چرا پیامبر اکرم جانشین تعیین نکردند؟
درست است که تاریخ دروغگوی بزرگی است ولی بعضی اوقات میتوان از آن درسهای خوبی آموخت. نکتهای مسلم وجود دارد که دو قبیلۀ قدرتمند قریش بنیهاشم و بنی امیه بودهاند و نکتۀ مسلم دیگر این که چه قبل و چه بعد از اسلام مرتبا با یکدیگر بر سر قدرت نزاع داشتهاند. تجربه نشان داد و ثابت کرد که وقتی قدرت به دست بنی امیه افتاد آنرا به صورت موروثی و پادشاهی درآورد. وقی که حضرت علی در زمان خلافتشان به شهادت رسیدند مردم با امام حسن فرزند ارشد ایشان بیعت کردند. پس حضرت عمر و ابوبکربو اکثریت اصحاب به محض رحلت پیامبر اکرمجدرست فکر کرده بودند که اگر خلافت در بنیهاشم باشد چون پیامبرجنیز از بنیهاشم بوده حالت موروثی و پادشاهی پیدا میکند. شاید سئوال کنید عیب این کار در کجاست؟ عیب کار در همانجاست که در تمامی حکومتهای موروثی و سلسلهای -بدون حتی یک استثناء- سر سلسلهها و نفرات اول خوب و کاری و شجاع و مستقل بودهاند ولی به مرور زمان نفرات و جانشینان بعدی راه خودکامگی و تنبلی و فساد را پیمودهاند. و نام کل آن سلسله را در پیشگاه تاریخ و بشریت به تباهی و فساد کشیدهاند. آری خدا نمیخواسته نام آورندۀ این آخرین دین پس از یکی دو قرن به خاطر جانشینانی که از خانوادۀ او و به دستور او روی کار آمدهاند خراب شود. تا به این بهانه کل آن مکتب زیر سئوال نرود و خدشه دار نشود. زیرا مردم هر مورد منفی و فسادی را به خاندان نبوت و دین و خدا ربط میدادند. همانگونه که اکنون بسیاری از مردم ایران به خاطر ندانمکاری روحانیون و افراد حزب اللهی از دین و اسلام بیزار شدهاند. در یک کلام مردم اگر از سلاطین دین زده شدند از دین هم زده میشوند و تمام فاجعه اینجاست.
هر اشتباه عمدی یا سهوی هر حکومت دینی یک نقطۀ سیاه است بر قداست دین. برای همین بزرگترین خیانت آن است که یک حکومت به خودش مارک و نقاب دین بزند و زیر این پوشش حتی تبلیغ دین هم بکند. حاکمان باید متدین و خوب و مسلمان باشند ولی اگر تحت پوشش دین فرو رفتند هر اشتباه آن یا هر خرابی در آنها یعنی خلل و فساد در دین.