پاسخ به یادداشت قزوینی
۱- در ابتدا شما از اینکه در فرستادن پاسخ تأخیر شده عذر خواستهاید و اشاره کردهاید که دوست دارم تا آنچه برایتان نوشتهام را تحلیل کنم، سپس این عنوان را گذاشتهاید: (وقتی در مورد اختلافات سخن گفته میشود باید انصاف را رعایت کرد...)
اول: از اینکه شما به پاسخ مختصری که به پرسشهای شما دادهام اهتمام نمودهاید تشکر میکنم، پاسخ مختصری که به پرسشهای شما داده بودم فقط هدفم از آن این بود که شما به این مسائل فکر کنید، نه اینکه استدلال کرده باشم، چون منابع استدلال ما و شما یکی نیست.
دوم: اینکه رعایت انصاف در مناظره و دیگر چیزها یکی از مبادی دین است و اگر ما انصاف میداشتیم اختلاف پیش نمیآمد.
در برابر بزرگان امت باید انصاف را رعایت کرد و نیز باید با آحاد امت منصفانه رفتار کرد ولی تا وقتی که نظریه و تئوری، شیوهای رفتاری و عملی نباشد سودی ندارد.
از خداوند مسئلت مینماییم که به ما و شما انصاف بدهد.
۲- شما گفتید: (متأسفانه ما در کتابخانههای خصوصی و عمومی برادران اهل سنت مقداری از کتابهای شیعه امامیه که قابل توجه باشند ندیدهایم).
میگویم: پاسخ این سوال شما را از چند جهت میدهیم:
اول: اینکه کتابهای شما دو نوع هستند: نوعی فقط روایات هستند که وقتی سنی متوجه آن شود میبیند که چیزی علمی که شایسته و در خور اهتمام باشد نیستند و بیشتر به افسانهها میمانند – امیدوارم ببخشید! این حقیقت است – از این رو به آن توجه نکردهاند، و علاوه بر این روایات عجیب و نادر و توهین آمیز زیادی هست که در این کتابها جای داده شدهاند و فطرتهای سالم آن را نمیپذیرند.
دوم: کتابهایی که اخیراً دربارۀ مسائل اختلافی تالیف شدهاند بیشتر احادیث وارده در آنها -البته اگر نگویم همۀ آنچه در آنهاست-، احادیثی است که از کتابهای اهل سنت گرفته شده است، البته بدون توجه به ضعیف بودن و یا نادرستی آنها، پس چرا شما اصرار دارید که به این کتابها استدلال کنید در حالی که بیشتر آنها از کتابهای اهل سنت است؟!
و وقتی خود شیعه از کتابهای خود روی گرداندهاند و برای اثبات عقایدشان به کتابهای اهل سنت روی آوردهاند پس اهل سنت به طریق اولی به کتابهای آنان روی نخواهند آورد.
سوم: اینکه نسبت امکان صحت عقاید شیعه نزد اهل سنت صفر درصد است، پس چرا به چیزی توجه شود که حق نیست؟! اینها عواملی هستند که به نظر میآید به خاطر آن اهل سنت از کتابهای شیعه روی گرداندهاند.
۳- شما گفتهاید: (و عجیب این است که بعضی از اهل سنت به امامیه دروغ نسبت میدهند، و مثالی از کتاب «لله ثم للتاریخ» آوردهاید).
میگویم: اولاً: این کتاب را یک سنی ننوشته است بلکه این کتاب را یک شیعه تألیف کرده است!!
دوم: اینکه صفحهای که شما به آن اشاره کردهاید شاید در چاپی دیگر باشد، و گمان نمیکنم که او با اینکه با برادران شیعه خود سخن میگوید تا عقایدشان را تصحیح کند با ذکر روایاتی که وجود ندارند به آنها دروغ نسبت دهد؛ چون اگر او چنین کند به آنچه خواسته نخواهد رسید.... من از او دفاع نمیکنم، اما وقتی گفته شما را خواندم همین مطالب به ذهنم رسید... و اگر او این کار را کرده است تردیدی نیست که کار او خیانت علمی زشتی میباشد.
۴- شما گفتهاید: (بارها برایم اتفاق افتاده که وقتی از علمای اهل سنت ایران و خارج از ایران در مورد پارهای از شبهات عقیدتی پرسیدهام....) سپس گفتهاید که کسی را که پاسخ شما را بدهد نیافتهاید.
پاسخ به شما به چند صورت است:
اولاً: جستجو و تلاش برای یافتن حقیقت به شیوۀ مودبانه نشانه اهل علم است، و هر عالمی باید به پرسشهای کسی که به دنبال حق است پاسخ بدهد.
دوم: اینکه اهل سنت ایران تا جایی که ما شنیدهایم به شدت در تنگنا قرار دارند، پس چگونه میتوانند گفتگو و بحث کنند؟!
سوم: اما در مورد خارج از ایران باید گفت: مردم نسبت به شیعه دیدگاه خوبی ندارند، چون معتقدند که شیعه امامیه فرقهای خارج از دایرۀ دین اسلام است، بنابراین پذیرفتن گفتگو و بحث با یک شیعه دشوار است.
چهارم: اینکه علمای اهل سنت به همه شبهات شیعه پاسخ دادهاند و دهها کتاب در این زمینه تألیف شده است، گرچه بعضی از این کتابها تند هستند، اما علت تندی آن این بوده که در مقابل افراط و تجاوز مخالف و گزافهگوییهایشان برخی از علمای اهل سنت نتوانستهاند خود را کنترل کنند.
بزرگترین کتابی که در این مورد نوشته شده است (منهاج السنه) شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمة الله علیه است. بگمانم اگر شما با دقت آن را مطالعه کنید حقایق زیادی برایتان روشن خواهد شد.
۵- گفتهاید: (در نوشتهای که برای شما فرستادم متذکر شدم که من پاسخهایی میخواهم که قانعکننده باشد، اما وقتی به آنچه فرستاده بودید نگاه کردم گمشدهام را نیافتم).
میگویم: امیدوارم در پاسخ دوم گمشدۀ خود را بیابید با اینکه کوشیدهام پاسخها را مختصر بدهم.
گفتهاید: (استدلال دربارۀ یک موضوع از کتاب و سنت زمانی کامل میشود که همه آیات و روایاتی که متعلق به آن موضوع هستند ذکر شوند، نه اینکه ما به صورت گزینشی آنچه را که در بحث به سود ماست ذکر کنیم و از آنچه به زیان ماست چشم بپوشیم؛ زیرا این کار ما را از روح تحقیق علمی دور میکند).
پاسخ به شما به چند صورت است:
اول: اینکه آنچه گفتهاید سخنی زیبا و قاعدهای علمی است، و اگر هر پژوهشگری و هر گروهی این قاعده را رعایت میکردند اختلاف پیش نمیآمد و بسیاری از فاصلهها کوتاهتر میشدند.
دوم: آیا جناب عالی در بحث خود به این قاعده زیبا پایبند بودهاید؟!
اگر بگویم: در بحث شما هیچ اثری از این قاعده ندیدهام مبالغه نکردهام، و اگر شما در بحث خود این قاعده را رعایت میکردید مسیرتان غیر از این بود.
شما به کتابهای تاریخی و منابعی روی آوردهاید که نزد اهل سنت از منابع درجه سه و چهار به شمار میآیند و منابع مورد اعتماد و به ویژه صحیحین را ترک کردهاید. و خیلی زیاد به احادیث ضعیف استدلال کردهاید و احادیث صحیحی که اصحاب پیامبر خداصرا میستایند ترک گفتهاید.
و آیاتی که اصحاب را میستایند مقید نموده و مشروط دانستهاید و یا نپذیرفتهاید تا با عقاید شما همخوانی داشته باشند، سپس خواننده را فریب دادهاید که بیشتر اصحاب یا همۀ آنان منافق بودهاند.
سپس برای خواننده چنین وانمود کردهاید که شناختن مؤمنان از منافقان عصر پیامبرصممکن نیست.
و دیگر استدلالهای گزینشی با روش علمی که شما ذکر کردهاید درست نبوده و هماهنگ و همخوان نیست.
سوم: نمونههایی از شیوۀ شما در گزینش:
هرکس نوشته شما را مطالعه کند شیوه عجیب و نادری را میبیند.... شما مراجع اصیل اهل سنت و احادیث صحیحی که بزرگان اصحاب را میستایند, و تأیید و تأکید میکند که به پیامبر نزدیک بودهاند و ایشان آنها را دوست داشته است، ترک کردهاید و از احادیثی که اصحاب را به بهشت مژده میدهد و بیان میدارد که پیامبر خیلی با آنها مشورت میکرد و در همه جا همراه او بودند و برای یاری پیامبر شمشیر کشیده بودند که همه اینها بر ایمان و اخلاص آنها تأکید میکند، روی بر تافتهاید.
و به احادیث ضعیف و موضوع استناد کردهاید. احادیثی دروغین که دم از وجود وصیتی میزنند که اصحاب به آن خیانت کرده و اجازه ندادهاند اجرا شود، و این احادیث اگر در کنار احادیث صحیحی که دال بر دروغ بودن این احادیث هستند قرار گیرند بطلان آن مشخص میگردد، متأسفانه شما به احادیث صحیح توجه نکردهاید. و باز ادعای انصاف هم میکنید!
و اینک نمونهای از احادیث صحیحی ذکر میشود که در تأیید یک صحابی آمدهاند، تا شما احادیث خود را با این قبیل احادیث مقایسه کنید تا به انصاف و صحت روش خود پی ببرید.