۱- علی÷بهترین میزان
بدانید که این امت همچون امتهای گذشته فرقه فرقه خواهد گردید. از شری که میخواهد پدید آید به خدا پناه میبرم. (این جمله را دوبار گفت) آنچه پدید آمدنی است خواهد آمد. و این امت به هفتاد و سه فرقه در میآید. بدترین آنان فرقهای است که خود را به من ببندد و چون من رفتار نکند [۱۴].
حضرت علی÷قبل از جنگ جمل
... نقل است که (شبلی) گفت: از جمله فرق عالم که خلاف کردهاند هیچکس دنیتر از رافضی و خارجی نیامد زیرا که دیگران که خلاف کردند در حق کردند و سخن از او گفتند و این دو گروه روز در خلق به باد دادند! [۱۵].
رفیقترین و دوستترین و خوبترین آدمها نیز گاهی با هم قهر و دعوا میکنند پس باید کل روابط فیمابین آنها را بررسی کنیم و نه یکی دو گله گزاری جزئی و موردی و حتی شاید: دروغ را.
حضرت علی: از شخصیت کسی پرسش مکن از همنشینان او سئوال کن. (آیا همنشینان پیامبر اکرم و حضرت علی کسی غیر از صحابه و خلفاء بودهاند؟).
علی از فقر میترسد؟ علی به فقر شکوه و افتخار بخشیده است... علی از دشمنی و دشنام میترسد؟ زوزۀ سگان چگونه مهتاب را پریشان میتواند کرد؟ علی از چه میترسد؟ علی چرا مینالد؟ این دو پرسشی است که همواره در تاریخ مطرح است و دریغا که شیعیان علی نیز هیچکدام آنرا ندانستهاند! هیچکدام، توجیه و تفسیر برخی از علمای بزرگ شیعه نیز چنان زشت است و سطحی که من از یادآوریش نفرت دارم. غالباً شیعیان میگویند علی از اینکه حقش را در خلافت غصب کردند و محرومش کردند ناله میکند!! وای که این سخن از زبان شیعیان، شنیدنش برای علی چه دردآور است... شیعه خاص علی، صاحب سر علی، کسی است که این دو را بداند [۱۶]. (دکتر علی شریعتی).
• حضرت علی میفرمایند حق و باطل را میزانی است که با آن سنجیده میشود و افراد ملاک سنجش حق و باطل نیستند. چه بسا ایشان اگر زنده بودند (البته ایشان زندهاند و این ماییم که با این افکار سبک و پوچمان در حقیقت مردهایم)در رابطه با جنجالی که شیعه پیرامون حضرت عمر و حضرت ابوبکر راه انداخته میگفتند: حق و باطل را مراتبی است و میزانی خداوند: حق کامل است و شیطان باطل کامل است و آنچه بین آن است نزاعی و نبردی است ما بین خیر و شر و خیر و شر مطلق در جهان هستی وجود ندارد. اگر هم باشد متعلق به فیلمها است که یک نفر مظهر خیر میشود و دیگری مظهر شر.
مطمئناً بهترین و عادلانهترین قضاوت، بررسی نظرات حضرت علی÷پیرامون این قضایاست هرچند متاسفانه بنا به دلایل مختلف، مطالبی که از ایشان در این زمینه نقل شده بسیار اندک است ولی با همین مقدار اندک و همچنین بررسی مناسبات ایشان با سایر خلفاء میتوان به گوشهای از حقایق دست پیدا کرد.
از لابه لای سخنان آن حضرت در نهج البلاغه ابتدا نظر ایشان را پیرامون حضرت عمر و حضرت ابوبکر و سپس نظر ایشان را در رابطه با خلافت بررسی میکنیم.
حضرت عمر در زمان خلافت خود، دو بار هر بار به مدت حدود یکماه از مدینه خارج میشود و حضرت علی را جانشین خود در مدینه میگذارد.
عمار یاسر از سوی حضرت عمر والی کوفه بوده است.
سلمان فارسی از سوی حضرت عمر والی مدائن بوده است.
حضرت علی÷میفرمایند: «تبعیت و همراهی با ما -و پیام و امر ما- دشوار و پیچیده است. بر دوش کشیدن این بار سنگین را کسی نتواند مگر آن بندهای که خداوند قلب او را برای ایمان آزموده باشد. چه اینکه جز سینههای امانتدار و اندیشههای استوار، ژرفای گفتار و حدیث ما را در نیابند» [۱۷]. متاسفانه شیعه با استناد به خطبه شقشقیه عمر و ابوبکر را غاصب خلافت قلمداد کردهاند ولی:
حضرت علی در این خطبه به بدی به طلحه و زبیر اشاره میکنند ولی ثابت شده که پس از نبرد جمل ایشان بر جنازه این دو نفر گریسته و نماز خوانده و حتی قاتلین آنها را نفرین کردهاند.
این خطبه، خبر واحد بوده و فقط از یک نفر نقل شده ولی در مقابل آن از ۸۰ طریق نقل شده که حضرت علی روی منبر برای خلفاء طلب آمرش کرده و باز از ۸۰ طریق نقل شده که به تمام فرمانداران خود ابلاغ کردهاند: هر کس مرا بر عمر و ابوبکر برتری دهد بر او حد مفتری میزنم. آنگاه پس از چنین فرمانی بیایند و خودشان روی منبر چنین سخنانی را ایراد کنند! و خود را برتر از همه معرفی کرده و حتی به آنها توهین هم بکنند! کسی که سپاهیانش را در جنگ صفین از دشنام دادن به سپاه شام، برحذر داشته است اکنون خودش به ابوبکر و عمر، توهین کند!.
این خطبه خبری واحد است که فقط از طریق عکرمه مولی ابن عباس نقل شده. جالب است که بدانید عکرمه از گروه خوارج بوده است و میتوان حدس زد علت جعل چنین خطبهای توسط او چه بوده است. علت همان است که دکانداران مذهب، امروز نیز از بیان این خطبه دنبال میکنند: اختلاف و تفرقه.
علامه امینی در کتاب فاطمه زهراء روایات مربوط به عکرمه را رد کرده پس چگونه است که اینجا باید روایت عکرمه را قبول کنیم؟
در این خطبه حضرت علی در چند جا از خودشان تعریف و به خلفاء قبلی توهین کردهاند. کسانی که متون تاریخی را مطالعه کردهاند میدانند این روش کاملا مخالف سیره و روش آن بزرگوار است. زیرا ایشان همیشه در کوفه و بر روی منبر برای خلفاء طلب آمرزش کردهاند تا حدیکه این نکته به تواتر رسیده و کسی را یارای رد کردن آن نیست.
محققان معتقدند یکی از دلایلی که باعث میشد معاویه در نامههای خود به حضرت علی مرتباً به عمر و ابوبکر و وقایع پس از رحلت نبی اکرم اشاره کند این بوده است که حضرت علی سخنان او را تایید کرده و خشمگین شده و نکتهای بگوید تا مخالفان بگوید: هان نگاه کنید حق با ماست علی با خلفای قبلی نیز مشکل داشته است. ولی حضرت علی با زیرکی تمام و بر خلاف میل روحانیون شیعه در تمام نامههایی که پاسخ معاویه را دادهاند به غیر از نیکی و خوبی از حضرت عمر و حضرت ابوبکر یاد نمیکنند. اکنون ایشان در زمان خلافت خود دشمنان متعددی دارند: خوارج -معاویه و مردم شام- افرادی ناراضی مانند طلحه و زبیر و خانواده و طرفداران حضرت عثمان. آنوقت ایشان بیایند و روی منبر کوفه برای خودشان، دشمنی طرفدران عمر و ابوبکر را هم درست کنند! یعنی همان چیزی که دشمنان در پی آن بوده! براستی چرا عکس العمل چنین خطبه مهیجی در هیچ کجای تاریخ ثبت نشده و چرا فقط عکرمه آنرا نقل کرده است؟
در حدیث از ائمه آمده که: «اذکروا أمواتکم بالخير». و این سخنان متضاد با این حدیث است.
میگویند: حضرت علی÷در زمان خلافتشان این خطبه را ایراد کردهاند و ما میدانیم مشکل بزرگ و اساسی که حضرت علی از همان روز اول با آن مواجه شدند موضوع قتل حضرت عثمان بوده. از سوی دیگر میدانیم که در آن زمان تقریبا تمام مسلمانها علاقه و اعتقاد شدیدی به حضرت عمر و ابوبکر داشتهاند (حتی مردم کوفه) آیا معقول است در چنان شرایطی حضرت علی، چنین سخنانی را گفته باشند. توجه داشته باشید که ایراد چنین سخنان تازه و تندی علیه خلفاء باید در آن زمان، انعکاس شدید و وسیعی در جامعه کوفه داشته باشد ولی خبری از این عکس العمل و یا حتی اشارهای به آن را در سایر منابع و متون تاریخی مشاهده نمیکنیم. جالب است که این خطبه و خطبه فدکیه با اینکه شیعه معتقد است در مسجد و در حضور عده زیادی از مسلمانها خوانده شده و موضوع آن حتی هم اینک پس از ۱۴ قرن، جالب بوده و باید حتماً انعکاس وسیعی در بین مردم آن زمان داشته باشد ولی با کمال تعجب، هیچ اشارهای به این خطبه در سایر متون و از زبان مردم همان روزگار به چشم نمیخورد و همین امر ظن، انسان را در جعلی بودن این دو خطبه قوی میکند.
حضرت علی در جایی فرمودهاند: کسی که ادعا کند هر آینه به نهایت علم رسیده، نهایت جهل خود را ظاهر کرده است. در ابتدای این خطبه حضرت علی بر خلاف این فرمایش، خود را منتهای علم و دانایی معرفی کردهاند آیا این خلاف سخنان و سیره آن بزرگمرد نیست؟
حضرت علی÷در خطبه ۲۱۹ نهجالبلاغه پس از رحلت حضرت عمر میفرمایند:
لله بلاد فلان.... خدا شهرهای فلان (عمر بن خطاب) را برکت دهد و نگاه دارد که کجی را راست نمود و بیماری را معالجه کرد و سنت را بر پا داشت و تباهکاری را پشت سر انداخت. پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت. نیکویی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت. طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده حقش را ادا نمود. از دنیا رفت در حالیکه مردم را در راههای گوناگون انداخت. گمراه در آنها راه نمییابد و راه یافته بر یقین و باور نمیماند [۱۸].
- ترجمه و توضیح دکتر علی شریعتی دربارۀ این خطبه: آفرین بر فلان (عمر) کجی را راست کرد و درد را درمان نمود و سنت رسول را بر پا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت پاکدامن رفت اندک عیب، خیر خلافت را به چنگ آورد و از شرش، پیشی جست. طاعت خداوند را ادا کرد و بر حقش تقوی ورزید رحلت کرد و خلق را در راههای شعبه شعبه رها کرد آنچنانکه گمراه در آن راه نمییابد و انسان در راه استوار نمیماند [۱۹]. شریعتی قبل از ترجمه خطبه مینویسد: بزرگواری، ادب انسانی اعتراف ارزشهای رقیب، ستایش از فضیلتهای کسی که نقیصتهایی نیز دارد عیب و هنر دیگری را گفتن، در آغاز همه خدمات و صفات مثبت کسی را گفتن و در پایان از او -با تعبیری عمیق و در عین حال مودبانه- انتقاد کردن... درسی است که علی به انسانیت میآموزد و به ویژه به ناقدان و قضاوت کنندگان درباره شخصیتها و حتی درباره مخالف! [۲۰].
- برخی بر این عقیدهاند که حضرت علی÷این سخنان را پس از شنیدن خبر رحلت عمر و در حالیکه دست و صورت خود را شسته و از خانه خارج شده بودند ایراد فرمودند.
- مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه (بدون هیچگونه دلیل و مدرکی) مینویسد: «سید رضی این حدیث را اشتباهی در نهج البلاغه آورده» [۲۱]!!! من نمیدانم چرا هر چیزی که مخالف ذائقۀ ما ایرانیهاست اشتباهی میشود! البته این سوال پیش میآید که طبق نوشته شهید مطهری در همین کتاب [۲۲]شراح نهج البلاغه غالباً گفتهاند مقصود عمرابن خطاب بوده است. ابن ابی الحدید مینویسد: «به قرینۀ نوع ستایشها که میرساند از یک مقام متصدی حکومت (و آنهم مقام بلند مرتبه) ستایش شده زیرا سخن از مردی است که کجیها را راست و علتها را رفع نموده و چنین توصیفی بر گذشته گان صحابه قابل انطباق نیست. قطعاً جز عمر کسی مقصود نبوده است».
من بیشتر تفسیرهای عربی و فارسی که در طول تاریخ در رابطه با نهج البلاغه نوشته شده است را بررسی کردم اکثریت شارحین و مفسران، اعم از عرب یا ایرانی معتقدند مقصود، عمر ابن خطاب بوده است. عده کمی نیز، به صورت گذرا از روی معانی خطبه رد شده و اشارهای به نام هیچ شخصی نکردهاند [۲۳]. یک نفر نوشته مراد مالک اشتر است سوال اینجاست اولا مالک اشتر، حاکم یا متصرف چه شهرهایی بود [۲۴](لله بلاد فلان... خدا شهرهای فلان را برکت دهد) و ثانیاً: مالک اشتر کجا پس از خود مردم را در راههای گوناگون انداخت؟ و دیگر اینکه: مالک اشتر که خلیفه نبوده است!.
برخی در مقام توجیه میگویند: حضرت علی÷در ظاهر عمر را ستوده (توریه) ولی در باطن، سرزنش و توبیخ کرده!!! پس این سئوال پیش میآید که: جملات آخر این حدیث که در ظاهر هم سرزنش کردهاند چه میشود؟! (یعنی وقتی آخر جملات، سرزنش است چه نیازی است که در اول آن توریه کرد و در ظاهر، ستایش نمود و این دیگر چه توریهای است که اولش ظاهرسازی و توریه است و آخرش صراحت لهجه و بیان حقیقت!) و اصولاً پس از مرگ عمر چه نیازی به سرزنش یا نکوهش عمر بوده است؟ [۲۵]زیرا حضرت علی÷همیشه در مورد افراد به صورت صریح و رک سخن گفته و هیچگاه در پرده سخن نگفتهاند که این بار دوم ایشان بوده باشد [۲۶]. (کار پاکان را قیاس از خود مگیر) و نعوذبالله آیا حضرت علی÷از عمر میترسیدهاند که به محض مرگ او بخواهند او را سرزنش کنند تازه آن هم به این صورت! آیا نمیدانید با اینگونه توجیهات بچهگانه مقام آن حضرت را خدشهدار میکنید؟
در ضمن: عزالدین عبدالحمید بن هبه الله بن ابی الحدید معتزلی مدائنی میگوید: من در نسخهای که به خط سید رضی بود دیدم که زیر فلان نوشته بود: عمر. طبری نیز تصریح کرده مراد عمر بن خطاب بوده است و در نسخه خطی سید رضی نام عمر را دیده است. دو نفر دیگر از مفسرین نیز میگویند مراد برخی از اصحاب رسول خدا بوده است [۲۷]و چنانچه حضرت عمر را جزو اصحاب ندانیم باز این سوال پیش میآید که کدام یک از اصحاب پیامبرج، شهرهایی داشته (یا متصرف شده) انتظام به امور دین داده (در مقام حکومتی) و مردم را در طرق مختلف انداختهاند. و قبل از حضرت علی÷خلیفه بودهاند؟ برخی میگویند منظور حضرت علی شخص پیامبرجبوده ولی پیامبر بدون عیب از جهان رفت و نه کم عیب. تازه کجا مردم در راههای گوناگون بودند؟ به طور کلی اکثر شارحین نهج البلاغه معتقدند مقصود حضرت علی÷حضرت عمرسبوده است [۲۸]. در پاسخ کسانی که معتقدند این سخنان متعلق به حضرت علی÷نیست باید بگوییم به اعتراف تمامی ادبای عرب پس از آیات قرآن کریم و سخنان پیامبر اکرم(ج)، فصیحترین سخنان متعلق به حضرت علی÷بوده است چگونه ممکن است به جز علی، کسی چنین سخنان فصیح و بلیغی را در سوگ دامادش و دوستش و موثرترین عنصر اسلام، گفته باشد.
برخی معتقدند حضرت برای مماشات با دوستداران عمر این سخنان را گفتهاند. ولی:
۱- حضرت علی÷در طول عمر خود برای مماشات از چه کسی تعریف بیهوده کردهاند که این بار دومشان بوده باشد؟ ۲- ایشان در طول عمر گهربار خود در کدام موقع توریه و مماشات و تقیه و... کردهاند که این بار دوم ایشان باشد. ۳- حضرت عمر پس از ۱۰ سال خلافت، چه طرفدارانی داشته؟ (با آن خشونت ذاتی که حتی اقوام و نزدیکانش از او به ستوه آمده بودند) ۴- سه جنگی که در زمان حضرت علی÷اتفاق افتاد ریشه در قتل حضرت عثمان داشته و اگر حضرت علی÷از عثمان، تعریف و تمجید بیموردی میکردند یقیناً موثر بود ولی میبینیم ایشان، خصوصیات عثمان را بدون تعارف بیان میکنند. آیا اینجا نیازی به مماشات نبوده؟ و آیا مماشات با طرفداران حضرت عثمان که به تازگی -توسط افرادی داخل در سپاه علی - کشته شده اولویت دارد یا مماشات با عمری که به دست یک نفر غیر عرب کشته شده است؟ ۵ - حضرت علی÷که پس از مرگ عمر، خلیفه نشدند که نیاز به مماشات با کسی و جمع آوری طرفدار و نیرو و... داشته باشند. ۶- و چرا اکنون که ۱ میلیارد مسلمانان جهان، سنی مذهب و طرفدار عمرند. شیعیان «به تبعیت از حضرت علی÷» سعی در مماشات با آنها ندارد و بر عکس هرچه میگویند در برافروختن آتش اختلاف است؟
برخی نیز معتقدند حضرت علی÷در مقام مقایسه با عثمان، از عمر تعریف کردهاند ولی: ۱- چگونه است که در آن شرایط بحرانی و حساس پس از قتل عثمان، نیازی به مماشات نبوده ولی پس از مرگ عمر، نیاز به مماشات بوده است؟ که ایشان بخواهند عثمان را مذمت کند ۲- حضرت علی÷این سخنان را بلافاصله پس از قتل عمر ایراد کردهاند در حالیکه عثمان بعداً خلیفه شد و هنوز کاری نکرده بود که مقایسه، مورد داشته یا نیازی به مقایسه باشد. ۳- این چه مقایسه ایست که فرمودهاند: «... پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت. نیکویی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت. طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده حقش را ادا نمود..». در صورتی که در مقام مقایسه باید به گونهای دیگر سخن گفت مانند اینکه: حضرت عمر بهتر از عثمان عمل کرد و یا شیوه و روش او بهتر بود و... آنگاه سئوال دیگر اینکه پس: انتقاد آخر خطبه چه میشود؟ زیرا مقایسهای که در مقام تعریف یک طرف (حضرت عمر) و توبیخ طرف دیگر(حضرت عثمان) است نباید در آخر سر با توبیخ همراه باشد -قسمت آخر خطبه- تا تمام رشتهها پنبه شود [۲۹].
به هر حال، اگر جملات آخر خطبه نبود براحتی میشد هر فردی را جایگزین کرد یا گفت ایشان توریه کردهاند یا مماشات کردهاند و یا... ولی خوشبختانه وجود همین جملات، راه را برای هر گونه توجیه و تفسیر و تاویل و تحریفی، بسته است. البته مترجمانی مانند آقای دشتی (معاصر) گفتهاند منظور: سلمان فارسی بوده (در حالیکه هیچیک از مفسرین قبلی چنین نظری نداشتهاند و ایشان با یک استناد بسیار خندهدار در پاورقی چنین مطلبی را بیان کردهاند [۳۰]و با ترجمهای بسیار مکارانه که من در هیچیک از ترجمهها و تفاسیر قبلی نهج البلاغه در تاریخ ۱۰۰۰ ساله چنین تحریفی ندیدهام خواستهاند مشکل جملات آخر خطبه را نیز حل کنند. دقت کنید:... خود رفت و مردم را پراکنده برجای گذاشت. که نه گمراه، راه خویش را شناخت و نه هدایت شده به یقین رسید.!!! [۳۱].
ولی باز این سئوال پیش میآید که سلمان فارسی خلیفه نبوده؟ و شهرهایی را متصرف نکرده نبوده؟ مگر اینکه «د» بلاد را همزه کنیم و بگوییم: بلاء و جملات انتهای خطبه را هم آنگونه ترجمه کنیم و با همین دوز و کلکها، کل قضیه را منتفی کنیم [۳۲].
راهی نیست جز اینکه به قول دکتر شریعتی بگوییم: اوج بزرگواری و حق طلبی را ببینید که حضرت علی÷در مقام قضاوتی عادلانه، ابتدا محاسن عمر را برشمرده و سپس عیب او را میگوید. ضمن اینکه برخی میگویند این خطبه با خطبه شقشقیه منافات دارد در حالیکه انتقاد آخر خطبه به نوعی دیگر در خطبه شقشقیه هم آمده است در انتها باید سئوال کنیم که شخصیت بزرگوار و قدرشناسی مانند علی نباید از داماد خودش وپدر زن نبی اکرم، پس از مرگ او [۳۳]تمجید و ستایش کند؟ مگر در حدیث نیامده: «اذكروا موتاكم بالخير». «مردگان خود را به نیکی یاد کنید». براستی چنین جملات عربی فصیح و مسجع و زیبایی را به جز علی چه کسی میتواند گفته باشد؟
حضرت علی÷در حکمت ۴۵۹ «درباره عمر بن خطاب» فرمودهاند: «فرمانروا شد و بر مردم فرمانروایی کرد پس بر پا داشت و ایستادگی نمود تا اینک دین قرار گرفت» [۳۴]. البته در بیشتر ترجمههای پس از انقلاب، نام عمر از داخل پرانتز حذف شده است!.
قرینه مهمی که میتوانیم بیان کنیم در تایید اینکه حضرت علی این سخنا ن را پس از مرگ عمر بیان کردهاند این داستان است که: وقتی حضرت عمر در بستر شهادت از خوف الهی میگریسته ابن عباس بر روی پوست او دست میکشد و میگوید چه بدنی که آتش را درک نخواهد کرد. حضرت عمر با شادی به او نگاه میکند و میگوید: آیا حاضری در این خصوص شهادت دهی؟ ابن عباس اندکی تردید میکند حضرت علی از پشت سر بر روی شانه او میزند و میگوید: گواهی بده من نیز با تو گواهی میدهم. (پس وای بر روحانیون و مداحان از آتش).
متاسفانه برخی از نویسندگان و یا مداحان بدون هیچگونه تحقیق و یا تبحری از لابه لای متون تاریخی مطالبی را بر ضد خلفاء بیرون کشیده و تحویل مردم میدهند و مردم عامی نیز براحتی بر مبنای آن قضاوت میکنند در حالیکه حضرت علی÷میفرمایند: «چون خبری را شنیدید -همانند ژرف اندیشان و نه چون ظاهر بینان- ژرف در آن بیندیشید و تنها به شنیده خود بسنده نکنید زیرا که روایت گران دانش، بسیارند و رعایت کنندگانش اندک» [۳۵]. ضمن اینکه هنگام تجزیه و تحلیل یک شخصیت یا یک واقعه نباید به صورت گزینشی عمل کرد و در بین متون تاریخی جستجو کرد و فقط نقاط منفی را [۳۶]مطابق سلیقه خود بیرون کشید و بقیه موارد را نادیده گرفت بلکه راه درست و عادلانه آن است که هرچیز چه مثبت چه منفی را بررسی و در انتها با جمع بندی تمام موارد، به تجزیه و تحلیل نشست.
متاسفانه هم عوام و هم علمای ما تحمل شنیدن کوچکترین ساز مخالف را نداشته و اگر کسی کوچکترین نغمه خلافی زد مانند ابوجهل، بدون توجه و تعمق در سخنان او، چماق تکفیر را بلند میکنند... هر چند دوره این حماقتها رو به پایان است. اشتباه بزرگ ما این است که ملاک حق و باطل برای ما نام اشخاص است و نه خود حق و باطل، در صورتیکه حضرت علی÷میفرمایند: «به آنچه گفته میشود نگاه کن و نه به شخص گوینده». در جایی دیگر نیز وقتی برای نبرد جمل حرکت میکنند حارث از ایشان میپرسد اگر آنها (عایشه و طلحه و زبیر) صلح نکردند چه میکنی؟ حضرت پاسخ میدهند: نبرد میکنیم. حارث با تعجب میپرسد: با امالمومنین و سیف الاسلام و طلحه الخیر؟ حضرت علی÷در اینجا پاسخ بسیار نغز و پرمعنایی به او میدهند: «ای حارث مسائل بر تو مشتبه شده است و بیگمان اشخاص، نمیتوانند ملاک و معیار حق و باطل باشند بلکه اول حق را بشناس تا اهل آنرا بشناسی و نیز اول باطل را بشناس تا هر که را به سوی آن گام نهاد باز شناسی» [۳۷]. ولی متاسفانه برای شیعه ملاک باطل، نام عمر است هرچند دخترش همسر پیامبرجبوده و دختر حضرت علی همسر او بوده و ایران در زمان او اسلام آورده و قرآن با سماجت او جمعآوری شده و فرزندش زیر تازیانه عدل خود او جان داده و عدالت در دوران حکومت او به سختترین شکل اجرا شده و خود او نیز در این راه جان باخته باشد. البته ممکن است کسی از طریق سفسطه سئوال کند که اگر علی بر حق بود به ناچار عمر و ابوبکر باطل بودهاند. این حرف مزخرف، دقیقاً مانند این سخن تاریخی جرج دبلیو بوش است که گفت: هر کس با ما نیست با تروریستهاست! ولی طبق منطق فازی که به آن اشاره شد در جهان پیرامون ما به جز دو رنگ سیاه و سفید، رنگهای دیگری نیز وجود دارد و دیو دو شاخ، متعلق به داستانهای شاه پریان و فیلمها است که مشتاقان دیدن و شنیدن آن نیز عوام الناس با ضریبهای هوشی آنچنانی هستند.
چگونه است که حضرت علی÷برای زبیر، گریه میکند و قاتلش را نفرین میکند. آنگاه ما بر چه اساسی حضرت عمر و ابوبکر را لعن و نفرین میکنیم؟
حضرت علی: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد بر او حد مفتری (دروغگو) میزنم. (این روایت از هشتاد طریق نقل شده است).
حضرت علی: بر روی منبر در زمان خلافتشان برای خلفای قبلی طلب آمرزش کردهاند. (از ۸۰ طریق روایت شده است).
ابن سعد از جعفر صادق فرزند محمد باقر از پدرش علی بن حسین نقل میکند که وی گفت: پوشاک و لباسهایی از یمن نزد عمرسآوردند، وی آنها را میان مردم تقسیم نمود، مردم لباسهای جدید را پوشیده به مسجد آمدند، عمرسبین منبر و قبر رسول اللهجنشسته بود، مردم میآمدند و سلام میگفتند و برای او دعای خیر میکردند. در این هنگام حسن و حسین از خانه مادرشان فاطمهلبیرون آمدند و از کنار جمعیت رد شدند، در حالی که لباس جدیدی به تن نداشتند. عمر با دیدن آنها افسرده و غمگین شد، پرسیدند علت ناراحتی چیست؟ گفت: من از بابت این دو پسر ناراحت هستم که به اندازه قد آنها پوشاکی وجود نداشت، سپس نامهای به کارگزاران خود در یمن نوشت تا هرچه سریعتر دو دست لباس برای حسن و حسین بفرستند. چون لباس رسید آنرا به آنان پوشاند، آنگاه مطمئن و مسرور گشت. [الإصابة: ج۱، ص۱۰۶].
قیس عجلی گوید: وقتی شمشیر خسرو و کمربند و زیور وی را پیش عمر ابن خطاب، آوردند گفت: کسانی که این را تسلیم کردهاند موتمن بودهاند. علی گفت: تو خویشتن داری، رعیت نیز خویشتن دار شده [۳۸]. شعبی نیز گوید: عمر وقتی سلاح خسرو را بدید گفت: کسانی که این را تسلیم کردهاند موتمن بودهاند. [تاریخ طبری: ص ۱۸۲۲].
در جنگ صفین، عبیدالله ابن عمر ابن خطاب، محمد ابن حنفیه پسر حضرت علی را به هماوردی میخواند حضرت علی از بیم اینکه محمد کشته شود او را بر میگرداند و خودشان به میدان میروند و به پسر عمر میگویند: به هماوردی تو آمدم پیش بیا. عبیدالله گفت: مرا به هماوردی تو حاجت نیست گفت: بیا. گفت: نه! گوید: ابن عمر بازگشت. ابن حنفیه به پدرش حضرت علی میگوید: پدر جان به هماوردی این فاسق رفتی به خدا اگر پدرش میخواست همارود تو باشد من این کار را شایستۀ تو نمیدانستم. علی گفت: پسرکم دربارۀ پدر او (عمر) به جز نیکی مگوی. [تاریخ طبری: ص ۲۵۲۶-۲۵۲۵].
گوید: ربیعه بن شداد خثعمی پیش علی آمد که بدو گفت: بر کتاب خدا و سنت پیمبر خدا بیعت کن. ربیعه گفت: بر سنت ابوبکر و عمر. علی گفت: وای تو، اگر ابوبکر و عمر جز به کتاب خدا و سنت پیمبر خدا بیعت کرده بودند بر حق نبودند و ربیعه با وی بیعت کرد. تاریخ طبری ص ۲۵۹۹ آنگاه علی در او نگریست و گفت: گویی میبینمت که با این خوارج حرکت کردهای و کشته شدهای و اسبان لگد کوبت کردهاند. وی در جنگ نهروان همراه خوارج بصره بود و کشته شد. [تاریخ طبری: ص ۲۵۹۹].
روایت متواتر که از طرق مختلف به حضرت علی میرسد: خدا رحمت کند ابوبکر را. او اولین کسی بود که مصحف (قرآن) را میان دو جلد نهاد.
مرتضی علی و عبدالرحمن و زید ابن ثابت و زید ابن ارقم کاتبان عمر بودند. (تاریخ گزیده حمدالله مستوفی).
در روایات متواتر از علی بن ابیطالب نقل شده است که ایشان، ابوبکر را برترین صحابی پیامبرجمعرّفی میکرد. محمّد حنفیه فرزند علی میگوید: از پدرم پرسیدم: «پدر، بهترین فرد پس از رسول خدا کیست؟» گفت: «مگر نمیدانی؟» گفتم: «نه» گفت: «ابوبکر است». عرض کردم: «پس از وی که؟» گفت: «مگر نمیدانی پسرم؟» گفتم: «نه». گفت: «عمر». آنگاه پیشدستی کردم و گفتم: «پدرجان، بعد از او تو! و تو سوّمین نفری». گفت: «پدرت یک تن از مسلمانان است و همان حقوق و تکالیفی را دارد که ایشان دارند». (البته این سخنان، ارزش و مقام حضرت علی را در نزد من،صدها برابر بالاتر میبرد تا دروغهای شیعیان)
اصبغ بن نباتۀ از بزرگان اصحاب علی میگوید: از علی پرسیدم: «پس از پیامبر برترین مردمان کیست؟» گفت: «نخست ابوبکر صدّیق است، سپس عمر، سپس عثمان و آنگاه من هستم ای اصبغ. پیامبر را دیدم و از او شنیدم که میفرمود: خداوند مواودی در اسلام نیافریده است پاکیزهتر و پرهیزگارتر و باتقواتر و عادلتر و فاضلتر از ابوبکر صدّیق».
از مالک از امام جعفر صادق از امام محمد باقر از حضرت علی روایت شده که برابر جسد حضرت عمر ایستاد و گفت: «ما اقلت الغبراء ولا اظلت الخضراء احدا احب إلى ان التي الله بصحيفه من هذا الـمسجي» [۳۹]. «من دوست دارم در پیشگاه خداوند نامه اعمالم مانند نامه اعمال این شخص باشد».
ابن عباس بر بالین حضرت عمر در آخرین لحظات حاضر بوده و برای دلداری او دست بر او میکشد و میگوید: چه پوست خوبی که آتش آنرا لمس نمیکند. حضرت عمر از او میپرسد: حاضری گواهی دهی؟ ابن عباس دچار تردید میشود. حضرت علی از پشت سر دستش را بروی شانه ابن عباس میگذارد و میفرماید: گواهی بده من نیز با تو گواهی میدهم.
حضرت علی از پیامبر سئوال میکنند: پس از شما این امر (رهبری) بر عهده کیست؟ پیامبرجمیفرمایند: اگر ابوبکر را امیر کنند او را امین و زاهد دنیا و راغب آخرت مییابند و اگر عمر را امیر کنند او را قوی امین مییابند که در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسد. و اگر علی را امیر کنند و نمیبینم چنین کنند او را هادی و مهدی مییابند که آنها را به راه راست هدایت میکند [۴۰].
خبر ابی عقال: قد رواه مالک: از حضرت علی در حالیکه روی منبر بود سئوال میکنند: چه کسانی پس از پیامبر بهترین مردم بودند؟ پس فرمود: ابوبکر سپس عمر سپس عثمان و سپس من.
زبیر بن عوام گوید: «از نظر ما برای خلافت شایستهتر و محقتر از همه ابوبکر صدّیق بود. زیرا او یار غار رسول الله و دارای فضائل عظیمی است که ما از آن آگاهی داریم و پیامبر در حیات خود او را امام ما (در نماز) قرار دادهاست».
جالب است که علمای شیعه نمیتوانند بگویند این روایات جعل شده توسط امویان است زیرا اگر بنا بود جعل کنند اول از قول نبی اکرم جعل میکردند نه از قول حضرت علی! و چیزی هم میگفتند که دال بر دشمنی و خصومت حضرت علی باشد و نه چیزی که دال بر دوستی ایشان باشد. حتی اگر بگویند راوی این احادیث سوید ابن غفله است و ما او را قبول نداریم عملا بسیاری از احادیث مورد علاقه خودشان را که همین شخص سوید نقل کرده است را باید زیر پا بگذارند.
نویسندگان شیعه برای رد کردن روش حکومتی حضرت عمر و حضرت ابوبکر روی نۀ حضرت علی در شورا به عبدالرحمن ابن عوف گفت تاکید زیادی دارند ولی:
حضرت علی در نامه خود به مالک اشتر میفرمایند که: باید نزدیکترین افراد به تو مخالفتترین آنها به تو باشند. در بررسی روابط حضرت علی با سه خلیفه این نکته را مشاهده میکنیم که ایشان هم با خلفاء روابط خانوادگی و مشورتی و... داشته و هم مخالفت و انتقاد میکردهاند البته این موارد، شیعه را دچار تعجب و تناقض میکند ولی راز این پارادکس در همین سخن حضرت علی نهفته است: باید نزدیکترین افراد به تو منتقدترین و مخالفترین آنها نسبت به تو باشند.
ظاهراً در خصوص این نه قضیه برای شیعه مشتبه شده است. چون شب قبل از انتخاب عبدالرحمن ابن عوف، عمروعاص (از روی مکر چون نمیخواسته ایشان انتخاب شوند) به حضرت علی میگوید: عبدالرحمن کسی است که به اجتهاد شخصی علاقه زیادی دارد پس اگر از تو سئوال کرد که طبق روش عمر و ابوبکر عمل میکنی به طریقی دیگر پاسخ بده و حضرت علی چنین میکنند. برای همین نیز پس از بیعت با حضرت عثمان میفرمایند: الخدعه و ماالخدعه.
در کتب تاریخی مانند تاریخ طبری و تاریخ گزیده حمدالله مستوفی واقعه به صورت زیر نقل شده است:
عبدالرحمن ابن عوف، علی را گفت بر تو بیعت کنم به متابعت کلام خدا و رسول وسیرت شیخین. عمرو عاص کید (حیله) کرد تا علی به سیرت شیخین تن در نداد و گفت: به اجتهاد خود قبول میکنم. عبدالرحمن همین معنی را بر عثمان عرضه کرد. عمروعاص او را ترغیب کرد تا قبول کرد. عبدالرحمن باز به علی رجوع کرد. همان جواب را داد. گفت: بیعت کنم عثمان را. علی گفت: «خارالله لنا وله». کار بر عثمان قرار گرفت و نکتۀ سیرت شیخین بر علی پوشیده ماند. چون عثمان در برخی امور به اجتهاد و رای خود کار کرد او را گفتند چرا از سیرت شیخین تجاوز میکنی؟ گفت: نمیکنم ایشان به اجتهاد و رای خود کردند من نیز همان میکنم. همان سیرت شیخین باشد.
[۱۴] طبری، ج ۶ ص ۳۱۴۱ ادامه سخنان آن حضرت بسیار جالب است. انگار از پس ۱۴ قرن، دارند خطاب به ما سخن میگویند:... شنیدید و دیدید پس بر دین خود پایدار مانید. و راه پیمبرتان را در پیش گیرید. و به سنت او بروید. و آنچه بر شما دشوار بود به قرآن عرضه کنید. آنچه قرآن شناسد بگیرید و آنچه انکار کند به یکسو زنید. خدا را پروردگار، و اسلام را دین، محمد را پیامبر و قرآن را امام و داور دانید. [۱۵] تذکرة الأولیاء – عطار نیشابوری - ص ۶۴۳ (یعنی سایر مذاهب در خداوند اختلاف دارند و شیعیان سرگرم خلایق شدهاند). [۱۶] هبوط -شهید دکتر علی شریعتی- ص ۶۵ انتشارات سروش چاپ اول ۱۳۵۹. [۱۷] حضرت علی÷غررالحکم ۱. ۲۳۵ و تصنیفه ص ۱۱۶. [۱۸] ترجمه و شرح نهج البلاغه به قلم حاج سید علینقی فیض الاسلام.چاپ ۲۶ فروردین ۱۳۵۱ ﻫ ش صحافی ایرانمهر. صفحه ۷۲۱ خطبة ۲۱۹. [۱۹] تشیع علوی و تشیع صفوی. دکتر علی شریعتی چاپ دوم ۱۳۷۸ انتشارات چاپخش تهران – ص ۸۶. [۲۰] همان ص ۸۵-۸۶. [۲۱] جالب است سید رضی در همان فرهنگ و ۱۰۰۰ سال پیش متوجه این نکتهای که شهید مطهری شده، نشده است. [۲۲] سیری در نهج البلاغه. شهید مطهری ص ۱۶۳. [۲۳] شاید بر خلاف اینجانب دنبال دردسر نبودهاند!. [۲۴] میدانیم که مالک اشتر قبل از اینکه فرماندار مصر شود در راه مصر، بوسیله زهر کشته میشود. [۲۵] با عنایت به این حدیث نبوی که: اذكروا موتاكم بالخیر: از مردگانتان به نیکی یاد کنید. [۲۶] با مطالعه نهج البلاغه و وقایع تاریخی این نکته که ایشان همیشه عقیده خود را صراحتا بیان میکردهاند بر همه آشکار میشود ضمن اینکه مسائلی مانند تقیه و توریه به صورت گسترده از زمان امام سجاد و امام محمد باقر در بین توده شیعه برای سلامت جان آنها مطرح و از جانب امامان تجویز گردید و حضرت علی با آن پیروان از جان گذشته و قوت بازو نیازی به ترس و تقیه نداشتهاند. ایشان حتی برای پیروزی بر معاویه از صراحت لهجه خود در هیچ کدام از نامهها اندکی کم نکردند چه برسد به سخن گفتن درباره کسی که مرده است. [۲۷] منبع تمام این موارد در سی دی دانشنامه جامع نهج البلاغه. [۲۸] البته به جز شارحین پس از انقلاب اسلامی ایران که نمیدانم پس از ۱۴۰۰ سال و طبق چه متونی میگویند منظور سلمان فارسی بوده. [۲۹] به خصوص در خصوص حضرت علی÷که استاد فن خطابه بودهاند. [۳۰] ایشان میفرمایند: «مرحوم شهرستانی نقل کردهاند که در نسخه خطی سید رضی که دخترش خدمت عموی بزرگوار سید مرتضی آنرا میآموخت نام سلمان فارسی ابتدای این خطبه نوشته شده بود و همین درست است زیرا..». واقعا که محقق شیعه عجب منطقی دارد! آقای دشتی، مرحوم شهرستانی، دخترشان، عموی سید مرتضی و.... یعنی شهادت یک دختر بچه با چند واسطه قبول است و شهادت چندین و چند دانشمند قدیمی سنی و شیعه مردود است. البته این هم یکی از روشهای تحقیق در عصر جدید است!. [۳۱] یعنی چنین برداشتی نکنیم که سلمان فارسی مردم را گمراه کرده است! عجب بازی با کلمات جالبی. [۳۲] این کاری است که مترجم محترم پس از انقلاب انجام دادهاست. واقعا که تعصبات فرقهای چه بروزگار آدم میآورد. [۳۳] عمر، داماد حضرت علی÷بوده است. گرچه ۹۹ % شیعیان حتی درس خواندههای آنها از این موضوع بیاطلاعند یا بیاطلاع نگهداشته شدهاند. [۳۴] ترجمه و شرح نهج البلاغه به قلم حاج سید علینقی فیض الاسلام.چاپ ۲۶ فروردین ۱۳۵۱ ﻫ ش صحافی ایرانمهر. ص ۱۳۰۰ حکمت ۴۵۹ (در ترجمههای پس از انقلاب این موضوع مانند خطبه قبلی حذف یا تحریف شده است). [۳۵] نهج البلاغه الکلمات: ۹۸ [۳۶] که صحت و سقم آن نیز نامشخص است. [۳۷] تاریخ الیعقوبی ۲-۲۱۰. [۳۸] حدیث «الناس علی دین ملوكهم» نیز سخن حضرت علی را تایید میکند. اگر عمر بد بود سپاهیانش آنچنان فداکاری و از جان گذشتگی نداشتند. قابل توجه روحانیون که از کمرنگ شدن مبانی دینی در جامعه نگرانند. [۳۹] مع الشیعة الاثنی عشریةمحمد سالوس ص ۹۰-۹۱. [۴۰] مسند امام احمد ج ۲ روایت ۸۵۹ و اسناد آن نزد اهل سنت صحیح است.