آلفوس - پاسخ عقلی به دروغهای تاریخی در فرهنگ شیعه - جلد دوم

فهرست کتاب

۲- نظر خلفاء در خصوص حضرت علی÷

۲- نظر خلفاء در خصوص حضرت علی÷

(جالب است که محققین شیعه اکاذیبی را نقل می‌کنند از قبیل: خانه‌نشینی علی! - سوزاندن احادیثی برای جلوگیری از نشر فضایل علی ولی در اینجا خود خلفاء فضایل حضرت علی را نشر داده‌اند).

مطاب زیر از کتاب امام امیر المومنین علی از دیدگاه خلفاء -مهدی بن محمد باقر فقیه ایمانی- چاپ دوم چاپخانه امیر تاریخ انتشار عید غدیر ۱۴۱۹ فروردین ۱۳۷۸:

(البته دو فرع مهم مختص مذهب شیعه تولی و تبری چه خوب در این احادیث موج می‌زند !! و عجیب است حتی یک نفر از مردم مدینه بلند نمی‌شود و نمی‌پرسد پس چرا شما خلافت را غصب کردید و در خانه علی را آتش زدید و همسرش را زدید و کشتید و بچه داخل شکم او را و....!!!! در هیچ یک از این احادیث از هیچ کس نغمه‌ای هم بر نمی‌خیزد که پس چرا خلافت غصب شده و خلاف دستور خداوند عمل کردید؟ - اگر خلفاء حق علی را غصب کرده بودند هیچگاه چنین جملات ستایش آمیزی را در حق او نمی‌گفتند تا اینکه مورد تمسخر مردم واقع شوند، و مردم بگویند: شما که اینها را می‌گویید چرا خودتان اول از همه و بیش از همه با غصب خلافت به او ظلم کردید؟ به قول ما ایرانی‌ها: تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی‌رود؟

نکته بسیار جالبی در این کتاب وجود دارد: نویسنده که پیداست شیعه بسیار متعصبی است تمامی صفحات کتاب خودش را از احادیثی پر کرده از زبان عمر و ابوبکر و عثمان که در فضایل حضرت علی است و ضمن این احادیث، حدیث زیر را نیز آورده است:

۱- ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ إِنَّهُمۡ لَآ أَيۡمَٰنَ لَهُمۡ لَعَلَّهُمۡ يَنتَهُونَ ١٢[التوبة: ۱۲]. براستی پس چرا مسلمین از این آیه رو بر تافتند.

۲- وجود امرای ظالم پس از پیامبر و لزوم عدم همکاری با آنها (پس چرا حضرت علی و سایر مسلمین با عمر و ابوبکر همکاری می‌کردند. ضمن اینکه حضرت علی نیز پس از پیامبر مدت ۵ سال خلیفه بوده‌اند پس نعوذ بالله آیا ایشان هم داخل شمول این روایت می‌شوند ناگفته پیداست که منظور پیامبرجچه کسانی بوده‌اند. نکته بسیار جالب دیگر اینکه اگر احادیث مربوط به خلافت بلافصل حضرت علی و ائمه اثنی عشریه صحیح بود این روایات بیهوده جلوه می‌کند زیرا هیچکس از پیامبرجسئوال نمی‌کند که علی و اعقابش که ظالم نیستند که شما این روایات را می‌گویید؟ مگر شما نمی‌گویی که اینها جانشینان و امرای پس از من هستند!!!):

- «إنه سيكون عليكم أمراء يغشاهم غواش من الناس، فمن صدقهم بكذبهم، وأعانهم على ظلمهم، فأنا بريء منه وهو بريء مني» [۵۴].

- «إِنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ فَسَقَةٌ، يُصَلُّونَ الصَّلاةَ لِغَيْرِ وَقْتِهَا» [۵۵].

- «إِنَّ بَعْدِي أَئِمَّةً، إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ أَكْفَرُوكُمْ، وَإِنْ عَصَيْتُمُوهُمْ قَتَلُوكُمْ: أَئِمَّةُ الْكُفْرِ، وَرُؤُوسُ الضَّلالَةِ» [۵۶].

- «سَيَكُونُ أُمَرَاءُ بَعْدِي يَقُولُونَ ما لاَ يَفْعَلُونَ وَيَفْعَلُونَ مَا لاَ يُؤْمَرُونَ» [۵۷]. خدا وکیلی آیا حضرت عمر اینگونه بوده؟

- «أَلاَ إِنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِى أُمَرَاءُ يَكْذِبُونَ وَيَظْلِمُونَ فَمَنْ صَدَّقَهُمْ بِكَذِبِهِمْ وَمَالأَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَلَيْسَ مِنِّى وَلاَ أَنَا مِنْهُ وَمَنْ لَمْ يُصَدِّقْهُمْ بِكَذِبِهِمْ وَلَمْ يُمَالِئْهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَهُو مِنِّى وَأَنَا مِنْهُ» [۵۸].

- «اسْمَعُوا هَلْ سَمِعْتُمْ أَنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِى أُمَرَاءُ فَمَنْ دَخَلَ عَلَيْهِمْ فَصَدَّقَهُمْ بِكَذِبِهِمْ وَأَعَانَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَلَيْسَ مِنِّى وَلَسْتُ مِنْهُ وَلَيْسَ بِوَارِدٍ عَلَىَّ الْحَوْضَ وَمَنْ لَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهِمْ وَلَمْ يُصَدِّقْهُمْ بِكَذِبِهِمْ وَلَمْ يُعِنْهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَلَمْ يُصَدِّقْهُمْ بِكَذِبِهِمْ فَهُوَ مِنِّى وَأَنَا مِنْهُ وسيرد عَلَىَّ الْحَوْضَ» [۵۹].

- «من تقدم على قوم من الـمسلمين وهو يرى أن فيهم من هو أفضل منه فقد خان الله ورسوله والـمسليمن» [۶۰].

- حدیث خطاب به کعب بن عجره: «أعاذك الله يا كعب من إمارة السفهاء. قال: وما أمارة السفهاء يا رسول الله؟ قال: أمراء يكون بعدي لا يهدون بهديي ولا يستنون بسنتي فمن صدقهم بكذبهم وأعانهم على ظلمهم فأولئك ليسوا مني ولست منهم ولا يردون علي حوضي. ومن لم يصدقهم بكذبهم ولم يعنهم على ظلمهم فأولئك مني وأنا منهم وسيردون على حوضي» [۶۱].

۳- «من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية» [۶۲]. (۱- پیامبر که نام علی و ۱۱ فرزندش را گفته چرا کسی نباید امام زمانش را بشناسد؟ مگر همه از این اسامی با خبر نبوده‌اند. این حدیث دال بر لزوم تعیین فوری و اطاعت از حاکم اسلامی جهت حفظ اتحاد و حفاظت از کیان اسلام دارد آن هم در آن شرایطی که اسلام به خوبی تثبیت نشده بود: شورش رده و...).

۴- ناقلین داستان غدیر و حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعهذا عَلَيٌّ مَوْلاهُ». از خلیفۀ اول (ابوبکر):

- حافظ ابن عقده (وفات ۳۳۳ق) در کتاب حدیث الولایه ۱۰۵ نفر از صحابه ناقل حدیث غدیر را نام می‌برد که نخستین آنها: ابوبکر بن ابی قحافه تیمی است! [۶۳].

- ابوبکر جعابی- وفات ۳۵۶، در نخب المناقب ۱۲۵ نفر راوی حدیث غدیر را نام برده از جمله ابوبکر! [۶۴]‌.

- منصور لایی (آبی) رازی در کتاب حدیث الغدیر ابوبکر را از جمله راویان غدیر آورده.

- علامه ابن مغازلی شافعی (وفات ۴۸۴) ۱۰۰ نفر از جمله عشره مبشره ابوبکر و عمر و عثمان را از راویان حدیث غدیر نقل کرده است [۶۵].

- علامه مورخ زینی دحلان از ابوبکر نقل نموده و او از پیامبرجکه: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» [۶۶].

(عجیب است اگر حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه، در خصوص خلافت بود چرا حضرت ابوبکر و عمر، مرتب در زمان خلافتشان به آن اشاره کرده‌اند!!!).

۵- علامه خطیب خوارزمی با ذکر سند از عثمان بن عفان نقل نموده و او از عمر ابن خطاب و او از ابوبکر بن ابی قحافه که گفت شنیدم رسول خداجمی‌فرماید: همانا خداوند از نور صورت علی فرشتگانی آفرید که خداوند را تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آنرا برای دوستان علی و دوستان فرزندش ثبت و ضبط کنند] همین سند را به سندی دیگر از عثمان و او از عمر نقل کرده که... [۶۷].

۶- حافظ ابن حجر عسقلانی از ابوالاسود دوئلی نقل نموده که گفت: شنیدم ابوبکر صدیق می‌گوید: ای مردم بر شما باد به علی ابن ابی طالب پس همانا من شنیدم رسول خداجمی‌فرماید: علی بعد از من بهترین کسی باشد که خورشید بر او تابیده و غروب نموده [۶۸].

(چطور یک نفر پیدا نمی‌شود که بگوید پس چرا در خانه او را آتش زدی و از علی به زور بیعت گرفتی و مقام خلافت او را غصب کردی؟ البته اگر این دروغ‌ها راست باشد!!!).

۷- علامه مورخ ابن عساکر از طریق ابوالحسن دار قطنی از ابورافع صحابی معروف نقل می‌کند که گفت: بعد از ماجرای بیعت مردم با ابوبکر نشسته بودم (ظاهرا عباس عموی پیامبر ادعای ارث و میراث و... را داشته است) پس شنیدم ابوبکر به عباس می‌گوید: تو را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانی رسول خدا بنی عبدالمطلب و فرزندانش را بدون قریش (پس مشخص است منظور وصی و سرپرستی بنی‌هاشم بوده) جمع کرد و تو هم درمیان آنها بودی آنگاه فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب این موضوع به حقیقت پیوسته که خداوند هیچ پیغمبری را بر نینگیخت مگر آنکه برای او از اهل خودش برادری و وزیری و وصیی و خلیفه و جانشینی در بین اهلش مقرر نمود پس اکنون چه کسی از شما به پا خیزد و با من بیعت کند بر اینکه برادر من وزیر من وصی من و خلیفه من در بین اهلم باشد؟ (مگر شیعه نمی‌گوید اهل بیت پیامبر فقط ۵ نفر بوده‌اند پس چگونه ایجا معتقد است که اهل پیامبر اکرم، تمامی قبایل عربستان منظور است!!!‌) پس احدی از جا برنخاست. سپس فرمود: «يا بني عبدالـمطلب! كونوا في الإسلام رؤسا ولا تكونوا أذنابا والله ليقومن قائمكم أو لتكونن في غيركم ثم لتندمن» «ای بنی عبدالمطلب، باشید در اسلام روسا و نباشید دنباله رو به خدا یا قیام کننده شما بپاخیزد یا شما در تحت فرمان غیر خود خواهید بود و آنوقت است که پشیمان خواهید شد». (منظور ریاست قبیله بنی‌هاشم بوده است) پس علی از بین شماها برخاست و حضرتش بر اساس آنچه پیشنهاد نمود و برای وی شرط کرده بود با وی بیعت کرد و او را به سوی خود فراخواند (یعنی تو دست همکاری به پیامبر ندادی) اکنون بگو بدانم آیا این موضوع را از ناحیه پیامبرجبرای او عملی و رسمی می‌دانی؟ عباس گفت: ‌آری [۶۹]. علامه محمد بن جریر طبری نیز همین داستان را با ذکر سند از ابو رافع نقل کرده با این تفاوت که: عباس با علی می‌آید و می‌گوید: من عموی رسول الله و وارث او هستم و علی ما بین من و ترکه او حائل و مانع گردیده. پس ابوبکر می‌گوید: تو کجا بودی وقتی پیامبر گفت: «أيكم يؤازرني ويكون خليفتي ووصيي في أهلي وينجز عدتي ويقضي ديني؟» «کدام یک از شما با من همکاری می‌کند که خلیفه من و وصی من در بین اهلم» [۷۰]. (براستی اگر ولایت امام بر تمامی انسانها و موجودات بوده چرا پیامبر گفته فی اهلی و کلمه خلیفه را بدون قید و کلی بیان نکرده‌اند؟) (البته ادامه داستان ساختگی و جعلی است به همین دلیل ابن عساکر آنرا ننوشته است).

۸- علامه محب الدین طبری و دیگر علمای سنی از ابوبکر نقل کرده‌اند که گفت: دیدم رسول خداجخیمه‌ای بر افراشته و در حالیکه بر قوسی عربی تکیه نموده و علی و فاطمه و حسن و حسین در داخل خیمه‌اند فرمود: ای گروه مسلمانان من با کسی که با اهل خیمه سازگار باشد سازگارم و با جنگجوی با آنها جنگجویم و با دوستداران ایشان دوستم آنها را دوست ندارد مگر سعدی زاده پاک مولد و دشمن ندارد مگر شقی زاده پست مولد. [۷۱]در روایت خوارزمی با اضافه جمله: پس مردی به زید گفت: ای زید تو خود شنیدی که ابوبکر چنین گفت: زید گفت: آری به خدای کعبه قسم.

۹- می‌گویند آیه: ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ[الأعراف: ۴۳]. درباره اصحاب پیامبرجاست [۷۲].

۱۰- علامه ابن بی‌الحدید بروایت از شعبی نوشته است: در حالیکه ابوبکر بر بالای منبر مشغول خطبه خواندن بود حسن ابن علی (کودک بوده) برخاست و با روی سخن به ابوبکر فرمود: «انزل عن منبر أبي» «از منبر پدرم پایین بیا». پس ابوبکر گفت: راست گفتی به خدا سوگند همانا که این منبر پدر تو باشد نه منبر پدر من [۷۳]. و در نقل قندوزی از دارقطنی این اضافه آمده که ابوبکر حضرتش را بر روی زانو نشانید و به گریه افتاد. پس علی فرمود: والله این سخن از ناحیه من نبود. ابوبکر گفت: راست گفتی والله من تو را متهم نمی‌کنم.

۱۱- روزی ابوبکر امام حسن را در یکی از کوچه‌های مدینه می‌بیند و به او می‌گوید:

«بأبي شبيه بالنبي غير شبيه بعلي» «پدرم فدای تو باد که شبیه پیامبری نه شبیه علی». [تاریخ یعقوبی].

۱۲- علامه محب الدین طبری به روایت از حافظ ابن سمان از شعبی نقل نموده که ابوبکر، نگاه به علی ابن ابی طالب کرد و گفت: کسی که خرسند و خوشحال گردد از نگاه کردن به نزدیکترین نزدیکان پیامبر و بالاترین بی‌نیاز شونده از ناحیه حضرتش و برخوردارترین کس از حیث مقام و منزلت در نزد او پس باید به علی ابن ابی طالب نگاه کند [۷۴].

۱۳- علامه شیخ ابوالمکارم علاء الدین سمنانی در عروه الوثقی پس از نقل حدیث منزلت و حدیث «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» مربوط به غدیر خم می‌نویسد: و به همین سر اشاره کرد سید صدیقین رفیق غار پیغمبرجابوبکر، هنگامی که ابوعبیده جراح را برای احضار علی فرستاد و گفت: ای ابوعبیده تو امین این امتی (صحت این حدیث پیامبر که ابوعبیده امین این امت است و تواتر آن که در همه جا به چشم می‌خورد) به دنبال کسی می‌فرستمت که در مرتبه کسی بود که دیروز او را از دست دادیم (یعنی پیامبر اکرم) سزاوار است که با حسن ادب در نزد او سخن بگویی و با او حرف بزنی [۷۵].

۱۴- علامه معاصر شیخ محمد مخلوف مالکی مصری می‌نویسد: ابوبکر به هنگام اعزام نیرو بیشتر بدانچه علی اشاره می‌نمود عمل می‌کرد و به خاطر حرص و علاقه به بقاء حضرتش و بهره‌برداری از نظریه و مشورت با او اجازه نمی‌داد وی را به همراه مجاهدان (از حجاز و یا مدینه) خارج گردد [۷۶].

۱۵- سیوطی و دیگران به نقل از سه نفر راویان حدیث آورده‌اند که خالد ابن ولید در مورد مساله‌ای فقهی به ابوبکر نامه نوشت (به جهت اجرای حد بر یک نفر مرد) ابوبکر با صحابه خدا به مشورت پرداخت. علی ابن ابی طالب فرمود: رای من این است که او را با آتش بسوزانی. پس صحابه پیامبر همرای شدند و ابوبکر به خالد نوشت او را بسوزانند [۷۷].

۱۶- علامه ابن واضح یعقوبی می‌نویسد: ابوبکر خواست با روم بجنگد پس با احضار گروهی از صحابه رسول الله شورای جنگی تشکیل داد و هر یک چیزی گفتند. آنگاه از شخص علی ابن ابی‌طالب نظر خواهی و مشورت کرد. علی گفت: اگر اقدام کنی پیروز خواهی شد و... نی ابن عساکر به طور مختصر با اضافه سئوال ابوبکر از دلیل پیروزی و پاسخ امام به او [۷۸].

۱۷- (شیعه می‌گوید دستور حضرت عمر به سوزاندن احادیث برای جلوگیری از نشر فضایل علی و دشمنی او با علی و... بوده است ولی چرا در این سطور حضرت عمر اینهمه تعریف و تمجید می‌کنند!!!): علامه خطیب خوارزمی و دیگران با ذکر سند از عمر ابن خطاب نقل نموده که گفت: رسول خداجفرمود: همانا علی و فاطمه و حسن و حسین در حظیره و جایگاه مقدس در قبه بیضاء و سفیدرنگی باشند که سقفش عرش خداوند رحمان است [۷۹]. علامه متقی با ذکر سند از مامون و او از پدرش‌هارون و او از مهدی واو از منصور دوانیقی و او از پدرش محمد و او از پدرش عبدالله ابن عباس نقل نموده که گفت: شنیدم عمر ابن خطاب می‌گفت: از بدگویی درباره علی خودداری نمایید چه من خود بر خورد به خصلت‌ها و ویژگی‌هایی از رسول خدا در حق او نمودم که اگر یکی از آنها در آل خطاب پیدا می‌شد به نظر من از انچه آفتاب بر آن تابیده است بهتر بود. من و ابوبکر و ابوعبیده جراح همراه چند نفر از اصحاب رسول الله می‌رفتیم تا رسیدیم به درب خانه‌ام سلمه در حالیکه علی دم در ایستاده بود. پس گفتیم می‌خواهیم به خدمت پیامبر برسیم علی گفت: هم اکنون حضرتش از خانه بیرون می‌آید که بیرون آمد و ما از دیدنش خوشحال شدیم. آنگاه در حالیکه تکیه بر علی ابن ابی طالب کرد با دست بر شانه او زد و فرمود: همانا تو ای علی با دشمن دست به گریبان شوی و دشمن به رویارویی تو بر خیزد (اگر عمر اولین دشمن بوده خودش چنین حدیثی را نقل نمی‌کند مسلم است که اولین دشمنان کوفیان و خوارج و باندی که عثمان را کشت و سپاه شام بوده است) در حالیکه نخستین مومنی باشی که ایمان آورده است و آگاه‌ترین مردم به رخدادهای جهان و وفاکننده‌ترین کس به عهد الهی و تقسیم کننده بیت المال و روف‌ترین فرد و دست اندکار زعامت و حکومت نسبت به رعیت و بزرگ‌ترین مبتلا به مصائب و گرفتاری‌ها. و تو بازوی کمک کار من و غسل دهنده من و دفن کننده‌ام و پیشرو و دست به گریبان با هر گونه سختی و امر ناخوشایندی باشی و... عده‌ای از اعلام محدثین و تاریخ نگاران از جمله اسکافی و ابن عسالکر و ابن ابی الحدید و سیوطی و خطیب خوارزمی و محب طبری این حدیث را با پاره‌ای اختلافات آورده‌اند [۸۰].

۱۸- علامه محقق رجالی خطیب بغدادی و دیگر حدیث اوران و تاریخ نگاران با ذکر سند از سوید بن غفله از عمر ابن خطاب نقل کرده‌اند که مردی را دید به علی دشنام می‌دهد و در بعض مصادر آمده که با علی مخاصمه و دشمنی می‌کرد. پس عمر گفت: پندارم تو از منافقین باشی شنیدم رسول خدا می‌فرمود: محققا علی نسبت به من مانند هارون باشد نسبت به موسی جز آنکه بعد از من پیامبری نباشد [۸۱].

۱۹- ابن شیرویه دیلمی همدانی از اعلام محدثین سنی با ذکر سند از عمر ابن خطاب نقل نموده که رسول خداجفرمود: حب علي براءة من النار. دوستی علی رهایی از آتش است [۸۲].

۲۰- علامه سید علی بن شهاب الدین همدانی از عمر ابن خطاب نقل می‌کند که گفت: پیامبر خدا فرمود: اگر مردم همه تجمع بر دوستی علی بن ابی طالب می‌کردند خداوند آتش را خلق نمی‌کرد [۸۳].

۲۱- علامه ابن عساکر با ذکر دو سند و دیگران با اسناد مختلف از عمر ابن خطاب داستانی را نقل کرده‌اند که در انتهای آن داستان، عمربن خطاب به معترضین می‌گوید: این علی ابن ابی طالب است گواهی می‌دهم درباره او رسول خدا که خود شنیدم فرمود: اگر طبقات هفتگانه آسمانها را در یک ترازو نهند و ایمان علی را در کفه دیگر ایمان علی برتری کند [۸۴].

۲۲- علامه محب الدین طبری و دیگران به روایت از طبرانی از عمر ابن خطاب نقل کرده‌اند که گفت: رسول خدا فرمود: هیچ کاسبی هماندن علی در کسب فضیلت کاسبی نکرد او همراه و رفیقش را به راه راست هدایت کند و از بیراهه روی برگرداند [۸۵]. علامه ابن عساکر با ذکر سند از ابن عباس نقل نموده که گفت: با عمر ابن خطاب در بعضی کوچه‌های مدینه می‌رفتم پس به من گفت: ای ابن عباس پندارم قوم (یعنی قبلیه قریش) رفیقت (علی) را کوچک قلمداد کردند که او را متصدی زعامت در امور شما نکردند. من گفتم: والله خداوند او را کوچک قلمداد نکرد هنگامی که وی را برای ابلاغ سوره برائت و خواندن آن بر اهل مکه انتخاب نمود.(پس عزلی در کار نبوده) پس عمر گفت: صواب همین باشد که می‌گویی والله من خود شنیدم که رسول خداجبه علی ابن ابی طالب می‌گوید: کسی که ترا دوست دارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته و کسی که خدا را دوست دارد او را داخل بهشت نماید [۸۶].

۲۳- عمر یکی از حاضران در غدیر خم بوده که حدیث «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» را نقل کرده است [۸۷].

۲۴- علامه محب الدین طبری به نقل از الموافقه ابن سمان اورده است که: در نزد عمر سخن از علی به میان آمد. عمر گفت: این داماد رسول خداست. همانا جبرییل فرود آمد پس گفت: ای محمد براستی که خداوند امر می‌کند ترا به اینکه فاطمه دخترت را به زوجیت علی درآوری [۸۸].

۲۵- به نقل علامه محمد صالح ترمذی حنفی عمر ابن خطاب از سلمان روایت نموده که گفت: من در لحظه‌های درگذشت رسول خدا به خدمتش رسیدم پس گفتم: یا رسول الله! آیا وصیت فرموده‌ای؟ فرمود: ای سلمان! آیا می‌دانی اوصیاء کیانند؟ گفتم: خدا و رسولش بدان آگاه‌ترند. فرمود: همانا آدم وصیش شیث بود و او برترین کس از فرزندان وی بود که بر جای گذاشت. و وصی نوح سام بود که برترین کسی بود که بعد از خود بر جای گذاشت. و وصی موسی، یوشع بود که افضل کسی بود که پس از خود بر جای گذاشت. و وصی سلیمان آصف بر برخیا بود که افضل افراد بعد از وی بود. و وصی عیسی شمعون بن فرخیا بود که برترین افراد به جای گذارده پس از خود بود. آنگاه فرمود: همانا من علی را وصی خود قرار دادم که او افضل افراد بعد از من باشد [۸۹]. (نقض حدیث انت به منزله هارون اگر آنرا به معنای خلافت بگیریم و بدانیم -تایید اینکه در سایر موارد نیز منظور پیامبرجوصایت بوده و نه خلافت- اکثر این افراد سمت وصایت را داشتته و هیچکدام نقش جانشینی و حکومت را بازی نکرده‌اند).

۲۶- علامه سید علی ابن شهاب همدانی و دیگران قضیه وصایت را نیز از قول عمر ابن خطاب بدینگونه نقل کرده‌اند که گفت: هنگامی که رسول خدا عقد اخوت و برادری بین اصحاب خود جاری کرد با اشاره به علی فرمود: «هذا علي أخي في الدنيا والآخرة وخليفتي في أهلي و وصيي في أمتي و وارث علمي وقاضي ديني ماله مني مالي مني نفعه نفعي وضره ضري، من أحبه فقد أحبني ومن أبغضه فقد أبغضني» [۹۰]. «این علی برادر من در دنیا و آخرت است و خلیفه من در بین خاندانم و وصی من در میان امتم و وارث علمم و ادا کننده دین و بدهی‌ام آنچه از برای اوست متعلق به من باشد و آنچه از برای من است متعلق به اوست نفع و سود او متعلق به من است و ضرر و زیانش هم مربوط به من، کسی که او را دوست دارد پس محققا مرا دوست داشته و کسی که با او کینه‌توزی کند بدون شک با من کینه توزی کرده است». (معلوم است معنای خلیفه فی اهلی به معنای خلیفه فی امتی نیست وگرنه حضرت عمر، آنقدر باهوش بوده است که آنرا ذکر نکند. دیگر اینکه اگر معنای اهل را همانطور که شیعه معنی می‌کند فقط فاطمه و علی و حسن و حسین معنا کنیم این معنی پوچ را می‌دهد که علی سرپرست خانواده دخترم است! (البته مسلماً منظور پیامبرجبنی‌هاشم بوده که حضرت علی ریاست این قبیله را عهده دار شده).

۲۷- علامه ابن عساکر دمشقی و دیگران از ابن عمر روایت نموده و او از پدرش عمر ابن خطاب که گفت: شنیدم پیامبر به علی می‌فرمود: ای علی روز قیامت در حالیکه دست تو در دست من باشد داخل شوی با من هر کجا که من داخل شدم [۹۱].

۲۸- عمر ابن خطاب به دفعات مکرر امور قضاوتی و مشورتی و... با حضرت علی در میان می‌گذاشته و پس از حل مساله جملات زیر را (هر جمله را چندین بار در چند موقعیت مختلف) می‌گفته است: (صداقت و صراحت عجیب عمر در بیان حق و دوستی بی‌شائبه او نسبت به علی).

ای پدر حسن، خدا باقی نگذارد مرا در امر سختی که تو برای آسان کردنش نباشی و نه در شهری که تو در آن حاضر نباشی [۹۲].

پناه می‌برم به خدا از به سر بردن در بین قومی که تو ای پدر حسن در بین آنها نباشی [۹۳].

پناه می‌برم به خدا از زندگی در بین قومی که ابوالحسن در آن نباشد [۹۴].

پناه می‌برم به خدا از مشکلی که علی برای حل آن نباشد [۹۵].

خداوند خود آگاه‌تر است که بار نبوت را کجا قرار دهد [۹۶].

بارالها! باقی مگذار مرا در برابر مشکلی که علی برای حل آن زنده نباشد [۹۷].

بارالها! کار سختی را بر من فرود نیاور مگر آنکه ابوالحسن (برای حل آن) در پهلوی من باشد [۹۸].

تو ای علی بهترین صحابه در امر فتوی هستی [۹۹].

پدرم به فدای شما خاندان (نبوت) باد که بوسیله شما خداوند ما را هدایت کرد و بوسیله شما ما را از عالم تاریکی به نور و روشنایی اسلام درآورد [۱۰۰].

سه چیز بود که من در پی آن بودم و حمد خدای را که قبل از مرگم بواسطه علی بدان دست یافتم‌ [۱۰۱].

نادانی‌ها را به سنت برگردانید و گفتۀ عمر را هم به علی [۱۰۲].

قول عمر را به علی برگردانید اگر علی نبود عمر هلاک شده بود [۱۰۳].

راست گفتی ای علی خداوند بقائت را طولانی کند [۱۰۴].

همانا زنها از زائیدن همانند علی ناتوان باشند و چنانچه علی نبود عمر هلاک شده بود [۱۰۵].

علی بدانچه خدا بر محمد نازل فرمود آگاه‌ترین مردم است [۱۰۶].

خداوند مشکلت را بگشاید بدون شک نزدیک بود به خاطر اجرای حد بیجای این زن هلاک شوم [۱۰۷].

اگر علی ابن ابی طالب نبود نزدیک بود ابن خطاب هلاک شود [۱۰۸].

پیوسته عمر به خدا پناه می‌برد (و اعوذ بالله می‌گفت) از پیشامد مشکلی که ابوحسن برای حل آن نباشد [۱۰۹].

باقی نگذارد خدا مرا در وقتیکه درک کنم قومی را که ابوالحسن در بین آن نباشد [۱۱۰].

باقی نگذارد خدا مرا در سرزمینی که ابوالحسن در آن نباشد. [۱۱۱]

بعد از فرزند ابی طالب -علی- خدا مرا باقی نگذارد. [۱۱۲]

ای علی خدا مرا بعد از تو باقی نگذارد [۱۱۳].

در برابر مشکلی که ابوحسن برای حل و فصلش نباشد خدا مرا باقی نگذارد [۱۱۴].

در پیشامد مشکلی که علی زنده نباشد خدا مرا زنده نگذارد [۱۱۵].

ای ابوالحسن در بین قومی که تو در بین آنها نباشی باقی نمانم [۱۱۶].

در زندگانی مردمی که تو ای ابوالحسن در بین آنها نباشی خیری نباشد [۱۱۷].

اگر علی نبود عمر گمراه شده بود [۱۱۸].

اگر علی نبود عمر هلاک شده بود [۱۱۹].

(یا علی) اگر تو نبودی هر آینه ما مفتضح و رسوا می‌شدیم [۱۲۰].

عمر (در رابطه با سئوالی که از او شده بود و او ارجاع به حضرت علی داده و سئوال کننده پاسخ امام را برای او بازگو کرد و گویا مجددا نظر خواهی نمود) گفت: جز آنچه را که فرزند ابوطالب پاسخ داده چیزی در جواب سئوال تو سراغ ندارم [۱۲۱].

ای علی پیوسته زداینده هر گونه غم و غصه‌ای باشی و واضح کننده هر حکمی. [۱۲۲]

این (علی) اعلم و آگاه‌ترین صحابه به پیامبر ما و به کتاب پیامبر ماست [۱۲۳].

دریغا، همانا که علی برخوردار از قرابت و نزدیکی با بنی‌هاشم و نزدیکی با سول خدا و نشانه‌ای از علم است که به سراغش رفت نه اینکه او بیاید و در خانه و محل او حکمت جامه عمل می‌پوشد و بس [۱۲۴].

ای ابوالحسن تو (یگانه کسی هستی) که برای حل و فصل هر مشکل و سختی آماده‌ای و دعوت می‌شوی [۱۲۵].

ای فرند ابوطالب همانا که پیوسته پرده بردار از هر شبهه و توضیح دهنده هر حکمی هستی [۱۲۶].

۲۹- علامه ابوالعباس احمد بن یحیی ثعلب در کتاب امالی پس از شرح قضیه شوری و بیان نقاط ضعف آنها توسط عمر می‌نویسد: در این موقع علی وارد شد پس عمر با روی سخن به ابن عباس گفت: محققاً شایسته‌ترین کسی که مردم را وادار بر عمل به کتاب پروردگارشان و سنت پیامبرشان کند رفیق تو باشد والله اگر او عهده دار امر خلافت شود مردم را به رفتن در جاده روشن و راه راست گرایش دهد. [۱۲۷].

۳۰- علامه ابن عبدالبر قرطبی آورده: عمر به هنگام ضربت خوردن و وصیت در امر خلافت بعد از خود با نگاهی عمیق به علی گفت: اگر این شخص را متصدی امر خلافت کنید شما را به راه راست و راه حق خواهد برد هر چند شمشیر بر گردنش باشد [۱۲۸].

۳۱- به مناسبتی عمر با ابن عباس وارد بحثی می‌شود و عمر در پاسخ ابن عباس علت اینکه خلافت به علی نرسید می‌گوید: به خدا سوگند آنگونه که ما دربارۀ او رفتار کردیم نه از روی دشمنی بود بلکه ما او را کوچک (از نظر سن و سال) پنداشتیم و ترسیدیم عرب و قریش بر او تجمع و اتفاق نکنند. دیگر کار از کار گذشته است هم اکنون چه نظری داری؟ والله ما هیچ امری را بدون نظرخواهی از وی برگزار نمی‌کنیم و کاری بدون اجازه او انجام نمی‌دهیم [۱۲۹].

۳۲- به نقل علامه خوارزمی و دیگر اعلام حدیثی حافظ دارقطنی آورده است که به عمر بن خطاب گفته شد: از چه رو با علی آنچنان تعظیم و خوشرفتاری می‌کنی که با هیچیک از اصحاب پیامبر این چنین نمی‌کنی؟ عمر گفت: او مولای من است [۱۳۰].

۳۳- (بدعت!) ابن حزم اندلسی و دیگران با ذکر سند از ابن اذنیه عبدی نقل نموده که گفت: به نزد عمر رفتم و از محلی که باید عمره را آغاز کنم و لباس احرام بپوشم پرسیدم. عمر گفت: ایت علیا فاساله: به نزد علی برو و از وی سئوال کن و چون به سراغ علی رفتم و از حضرتش سئوال کردم پاسخ داد از محلی که به مکه آمدی. پس مجددا به نزد عمر رفتم و جواب علی را به او گزارش دادم. عمر گفت: من جوابی برای سئوال تو ندارم مگر آنچه را که علی گفته است [۱۳۱].

۳۴- علامه زمخشری و دیگران با ذکر سند نقل کرده‌اند: مردی از علی به نزد عمر دادخواهی نمود و چون حضرتش حاضر در مجلس بود عمر گفت: ای ابوالحسن، برخیز و در پهلوی خصمت بنشین. علی برخاست و پهلوی آن مرد نشست و پس از گفتگو و پایان یافتن قضیه و رفتن آن شخص به جای خود برگشت. اما عمر متوجه شد چهره آن جناب متغیر و دگرگون است. پس گفت: ای ابوالحسن، از چه رو چهره ات را متغیر می‌بینم مگر از آنچه گذشت ناخشنودی؟ حضرت علی فرمود: آری. عمر گفت: چرا؟ علی فرمود: به خاطر آنکه مرا در برابر مدعی به کنیه (که احترام آمیز‌تر است) صدا زدی و چرا نگفتی یا علی برخیز پهلوی خصمت بنشین؟ عمر از این خرده گیری علی بر علیه خود به شگفت آمد سر آن حضرت را گرفت و چشمانش را بوسید و گفت: «بأبي أنتم وأمي بكم هدانا الله وبكم أخرجنا من الظلمات إلى النور» «پدر و مادرم به فدای شما باد بوسیلۀ شما خداوند ما را رهنمود فرمود و بوسیلۀ شما ما را از تیرگی و تاریکی به نور مشرف ساخت» [۱۳۲].

۳۵- (عدم معنای ولایت به معنای خلافت) علامه ابن حجر به نقل از استیعاب ابن عبدالبر از ابن مسیب روایت نموده که عمر گفت: «تحببوا إلى الاشراف وتوددوا اتقوا على أعراضكم من السفلة واعلموا أنه لا يتم شرف إلا بولاية علي» «نسبت به افراد شریف و با شخصیت محبت و دوستی از خود نشان دهید و در رابطه با حفظ آبروی خود از افراد پست و بی‌شخصیت بپرهیزید و بر حذر باشید و دانسته باشید که هیچگونه شرفی به درجه تمامیت نرسید مگر بولایت علی» [۱۳۳].

۳۶- حافظ بخاری از عمر ابن خطاب نقل نموده که گفت: رسول خدا از دنیا رفت در حالیکه از علی راضی و خشنود بود [۱۳۴].

۳۷- (معنی مولا خلیفه نیست) علامه محب الدین طبری از عمر نقل نموده که گفت: علي مولي من كان رسول الله مولاه: علی مولی کسی است که رسول خداجمولای او بوده است [۱۳۵].

۳۸- امام احمد حنبل با ذکر سند از عروه ابن زبیر نقل نموده که: مردی در حضور عمر جسارت زبانی به علی ابن ابی طالب نمود پس عمر با اشاره به قبر پیامبر گفت: صاحب این قبر را می‌شناسی؟ او محمد ابن عبدالله‌بن عبدالمطلب است. بنابراین از علی ابن ابی طالب جز به خیر و خوبی دم مزن که اگر نسبت به وی بدگویی نشان دادی صاحب این قبر را آزرده ای [۱۳۶]. (اگر عمر فاطمه را زده بود و در خانه علی را آتش زده بود نه رویش می‌شد چنین حرکتی کند و اگر هم می‌کرد مسلما به او می‌گفتند تو که خودت بدتر از اینها را کرده‌ای چه می‌گویی؟).

۳۹- حضرت امام حسن مجتبی در سپاهی که عمر برای فتح اصفهان فرستاده حضور داشته است. (علی از زبان خلفاء ص ۱۵۶) مشورت دادن علی به عمر در چگونگی اعزام سپاه به ایران و توصیه به نرفتن عمر (تاریخ طبری: ۴/۲۳۷ ضمن حوادث سنه ۲۷) (اخبار الطوال دینوری: ص ۱۳۴، الفتوح احمد ابن اعثم: کوفی ۲/۳۷).

۴۰- به مناسبتی خاص وقتی حضرت علی از مسجد مدینه خارج می‌شوند فردی از ایشان بدگویی می‌کند و به ایشان نسبت عجب و تکبر می‌دهد. حضرت عمر می‌گوید: شایسته است برای همانند او که به خود ببالد. به خدا قسم اگر شمشیر او نبود هرگز اسلام پابرجا نمی‌شد واو بعد از این برترین قاضی است و... آن شخص به عمر می‌گوید: پس چرا او را خلیفه نکردید (جالب است که نمی‌گوید چرا بیعت خود در غدیر را شکستید و یا فرمان خدا و پیامبر را زیر پا گذاشتید) عمر گفت: ما به خاطر موقعیت سنی و دوستیش بنی عبدالمطلب را از خلافتش کراهت داشتی [۱۳۷].

۴۱- علامه خطبی خوارزمی و دیگران با ذکر سند نقل کرده‌اند: بین عمر و مردی پیرامون مساله‌ای کار به نزاع کشید. حضرت علی در آن نزدیکی بود عمر با اشاره به آن حضرت گفت: چه بهتر این مرد بین من و تو داوری کند. مرد طرف نزاع با تعبیری تحقیرآمیز از هویت آن حضرت سئوال کرد. عمر با گرفتن یقه او یا گوش‌هایش وی را کشان کشان از زمین بلند کرد و گفت: وای بر تو آیا فهمیدی چه شخصیتی را کوچک شمردی این علی ابن ابی طالب مولای من و مولای هر مسلمانی است [۱۳۸].

۴۲- در موقعیتی دیگر نیز عمر از علی خواست بین دو نفر داوری کند پس طرفی که محکوم شده بود گفت: این چه کسی باشد که بین ما قضاوت کند. و داوری علی را رد نمود. پس عمر یقه او را گرفت و گفت: وای بر تو نمی‌دانی این کیست؟ این علی ابن ابی طالب است این مولای من و مولای هر مومنی باشد پس هر کسی که او مولایش نباشد مومن نخواهد بود [۱۳۹].

۴۳- علامه محب طبری و دیگران با ذکر سند روایتی مانند روایت فوق را نقل کرده‌اند [۱۴۰].

۴۴- (اینکه نصب خلیفه‌ای از سوی پیامبر یا خدا صورت نگرفته) بنا به موقعیتی عمر به ابن عباس می‌گوید: ای ابن عباس آگاه باش به خدا قسم این رفیقت (علی) اولی و برترین مردم برای تصدی خلافت پس از پیامبر بود اما به خاطر ترس ما از دو چیز او به خلافت نائل نشد. ابن عباس گوید: عمر سخنی گفت که من چاره‌ای نداشتم مگر انکه بپرسم آن دو چیز چه بود و چون پرسیدم گفت: جوانسالی او و حب و دوستی‌اش نسبت به بنی عبدالمطلب.

۴۵- (اینکه تفکر شیعیان مانند بچه‌ها است) علامه خطیب بغدادی و دیگران آورده‌اند: در حالیکه عمر ابن خطاب بر فراز منبر نشسته بود حسین ابن علی به او گفت: از منبر پدرم پایین بیا و برو به سوی منبر پدرت. عمر گفت: و الله منبر منبر پدر تو باشد نه منبر پدر من. و چون علی فرمود: والله من به حسین دستور این سخن را نداده بودم عمر گفت: والله من ترا متهم بدین گفتار نمی‌کنم. و به نوشته این سعد عمر حسین را در بغل گرفت و پهلوی خود نشانید و گفت: آیا چه کسی جز پدرت مو بر سر ما رویانیده (یعنی او باعث سرافرازی ما شده) [۱۴۱].

۴۶- (پایه ریزی ظلم به اهل بیت و علت العلل واقعه عاشورا اسس اساس الظلم و الجور!!!) دارقطنی نقل کرده: روزی عمر سراغ علی را گرفت پس به او گفته شد علی در زمین زراعتی خود رفته است. عمر به همراهان خود گفت: بیایید برویم نزد او و چون رفتند دیدند مشغول کار است انها هم ساعتی با او همکاری نمودند در این موقع علی با روی سخن به عمر فرمود: ای امیرالمومنین اگر چنین برخوردی می‌نمودی که گروهی از بنی اسراییل به نزد تو می‌آمدند و یکی از آنها به تو می‌گفت: من پسر عم موسی هستم آیا نسبت به همراهانش امتیازی برای وی قائل می‌شدی و به گفته او ترتیب اثر می‌دادی؟ عمر گفت: بلی. علی گفت: پس والله من برادر پیغمبر و پسر عم او هستم. (چرا از خلافت سخنی نیست؟) عمر هم عبای خود را بر زمین گسترد و گفت: نه والله ترا جای نشستن نباشد مگر بر روی عبای من تا وقتی که از هم جدا شویم. علی هم بر روی عباس عمر نشست تا هنگامی که متفرق شدند [۱۴۲](این یعنی جای تو بر فرق سر ماست).

۴۷- حدیث من کنت مولاه را عثمان نیز نقل کرده است چگونه تمامی غاصبین خلافت و کسانی که همین حدیث را زیر پا گذاشته‌اند همین حدیث را هم نقل می‌کرده‌اند: ابن عقده در کتاب الولایه - منصور آبی رازی در الغدیرعلامه ابن مغازلی در مناقب.

در هیچ یک از موارد فوق حتی اشاره‌ای به غصب خلافت و زیر پا گذاشتن آیات الهی و دستور خداوند نیست.

اکنون دم خروس را ببینیم یا قسم حضرت عباس را؟ آیا امکان دارد این افراد، دستور آتش زدن در خانه علی را داده باشند؟ یا دستور کشتن علی را در مسجد؟ و بعد هم بیایند و این احادیث را در فضیلت او بگویند؟ آیا این همه تواتر مورد تایید شیعه و سنی را قبول کنیم یا آن چند خبر واحد جعلی را؟ و آیا در این احادیث موج دوستی و رفاقت بین اصحاب به خصوص بین حضرت علی با سایر خلفاء به چشم نمی‌خورد‌؟

[۵۴] مسند ابویعلی موصلی: ۲/۴۰۴ شماره ۱۱۸۷ و ص ۴۶۵ شماره ۱۲۸۶، مسند احمد حنبل: ۳/۲۴ و ۹۲ از دو طریق، مجمع الزوائد هیثمی: ۵/ ۲۴۶. [۵۵] مسند ابویعلی: ۷/ ۲۹۳ شماره ۴۳۲۳، معجم کبیر طبرانی: ۲/ شماره ۱۶۳۳ و به سند دیگر ۹/۹۴۹۵ – تاریخ بخاری: ۳/۲۳۵ و ۶ / ۱۵۳ – مجمع الزوائد هیثمی: ۱/۳۴۵ به نقل از طبرانی و ابویعلی. [۵۶] مسند ابویعلی: ۱۳/۴۳۶ شماره ۷۴۴۰ – مجمع الزوائد: ۵/۲۳۸، کنزالعمال متقی هندی: ۱۱/۱۱۸ شماره ۳۰۸۴۹ به نقل از طبرانی. [۵۷] مسند احمد ۱/۴۵۶. [۵۸] مسند احمد: ۴/۲۶۸- معجم کبیر طبرانی: ۳/۱۶۸ شماره ۳۰۲۰، تاریخ بغداد خطیب: ۵/۳۶۲، مجمع الزوائد: ۵/۲۴۸ از احمد. [۵۹] تاریخ بغداد خطیب: ۲/۱۰۷ – معجم کبیر طبرانی: ۱۹/۳۴۵. [۶۰] تمهید باقلانی ص ۱۹۰. [۶۱] مستدرک حاکم: ۴/۴۲۲، معجم کبیر طبرانی: ۱۹ / شماره ۳۵۸. [۶۲] ۷ نفر از صحابه این حدیث را نقل کرده‌اند از هفتاد و سه مصدر حدیثی،‌ تاریخی و کلامی نقل شده. [۶۳] به نقل از اسدالغابة ابن اثیر: ۳/۲۷۴، اصابه ابن حجر: ۲/۳۸۲، طرائف ابن طاووس ص ۱۴۰. [۶۴] به نقل از مناقب سروی: ۳/۲۵ و بحارالنوار مجلسی: ۳۷/۱۵۷. [۶۵] مناقب ص ۲۷ [۶۶] فتح الـمبین في فضایل الخلفاء الراشدین: چاض حاشیه سیرة النبویة: ج ۲ ص ۱۶۱-۱۶۲. [۶۷] مناقب خوارزمی اواخر فصل ۱۹ ص ۲۳۶. [۶۸] لسان الـمیزان: ۶/۹۱، مناقب سیدنا علی، عینی ص ۱۵. [۶۹] تاریخ دمشق بخش امام علی ۱۰۴. [۷۰] الـمسترشد: ص ۱۳۷. [۷۱] ریاض النظرة: ۲/۴۸۹ چ خانجی مصر و ص ۱۳۶ چ بیروت، مناقب خطیب خوارزمی: ص ۲۱۱ اواسط فصل ۱۹، الامام علی توفیق ابوعلم مصری: ص ۶۶ – أرجح المطالب شیخ عبیدالله آمرتسری حنفی ص ۳۰۹. [۷۲] تذكرة الخواص: ص ۶۲ چ نجف. [۷۳] شرح نهج البلاغه: ۶/۴۲ به نقل از کتاب سقیفه احمد ابن عبدالعزیز جوهری، ریاض النضرة: ۱/۱۳۹ چ مصر، صواعق الـمحرقة ابن حجر: ص ۱۰۵، تاریخ الخلفاء سیوطی: ص۵۴، كنزالعمال: ج ۵ ص ۶۱۶ شماره ۱۴۰۸۵ به نقل از ابونعیم و جابری، ینابیع الـموده: ص ۳۶۷ باب ۵۹، الاتحاف بحب الاشراف: شبراوی شافعی ص ۷، لسان الـمیزان ابن حجر: ۶/۳۷۵چ حیدرآباد، مناقب علی: عینی حیدرآبادی ص ۳۷. [۷۴] ریاض النضرة: ۲/۱۰۷ چ بیروت، مناقب خوارزمی پایان فصل ۱۴ ص ۹۸، نظم دررالمسطین زرندی ص ۱۲۹. [۷۵] الغدیر: ۱/۲۹۷. [۷۶] طبقات الـمالكیة: ج۲ ص ۴۱ چ مصر. [۷۷] مسند علی ابن ابی طالب: ص۲۵۶ شماره ۷۷۹، درالـمنثور: ۳/۳۴۶- كنز العمال متقی هندی ۵/۴۶۹- اعلام الـموقعین ابن قیم جوزیه: ۴/۳۷۸، سنن الكبری بیهقی: ۸/۲۳۲. [۷۸] تاریخ دمشق: چ لندن ص ۴۴۴، ملحقات احقاق الحق: ۸/۲۳۷. [۷۹] مناقب: ص ۲۱۴ فصل ۱۹، تاریخ دمشق ابن عساکر بخش امام حسن ص۱۲۲. [۸۰] كنزالعمال: ۱۳/۱۱۷ شماره۳۶۳۷۸، نقض العثمانیة جاحظ ص۲۱چ مصرو ص ۲۹۲، تاریخ دمشق بخش امام علی ۱/۱۳۲، لئالی مصنوعه: ۱/۱۶۷، مناقب فصل ۵ ص ۱۹، ریاض النضرة: ۲/۱۸و۱۰۶ به نقل از الموافقة ابن سمان. [۸۱] تاریخ بغداد: ۷/۴۵۳. [۸۲] فردوس الأخبار: حدیث شماره ۲۷۲۳، ج ۲، کنز الحقایق مناوی: ص۶۷ چ پولاق، ینابیع الـمودة قندوزی: چاپ اسلامبول، ص ۱۸۰و ۳۰۲ چ نجف. [۸۳] مودة القربی موده ششم: حدیث ۸ ص ۵۷، کوکب الدری محمد صالح کشفی ترمذی: ص ۱۲۲ چ پاکستان. [۸۴] تاریخ دمشق، بخش امام علی ۲/۳۶۵، مناقب خوارزمی فصل ۱۳ ص ۷۷، مناقب ابن مغازلی ص ۲۸۹ شماره ۳۳۰- فردوس دیلمی ۳/۳۶۳ شماره ۱۵۰۰، میزان الاعتدال ذهبی: ۳/۴۹۴ شماره ۲۷۸۸ به نقل از دارقطنی، ذخایر العقبی طبری: ص ۱۰۰ – لسان الـمیزان ابن حجر: ۵/۱۱۱. [۸۵] ذخایرالعقبی: ص۶۱، ریاض النضره: ۲/۲۱۴چخانجی و ۲/۱۶۶چ بیروت – بنابیع الـمودة قندوزی: ص ۲۰۳ چاپ اسلامبول، ارجح المطالب امر تسری ص ۹۸. [۸۶] تاریخ دمشق: ۴۳/۹۸۵، كنزالعمال متقی هندی: ۱۳/۱۰۹چ حلب. [۸۷] مناقب امیرالمومنین احمد حنبل به نقل از ابن کثیر و محب طبری، کتاب الولایة ابن جریر طبری، کتاب الولایة ابن عقده شامل معرفی ۱۰۵ نفر صحابی ناقل حدیث غدیر که عمر ابن خطاب دومین آنها می‌باشد به نقل طرائف ابن طاووس ص ۱۴۰، مقتل الحسین خطیب خوارزمی ص ۴۷ بیانگر اسامی ۳۰ نفر از صحابی ناقل حدیث غدیر که عمر اولین آنها می‌باشد، مناقب خوارزمی ص ۱۹، ریاض النضرة محب طبری: ۲/۱۶۱ چ مصر به نقل از احمد و ابن سمان. [۸۸] ریاض النضرة: ۲/۱۳۰ و ذخایرالعقبی: ص ۳۱. [۸۹] كوكب الدری ترمذی: ص ۱۳۳ منقبت ۱۵، موده القربی همدانی موده هفتم و در چاپ مندرج در ینابیع الـمودة: ص ۳۰۱ به نقل از ابن عمر. [۹۰] مودة القربی: موده ششم حدیث ۴ ص ۶۰، مناقب الـمرتضویه محمد صالح کشفی تزمذی حنفی ص ۱۲۹ چ بمبمئی، كوكب الدری او ص ۱۳۴. [۹۱] تاریخ دمشق بخش امام علی ۲/۳۳۷ و ج ۱۸ ص ۱۶۰، ذخایر العقبی محب طبری ص ۸۹. [۹۲] كنزالعمال: ۵/۸۳۲، مصباح الظلام جردانی: ۲/۵۶. [۹۳] مستدرک حاکم: ۱/۴۵۷، تاریخ دمشق ابن عساکر: ۳/۵۰، کنزالعمال متقی هندی: ۵/۱۷۷. [۹۴] فیض القدیر، شرح جامع صغیر: ۴/۳۵۷ به نقل از دارقطنی. [۹۵] مناقب خوارزمی فصل ۷ ص ۵۱، نورالابصار شبلنجی ص ۷۹. [۹۶] الطرق الحكمیة ابن قیم: ص ۴۶. [۹۷] فضایل احمد: شماره حدیث ۲۱۶، مقتل خوارزمی: ۱/۴۵، ینابیع الـموده قندوزی: ص ۸۶. [۹۸] ذخایر العقبی: ص ۸۲، ریاض النضرة: ۲/۵۰ و ۱۹۴، فرائد الـمسطین: ۱/۳۴۳، شماره ۲۶۴، کفایه شنقیطی ص ۵۷. [۹۹] طبقات ابن سعد: ج ۲ بخش ۲/۱۰۲، سنن دارقطنی: ج ۲ ص ۱۸۱. [۱۰۰] ربیع الابرار زمخشری: ۳/۵۹۵، مناقب خوارزمی فصل ۷ ص ۵۱-۵۲، شرح ابن ابی الحدید: ۴ / ۱۳۳ چ ۴ جلدی. [۱۰۱] كنزالعمال: ۱۳/۱۷۰ به نقل از دیلمی، منتخب كنزالعمال چ حاشیه مسند احمد: ۵/۵۶. [۱۰۲] احكام القران جصاص: ۱/۵۰۴، سنن بیهقی: ۷/۴۴۱، مناقب خوارزمی ص ۵۰. [۱۰۳] تذکره سبط ابن جوزی: ص ۱۴۷. [۱۰۴] جامع العلوم والحكم عبدالرحمن سلامی بغدادی: ۱/۱۰۶ چ مصر. [۱۰۵] اربعین فخر رازی: ص ۴۶۶، مناقب خوارزمی: فصل ۷ ص ۹۳، فرائد الـمسطین حموینی: ۱/۳۵۱ – ینابیع الودة قندوزی: ص ۷۵ و ۳۷۳ چ اسلامبول. [۱۰۶] شواهد التزیل حاکم حسکانی: ۱/۲۹. [۱۰۷] مناقب ابن شهرآشوب ۲/۳۶۶ چهارجلدی. [۱۰۸] طرق الحكمیه ابن قیم: ص ۴۶، كفایة الطالب گنجی اول باب ۵۷. [۱۰۹] استیعاب قرطبی: ۸/۱۵۷ چاپ ذیل اصابه – اسدالغابة این اثیر: ۴/۲۲، اصابه ابن حجر: ۷/۵۹، تاریخ الخلفاء سیوطی: ۶۶ و ۱۷۱، تاریخ دمشق ابن عساکر: ۳/۵۱، ذخایرالعقبی محب طبری: ص ۸۲، فتح الباری شرح صحیح بخاری: ۱۷/۱۰۵ – فضایل الصحابة احمد حنبل: ۲/۶۴۷ شماره ۱۱۰۰، نورالابصار شبلنجی: ص ۷۴. [۱۱۰] حاشیه حنفی بر شرح جامع صغیر عزیزی: ۲/۴۱۷، مصباح الظلام جردانی: ۲/۵۶. [۱۱۱] ارشاد الساری: ۳/۱۹۵. [۱۱۲] مناقب خوارزمی: ص ۶۰، طرق الحکمیه ابن قیم: ص ۳۶، ذخایر العقبی: ص ۸۰. [۱۱۳] مناقب خوارزمی: فصل ۷، ص ۵۴، ذخایر العقبی محب طبری: ص ۸۲. [۱۱۴] انساب الاشراف بلاذری: ۲/۹۹. [۱۱۵] الجامع اللطیف محمد جارالله قرشی: ص ۳۵ چ ۱۳۹۳ مصر. [۱۱۶] تاریخ دمشق بخش امام علی: ۳/۵۳ شماره ۱۰۸۲. [۱۱۷] الجامع اللطیف محمد جارالله قرشی: ص ۳۵، چ مصر ۱۳۹۲. [۱۱۸] تمهید باقلانی: ص ۱۹۹. [۱۱۹] اربعین فخر رازی: ص ۴۶۶، سنن ابن ماجه قزوینی: ج ۲، مناقب خطیب خوارزمی: ص ۳۹ چ نجف، ینابیع الـمودة قندوزی: ص ۷۰ و ۷۵ و ۴۴۸ چ نجف. [۱۲۰] صحیح بخاری: ۳/۸۱، سنن ابی داوود: ۱/۳۱۷، سنن ابن ماجه: ۲/۲۶۹، سنن بیهقی: ۵/۱۵۹. [۱۲۱] محلی ابن حزم اندلسی: ۲/۷۶، استیعاب قرطبی: ۲/۴۶۳، ریاض النضرة: ۲/۱۹۵. [۱۲۲] كنزالعمال، متقی هندی: ۵/۸۳۴. [۱۲۳] زین الفتی در تفسیر سوره هل اتی. [۱۲۴] كنزالعمال: ۵/۸۳۱ به نقل از علی بن کاتب. [۱۲۵] قصص الانبیاء ثعلبی: ص ۵۶۶، عرائس ثعلبی: ص ۲۳۲. [۱۲۶] كنزالعمال: ۵/۸۳۴. [۱۲۷] شرح ابن ابی الحدید: ۶/۳۲۷-۳۲۶. [۱۲۸] استیعاب: ۸/۲۱۱ چاپ حاشیه اصابه. [۱۲۹] محاضرات راغب ۷/۲۱۳. [۱۳۰] مناقب خوارزمی: ص ۹۷، ریاض النضرة طبری: ۲/۱۱۵- صواعق الـمحرقة ابن حجر: ص ۲۶ سطر ۱۱، شرح الـمواهب اللدنیة زرقانی مالکی: ص ۱۳، روض الازهر علامه قلندر: ص ۳۶۶ چ لکنهو ، فتح الـمبین زینی دحلان ، حاشیه سیرة النبویة: او ۱/۱۷۱ و ۱۷۸ و ۲/۱۶۲. [۱۳۱] محلی ابن حزم: ج ۷ ص ۷۶ - تاج العروس زبیدی: ۷/۱۲۵، ارجح الـمطالب امرتسری: ص ۱۲۱، استیعاب ابن عبدالبر: ۸/۱۵۸. [۱۳۲] ربیع الابرار: ۳/۵۹۵، مناقب خوارزمی اواخر فصل ۷ ص ۵۲ و به نقل از زمخشری ص ۵۴، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ۴/۱۳۳ چ ۴ جلدی، فرائد الـمسطین حموینی: ۱/۳۴۹ حدیث شماره ۲۷۳، الـمستطرف ابشیهی: ۱/۹۱، نزهه الـمجالس صفوری: ۲/۲۱۱ به نقل از زمخشری. [۱۳۳] صواعق الـمحرقة: ص ۱۰۶ سطر ۱۶- این روایت اینجا ذکر شده است به خاطر فهم معنی ولایت است که دلالت بر خلافت نمی‌کند نه این که این روایت صحیح می‌باشد. [۱۳۴] صحیح بخاری: ج ۲ ص ۱۸۱ چ قاهره. [۱۳۵] ریاض النضرة: ۲/۱۱۵. [۱۳۶] فضائل الصحابة احمد حنبل ج ۲ شماره ۱۰۸۹، تاریخ دمشق ابن عساکر ۳/۲۵۹، كنزالعمال متقی هندی ۱۳/۱۲۴، ارجح المطالب امر تسری ص ۵۱۵، مناقب سیدنا علی ص۱۶شماره ۱۷. [۱۳۷] شرح نهج البلاغه: ۱۲/۸۲. [۱۳۸] مناقب: ص ۹۸، ریاض النضرة: ۲/۱۱۵. [۱۳۹] شواهد التنزیل: ۱/۲۶۶، فتوحات الاسلامیه: ۲/۳۷۰. [۱۴۰] مناقب: ص ۹۴۸، ذخائر العقبی ص ۶۸، صواعق الـمحرقة: ص ۱۰۷ به نقل از دارقطنی، وسیله المال احمد ابن کثیر نسخه خطی، شواهد التنزیل حاکم حسکانی: ۱/۲۶۶، فتوحات الاسلامیة: ۲/۳۰۷. [۱۴۱] تاریخ بغداد: ۱/۱۴۱، طبقات ابن سعد: ص ۳۴۰، مقتل خوارزمی: ۱/۱۴۵، تاریخ ابن عساکر: ۴/۳۲۱، تاریخ الاسلام ذهبی: ۳/۵، کفایه الطالب گنجی: ص۲۲۷، کنزالعمال متقی هندی: ۱۳/۶۵۴، اصابه ابن حجر: ۲/۲۴۹ شماره۱۷۲۰، صواعق ابن حجر مقصد پنجم ص ۱۰۵، تاریخ الخلفاء سیوطی و... [۱۴۲] به نقل از صواعق ابن حجر ص ۱۰۷.