گفتگویی آرام با دکتر محمد حسینی قزوینی شیعه اثنا عشری

فهرست کتاب

تاملاتی در آیه:

تاملاتی در آیه:

اول: اینکه خداوند به اصحاب مؤمن و صالح وعده داده است که آن‌ها را جایگزین پیشینیان و وارث فرماندهی و حکومت ایشان در زمین خواهد کرد...

و خداوند تحقق یافتن این وعده را مشروط به ایمان و عمل صالح کرده است، آیا این وعدۀ الهی تحقق یافته است؟

یعنی، وقتی ایمان و عمل صالح یافت شوند این وعده تحقق می‌یابد، و اگر این وعده‌ها تحقق یافتند پس ایمان و عمل صالح وجود دارد.

دوم: اینکه، آیا این وعده تحقق یافته است؟

تردیدی نیست که خداوند عزوجل اصحاب را در زمین جایگزین کرد و دین آن‌ها را پابرجا و استوار کرد، و صحابه در زمان خلفای راشدین زندگی را با امنیت و آرامش گذراندند و خداوند بوسیلۀ آن‌ها سرزمین‌ها را فتح کرد.

و این دلیلی است برای اینکه ایمان و عمل صالح تحقق یافته‌اند؛ چون اگر در این وعده امت مخاطب باشند پس صحابه اولین کسانی هستند که مخاطب قرار گرفته‌اند، و اگر خطاب مخصوص صحابه باشد - آن طور که ظاهر نص همین را می‌رساند - پس به اصحاب وعده داده شده است.

سوم: تحقق یافتن وعده به دست آن‌ها گواهی بر ایمان آنان است، و امت در ایمان آن‌ها شکی ندارند مگر کسانی که گمراه و بدعت گذارند، و اگر امت به بلای بیمار دلان و دارندگان عقاید فاسد گرفتار نمی‌شد لازم نبود که ما از ایمان آن‌ها دفاع کنیم.

چهارم: اینکه، این آیه از دلایل اعجاز در اخبار قرآن کریم است، که خداوند از به قدرت رسیدن این امت خبر داده است، و همان طور که خداوند خبر داد، واقع شد، و این از اخبار غیب است.

۱۱۲) گفته‌اید: (علیسوصی پیامبرصو جانشین ایشان است، و احادیث صحیح و روایات ثابت از صحابه بر این موضوع دلالت می‌کنند). سپس احادیثی از کتاب‌های اهل سنت ذکر کرده‌اید.

پاسخ:

اول: اینکه چطور شما از روایات صحابه که از دیدگاه شما گمراه و فاسق هستند و بعد از وفات پیامبر صمرتد شده یا فاسق گشته‌اند استدلال می‌کنید، در صورتی که شما روایات فاسقان و کافران را حجت نمی‌دانید؟!

دوم: اینکه، چگونه می‌توان به روایات صحیحی از کتاب‌های شما دست یافت، حال آن که راویان آن افراد ناشناخته و ضعیفی هستند.

سوم: اینکه، شما از کتاب‌هایی روایت کرده‌اید که نزد اهل سنت معتبر نیستند؛ چون احادیث ضعیف و موضوع زیادی در آن روایت شده است، و شما ادعا کرده‌اید که احادیث صحیحی هستند.

شما از معجم طبرانی و تاریخ ابن عساکر و فضایل صحابه روایت کرده‌اید، بعضی از این کتاب‌ها در درجه سوم، و بعضی در درجه چهارم قرار دارند، و ترک کردن کتاب‌هایی که در درجه اول یا دوم قرار دارند و روی آوردن به کتاب‌های درجه سه و چهار از نظر علما زشت است.

محدث ولی الله دهلوی می‌گوید: (کتاب‌های حدیث دارای طبقات و جایگاه متفاوتی هستند، پس باید طبقات کتاب‌های حدیث را دانست).

سپس می‌گوید: (و این کتاب‌ها از نظر صحت و شهرت بر چهار طبقه هستند...)

تا اینکه می‌گوید:

(طبقه اول: منحصر در سه کتاب است که عبارتند از: موطأ و صحیح بخاری و صحیح مسلم...

طبقه دوم:... (سنن ابوداود و جامع ترمذی و گزیدۀ نسائی... و تقریباً مسند احمد بن حنبل هم در این طبقه قرار دارد).

طبقه سوم: مسانید و مصنفات و جوامعی هستند که - قبل از بخاری و مسلم و در زمان آن‌ها و بعد از آن‌ها - تصنیف شده‌اند که این کتاب‌ها احادیث صحیح و حسن و ضعیف و معروف و شاذ و منکر و درست و نادرست را جمع کرده‌اند...).

و طبقه چهارم:... (...کتاب‌های خطیب و أبونعیم... و ابن عساکر هستند.

و طبقه پنجم...).

ولی الله دهلوی بعد از ذکر طبقات کتاب‌های حدیث می‌گوید: (از طبقۀ سوم کتاب‌های حدیث برای عمل به آن و استناد به آن استفاده نمی‌شود مگر افراد دانشمند... تا اینکه می‌گوید: بله. گاهی اوقات متابعات و شواهد از آن گرفته می‌شوند. اما از آن‌ها استدلال نمی‌شود.

سپس می‌گوید: (و اما طبقۀ چهارم، پرداختن به جمع آوری آن و استنباط از آن نوعی تعمق و ژرف‌نگری و تکلف از متأخرین است، و در حقیقت بدعت گذاران از قبیل رافضه و معتزله و دیگران با کمترین نگاه به این کتاب‌ها می‌توانند شواهدی برای مذاهب خود بیاورند، پس در مناقشات حدیثی علما، استدلال از این کتاب‌ها درست نیست) [۲۶۵].

۱۱۳) شما پنج حدیث در مورد وصیت آورده‌اید که ما آن‌ها را ذکر می‌کنیم و مورد بحث قرار می‌دهیم:

حدیث اول: گفته‌اید که طبرانی از سلمان روایت کرده که گفت: گفتم: (ای پیامبر خدا! هر پیامبری وصی داشته است، وصی شما کیست؟ تا اینکه فرمود: وصی من و رازدار من و بهترین کسی که بعد از خود به جا می‌گذارم و وعده‌ام را انجام می‌دهد و دَینم را ادا می‌کند علی بن ابی طالب است [۲۶۶] [۲۶۷].

تاملاتی در مورد این حدیث:

اول: اینکه طبرانی بعد از ذکر این حدیث گفته است:

(و گفت : «وصی من». یعنی او را به خانواده‌اش وصیت کرده است نه به خلافت، و اینکه فرمود: بهترین کسی که پس از خود به جای می‌گذارم یعنی بهترین فرد اهل بیتش). یعنی اینکه منظور این نبوده که به طور مطلق از همه بهتر است.

دوم: اینکه، هیثمی نیز قول طبرانی را ذکر کرده است، و شما نه در روایت طبرانی آن را ذکر کرده‌اید و نه توضیح هیثمی را بیان نموده‌اید!!

سوم: اینکه، هیثمی می‌گوید: (و در اسناد این حدیث ناصح بن عبدالله قرار دارد که متروک است). شما این را نگفته‌اید و حال آن که معنی متروک را می‌دانید. سپس گفته‌اید که (احادیث صحیح نبوی بر آن دلالت می‌کنند)!!!

چهارم: اقوال علما در مورد راوی حدیث، ناصح بن عبدالله.

بخاری در مورد او می‌گوید: (منکر الحدیث است)، و فلاس می‌گوید: (متروک است)، و ابن معین می‌گوید: (چیزی نیست و اعتباری ندارد) [۲۶۸]، پس چطور شما می‌گویید حدیث صحیح است، و یکی از راویان آن چنین وضعیتی دارد؟!

پنجم: ذهبی در مورد این حدیث می‌گوید: (حدیث منکری است) [۲۶۹].

بنابراین، حدیث باطل است و صحیح نیست، و برای هیچ مسلمانی جایز نیست که از چنین حدیثی برای دین یا دنیای خود استدلال کند.

حدیث دوم: از انس بن مالک است. شما گفته‌اید: احمد بن حنبل از انس بن مالک و او از رسول خداصروایت می‌کند که گفت: (وصی و وارث من علی بن ابی طالب است، دَینم را ادا می‌نماید و وعده‌ام را وفا می‌کند) [۲۷۰].

پاسخ:

اول: اینکه من این حدیث را در «الفضائل» امام احمد آنگونه که شما گفته‌اید نیافتم، و فقط آنچه در آن بود حدیث سابق بود که با همان کلمات روایت شده بود، پس آن طور که شما گفته‌اید، دو حدیث نیستند.

امام احمد از انس بن مالک روایت می‌کند که گفت: (به سلمان گفتم: پیامبر خداصرا در مورد وصی او بپرس، آنگاه سلمان گفت: ای رسول خدا! وصی تو کیست؟ گفت: ای سلمان! وصی موسی چه کسی بوده است؟ گفت: یوشع. گفت: وصی من... )تا آخر آن.

معقول نیست که او پیامبر را از وصی او بپرسد و پیامبر به او بگوید، سپس دوباره او از پیامبر صبپرسد. اگر حدیث صحیح باشد.

دوم: اینکه، حدیث را مطر بن میمون اسکاف روایت کرده است، بخاری و نسائی و ابوحاتم و ساجی در مورد او گفته‌اند: (منکر الحدیث است) [۲۷۱].

و ابن حبان می‌گوید: (او از افراد معتمد احادیث دروغین روایت می‌کند، از انس احادیث دروغینی در فضیلت علی و غیره روایت می‌کند، روایت کردن از او جایز نیست) [۲۷۲].

سوم: علما این حدیث را موضوع قرار داده‌اند؛ و ابن جوزی آن را در الموضوعات (۱/۳۷۴) آورده است، و ذهبی بعد از آن که دو حدیث از مطر مذکور آورده که یکی همین حدیث است، گفته است: (هردو موضوع و ساختگی هستند) [۲۷۳].

چهارم: بعداز شناخت سند حدیث که شما در کتاب فضائل الصحابة تحقیق شده متوجه آن شده‌اید، آیا درست است که بگویید: (احادیث صحیح نبوی) و از آن برای عقیده‌ای استدلال کنید که منجر به طعنه زدن به اصحاب می‌شود و امت را دچار تفرقه می‌نماید؟!

حدیث سوم: شما گفته‌اید: ابن عساکر از بریده، و او از پیامبر صروایت کرده است که فرمود: (هر پیامبری یک وصی و وارث دارد، و علی وصی و وارث من است) [۲۷۴].

اول: اینکه آیا کتاب‌های تاریخ صلاحیت این را دارند که مرجعی برای اثبات عقاید باشند؟!

دوم: اینکه مولف کتاب (المناقب) بعد از ذکر این حدیث می‌گوید: (اگر این حدیث صحیح باشد، و ارث قرار دادن بر مفهومی حمل می‌شود که معاذسروایت کرده است، او می‌گوید: علیسگفت: ای پیامبر خداص! چه ارثی از تو می‌برم؟ فرمود: آنچه پیامبران از یکدیگر به ارث می‌برند، کتاب خدا و سنت پیامبرش می‌باشد [۲۷۵].

سپس احادیث دیگری در تفسیر وصیت آورده و پس از آن گفته است: (احادیث صحیحی که در نفی وارث قرار دادن و وصی قرار دادن آمده‌اند و گفته‌اند که خداوند برای آن‌ها چیزی غیر از آنچه درکتاب خدا آمده مقرر نکرده است، و در صحیفه مطالبی در مورد شتران و عقل...) [۲۷۶].

و آنچه او به آن اشاره کرده است در کتاب‌های صحیح آمده که علیسیا خودش یا در جواب پرسشگری که از او پرسید که آیا غیر از آنچه در کتاب خدا آمده چیزی از وحی با شما هست؟ گفت: (نه، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و جان را آفرید از آن خبر ندارم بجز فهم و درکی که در مورد قرآن خداوند به کسی می‌دهد، و آنچه در این صحیفه آمده است).

گفتم: در صحیفه چه هست؟

گفت: (عقل، و آزاد کردن اسیر، و اینکه هیچ مسلمانی به خاطر کافر کشته نشود).

ابوجحیفه [۲۷۷]این را از او روایت کرده است. و ابراهیم [۲۷۸]بن یزید تیمی از پدرش و پدرش از او آن را روایت کرده است، و ابوالطفیل [۲۷۹]و طارق بن شهاب [۲۸۰]آن را از او روایت کرده‌اند...

و حارث بن سوید [۲۸۱]و ابوحسان [۲۸۲]آن روایت کرده‌اند.

و کلمات همه روایات بر مفهومی که در حدیث آمده تأکید می‌کنند.

و این حدیث صحیح هر ادعایی را که در برخی از روایات باطل آمده تکذیب می‌کند، و عجیب است که افرادی این روایات صحیح را ترک کرده‌اند و به روایات سیاه و تاریک که یا دروغ و یا ضعیف هستند روی آورده‌اند!

سوم: اینکه، حدیثی که شما ذکر کرده‌اید ابن جوزی آن را از موضوعات قرار داده است [۲۸۳].

حدیث چهارم: شما گفته‌اید: (طبرانی از حسن بن علیبروایت کرده که: (حسن بن علی بن ابی طالب خطبه ایراد نمود او حمد و ستایش خدا را گفت، و علیسرا به عنوان خاتم اوصیا و وصی خاتم الانبیاء یاد کرد) [۲۸۴].

هیثمی آن را روایت کرده است و در مورد آن توضیح داده است، و احمد با اختصار زیاد آن را روایت کرده است، و اسناد احمد و بعضی از طرق و روایات بزار و طبرانی حسن [۲۸۵]هستند، و ابونعیم نزدیک به این از انس روایت کرده است [۲۸۶].

[۲۶۵] الحجة البالغة (۱/۱۳۳-۱۳۵). [۲۶۶] توجه: تا اینجا در متن به مراجعی که شما ذکر کرده‌اید اشاره می‌نمودم، ولی از اینجا تا پایان بحث، مراجع را در پاورقی می‌آورم. [۲۶۷] المعجم الکبیر (۶/۲۲۱)، مجمع الزوائد (۹/۱۱۳). [۲۶۸] میزان الاعتدال (۴/۲۴۰). [۲۶۹] میزان الاعتدال (۴/۲۴۰). [۲۷۰] فضائل الصحابة (۲ / ۶۱۵، ح ۱۰۵۲). [۲۷۱] میزان الاعتدال (۴/۱۲۷). [۲۷۲] المجروحین (۳/۵). [۲۷۳] میزان الاعتدال (۴/۱۲۷). [۲۷۴] تاریخ دمشق (۴۲/۳۹۲)، المناقب، خوارزمی (ص ۴۲، ۸۵). [۲۷۵] این حدیث را در هیچ منبعی از منابع حدیث به جز از الذخائر نیافتم. [۲۷۶] ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى (ص ۱۳۱- ۱۳۲). [۲۷۷] بخاری (۲۹۸۰)، و مسلم (۳۲۸۱)، و احمد (۶۱۶)، و ترمذی (۱۴۱۱)، و دارمی (۲۳۵۸). [۲۷۸] بخاری (۱۸۴۹)، و مسلم (۳۷۴۹)، و احمد (۱۰۴۰)، و ترمذی (۲۱۴۷)، و ابوداود (۲۰۳۶). [۲۷۹] مسلم (۵۰۸۲)، و احمد (۱۳۱۹)، و ابن حبان (۶۴۹۰). [۲۸۰] احمد (۹۶۵). [۲۸۱] احمد (۱۳۱۰). [۲۸۲] احمد (۹۶۲). [۲۸۳] الموضوعات (۱/۳۷۶) [۲۸۴] المعجم الأوسط (۲/۳۳۶). [۲۸۵] مجمع الزوائد (۹/۱۴۶). [۲۸۶] حلیة الأولیاء (۱/۶۳)، المناقب، خوارزمی (ص ۴۲)، تاریخ دمشق (۴۲/۳۸۶).