کارمندان مذهب و روشنفکران احمق
• چه احمقند کسانی که فقط از یک بعد فکر میکنند، فقط حرف عدهای خاص را قبول دارند، و فقط کتابهایی خاص را میخوانند در صورتیکه حضرت علی÷فرمودهاند: حکمت را فرا بگیر حتی از منافق.
• دو دسته از دو سوی پل صراط به اعماق جهنم سقوط میکنند: کارمندان مذهب و روشنفکران احمق. اینان علمداران گمراهیند.
• ابوالعلاء معری: اهل زمین دو جورند یا عقل دارند و دین ندارند (روشنفکر) یا دین دارند و عقل ندارند! (کارمند مذهب)
• گمراهترین و زیانبارترین مهرههای تاریخ، کارمندان مذهبی هستند که در عین حال، کارمندان دولت نیز هستند!.
• زیادهروی، نقطه اشتراک روشنفکران احمق و کارمندان مذهب، و علت اصلی خروج از صراط تعادل و موجب سقوط به دوزخ است.
• کارمندان مذهب و روشنفکران احمق، سه نقطه مشترک دارند: هر دو احمقند، هر دو فکر میکنند خیلی زرنگند و هر دو فقط خودشان (و خیلی هنر کنند: هم مسلکانشان) را قبول دارند.
• کارمندان مذهب و روشنفکران احمق، بیشتر به شخصیت طرفشان نظر دارند تا به حرفی که زده میشود.
• کارمندان مذهب و روشنفکران احمق، داخل ورودی گوشهایشان یک اداره امنیت (ساواک) تاسیس کردهاند. وظیفۀ این اداره آن است که از ورود هر نوع اندیشۀ جدید و حرف نو و تازه جلوگیری کرده و یا اینکه بعد از سانسور به آن اجازۀ ورود بدهد برخی مواقع نیز همان موضوع وارده را تبدیل به چماق کرده و در مغز گوینده خرد میکنند.
• کارمندان مذهب در زندگی مخالفان خود کند و کاش کرده و یک یا دو عیب کوچک و یا بزرگ پیدا کرده(مسلماً همه انسانها بیگناه نیستند) و آنگاه با شادمانی از این موفقیت بزرگ، حاضر نمیشوند حتی یک کلمه از سخنان آن شخص را گوش کنند و یا بخوانند. در حالیکه حضرت علی÷میفرماید: به سخن نگاه کن و نه به گوینده. (نمونۀ کسانی که کارمندان مذهب از او دل خوشی ندارند: دکتر علی شریعتی البته صد هزار مرتبه شکر)
• متاسفانه کارمندان مذهب فکر میکنند اگر در این دنیا به طور کامل پیرو فلان عالم و فلان شخص بودند و در این پیروی دچار گمراهی شدند در آن دنیا میتوانند بگویند ما از فلانی پیروی کردیم و خدا هم عذر آنها را قبول میکند. در صورتیکه خداوند در قرآن از زبان دوزخیان میفرماید: و میگویند ما اطاعت کردیم بزرگانمان را پس ایشان ما را گمراه کردند... آری خدا میگوید: پس عقل را برای چه به تو داده بودیم؟ اکنون همراه همان بزرگان وارد دوزخ شو!.
• گاهی هدف خوب و درست است ولی راه، اشتباه است و قابل رفتن نیست. مانند مگسی که میخواهد به سمت نور از شیشه خارج شود و مرتب خودش را به شیشه میکوبد ولی نمیداند در اتاق در تاریکی است! و اینگونه است یک عمر، دست و پا زدنهای بیهوده کارمندان مذهب.
• حماقت بزرگ کارمندان مذهب آن است که اگر به عنوان مثال تو از نکته مثبتی در غربیها سخنی گفتی تو را غرب زده میبینند. یا اگر با رعایت ادب گفتی: حضرت عمر، فلان نقطۀ مثبت را هم داشت، تو را دشمن حضرت علی÷میپندارند. کی این خریتها به پایان میرسد؟ خدا میداند.
• روشنفکران احمق، زود به هدف میرسند. کارمندان مذهب، درست به هدف میرسند. ولی عارف خداشناس به هدف درست میرسد.
• راه راست یا صراط مستقیم راهیست که ستونهایش بر توازن و تعادل، میان امنیت و آزادی استوار میگردد و نهایت این راه آرامش، شادی و سلامتی است. و متاسفانه کارمندان مذهب، فقط به امنیت و روشنفکران احمق، فقط به آزادی نظر دارند.
• روشنفکران احمق و کارمندان مذهب، کمبود شخصیت خود را با این نسخه دکارت جبران میکنند: من مخالفت میکنم پس من هستم.
• کسی که نه شجاعت دارد و نه اسلحه و نه ایده، برای تخدیر وجدان خود و اینکه به خودش شخصیتی داده باشد، مخالفت میکند.
• این دو گروه اگر با کسی (شخصیتی تاریخی، انسان و یا عقیده ای، مکتب و...) مخالف شوند او یکپارچه بد میشود و دیو کامل. و اگر خوب شوند او یکپارچه خوب میشود و فرشته کامل، که این به خاطر نگاه از چشم احساس است.
• این دو گروه، کوچکترین نقص و یا عیبی را در مخالفان خود به خوبی میبینند و متوجه میشوند و آنرا بزرگ میکنند ولی خروارها عیوب خود یا پیشوایان خود را نمیبینند. شاید هم خود را به نفهمی میزنند.
• اگر روشنفکران ما را با مذهبیهای ما قاطی کنید یک آدم حسابی درست میشود.
• اشتباه کارمندان مذهب، آن است که نمیدانند تا بدیها را نفهمند نمیتوانند خوب باشند. و اشتباه بدتر روشنفکران، آن است که اصلاً چیزی را بد نمیدانند.
• راه درست، مرز ظریفی است که یک طرفش به اصطلاح: تعصب است و یک طرفش به اصطلاح: روشنفکری.
• متعصبین، افراط میکنند و روشنفکران، تفریط و اینگونه تعادل جامعه به هم میریزد.
• متعصب، عاشق امنیت، روشنفکر، عاشق آزادی و مردم عادی در پی یک لقمه نانند.
• کارمند مذهب، ایده آلیست است. چشمش را به روی آنچه دوست ندارد و نمیخواهد باشد میبندد و چون آنها را نمیبیند خیال میکند آنها وجود ندارد. روشنفکر احمق رآلیست است. او هر چیزی را هر قدر هم ناپسند و قبیح باشد فقط به علت اینکه هست و وجود دارد، میپذیرد و حتی ممکن است به آن علاقه مند شود.
• کارمندان مذهب فقط توکل و روشنفکران احمق فقط آینده نگری دارند. در حالیکه باید در کنار اطمینان به خداوند، آینده نگر بود و برنامه ریزی کرد.
• ایکاش میتوانستم به این دو قشر، حالی کنم که به ندرت اتفاق میافتد حق یا نظر درست به طور کامل با یک نفر باشد. بلکه راه درست از برخورد آراء و اندیشهها به دست میآید افکار یک انسان، مجموعه ایست از درستها و غلطها و فقط با روحیه مشورت و انتقاد پذیری میتوان راه درست را انتخاب کرد. یا لااقل ضریب خطاها را کاهش داد (البته عدهای نیز فقط ژست مشورت پذیری را میگیرند و در نهایت، کار خودشان را میکنند).
• وجوه تشابه کارمند مذهب و روشنفکر احمق: غرور و کج فکری، زیادهروی در برخی جهات زندگی و کوتاهی در جهات دیگر، عدم توان تغییر در نوع تفکر و روش زندگی، نگاه یکسان به مصادیق متفاوت، محک زدن هر نوع اندیشه تازه (یا همان سانسور درونی) با اصول و تعصبات از قبل تراشیده شده توسط ذهن، عدم تحمل عقاید و یا سلایق دیگران، ساختن سدی از قبل تهیه شده روبروی هر نوع ساز مخالف، خود و عقاید و روش زندگی خود را بهترین دانستن، قضاوت و صدور حکم بدون احاطه کامل بر اوضاع و احوال.
• یکی از بزرگترین اشتباهات کارمندان مذهب (که حتی در روشنفکران احمق هم نیست) این است که بدون دانستن عقاید یک نفر و حتی خواندن کتابی از او، فقط به این علت، که فلان آقا او را رد کردهاند پس او بد است و برای همین حتی حاضر نمیشوند یک کتاب بر خلاف عقاید مرسوم خود مطالعه کنند مبادا گمراه شده و به دامن شیطان بیفتند. و من نمیدانم این قرون وسطای جامعۀ اسلامی کی به پایان میرسد؟
• باز بودن زیادی فکر، باعث میشود همه چیز از هم باز و از هم گسیخته شود. بسته بودن و تعصب زیادی هم باعث میشود همه چیز در هم گره بخورد.
• کارمندان مذهب، همان روحانیونی هستند که مقابل عیسی ایستادند و میخواستند او را به صلیب بکشند کسانی که با کمک زور (قاضی و سربازان رومی) و زر (بازاریها) و تزویر(پوشش روحانیت یهود و تحریف و توجیه مفاهیم تورات) مقاصد خود را عملی میکردند. همان فریسیها. و این در حالی بود که کودکان، گداها، ماهیگیران، و حتی زنان خراب به عیسی ایمان میآوردند! کارمندان مذهب همانهایی هستند که شمشیر بر سر علی زدند. همانهایی که کاری که رضا شاه در کشف حجاب نتوانست بکند با خریتهای خود به خوبی پس از انقلاب، عملی کردند تا فساد در جامعه ایران رایج شد و همانهایی که باعث شدهاند همه مردم بیدین شوند و هنوز هم دست از سر اسلام و از سر این مردم بر نمیدارند.
• کارمندان مذهب مانند درختند اگر طنابی به آنها ببندی به هیچ وجه نمیتوانی آنها را از جایی که ایستادهاند ذرهای تکان بدهی.
• کارمند مذهب، چسبیدۀ به دین است نه چکیده دین. دین دار واقعی باید چکیده دین باشد.
• عیب بزرگ کارمند مذهب آن است که انتظار دارد همه پشت سر او حرکت کنند. ولی اینگونه آیا ترافیک نمیشود؟!.
• یک نفر، ترشی دوست دارد و آن دیگری شیرینی. آیا این دلیل آن است که ترشی خوب است و شیرینی بد (و یا بر عکس) هرگز! بلکه هر کس سلیقهای دارد، این نکته بسیار ساده و بچه گانه را کارمندان مذهب و روشنفکران احمق نمیتوانند بفهمند.
• حماقت بسیار زشت کارمندان مذهب، آن است که میپندارند برای رسیدن به یک هدف یا شناخت آن، فقط یک راه یا یک وسیله وجود دارد. روزی به یکی از این آقایان گفتم: برای شناخت مفهوم ایمان، حقیقت و خدا، تماشای فیلم استالکر بسیار مناسب است و ایشان بدون لحظهای درنگ، فرمودند: بیا برویم روضه، فقط روضه.... (به قول یک نفر: خدایا خر بشوم ولی گرفتار خر نشوم).
• تفکر گزینشی، شیطانکی است که بلای جان کارمندان مذهب و روشنفکران احمق میشود این افراد، فقط آیات، سخنان و دلایلی را حفظ کردهاند که به نفع سلایق و احساساتشان است و ابعاد دیگر و تفکرات تعدیل کننده و یا تفسیر کننده دیگر را نمیتوانند به خاطر بسپارند. البته این یک اصل مسلم در روانشناسی است که انسان، وقایع خوشایند را به خاطر سپرده و موارد ناخوشایند را به سرعت فراموش میکند.
• خداوند در قرآن، آیاتی را نسخ و آیات دیگری را جایگزین نموده است (سوره نحل آیه ۱۰۱) بخاطر گذشت زمان، شرایط روز، نیاز به تغییر و رفتن به سوی تکامل و اجرای مرحلهای طرحها و... ولی متاسفانه کارمندان مذهب وقتی به ایدهای میچسبند (سوای اصول اعتقادی) مانند مرغی گرسنه که چشمش فقط سبزی را میبیند، تمام وجودشان یک بعدی شده و فقط یک چیز را میبینند. درست مانند خوارج که چشمشان فقط قرآنهای روی نیزه را دید و از دیدن قرآن ناطق یعنی حضرت علی÷غافل شد.
• اگر قرار بود یک کارمند مذهب، دست به کار آفرینش شود. همه انسانها را از یکرنگ و یک شکل میآفرید. فقط یک پیامبر میفرستاد. زمین را مسطح و صاف میآفرید. از جانوران و گیاهان هیچ خبری نبود. همیشه غضبناک و اخمو بود. شاید از خیر آفریدن موجودی به نام شیطان میگذشت و در آخر، فقط دعای عدۀ به خصوصی را مستجاب میکرد و نظر لطفی به دیگران نداشت.
• من، کارمند مذهب را بر روشنفکر احمق، ترجیه نمیدهم، زیرا درست است که او به خدا معتقد است و دوست دارد خوب باشد، ولی وجهۀ دین را خراب میکند و این خیلی بد است.
• من به ایمان و خلوص نیت کارمندان مذهب غبطه میخورم. افسوس که شیطان تمامی این صفات خوب را با یک کلک خیلی قدیمی و ساده ریشه کن میکند کلکی با تلفیق: احساسات و نگاه تک بعدی!.
• زندگی آدمهای به اصطلاح متعصب یا روشنفکر، کج و کوله میشود.
• کارمندان مذهب، بیشتر به تعبد و روشنفکران احمق، فقط به تعقل، نظر دارند.
• عجیب است که در جای جای قرآن و نهج البلاغه سخن از تعقل و تدبر و علم و دلیل و برهان است ولی کارمندان مذهب در بیشتر مواقع، وقتی کم میآورند، برای اینکه خود را قانع کنند یا دست به دامان تعبد میشوند و یا چماق مصلحت را بالا میبرند.
• کارمندان مذهب، هر کجا کم میآورند متوسل به این کلمه میشوند: مصلحت.
• بزرگترین ضربات در طول تاریخ از ناحیه کارمندان مذهب و روشنفکران احمق به ملتها وارد شده است.
• روزی که پیامبرجبا کفار در حدیبیه صلح کرد و روزی که ایشان فرمان تغییر قبله را داد. روزی که حضرت علی÷با حضرت ابوبکر بیعت کرد. روزی که امام حسن÷با معاویه صلح کرد. و روزی که امام رضا÷ولایت عهدی مامون را پذیرفتند. فکر میکنم در این روزها نیمی از کارمندان مذهب دق کرده باشند.
• کارمندان مذهب، انتظار دارند همه مثل آنها شوند، روشنفکران احمق هم.
• چیزی که بسیار باعث خنده و تعجب من میشود این است که بسیاری از افراد این دو گروه را از نزدیک دیدهام. همگی مثل همند (در هر گوشۀ کشور که باشند) انگار آنها را در یک قالب ریختهاند. همه بدون هماهنگی قبلی، روش تفکر و اشتباهاتشان مانند یکدیگر است. انگار، فقط لهجههایشان متفاوت است. برای تشبیه میتوان گفت: مثل میخند.
• بالاترین عیب یک روشنفکر احمق یا کارمند مذهب، آن است که نمیتواند تغییر کند و مثل خزه به عقاید خود میچسبد و همانجا فسیل شده و میپوسد البته تغییر، چیزی جدای از دمدمی مزاج بودن است. تغییر یعنی هر آنچه موجب رشد است و فقط در جایی اتفاق میافتد که افتادگی و نرم خویی وجود داشته باشد. (نهال تا ضعیف است رشد میکند).
• اگر از جان گذشتگی کارمندان مذهب را پیروان سایر مکاتب داشتند، جهان را میگرفتند.
• کارمندان مذهب همیشه سفتند! و روشنفکران احمق، همیشه شل! این دو گروه نمیتوانند به جای خود، سفت و به جای خود، شل باشند!!.
• کارمندان مذهب یک درصد هم احتمال خطا و اشتباه در رفتار و عقاید خود نمیدهند و این امر باعث سقوط آنها میشود. درست مانند خوارج! البته به خداوندی خدا قسم من ذرهای تفاوت میان کارمندان مذهب زمانه حال با خوارج زمان علی نمیبینم.
• نشانۀ کارمند مذهب آن است که اگر تو سخنی را به نقل قول از دیگری گفتی این خوارج، خود تو را معتقد یا عامل به این سخن میدانند.
• طرز تفکر مسخرهای در بین کارمندان مذهب، رایج است و آن اینکه یک عمر پشت سر این و آن غیبت کرده و هنگام مسافرت یا رفتن به حج، از همه حلالیت میطلبند. و این کار به صورت یک عرف مسخره در آمده است. گیرم حلالت کردند، با روح خودت که آنرا خراب و سیاه و شیطانی کردهای چه میکنی؟
• برخی مردم، روشنفکرند ولی روشندل نیستند.
• خوارج (یعنی همان کارمندان مذهب) برای خداوند تصمیم میگیرند که مثلاً چه کسانی باید به بهشت بروند و چه کسانی جهنمی هستند و حتی چه کسانی را ما میتوانیم بکشیم!
• افراد قشری (کارمندان مذهب) هر گاه حکومت را تصاحب کنند چون ابزارهای قدرت (سرمایه و دانش) در دست دیگران است (یعنی کسانی که اتفاقاً قشری نیستند) مجبورند نابه دلخواه به آنها سهمی از قدرت را بدهند و آن افراد به مرور سوار کار میشوند اگر افراد قشری بخواهند حتی دنبال علم و ثروت بورند چون سطحی فکر میکنند دانش و ثروت آنها هم مثل خودشان سطحی و حبابی روی آب خواهد بود.
• متاسفانه جرقهای که در وجود حر خورد در وجود ابوذر خورد در وجود حضرت عمر خورد هیچگاه در وجود کارمندان مذهب نمیخورد زیرا بزرگترین گناه نزد اینها شک است.
• فرهنگ، یعنی مجموعۀ آنچه موجب رشد مادی و تعالی معنوی انسان شود. پس باید به هر دو جنبۀ مادی و معنوی زندگی نظر داشت نه مانند کارمند مذهب به معنویت صرف، و نه مانند روشنفکر احمق فقط به مادیات. این نگرش، با تعادلی که دارد، تنها راه ایجاد یک زندگی آرام در جامعه و تنها وسیلۀ عبور از صراط و رسیدن به بهشت و حتی خود بهشت است.
• میان کارمند مذهب شیفتۀ فرهنگ عرب و روشنفکر احمق شیفتۀ فرهنگ غرب، فقط یک نقطه تفاوت و فاصله وجود دارد.
• کارمندان مذهب از بس در خرافات خودشان، غوطه ورند وقتی با آنها صحبت میکنی مات و مبهوت به تو نگاه میکنند و اصلاً متوجه سخنان تو نمیشوند و انگار داری با دیواریا یک تکه سنگ صحبت میکنی. درست مانند وقتی که مثلاً یک استاد دانشگاه میخواهد مطلبی را حالی یک کودک پنجساله کند.
• کارمندان مذهب یا همان خوارج، مقطع فکر میکنند. و این نقطۀ آغاز تمام بدبختیهای آنهاست. (تفکر و دید مقطع یعنی: فقط قسمتی از سخنان شما را میشنوند و قادر به تجزیه وتحلیل و قدرت استنتاج نیستند و براحتی نیز فریب میخورند و چه لقمهای چربتر از اینها برای شیطان)
• احمق، بر مبنای توهماتش قضاوت میکند، عاقل، بر مبنای مشاهداتش ولی عارف جهان دیده حتی به حواسش نیز اعتمادی ندارد و شاید این است معنای آیۀ: و آنچه را به آن علم نداری پیروی مکن، همانا گوش و چشم و دلها همگی در پیشگاه خداوند مسئولند.
• گمراه، اگر بخواهد به راحتی میتواند راه را پیدا کند ولی کسی که خود را در راه میداند (کارمند مذهب و روشنفکر احمق) به هیچ وجه نمیتواند از گمراهی نجات پیدا کند و شاید برای همین هر روز در نماز باید بگوییم که: اهدانا الصراط المستقیم.
• اگر ده هزار سال دیگر بگذرد و علم پزشکی به اوج تکامل خود برسد نمیتواند برای حماقت کارمندان مذهب و روشنفکران احمق، دارویی پیدا کند.
• بزرگترین مشکل را برای حضرت عیسی÷روحانیون درست کردند و عملههای دولتی و پولدارها. اگر هم بنا باشد در حال یا آینده کسی به عنوان منجی ظهور کند همین افراد برای او دردسر درست میکنند. بیشتر طرفداران عیسی افراد بینوا و بیکس و کار و حتی زنان خراب بودهاند که توبه کرده و از جان و دل پیرو عیسی شدند. پس بیندیش.
• احمق، همیشه میپندارد تمام کارهایش کامل و درست است.
• دهن بینی دام دیگران و چشم بینی فریب نفس است و چه زیانکار و مضحک است آنکه فریب خودش را میخورد.
• با بیماری و ناخوشی میتوان ساخت. با فقر و بیکاری و بیخانگی هم. برای هر مشکلی میتوان راه چارهای یافت. آری با هر شرایطی میتوان ساخت و کنار آمد. ولی در کنار احمق، زندگی جهنم میشود، حتی بدتر.
• از پیامبران، هر معجزهای که بخواهی میتوانند انجام دهند ولی با اطمینان میگویم حتی با معجزه نیز نمیتوان، احمق را تغییر داد.
• وحشتناکتر از مرگ، آدم احمق است.
• اگر ۴۰ سال روی مغز یک آدم احمق کار کنی روز آخر باز هم میبینی برگشتهای سر جای اول.
• دو عده نابود میشوند: آنها که احمقند و آنها که حیله گرند.
• به جز دو گروه روشنفکران احمق و کارمندان مذهب، دستۀ دیگری نیز در جامعه وجود دارند به نام لاتها و لختیها (و چه زشت است آوردن نامشان) ولی چون این گروه با فرمان نفس و شهوت حرکت میکنند من نمیدانم به آنها یا دربارۀ آنها چه بگویم بر خلاف دو گروه نخست که پشتوانۀ خود را به عقل یا ایمان، متکی میدانند.
• این قسمت را با این دو سخن بسیار تامل برانگیز از حضرت علی و امام صادق به پایان میبرم: خوارج بدترین مردم هستند. (حضرت علی) غالیها بدترین مردم هستند. (امام صادق) الله اکبر! آیا عجیب نیست. اعتقادات این دو گروه که کاملاً مخالف است! خوارج دشمن علی و غالیها عاشق دوآتشه اهل بیت! پس چرا هر دوی آنها بدترین مردم معرفی شدهاند؟ میدانید چرا؟ چون ایمان راسخ دارند که راهشان درست است ولی در عین حال، احمق و لجوجند. زیر بار حرف حق نمیروند و تا پای جان، پای عقاید پوچ و مخرب خود میایستند و در این راه از انجام هیچ عملی ابا ندارند. مانند افراد به ظاهر حزب اللهی ما که در راه عقاید غلط خود حاضرند دست به هر کاری بزنند. چون عمی صم بکم در ظلمات جهل و تعصب غوطه ورند. ﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُون﴾.
جالب است که حضرت علی قبل از جنگ جمل نیز فرمودهاند: بدانید این امت پس از من به ۷۳ فرقه تقسیمی میشوند. بدترین آنها کسانی هستند که ادعای دوستی و پیروی مرا دارند ولی عملشان مانند من نیست.
ابوالعلاء معری در خصوص این دو گروه، قرنهای پیش چنین سروده:
مردم دنیا را آزمودم یا دین دارند و عقل ندارند یا عقل دارند و دین ندارند.