گفتگویی آرام با دکتر محمد حسینی قزوینی شیعه اثنا عشری

فهرست کتاب

سوم- بررسی متون:

سوم- بررسی متون:

أ) صحیح‌ترین حدیث از این احادیث حدیث عایشهلاست.

و در اینجا به چند نقطه اشاره می‌کنیم:

اول: اینکه، در این قضیه - یعنی مسئله آیه تطهیر- حدیث صحیحی بجز حدیث عایشه وجود ندارد مگر آن که روایت بیهقی صحیح باشد.

دوم: در این حدیث فقط این بیان شده که پیامبر صافرادی را زیر چادر قرار داد، و آیه را خواند. و از حدیث ثابت می‌شود که آن افراد از اهل بیت هستند، نه اینکه اهل بیت فقط همین افراد باشند؛ چون آیه در مورد زنان پیامبر صاست، و اگر پیامبر این را نمی‌گفت آل عبا شامل مفهوم آیه نمی‌شدند.

شما وقتی حدیث مسلم را ذکر کرده‌اید خواننده را دچار این توهم کرده‌اید که عبارت حدیث مسلم زنان را از مفهوم آیه بیرون می‌کند، و کمترین چیزی که سخن شما با آن توصیف شود این است که نوعی مغالطه و تلبیس در آن دیده می‌شود، شما گفته‌اید: (... همان‌طور که شامل زنان پیامبر صنمی‌شود، چون در صحیح مسلم این مطلب تصریح شده است)!

می‌گویم: کجا در صحیح مسلم چنین چیزی بیان و تصریح شده است؟!

در صحیح مسلم فقط این آمده که آن چهار نفر را پیامبر صزیر چادر برد و آیه را خواند، پس کجا تصریح نمود که زنانش در آن داخل نیستند؟ آیا این سخن شما مخالف با کلمات مسلم نیست؟!

سوم: این روایت دلالت می‌کند که اصحاب و امهات المؤمنین با یکدیگر دشمنی نداشتند، گرچه در میان آن‌ها جنگ در گرفته است. می‌بینیم که عایشهلفضایل اهل بیت را روایت می‌کند، و این تاکیدی است بر اینکه آن‌ها آنگونه که شیعه ادعا می‌کنند با یکدیگر دشمنی نداشته‌اند.

چهارم: اصحاب از این آیه و حدیث، امامت و عصمت را استنباط نکرده، و چنین برداشتی از آن نداشتند، و اگر آن‌ها امامت و عصمت را از آیه و حدیث می‌فهمیدند با علی بیعت می‌کردند، و افرادی که با او جنگیدند با او نمی‌جنگیدند، و همچنین به کسانی که با او جنگیده بودند با این آیه و حدیث اعتراض می‌شد.

پنجم: اینکه اهل سنت از دوران تابعین تا زمان تصنیف این حدیث را روایت کرده‌اند، و این حدیث را در کتاب‌هایشان آورده‌اند که این خود دلیلی بر انصاف و محبت شان نسبت به اهل بیت است.

ششم: شیعه این حدیث صحیح را رها کرده و از حدیث ضعیفی استدلال کرده‌اند؛ چون در این حدیث صحیح کلمه‌ای وجود ندارد که امهات المؤمنین را از اهل بیت بیرون کند، و یا اینکه چون شیعه نسبت به عایشهلکینه و دشمنی دارند از آن حدیث ضعیف استدلال کرده‌اند، در صورتی که حدیث ام سلمه مذهب آن‌ها را باطل می‌گرداند.

ب) حدیث ام سلمه در ترمذی:

پیش‌تر گفتیم که حدیث ام سلمه ضعیف است، اما چون شیعه اثنی عشری از آن استدلال می‌کنند اشکال ندارد که کلمات آن را تحلیل و بررسی کنیم تا ببینیم حدیث بر چه چیزی دلالت می‌کند.

متن حدیث- کلمات اول:

۱- جمله اول: (وقتی این آیه که: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا٣٣در خانه ام سلمه نازل شد).

این بر چند چیز دلالت می‌کند:

أ) حدیث تأکید می‌کند که آیه قبل از دعای پیامبر صنازل شده است، پس اگر آیه از این خبر می‌دهد که پلیدی دور شده و آن‌ها کاملاً پاک شده‌اند، چرا پیامبرصبعد از آن که خداوند به او خبر داده است که این امر تحقق یافته است - آن‌طور که شما می‌گویید- دعا می‌کند و می‌گوید: (بار خدایا! این‌ها اهل بیت من هستند پلیدی را از آن‌ها دور کن و آنان را کاملاً پاک بگردان)؟!

اگر آیه بر وقوع و تحقق تطهیر تأکید می‌کند؛ باید پیامبر صدر مقابل می‌گفت: سپاس خداوندی را که شما را پاک گرداند. وقتی پیامبر صدعا نمود مشخص می‌شود که خداوند این را به صورت تشریعی خواسته است نه تکوینی.

ب) یا می‌گوییم: آیه بر این دلالت می‌کند که مسئله تطهیر برای زنان محقق شد، و پیامبر صخواست که بقیه خاندان خویش را در زمرۀ آن‌ها قرار دهد، و یا این کار را کرد تا نشانگر این باشد که مفهوم آیه‌ شامل آن‌ها نیز می‌گردد. و آن بنابر فهم کسی که این را فهمیده است.

۲- جمله دوم: (آنگاه فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و آن‌ها را با چادری پوشانید، و علی پشت سرش بود، و او را نیز با چادری پوشانید).

رهنمودهایی که در اینجا وجود دارد:

أ) پیامبر صعلی را با دیگران زیر یک چادر داخل نکرد، بلکه او را جداگانه در چادری قرار داد.

بنابراین حدیث، حدیث کساء نیست، بلکه اسم حدیث باید حدیث کسائین (یعنی دو چادر) ‌باشد.

ب) علی پشت سر پیامبر صبود.

این دو مطلب - طبق روایتی که شیعه انتخاب کرده‌اند- دال بر این هستند که گفتۀ پیامبر صکه فرمود: (بار خدایا! این‌ها اهل بیت من هستند) شامل علی نمی‌شود، چون علی با آن‌ها زیر یک چادر نبود و او پشت سر پیامبر صقرار داشت، و اشاره با کلمه (این‌ها) شامل کسانی می‌شود که پیش روی او می‌باشند. و کسانی را که پشت سر او هستند شامل نمی‌شود.

ـ طبق زبان عربی ـ، چون در زبان عربی با کلمه (هؤلاء= ایشان) به کسانی اشاره می‌شود که جلو قرار دارند مگر اینکه به همراه گفتن این کلمه با دست اشاره شود، و در اینجا با دست اشاره نشده است.

وگرنه پس چرا علیسرا - طبق روایتی که شما انتخاب کرده‌اید- از چادر اول بیرون می‌کنید، و در یک چادر بیش از سه نفر جای می‌گیرد، سپس او را به تنهایی زیر چادر و پشت سرش قرار می‌دهد، و حال آن که می‌توانست او را جلوی خودش قرار دهد؟!!

بنابراین، طبق کلمات این حدیث علیساز اهل بیت نیست، و دعای پیامبر صشامل او نمی‌شود، - البته ما به این معتقد نیستیم-، اما کلمات حدیثی که شیعه انتخاب کرده‌اند تا بوسیله آن امهات المؤمنین را از اهل بیت بیرون کنند علیه خود آن‌هاست، و آنچه آن‌ها می‌خواهند را نقض می‌کند.

اما ما اهل سنت حدیث عایشهلرا که علی و فاطمه و حسن و حسینشهمه را زیر یک چادر قرار می‌دهد ترجیح می‌دهیم.

۳- جمله سوم: ام سلمه گفت: (من با آن‌ها هستم ای رسول خدا؟ فرمود: تو در جایت باش، و تو بر خیر و خوبی هستی).

در اینجا این نفی نشده که ام سلمه از اهل بیت باشد، بلکه اینکه پیامبر صفرمود: (تو در جایت هستی)، یعنی تو در جایگاهت قرار داری، جایگاهی که خدا از آن خبر داده و مفهوم آیه شامل شماست.

در کلمات دیگر حدیث ام سلمه فقط این آمده است که پیامبر صآن‌ها را با چادری پوشانید و گفت: (بار خدایا این‌ها اهل بین من هستند...) و برای آن‌ها دعا کرد و به ام سلمه گفت: (تو بر خیر و خوبی هستی).

ج) حدیث ام سلمه در روایت بیهقی:

بیهقی می‌گوید: در یکی از کلمات حدیث آمده است که وقتی ام سلمه از پیامبرصپرسید: (آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: بله، ان شاءالله) و بیهقی این حدیث را صحیح قرار داده، و همه روایاتی را که با این مخالف هستند ضعیف قرار داده است.

با این بررسی و توضیح مفصل مفهوم آیه و حدیث بیان شده و بطلان آنچه شیعه از آیه و حدیث استنباط کرده‌اند ثابت می‌شود [۵۶۹].

تنها خداوند است که بسوی راه راستین هدایت می‌کند.

۱۶۱) حدیث ام سلمه را آورده‌اید که: (چادر را بلند کردم تا با آن‌ها داخل آن شوم، آنگاه او آن را از دست من کشید و گفت: تو بر خیر و خوبی هستی).

پاسخ از چند جهت:

اول: در سند این حدیث، شهر بن حوشب قرار دارد و پیش‌تر گفتیم که او ضعیف است.

و همچنین در سند آن علی بن زید بن جدعان قرار دارد، و ابن سعد در مورد او می‌گوید: (او ضعیف است، و حجت نیست) و از احمد و یحیی بن معین نیز چنین سخنانی در مورد او نقل شده است. و نسائی می‌گوید: (ضعیف است). و بعضی گفته‌اند: راستگوست. و راجح این است که احادیث او حجت نیست، چون افراد زیادی او را ضعیف قرار داده‌اند، و اینکه گفته‌اند: او (صدوق) یعنی راستگوست، توثیق و تأییدی به شمار نمی‌رود، و بلکه اشاره به این است که او عمدا به خطا نمی‌رود، اما حفظ و به خاطر سپردن چیزی دیگر است.

دوم: در این حدیث، کلمات متضادی ذکر شده است...

در روایت ترمذی آمده است ام سلمه گفت: (من با آن‌ها هستم ای رسول خدا؟ فرمود: تو در جایت هستی، تو برخیر و خوبی هستی). و احمد در سند خود در دو جا به همین صورت آن را آورده است، و در روایت دوم ترمذی آمده که : (تو بر خیر و خوبی هستی).

و در آن ذکر نشده است که او خواست با آن‌ها در چادر داخل شود یا چادر را کشید، پس شما چگونه بخودتان اجازه می‌دهید به روایتی اعتماد کنید که با همۀ روایت‌ها مخالف است. و قرآن با ادله و براهین قاطع و صریح با چنین روایاتی که شایسته نیست مورد توجه و اعتماد قرار گیرند سر مخالفت دارد؟!

آیا مقید کردن مطلق قرآن با احادیث ضعیف جایز است، آیا فاسد کردن بعضی آیات قرآنی با احادیث ضعیف جایز است؟!

شما ادعا می‌کنید که برای اثبات قضایای عقیدتی احادیث آحاد صحیح را نمی‌پذیرید، سپس شما را می‌بینیم که برای تأویل و توجیه قرآن به احادیث آحاد ضعیف یا موضوع روی می‌آورید!!

حسن صدر شیعی با دفاع از پدید آمدن منهج و شیوه تصحیح و تضعیف می‌گوید: (چون همه بر این اتفاق دارند که نباید به خبر واحد عمل شود همان‌طور که قیاس و اجتهاد به تنهایی قابل عمل نیستند مگر با مزایای معارض [۵۷۰].

۱۶۲) شما گفته‌اید: (و همچنین حدیث (علی با حق است، و حق با علی است). هیثمی این را از ابوسعید خدری روایت کرده، و می‌گوید: رجال آن ثقه هستند) [۵۷۱]. و همچنین از سعد بن ابی وقاص و ام سلمه روایت شده است، سپس می‌گوید: بزار آن را روایت کرده است، و در سند آن سعد بن شعیب قرار دارد، و من او را نمی‌شناسم، و بقیه رجال سند صحیح هستند. و خطیب از ابی ثابت مولای ابوذر آن را روایت کرده است، و ابو جعفر اسکافی آن را از عمار بن یاسر روایت نموده. و ابن کثیر آن را از ابی سعید و ام سلمه روایت کرده است).

پاسخ آن به چندین وجه:

اول: کلماتی را ذکر کرده‌اید سپس به این اشاره نموده‌اید که هیثمی آن را همین‌طور آورده است، و حال آن که اینگونه نیست؛ هیثمی دو جمله آورده است: اول: (حق با این است، حق با این است) و دوم: (علی با حق است، یا حق با علی است). و شما به جای جملۀ اول جمله دوم را ذکر کرده‌اید، و به دومی اشاره نموده‌ایئ با اینکه کلمات فرق می‌کنند، و توضیح داده خواهد شد.

دوم: در مورد حدیث: (علی با حق است...) هیثمی می‌گوید که در سند آن سعد بن شعیب است، و این راوی در هیچ یک از کتاب‌های معتبر رجال ذکر نشده است، و این نشانه مجهول بودن اوست.

سوم: حدیث: (حق با فلانی است...) ظاهر این است که این از سخنان پیامبر صنیست، بلکه از سخنان ابوسعید خدری است، یعنی راوی می‌گوید که ابوسعید خدری از پیامبر صروایت می‌کند که پیامبر صفرمود: (آیا شما را از برگزیده‌ترین شما آگاه نکنم؟ گفتند: بله. فرمود: بهترین شما پاکان هستند، خداوند پرهیزگار پنهان را دوست می‌دارد).

کسی که از ابوسعید روایت می‌کند وقتی از پیش روی او علی بن ابی طالب عبور کرد گفت: (حق با این است، حق با این است).

و این را علما ادراج می‌گویند، و این اشکالی ندارد، و ما معتقدیم که در دوران اختلاف علی با معاویه حق با علی بوده است، اما قبل از آن همه بر حق بودند، چون با هم اختلاف نداشتند و با هم دوست و برادر بودند.

سیوطی در جامع الأحادیث والمراسیل این روایت را بدون جمله اخیر [۵۷۲]ذکر کرده است، این تأکید می‌کند که این جمله مدرج و جای داده شده است.

چهارم: اینکه هیثمی می‌گوید: (رجال آن ثقه هستند)، مردود است، و رجال آن ثقه نیستند و در سند آن صدقه بن الربیع زرقی است که فرد نامعلوم و مجهول العین و حال است) [۵۷۳].

و در سند آن ابوسعید مولای بنی هاشم است، که در کتاب‌های رجال شرح حالی برای او بیان نشده است، پس کجا راویان این حدیث ثقه هستند؟!

کسی که به دنبال حق است باید در آنچه می‌گوید دقت کند، و هرگاه عالم با قواعد منهج و شیوه مخالفت کند سخن او در چهارچوب قواعد ارزیابی می‌شود، چون در امور اختلافی قواعد داوری می‌کنند.

پنجم: چندین بار قبلاً گفتیم که روایات کتاب‌های تاریخ قابل اعتماد نیستند مگر آن که سند آن ذکر شود.

و اما ابن کثیر، ایشان از کتاب‌های پیش از خودش نقل می‌کند. و می‌بایستی که به کتاب‌هایی که ایشان از آن‌ها نقل کرده و بدان‌ها اشاره نموده است مراجعه کرد، سپس سخن را از آنجا نقل کرده و باید بدان‌ها نسبت داد، نه به ابن کثیر، چون که ایشان اسماء و عناوین مصادر پیش از خود را ذکر می‌کند. و بر همگان روشن است که ابن کثیر در قرن هشتم می‌زیسته که در آن زمان سلسله اسناد به پایان رسیده بود، و دانشمندان از پیشینیان نقل قول می‌کردند.

۱۶۳) شما گفته‌اید: (حاکم از علیسروایت کرده است که گفت: پیامبر خداصفرمود: (رحمت خدا بر علی باد! بار الها، علی به هر سو می‌رود حق را در همان سو قرار بده). سپس حاکم می‌گوید: این حدیث طبق شرایط مسلم صحیح است، و شیخین آن را ذکر نکرده‌اند) [۵۷۴].

می‌گویم: در سند حدیث، مختار بن نافع قرار دارد، بخاری و نسائی و ابوحاتم در مورد او گفته‌اند: (منکر الحدیث است).

و ابن حبان می‌گوید: (از افراد معروف احادیث منکر و ناشناخته‌ای روایت می‌کرد، طوری به دل انسان چنین می‌رسید که او قصداً چنین می‌کند) [۵۷۵].

سپس چگونه پیامبر صبرای علی دعا می‌کند، در حالیکه ایشان خودشان امام معصوم هستند و لازمۀ آن است که حق با ایشان باشد؟!

و بنابه ادعای شما خودشان نیز بدان اشاره کرده بودند.

۱۶۴) گفته‌اید: (و فخر رازی می‌گوید: هرکس در دینش به علی بن ابی طالب اقتدا کند هدایت یافته است، چون پیامبرصفرموده است: (بار الها! علی به هر سو می‌رود حق را در همان سو قرار بده) [۵۷۶].

پاسخ:

اول: اینکه علیساز بزرگان و برگزیدگان صحابه و فردی نیکوکار و راهیافته است، و احادیث صحیح زیادی در فضائل او آمده است.

دوم: اینکه، این حدیث صحت ندارد.

سوم: اینکه، رازی/از محدثین نیست، و در حدیث دانش زیادی ندارد، پس در اثبات یا نفی روایات قول او معتبر نیست.

چهارم: اگر منظور رازی این بوده است که باید در ایمان و کارهای نیکی که علیسانجام می‌داد به او اقتدا شود، این درست است، و باید در این امور به او و به دیگر علمای صحابه اقتدا شود.

و اگر منظور این است که همان طور که ما به پیامبر صاقتدا می‌کنیم و همه کارهایش برای ما الگو هستند به همه کارهای علی اقتدا کنیم و معتقد به عصمت او باشیم این درست نیست، چون این ویژگی فقط مختص پیامبر صاست.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا٢١[الأحزاب: ۲۱].

(قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نیکوست: براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى‏کند.)

و ذکر و یادی از امامان و پیشوایانی که بدان‌ها اقتدا باید کرد نشده است.

پس هرگز جایز نیست کسی از مردمان را در مقام و رتبۀ پیامبر اکرم صقرار داد، و هیچ یک از صحابۀ کرام نیز بصورت کامل بر دین احاطه و شمولیت ندارند که بگوییم: تنها و تنها باید از او دین را آموخت، بلکه ما از همۀ ایشان دین را فرا می‌گیریم.

۱۶۵) گفته اید: (حاکم از ام سلمه آورده که ایشان گفتند: از پیامبر اکرمصشنیدم که فرمودند: «علی با قرآن است، و قرآن با اوست، این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا بر حوض کوثر پیش من حاضر شوند». سپس حاکم گفت: این حدیث درست است. و نام ابو سعید تمیمی، عقیص است که او مردی ثقه و قابل اعتماد می‌باشد که این حدیث را بخاری و مسلم در کتاب‌هایشان نیاورده‌اند.

پاسخ:

در اسناد این حدیث اسم ابوثابت خدمتگذار ابوذر آمده، که کتاب‌های رجال نامی از او ذکر نکرده‌اند، و حکم استشهادی او روشن نیست.

و همچنان در اسناد این حدیث نام ابوسعید تمیمی آمده است که: ذهبی می‌گوید: گفته‌اند: نامش دینار است که مردی شیعه بود، و دارقطنی از او روایت نمی‌کند و او را ترک کرده است. جوزجانی می‌گوید: ثقه و قابل اعتماد نیست. ابن معین می‌گوید: رشید، مذهب هجری که مذهب بسیار بدی است، داشت، و عقیص از او بدتر بود.

و در اسناد آن هاشم بن برید است، که ذهبی در مورد او می‌گوید: (ابن معین و غیره او را ثقه قرار داده‌اند، اما او رافضی بوده است) [۵۷۷].

و همچنین در اسناد این روایت پسرش علی بن هاشم قرار دارد که ذهبی می‌گوید: (ابن معین و غیره او را ثقه دانسته‌اند، و ابو داود می‌گوید: ثابت شده که او اهل تشیع بوده است. و بخاری می‌گوید: او و پدرش در مذهب خود غلو و افراط می‌کردند. و ابن حبان می‌گوید: او در تشیع افراط می‌کند، و احادیث منکری را از افراد معروف روایت کرده است).

ذهبی می‌گوید: (به خاطر غلو و افراطش بخاری روایت او را ذکر نکرده است، چون بخاری خیلی از روافض پرهیز می‌کرد، گویا از این می‌ترسید که تقیه دین آن‌هاست). و ابن نمیر در مورد او می‌گوید: (او در تشیع افراط می‌کرد و منکر الحدیث بود) [۵۷۸].

پس چنین حدیثی صحت ندارد، و حاکم - همان طور که معروف است- گرایش به تشیع دارد، و در تصحیح تسامح می‌کند، به خصوص در تصحیح روایاتی که مذهب او را تقویت می‌کنند، چنان که نمونه‌هایی از آن را ذکر کردیم.

۱۶۶) گفته‌اید: (امیدوارم جناب عالی با دید انصاف به سخنان ابن تیمیه در مورد این روایت نگاه کنید، ابن تیمیه در رد علامه می‌گوید: (حدیث علی با حق است، و حق با علی است، هر کجا علی برود حق به همان سو می‌رود، و از همدیگر جدا نمی‌شوند تا اینکه بر حوض نزد من می‌آیند). این روایت دروغ و جهالت است، و این حدیث را هیچکسی نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف از پیامبرصروایت نکرده است. شما بعد از آنچه ما گفتیم به ارزش سخن ابن تیمیه پی می‌برید، مگر اینکه بگویید: علی بن ابی طالب÷و عایشه و ام سلمه و سعد بن ابی وقاص از صحابه نبوده‌اند، و هیثمی و حاکم و ابن کثیر رازی از علما نیستند).

می گویم: پاسخ آن به چندین وجه:

اول: فعلاً ابن تیمیه را بگذارید، قبل از پرداختن به اسناد حدیث به مفاهیم آن فکر کنیم.

در این حدیث چهار مسئله ذکر شده است:

مسئله اول: اینکه علیسدر همه چیز با حق همراه است، و هیچ اشتباهی در کارهای او وجود ندارد، نه در زمان پیامبر صو نه بعد از پیامبر ص.

و این با حقیقت مخالف است، چون علی انسانی چون دیگر انسان‌ها بوده است، و همانند دیگر انسان‌ها هم کارهای اشتباهی از او سر می‌زده، هم کارهای درستی می‌کرده است، گرچه اشتباهات او از دیگر مردم کمتر بوده ‌است، چون برادرانش سایر بزرگان صحابه و رادمردان تاریخ صدر اسلام، دانش آموزان مدرسۀ پیامبر اکرمص.

موارد ذیل این حقیقت را ثابت می‌کند:

أ) در دوران حیات پیامبر ص: شماری ازکارهای علیساشتباه بود و پیامبرصاو را به خاطر آن سرزنش کرد، برخی از این کارها عبارتند از:

۱- وقتی علیسخواست در دوران حیات فاطمهلبا زنی دیگر ازدواج کند، پیامبر صاز این کار علی ناراحت شد و ایراد سخنرانی کرد، و فرمود: (فاطمه پاره تن من است، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می‌کند، و آنچه او را آزار دهد مرا آزاد می‌دهد) [۵۷۹]، و این دلیلی است بر اینکه وقتی علیسخواستگاری کرد حق با او نبود.

۲- شبی پیامبر صنزد او و فاطمه رفت و فرمود: (آیا شما دو تا نماز نمی‌‌خوانید؟ علی به آنحضرت گفت: ما در اختیار خدا هستیم، اگر بخواهد ما را برای نماز بلند می‌کند. آنگاه پیامبر صرفت در حالی که با دستش به ران خود می‌زد و می‌گفت: و انسان بیشتر از همه چیز مجادله می‌کند) [۵۸۰].

۳- و در صلح حدیبیه وقتی سهیل بن عمرو اجازه نداد که در صلح‌نامه نوشته شود: (این آن چیزی است که محمد رسول خدا صبر آن صلح کرده است) و خواست که اینگونه بنویسد: این چیزی است که محمد بن عبدالله بر آن صلح کرده است، و نویسنده علی بن ابی طالب بود و همان جمله اول را نوشته بود.

راوی ـ براء بن عازب ـ می‌گوید: (پیامبر صبه علی فرمان داد که آن نوشته را پاک کند، علی گفت: نه سوگند به خدا آن را پاک نمی‌کنم. آنگاه پیامبر خدا صفرمود: آن را به من نشان بده، و علی جای جمله را به آنحضرت نشان داد و پیامبر جآن را پاک کرد) [۵۸۱]، پس وقتی علی از اجرای فرمان پیامبر صامتناع ورزید حق با او نبود.

این‌ها برخی از نمونه‌هایی بود که در زمان حیات پیامبر صبه علی به خاطر آن اعتراض شده است. اما این امور از جایگاه و مقام اوسچیزی نمی‌کاهد، چون کمال انسانی در این نیست که اشتباه نکند، بلکه کمال این است که انسان کمتر به خطا برود، و عدم خطا از ویژگی‌های خداوند است.

ولی خطا و اشتباه بزرگان اندک هستند، و سرور بزرگان پیامبران هستند که هیچ پیامبری نیست که خداوندأاو را سرزنش نکرده باشد، چه برسد به دیگران؟!

ب) اعتراف علی به اینکه اشتباه می‌کند و معصوم نیست: در نهج‌البلاغه - اگر صحت داشته باشد- آمده است:

۱- علیسگفت: (از گفتن سخن حق یا مشورت دادن به عدالت دست نگاه ندارید، من بالاتر از آن نیستم که اشتباه نکنم، و کارهایم از خطا و اشتباه مصون نیستند، مگر آن که خداوند مرا حفاظت کند) [۵۸۲].

۲- و همچنین در نهج‌البلاغه آمده که او گفت: (بار الها! مرا در آنچه با زبان که بوسیله آن خودم را به تو نزدیک کرده‌ام و سپس قلبم با آن مخالفت کرده است بیامرز، بارالها! اشتباهات و سخنان بی‌ارزشی که گفته‌ام را بیامرز، و شهوت‌ها و امیال دل و لغزش‌های زبان را بیامرز) [۵۸۳].

در این نصوص علیساعتراف می‌کند که او مرتکب اشتباه می‌شود، و صحت کارش را تضمین نمی‌کند مگر آن که خدا بخواهد، و اگر او معصوم می‌بود از این نمی‌ترسید و به امکان سر زدن خطا از او اعتراف نمی‌کرد، و به صراحت به مردم می‌گفت که او معصوم است تا به او اعتماد کنند و با او مخالفت ننمایند، به خصوص که در زمان فتنه او نیاز داشت که پیروانش از او اطاعت نمایند.

سپس علیساز خداوندأمی‌خواهد اشاره‌ها و نگاه‌های اشتباه چشم را و کلمات نادرستی که از زبان بیرون می‌آیند را بیامرزد، و او در اینجا اعتراف می‌کند که او معصوم نیست، گرچه ما معتقدیم که او از روی تواضع و فروتنی چنین گفته است؛ اما او اعتراف نموده که چنین چیزی ممکن است.

پس چطور گفته می‌شود که حق با اوست، و او با حق است، و اصلاً اشتباه نمی‌کند؟! آیا این سخن به دور از حقیقت نیست؟!

مسئله دوم: اینکه حق فقط با علی است و با بقیه انسان‌ها نیست، پس شخص، معیار حق قرار گرفته است، نه اینکه حق مقیاس و معیار باشد، و این سخن درستی نیست، حق بصورت کلی بجز با پیامبران با هیچ شخص دیگری نیست، و غیر از پیامبران همۀ بشر جایز الخطا می‌باشند که احیانا بر حق هستند، و احیانا اشتباه می‌کنند. و برای هیچ مسلمانی جایز نیست که در مورد انسانی این عقیده را داشته باشد؛ بنابراین، به ما فرمان داده شده که فقط پیامبرصرا الگو و سرمشق قرار دهیم، چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[الأحزاب: ۲۱]. «در پیامبر برای شما سرمشق نیکویی هست» و نگفته: در علی یا کسی دیگر از انسان‌ها برایتان سرمشق خوبی هست.

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ[النساء: ۵۹].

«ای مؤمنان! از خدا و پیامبر و فرمانروایانتان اطاعت کنید، و اگر در چیزی اختلاف کرده‌اید آن را به خدا و پیامبرش برگردانید».

پس خداوند به اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر فرمان داده است، و اطاعت فرمانروایان مستقل نیست، و بلکه آن‌ها تا زمانی اطاعت می‌شوند که از خدا و پیامبرصاطاعت کنند، و هرگاه به گناه و معصیت امر نمودند نباید اطاعت شوند.

سپس بیان می‌کند که احتمال پدید آمدن اختلاف می‌رود، و هرکس معصوم باشد با او مخالفت نمی‌شود، و این دلیلی است بر اینکه فرمانروایان از افراد امت هستند.

مسئله سوم: اینکه، می‌گوید: (از همدیگر جدا نمی‌شوند تا اینکه در حوض نزد من می‌آیند) سخن عجیبی است! حق غیر از شخص است، و حق نمی‌میرد، و فرد می‌میرد، پس آیا وقتی فرد بمیرد حق به همراه او می‌میرد، و از او جدا نمی‌شود؟! سخن عجیب و غریبی است!

حق صفت فعل است، و صفت شخص نیست، نمی‌گویند: فلانی حق است، بلکه می‌گویند: کار فلانی حق و درست است، و وقتی انسان بمیرد کار او تمام می‌شود، و همراه بودن حق با او معنایی ندارد، پس چگونه گفته می‌شود: هرگز از هم جدا نمی‌شوند و حال آن که در قبر کار و عملی انجام نمی‌گیرد؟!

مسئله چهارم: علیسمُرد، و حق با او مرد، پس حالت ائمه بعد از او چگونه است؟! آیا آن‌ها حق دیگری غیر از حقی که با علی است به همراه دارند، یا اینکه حق نپذیرفت که همراه علی دنیا را ترک کند و با ائمه باقی ماند؟!

و با این روشن می‌شود که این سخن از سخنان پیامبر نیست، و نسبت دادن این روایت به سرور انسانیت صصحت ندارد، چون مفهوم روایت باطل است.

دوم- گفتۀ ابن تیمیه:

ابن تیمیه قول ابن مطهر را آورده و سپس آن را رد کرده است، و اینک سخنان هردوی آن‌ها ذکر می‌شود:

ابن مطهر می‌گوید: (وقتی فاطمه گفت که فدک را پدرش صبه او بخشیده است، او به فاطمه گفت: سیاه و سرخی را بیاور تا برایت گواهی بدهند، فاطمه ام ایمن را آورد و ام ایمن برای او شهادت داد، او گفت: این گواه زن است، و مورد قبول نیست، و حال آنکه همه روایت کرده‌اند که رسول خدا صگفت: (ام ایمن زنی از اهل بهشت است)، آنگاه امیرالمؤمنین آمد و به این گواهی داد، گفت: این شوهر تو است، و به سوی خودش می‌کشد، و ما طبق گواهی او به نفع تو حکم نمی‌کنیم، و حال آن که همه روایت کرده‌اند که رسول خدا صفرموده است: (علی با حق است، و او به هر سویی برود حق به همان سو می‌رود، و هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند تا آن که بر حوض نزد من می‌آیند).

ابن تیمیه می‌گوید: (اینکه ابن مطهر می‌گوید: همه از پیامبر خدا صروایت کرده‌اند که فرمود: (علی با حق است، و به هر سو که علی برود حق به همان سو می‌رود، و هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند تا اینکه بر حوض نزد من می‌آیند) دروغ و جهالت است، و دروغی بزرگتر از این نیست، و این حدیث را هیچکسی نه با اسناد صحیح و نه با اسناد ضعیف از پیامبر صروایت نکرده است، پس چطور گفته می‌شود: که همه این حدیث را روایت کرده‌اند؟ و آیا کسی هست که از فردی دروغگوتر باشد که از صحابه و علما حدیثی را روایت می‌کند و می‌گوید: همه آن را روایت کرده‌اند و حال آن که حدیث از هیچ یک از آنان روایت نشده است؟ بلکه این واضح‌ترین دروغ است. و اگر گفته شود: بعضی آن را روایت کرده‌اند، و صحت آن ممکن است، تا حدودی امکان داشت، اما چگونه چنین می‌گویند در حالی که حدیث قطعاً دروغ است؟!

به خلاف این روایت که ام ایمن از اهل بهشت است، ممکن است پیامبر صاین سخن را گفته باشد، چون ام ایمن زن صالحی از مهاجرین بود، و اگر از پیامبر روایت شود که او اهل بهشت است اعتراضی نیست، به خلاف اینکه از پیامبر صروایت شود که او در مورد یکی از اصحابش بگوید که او با حق است، و به هر سویی که او برود حق می‌رود، و هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا آن که بر حوض نزد من می‌آیند؛ این سخنی است که پیامبر صاز گفتن آن پاک و منزه است.

اول: اینکه، چون اشخاص بر حوض نزد آن حضرت می‌روند چنان که به انصار گفت: (صبر کنید تا در حوض مرا ملاقات کنید) و فرمود: (حوض من طولانی‌تر از فاصله ایله تا عدن است، و اولین کسانی که به آن می‌آیند فقرای مهاجرین هستند، که موهایشان ژولیده و لباس‌هایشان چرکین است، آنان که با زنان در رفاه و نعمت ازدواج نمی‌کنند، درهای بسته به روی آن‌ها گشوده نمی‌شوند، و هر یک از آن‌ها در حال می‌میرد که خواسته‌اش را به گور می‌برد) مسلم وغیره. و حق، شخص و فردی نیست که به حوض برود [۵۸۴].

و سخنان ابن تیمیه در رد ابن مطهر بوده‌اند.

سوم: ملاحظاتی در مورد هردو گفته:

اول: ابن مطهر در سخنانش این حدیث را به همه علمای مسلمین نسبت داده است، و می‌گوید: (و حال آن که همه آن را روایت کرده‌اند). یعنی همه علمای اهل سنت آن را روایت کرده‌اند، آیا این دروغ واضحی نیست؟!

این حدیث را فقط یک کتاب از کتاب‌های حدیث یا دو کتاب آورده است، سپس مورخین از آن، این حدیث را نقل کرده‌اند.

آیا درست است که گفته شود: (و حال آن که همه آن را روایت کرده‌اند)؟ و این شهادت و گواهی مردی است که خودش روایت را دیده است، گواهی و شهادتی که کاملا با واقعیت مخالف است!! شما در مورد این ادعا چه حکم می‌کنید؟!

شما قبل از محاکمه نمودن ابن تیمیه که این ادعا را رد کرده است، ادعا را ابتدا محاکمه کنید، سپس رد آن را محاکمه و بررسی نمایید، اگر منصف هستید.

دوم: دروغ بودن حدیث و جایز نبودن نسبت دادن آن به پیامبر با توجه به تحلیل کلمات آن که امکان ندارد چنین چیزی را پیامبر صگفته باشد سبب شده تا ابن تیمیه آن را رد کند.

کسی که می‌گوید: حدیث درست نیست می‌گوید: تا جایی که من می‌دانم کسی این حدیث را روایت نکرده است، او راست می‌گوید.

و کسی که می‌گوید: حدیث درست است، و ادعا می‌کند که همه علما این را روایت کرده‌اند، او در کجا یافته است که همه علما آن را روایت کرده‌اند؟!

سوم: اینکه ابن تیمیه گفته: این روایت نه با اسناد صحیح آمده و نه با اسناد ضعیف، و این را نفی نکرد که روایت موضوع یا دروغین باشد، چون از دیدگاه او روایت دروغ است.

پس اینکه او می‌گوید: (این روایت نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف از پیامبرصروایت نشده است) درست است.

چهارم: قوت حافظه و گستردگی حفظ ابن تیمیه معروف است، تا جایی که یکی از معاصرین او ابن الوردی می‌گوید: (هر حدیثی که ابن تیمیه آن را نمی‌شناسد حدیث نیست).

و ابن دقیق العید می‌گوید: (سایر علوم جلوی چشمان او هستند، هر چه بخواهد بر می‌دارد و هر چه بخواهد ترک می‌کند) [۵۸۵].

و ابن کثیر می‌گوید: (او پرچمدار علم حدیث و حافظ آن بود، و صحیح و غیرصحیح آن را تشخیص می‌داد، و راویان حدیث را می‌دانست، و در این امر مهارت داشت) [۵۸۶].

پس ابن تیمیه بخاطر قوت حافظه و اعتمادش به حفظ خود این را گفته است.

چهارم: گفته‌اید: (بعد از آنچه ما گفتیم به ارزش سخن ابن تیمیه پی می‌بری).

می‌گویم: در اینجا نکاتی قابل تأمل است:

اول: اینکه، ابن تیمیه یک انسان است به خطا هم می‌رود، و نظرش درست هم می‌آید، وما مدعی نیستیم که او معصوم است، ولی به ظاهر منظور همان بوده که ما گفتیم، و به فرض اینکه او اشتباه کرده باشد، این از جایگاه و ارزش او نمی‌کاهد.

دوم: شما دیدید که سخن کسی که شما او را علامه می‌نامید به مراتب نادرست‌تر است، و هیچ توجیهی ندارد؛ اما با وجود این، شما هنوز معتقدید که او علامه است!!

سوم: شما اگر سخن (علامه را!) در کتابش (منهاج الکرامه) بررسی کنید؛ ده‌ها ادعای دروغین در آن مشاهده می‌کنید، و ده‌ها حدیث موضوع و ساختگی را در آن می‌بینید، و می‌بینید که در ده‌ها مورد او به بزرگان امت توهین کرده است؛ اما با وجود این همه، هنوز شما او را «علامه» می‌نامید. اگر علامه شیعه این است پس آنان که علامه نیستند چه حالتی دارند؟!

چهارم: چرا شیعه از استدلال از آنچه در کتاب‌هایشان آمده خجالت می‌کشند، و به روایاتی روی می‌آورند که در کتاب‌های اهل سنت ذکر شده‌اند، روایاتی که جمهور علمای اهل سنت و محققین آن‌ها تأکید می‌کنند که این روایات ضعیف یا موضوع هستند؟!

اگر این روایات صحیح می‌بودند اهل سنت آن را می‌پذیرفتند، و روایت صحیح حتی اگر بر مذهب شیعه دلالت کند اهل سنت آن را قبول می‌کنند.

پس اهل سنت چون می‌دانند که این روایات دروغ هستند، و راویان ضعیف آن را روایت کرده‌اند، یا دروغگویان خودشان آن را روایت کرده‌اند، از آن اعراض می‌کنند، سپس شیعه می‌آیند و در میان ده‌ها کتاب غیر معتبر به دنبال آن می‌گردند تا بوسیله آن عقاید شان را تقویت کنند.

پنجم: چرا شیعه‌ها از ده‌ها و صدها حدیث صحیح که در کتاب‌های مهم حدیث آمده روی می‌گردانند، و به این احادیث ضعیف روی می‌آورند؟! این‌ها پرسش‌هایی هستند که نیاز به تأمل دارند!!

[۵۶۹] برای کسب اطلاع بیشتر در زمینه آیه تطهیر به کتاب (آیه تطهیر و ارتباط آن با عصمت ائمه) تألیف: دکتر عبدالهادى حسینى که در سایت www.ahlesonnat.net موجود است مراجعه نمایید. [۵۷۰] نهایة الدرایة (۱۵۲). [۵۷۱] مجمع الزوائد (۷/۲۳۵). [۵۷۲] جامع الأحادیث (۳/۳۴۹). [۵۷۳] الجرح و التعدیل (۴/۴۳۳). [۵۷۴] المستدرک (۳/۱۲۴). [۵۷۵] تهذیب الکمال (۱۷/۱۱۹). [۵۷۶] تفسیر رازی (۱/۲۰۵، ۲۰۷). [۵۷۷] المیزان (۴/۲۸۸). [۵۷۸] المیزان (۳/۱۶۰). [۵۷۹] بخاری (۳/۱۹۰)، و مسلم (۴/۱۹۰۲). [۵۸۰] بخاری (۶/۸۸) از علیسروایت کرده است. [۵۸۱] مسلم (ح ۱۷۸۳). [۵۸۲] نهج البلاغة (ص ۴۸۵). [۵۸۳] نهج البلاغة (ص ۱۸۳). [۵۸۴] منهاج‌السنة (۴/۲۲۶، ۲۳۸). [۵۸۵]جلاء‌العینین فی محاکمة الأحمدین (ص : ۶). [۵۸۶] البدایة والنهایة (۱۴/۱۳۷).