علم تاریخ و عقاید تشیع صفوی
اگر کسی در متون تاریخی به صورتی علمی و آکادمیک و به دور از تعصب، عمیق و دقیق شود با کمال تعجب مشاهده میکند که نه تنها اصول تفکر تشیع صفوی با قوانین و متون تاریخی قابل اثبات نیست بلکه با آن در تضادی کامل و آشکار است. از همان اولین و مهمترین اصل مورد اعتقاد آنها یعنی وجود نص بر انتخاب حضرت علی به عنوان جانشین بلافصل پیامبر توسط خداوند گرفته تا فرضیه وجود امام غایب. براستی چرا هیچکدام از عقاید خرافی شیعه با متون تاریخی جور در نمیآید و قابل اثبات نیست؟ و صد البته چیزی که با اشتباه و سوء تفاهم شروع شود (امامت منصوص حضرت علی در غدیر) با دروغ و امور واهی و خیالی به پایان میرسد (امام حسن عسگری اصولا فرزندی نداشتهاند که تازه بخواهد غیبت کند و آن هم غیبتی با عمری در حدود ۱۴ قرن!) و ایکاش به پایان میرسید! نظریه غیبت مهدی فقهاء و متکلمین و علمای شیعه را مجبور به پذیرش و باز کردن باب اجتهاد کرد (چیزی که تا سالها پس از غیبت کبری به آن عقیده نداشته و به سنیها از همین باب، ایراد میگرفتند) البته طبق ضرب المثل:
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج
کار به همین جا ختم نشد و این بنای شوم اختلاف و غلو و کینهتوزی که توسط شیعیان غالی و رافضی کوفی و عراقی و ابن سباءها و ابوالخطابها و... در قرن اول هجری گذاشته شد، همچنان به انحراف و کج روی خود ادامه داد و کار از اجتهاد به وجوب تقلید کشید. بعد از آن خمسی که باید به امامان پرداخت میشد و در قرون اول و دوم پس از غیبت کبری در چگونگی و حتی وجوب یا عدم وجوب آن میان فقهای شیعه اختلاف بود ناگهان پس از چند قرن، جنبه وجوب به خود گرفت و در این باب میان فقها شیعه اجماع حاصل شد. اجماع بعدی که در اوایل قرن چهارم هجری (و پس از پیدا شدن سرو کله کتاب سلیم ابن قیس هلالی) میان فقهاء شیعه حاصل شد تبری و لعن و نفرین خلفای اول و دوم و سوم بود! پس از این خشتهای کج یعنی باز شدن باب اجتهاد و وجوب تقلید و به تبع آن دو لزوم پرداخت خمس به علماء، رکودی نسبی در اندیشههای به خصوص سیاسی شیعه حاکم بود تا نوبت به عصر صفویه رسید و قلع و قمع کامل اهل سنت و اعلام دشمنی و جنگ آشکار شیعه و سنی و آشتی دین و دولت و شکل گیری پدیدهای به نام روحانیت به تقلید از کشیشهای مسیحی با آن وعظهای به خصوص و لباسها و عقاید و... و آشتی بین روحانیت و دربار. (که البته نباید عنصر بازار را در این میان فراموش کنیم) نتیجه این ترکیب شوم زر و زور و تزویر، مسخ معانی والای دین اسلام و تشیع اصیل علوی شد. و اشک و عزا و تکیه و قرآن و شهید و حج و... همه و همه در پالایشگاه نقش جهان به لجن کشیده شد و تبدیل به عناصری بیدردسر و بیخاصیت برای حکومتها شد. مفاتیح در جایگاه قرآن نشست و هزاران امام زاده به جای کعبه! القاب مشهدی و کربلایی به جای حاجی! تکیه به جای مسجد! و در یک کلمه حماقت و افیون به جای تعقل و جسارت. این خشت کج که اکنون تبدیل به دیواری عظیم و سترگ بین شیعه و سایر ملل اسلامی شده بود همچنان مسیر خود را ادامه داد تا به سال ۱۳۵۷ رسید و نظریه ولایت فقیه. چیزی که فقها و علمای شیعه در طول این ۱۴۰۰ سال نه اجماعی نسبت به آن داشتند و نه نظر مثبت و مساعدی. البته این نظریه در تضاد کامل با اصل آزادی اجتهاد توسط سایر مجتهدین و آزادی تقلید از هر مجتهد به دلخواه بود. نظریه ولایت فقیه پس از ۲۵ سال و با رهبری آقای خامنهای به عقیده ذوب در ولایت توسط پیروان ایشان و نظریه ولایت مطلقه فقیه تبدیل شد لازم است که بدانید این کلمه چیزی جز حکومت دیکتاتوری نیست و مانند سایر شاهکارهای پالایشگاه نقش جهان به صورت ظریفی کلمات را به بازی گرفتهاند مانند ربا که پس از انقلاب شد: سود تضمین شده! هر چند رهبری در ایران به خصوص در زمان آقای خامنهای سوء استفادهای از قدرت نداشته و آن استبدادی که در سایر دول مستبد جهان وجود داشته است را در ایران شاهد نیستیم ولی چه کسی میتواند تضمین کند که نفر بعدی نیز مانند آقای خامنهای فکر کند؟
یکی از دانشمندان غربی میگوید: ملتی که نتواند برای خودش تصمیم بگیرد سایر دولتها با ضرب توپ و تانک میآیند و برای او تصمیم گیری میکنند و ایکاش کشور ما چنین روزی را به خود نبیند.