث حوض:
بعد از این مقدمه میپردازیم به روایتی که در حدیث سابق آمده است: این حدیث را گروهی از صحابه روایت کردهاند که از آن جمله عبدالله بن عباس و ابوهریره و انس و اسماء بنت ابی بکر را میتوان نام برد که همه این روایات در صحیح بخاری آمده است.
و این حدیث با الفاظ مختلفی روایت شده است:
- در روایت عبدالله بن عباسباین طور آمده: «مردانی از امت من آورده میشوند...».
- و در روایت ابوهریره این طور آمده: «مردانی از حوض من دور کرده میشوند».
در اینجا چند چیز قابل تأمل است:
اول: اینکه، خود اصحاب این روایات را روایت کردهاند و این نشانۀ امانتداری و راستی و صداقت در ایمان شان است، و اگر آنها خودشان مرتد میشدند این حدیث را روایت نمیکردند.
دوم: اینکه، اگر گفته شود که این حدیث شامل همه اصحاب میشود. این گفته با آیات سابق و احادیث صحیحی که در فضیلت اصحاب به طور کلی و در فضیلت آحاد صحابه آمده است رد میشود.
و اگر کسی بگوید میتوان برخی از اصحاب را مصداق این حدیث قرار داد، چنین ادعایی نیاز به دلیلی قطعی دارد که دلیلی برای این ادعا وجود ندارد.
و یا اینکه بگوییم: منظور این حدیث افرادی از امت هستند که پیامبر آنها را یاران و اصحاب خود نامیده است، چون در دین او و در بهشت همراه و یار او میباشند و وقتی اینها به حوض پیامبر میآیند و علامت مسلمین که (آثار وضو است) بر آنها پیداست و از حوض دور کرده میشوند، پیامبر میگوید: اصحاب من... و در بعضی از روایات آمده که نمیگوید اصحاب من، و بلکه میگوید: (بیایید) و در بعضی روایتها آمده که میگوید: (أصیحابی) یعنی یاران کوچک من. و ظاهر جمله بر این اشاره دارد که منظور همین است، و این چیزی است که ما گمان داریم.
حدیث فاطمه: (فاطمه پارۀ تن من است، آنچه او را مدد کند مرا مدد مینماید و هر آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت میکند).
سبب این حدیث همان طور که معروف است این است که علی خواست با دختر ابو جهل ازدواج کند.
در اینجا چند چیز قابل تأمل است:
۱- این حدیث در مورد علیسآمده است، آیا این کار او کفر بوده است؟! نه، هرگز نه! و بلکه علیسمیخواست کاری انجام دهد که در شریعت مباح و جایز است، و نمیدانست که دختر پیامبر دارای خصوصیت ویژهای است بنابراین چون نمیدانست میخواست با زنی دیگر هم ازدواج کند. و این کار علی از سه حال خالی نیست:
أ) اینکه این کار کفر باشد، و هیچکس چنین چیزی نگفته و نیز روایت نشده که او دوباره اسلام بیاورد.
ب) یا اینکه کار علیسگناهی بوده و او از آن توبه کرده است و گناهش بخشیده شده است.
ج) یا اینکه اجتهاد اشتباهی بود که علیسنموده و مورد آمرزش قرار گرفته است.
۲- این کار بر آن دلالت میکند که علی معصوم نیست.
۳- ابوبکرسکار مباحی را انجام نداد که در کردن و نکردن آن اختیار داشت، بلکه واجبی را انجام داد که در مورد آن از پیامبر صحدیثی روایت کرد که فرموده است: «ما (پیامبران) از خود ارث به جا نمیگذاریم آنچه از خود به جا بگذاریم صدقه است». بنابراین، ابوبکر از فرط محبت پیامبر صو از ترس پروردگارش و آنچه پیامبر امر کرده بود را انجام داده است.
۴- این حدیث را ابوبکر و عمر بن خطابلروایت کردهاند، و عمرساز اصحابی که در آنجا حضور داشتند، و این حدیث را شنیده بودند گواهی گرفت که از آن جمله میتوان به عثمان و علی و عباس و عبدالرحمن بن عوف، و زبیر و سعد بن ابی وقاصشاشاره کرد که همه به این حدیث اقرار کردند چنان که در صحیحین آمده است، و بخاری در کتاب الفرائض، باب قول النبي: «لا نورث»، و در کتاب الجهاد و المغازی آن را روایت کرده است، و مسلم در کتاب الجهاد، باب حكم الفيء آن را روایت کرده است.
و عمرسآن را – یعنی اموال بینظیر که خداوند به پیامبرش ارزانی کرد – به علی و عباسلتحویل داد تا آن را سرپرستی کنند اما آن دو، در آن اختلاف کردند.
۵- علیسبعد از آن که خلافت را به عهده گرفت، چیزی را از آنچه در دوران شیخین بود تغییر نداد و میراثی را تقسیم نکرد و به حسن و حسینلچیزی از آن (فدک) نداد که این نشانگر آن است که گفتۀ ابوبکرساز دیدگاه او درست بوده است.
۶- فاطمهلمیراث خود را مطالبه کرد، او گمان میبرد که پیامبر خدا صمثل دیگر مردم از خود ارث به جا میگذارد، و وقتی که از حدیث آگاه شد... گمان نمیبریم که او همچنان به مطالبه خود ادامه داده است؛ زیرا او هرگز اینگونه نبود که با پدرش مخالفت کند، و اگر مخالف کرده باشد، پیروی از فرمان پدرش -که مشرِّع است- اولیتر از پیروی از قول او میباشد.
۷- گیریم که ابوبکرساجتهاد کرده و به خطا رفته است -و این فرضیه با توجه به نص ناممکن است- پس کمتر از کاری که علیسکرد نیست پس پاسخی که شما در مورد علیسمیدهید ما همان پاسخ را در مورد ابوبکرسمیدهیم.
پاسخ به آیه ﴿وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ﴾و وفق دادن بین این آیه، و آیه خیانت زن نوح و لوط -علیهما السلام-:
خداوند میفرماید: ﴿الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ٢٦﴾[النور: ۲۶]. «زنان ناپاک از آنِ مردان ناپاکند، و مردان ناپاک از آنِ زنان ناپاکند و زنان پاک متعلق به مردان پاکند و مردان پاک متعلق به زنان پاکند. آنان از نسبتهای ناموسی ناروائی که بدانان داده میشود مبرا و منزه هستند. ایشان از مغفرت الهی برخوردارند و دارای روزی ارزشمندند».
تأملاتی در این آیه:
۱- آیه برای تبرئه کردن عایشهلاز آنچه بدان متهم شده بود نازل شده است، و خداوند خبر داده که زنان ناپاک از آنِ مردان ناپاکند و.... تا بر این دلالت کند که خداوند هرگز چنین نمیکند که زنی ناپاک همسر پاکترین مردها، پیامبر خدا باشد. و منظور از ناپاکی زنا است، اما زنهای نوح و لوط -علیهما السلام- کافر بودند و ازدواج با زن کافر در شریعت ما جایز نیست (اما در شریعت آنها شاید جایز بوده باشد) و فقط ازدواج با زن اهل کتاب که پاکدامن باشد جایز است. اما ازدواج با زن زناکار در شریعت ما جایز نیست گرچه آن زن مسلمان باشد؛ چون ازدواج با زن زناکار منجر به مفاسدی میشود و سبب اختلاط انساب میگردد، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ٣﴾[النور: ۳]. «و زن زناکار حق ندارد جز با مرد زنا پیشه و یا با مرد مشرک ازدواج کند. چرا که چنین (ازدواجی) بر مؤمنان حرام شده است».
پس فرق واضح است.
۲- آیه کریمه عایشهلرا مبرا نموده و او را به آمرزش و روزی ارزشمندی وعده داده است، پس آیه دلالت میکند که عایشه با ایمان میمیرد چون حکم خدا تغییر نمیکند.
این حدیث که پیامبر میخواست به هنگام وفات چیزی بنویسد و سپس آن را ننوشت:
این حدیث را ابن عباسلروایت کرده است، و در آن چند چیز آمده است، از آن جمله:
۱- پیامبر صخواست چیزی بنویسد تا اصحاب اختلاف نکنند، و بیان نکرده که پیامبر چه قضیهای را میخواست بنویسد، و اگر مسئله از واجبات دین میبود پیامبر به خاطر شلوغ کردن آنها آن را نمیگذاشت؛ بلکه آنها را بیرون میکرد. و کسی دیگر را میخواست که بنویسد، به خصوص وقتی پیامبر بعد از آن چهار روز زنده ماند؛ چون این قضیه در روز پنجشنبه بود، چنان که در بخاری آمده است (یوم الخمیس...) ح ۴۴۳۱ و پیامبر روز دوشنبه وفات یافت.
۲- همه کسانی که آن جا بودند اختلاف کردند و تنها عمرساین کار را نکرد.
۳- پیامبر اکرم صدر حق عمرسچنین فرمودهاند: «در اقوام و ملتهای پیش از شما اشخاصی نیکوکار بودند که بدانها محدث (کسانی که نظرشان موافق با شرع و درست در میآید) میگفتند. و اگر در امت از آنان کسی میبود آن شخص عمر بن خطاب میبود» [۴]. و فرمود: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، شیطان تو را در هیچ راهی نمیبیند مگر آن که راهی دیگر غیر از راه تو را در پیش میگیرد» [۵].
و بخاری و مسلم در فضایل او شانزده حدیث روایت کردهاند، از آن جمله، یکی این است که محمد ابن حنفیهسمیگوید: (به پدرم (علیس) گفتم: بعد از پیامبر خداصچه کسی از همه بهتر است؟ گفت: ابوبکر، گفتم: بعد از او چه کسی؟ گفت: بعد از او عمر از دیگران بهتر است. محمد ابن حنفیه میگوید: ترسیدم که بگوید عثمان، بنابراین گفتم: بعد از عمر تو. گفت: من فقط مردی از مسلمانان هستم [۶].
و ابن عباسلمیگوید: «(جنازه) عمر را روی تخت گذاشتند، مردم میآمدند و بر آن نماز میخواندند و برایش دعا میکردند، من هم در میان مردم بودم ناگهان فردی شانهام را گرفت، ناگهان متوجه شدم که علی بن ابی طالب است، او بر عمر رحمت فرستاد و گفت: دوست دارم با عملکردی چون عملکرد تو به دیدار خدا میرفتم. سوگند به خدا گمان میبردم که خداوند تو را با دو یارت همراه میگرداند و همیشه از پیامبر صشنیدم که میگفت: من و ابوبکر و عمر رفتیم، و من و ابوبکر و عمر وارد شدیم و من و ابوبکر و عمر بیرون آمدیم) [۷].
اینها برخی ازگواهیهای اصحاب از اهل بیت پیامبر و دیگران بود.
۴- گاهی پیامبرصبه گفتۀ عمرسعمل میکرد، و قرآن مطابق با نظر عمرسنازل میشد، از آنجمله است: نماز گذاردن در جایگاه «مقام ابراهیم÷»، و در قضیه حجاب و غیره، شاید در این جا هم پیامبر صگفته عمرسرا پذیرفته است، و عمرسوقتی ناراحتی و بیماری پیامبر صرا دیده چنین گفته است، و سخن عمرسبه خاطر دلسوزی برای پیامبر صبوده است، و تصور نمیشود عمر با اینکه قرآن او را تأیید کرده است خواسته باشد که پیامبر را اذیت کند. چون که عمر از مهاجرین و پیشگامان بوده است و قرآن آنها را تأیید نموده، و مکانت و مقامش در سنت را پیش از این روشن ساختیم.
اینها پاسخ مهمترین پرسشهایی بود که شما مطرح کرده بودید.
اما دربارۀ بقیه سوالات شما باید گفت که آنها اموری اجتهادی هستند.
[۴] بخاری (حدیث ۳۴۶۹). [۵] بخاری (حدیث ۳۲۹۴) و مسلم (حدیث ۲۳۹۶). [۶] بخاری (حدیث ۳۶۷۱). [۷] بخاری (حدیث ۳۶۸۵) و مسلم (حدیث ۲۳۸۹).