جنگهای زمان حضرت صادق÷
از حضرت امام محمّد باقر÷روایتی که دال بر نهی از جدال وقتال باشد به نظر نرسید لذا از جنگهای زمان او صرفنظر میکنیم و چون روایای از حضرت صادق÷در این موضوع در کتب احادیث ضبط است لذا به درج خلاصهای از جنگهای زمان آن حضرت مبادرت میورزیم.
در سال ۱۲۱ زید بن علی بن حسین÷در زمان خلافت هشام بن عبدالملک مردم را به بیعت خود خواند ودر کوفه بیش از چهل هزار کس با او بیعت نمودند ولی در وقت خروج فقط پانصد یا دویست و هجده نفر حاضر شدند و داستان گفتگوی او با شیعیان در خصوص ابوبکر وعمر و قضیه (رفضتمونی) از مشهورات است و در محرم سال ۱۲۲ در کوفه شهید شد.
یحی بن زید در زمان خلافت ولید بن یزید بن عبدالملک خروج کرد و به خراسان رفت ودر بلخ در سرای حریش به سر میبرد و قریش پسر حریش او را تحویل نصر بن سیار داد و بعد از رهائی از مرو به سرخس رفته و از آن جا به نیشابور وبعد از محاربه با عمر و بن زراره به طرف جرجان رفت مسلم بن احور المازنی به فرمودۀ نصر سیار با او کارزار نمود و او را کشته سرش را برای نصر فرستاد و تنش را با دو نفر دیگر بردار کرد.
در همین اوان مروان حمار با سلیمان بن هشام جنگی کرد که عدد کشتگانش سی هزار تن بودند ونیز جنگ ضحاک خارجی با سلیمان بن هشام از وقایع مهم آن زمان است.
و هم در این ایام یعنی در سال ۱۲۹ ابو مسلم خراسانی در خراسان از جانب ابراهیم الامام بدعوت آل عباس قیام کرد و نصر سیار به جنگ با خدیع کرمانی و شیبان خارجی سرگرم بوده و بعد از آن با ابومسلم دچار شد و هرچه استمداد از شام نمود یزید بن ولید بعلت گرفتاری با عبدالله بن عویه بن عبدالله بن جعفر نتوانست بوی کمک نماید و مردم فارس و عراق عجم تا حدود قومس و دامغان با عبدالله بن عویه بیعت کردند و حتی منصور دوانیقی در اردوی عبدالله بود و عاقبت به فرمان ابومسلم مالک بن هیثم خزاعی فرش بر دهان عبدالله بن معاویه نهاده او را کشتند و در مصرخ هرات دفن شد.
در همین سال ۱۲۹ ابوحمزه خارج و عبدالله بن یحیی معروف بطالب الحق در یمن بالباس سیاه خروج کردند و مروان قیطر را به جنگ ایشان فرستاد و در نزدیک مدینه جنگهایشان اتفاق افتاد ابومسلم به نصرت علی بن خدیع کرمانی به جنگ نصر سیار به مرو آمد ولاهن بن قریط را پیش نصر فرستاد و از او به کتاب خدا و رضای آل محمّد بیعت خواست و نصر گریخته در سن ۸۵ سالگی در ساوه درگذشت.
جنگ قحطبه با شامیان مخصوصاً عامر بن عباده در نزدیک اصفهان داستان عجیبی است بعد از غرق قحطیه پسرش حسن با ابومسلمه جعفر بن سلیمان الخلال معروف بوزیر آل محمّد پیوست و بعد از گرفتاری ابراهیم الامام ابوسلمه سه نامه بسه کس از اولاد علی نوشت و آنان را دعوت به حکومت کرد یکی به حضرت صادق و دیگری به عبدالله بن الحسن و سومی به عمر بن علی بن الحسین÷و داستان آن مشهور است و سرانجام خلافت در ۱۳۲ بابوالعباس سفاح استقرار یافت و در همان سال عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس بفرمان سفاح، دولت بنی مروان را منقرض ساخت وآخرین خلیفه آنها مروان حمار را در جنگ کشت و سپس به قتل عام بنیامیه فرمان داده گور آنها را نبش کردند و جثه هشام را سوختند.
بعد از فوت سفاح ابومسلم با شامیان جنگید و عبدالله بنعلی هفده هزار کس از خراسانیان را کشت در این جنگها تنها ابومسلم ششصد هزار کس را کشته بود!!
بعد از قتل ابومسلم سنباد مجوس خروج کرده و بیش از هشتاد هزار کس بنصرت وی جنگیده کشته شدند. اینها جنگهائی است که در زمان أئمه معصومین مخصوصاً حضرت صادق اتفاق افتاد که د رعرف اسلام نمیتوان بدان نام جهاد داد زیرا خونریزی قتلای بود که بین مسلمانان بدبختانه رخ داده بود و چون پایان کار معلوم نبود و نصرت هیچکدام جایز نمینمود اینست که دیده میشود در پارهای ازاخبار أئمه اطهار اصحاب خود را از دخول در این فتنهها و خونریزیها نهی میفرمودند.
از آنجائیکه شیعیان گاهی علاقه داشتند که در حروب و جدالی که ین طرفداران خلافت از هر دستهای که به تصور آنها به نفع آل محمّد است رخ میدهد، داخل شوند تا مگر قدرتی بدست آورند و زمام امر حکومت را به یکی از أئمه معصومین بسپارند لیکن چون عاقبت کار در نزد معصومین÷روشن بود آنان را ازخروج بر سلاطین وقت یا دخول در دستهای نهی میفرمودند در حدیث منقوله در کتاب کافی حضرت صادق÷بعیص بن القاسم توصیه یکند به اینکه با هر کسی برای جنگ خارج نشوید حتی با کسانی از آل محمّد و صریحاً میفرماید:
«فالخارج منا الیوم الى اي شيء یدعوكم الى الرضا من آل محمد فنحن نشهد كم انا لسنا نرضی به وهو یعصینا الیوم ولیس معه احد»میفرماید: هر کسی امروز از ما به هر عنوانی خروج کند که شما را بنام رضای آل محمّد دعوت کند ما شما را گواه میگیریم که به آن راضی نیستیم و چنین کسی امروز ما را نافرمانی مینماید و کسی از ما با او نیست.
و چون بعضی از افراد شیعه در این باره بیتابی میکردند امامان معصوم آنان را به یکی از اعمال حسنه مانند حج و روزه و امثال آن تشویق و وادار میکردند تا مگر آتش شوقشان خاموش شود چنانکه در ذیل حدیث فوقالذکر حضرت صادن به عیص بن القاسم میفرماید:
«وان احببتم ان تصوموا في اهالیكم فلعل ذالك یكون اقوی لكم»که برای مشغولداشتن آنها دستور روزه میدهد و یا حضرت ابوجعفر الثانی حج وعمره و جوار را ترجیح مینهد، و حضرت رضا به محمد بن عبدالله میفرماید: )علیكم بهذا البیت فحجوه(و درحدیث ابوالحسن العبدی حضرت صادق او را به تسلیم به اوضاع و خودداری امر مینماید و میفرماید:
«ما كان عبد لیجلس نفسه على الله الا ادخله الجنة»و یا بسدیر میفرماید:
«الزم بیتك وكن حلساً من احلاسه ماسكن اللیل والنهار»که مقصود آن است که تا کسی بتو کار ندارد ملازم خانه خود شو و چون پلاسی از فرشهای خانۀ خود باش. چنانکه حضرت سید الشهداء نیز در زمان معاویه هنگامیکه شیعیان آن حضرت وی را دعوت بقیام علیه معاویه مینمودند میفرمود: «كونوا حلساً من احلاس بیوتكم»و اگر گاهی هم جهاد با کفار مشرکین رخ میداد مانند جنگ کابل بوسیله عبیدالله بن ابیبکر و عبدالرحمن و فتح ترکستان بوسیله قتیبه بن مسلم و نصر بن سیار و فتح قسمتی از اروپا به توسط موسی بن نصیر و طارق بن زیاد، بود مسلمانان در این جنگها نمیتوانستند مقررات اسلام را اجرا نمایند چنانکه دیدیم که چون عبدالرحمن بن محمّد بن اشعث بارتبیل پادشاه کابل قدری مماشاه کرد و پیشرفت را صلاح ندانست حجاج اورا مورد عتاب قرار داد و سختگیری و ملامت کرد تا جائیکه عبدالرحمن و مسلمانان از او بیزار شدند و کار تا به آنجا رسید که با عبدالرحمن بیعت کردند آن وقت عبدالرحمن با پادشاه کابل مصالحه کرد البته، در میدان جهاد مسلمان مجاهد حق دارد در میدان جنگ اگر صلاح دید مستقیماً به فرد یا جمعیتی امان دهد و پیمان بندد، تا چه رسد بفرماندۀ جنگ؟! وقتی محدود شد و اختیار نداشت نمیتواند به جهاد مبادرت و اقدام نماید این است که میبینیم أئمه معصومین†به شیعان خود اجازه جهاد با چنین وضعی نمیدادند چنانکه در حدیث کتاب شریف تهذیب از عبدالله سمندری روایت شده که به حضرت ابی عبدالله صادق عرض کردم که من در باب الابوب (در بند قفقاز) هستم پس گاه میشود که فرمان بسیج میدهند، با ایشان خارج شوم؟! حضرت به من فرمود اگر خارج شدی و مردی را اسیر کردی و به آن امان دادی و با او عهد و پیمان بستی همان طوریکه رسول خدا برای مشرکان قرار داده آیا فرماندهان آن عهد برای تو وفا میکنند؟! گفتم فدایت شوم نه به خدا برای من به آن عهد و پیمان وفا نمیکنند. فرمود پس خارج مشو... .
و همچنین در علل الشرایع از حضرت صادق از پدران بزرگوارش†روایت کرده فرمود که امیرالمؤمنین÷فرمود «لایخرج المسلم في الجهاد مع من لایؤمن على الحكم ولا ینفذ في الفئی امرالله عزوجل»که معلوم میدارد علت خارج نشدن مسلمان برای آن باشد که بر حکم مأمون نیست و امر خدا در مورد فئی و غنایم اجرا نشود در چنین صورت البته نباید خارج شود.
خلاصه القول آنکه اخبار وارده در نهی از قتال در زمان أئمه بدو نظر بوده چنانکه گفتیم: نظر اول برای آنکه اکثر جنگهای آن زمان جنگهائی بود که منشأ و محرک آن اطاعت امر خدا نبود بلکه معصیت خدا بود زیرا خود مسلمانها شمشیر بروی یکدیگر کشیده وخون یک دیگر را بیهوده بر زمین میریختند و منشأ آن هوی و هوس وحب ریاست و سلطنت و شهوت مقام و حسن انتقام بود چنانکه در حدیث مروی در کافی و تهذیب و وافی و قرب الاستناد است که یونس از حضرت رضا÷روایت میکند که مضمون فرمایش حضرت این است که هرگاه بیضۀ اسلام در خطر بود در آن صورت حق دارید بجنگید زیرا در آن صورت قتال از ترس از بین رفتن اسلام است و نظر دوم آنکه اگر احیاناً در تحت لفافه دعوت به اسلام، جنگ با مشرکین و کفار صورت میگرفت علاوه بر آنکه نظر افروزندگان آتش جنگ حب استیلا و جهانگیری و اخذ غنایم و جمع اموال بود. اصلا به مقرات الهی واحکام اسلام در جنگ بیاعتنا بودند و به هیچ مسلمانی اجازه نمیدادند که طبق اختیاراتی که اسلام بدو داده عمل نماید چنانکه گذشت وگرنه هرگز به جهادی که رکن اعظم اسلام است هر چند با فرماندهی فاسق صورت گیرد، مادامیکه برای رضای خدا و بسط معالم اسلام است نهی نفرمودند و این یک تهمت بزرگی به ساحت مقدس آنهاست که حتی با قبول آن، مقام عصمت را متزلزل میکند که آن بزرگواران قلم نسخ روی بزرگترین حکم اسلام کشند و آن را به عذر نبودن امام معصوم که افراد آن معدود و زمان آن محدود است معطل و موقوف دارند و با دقت در اخباریکه از آن حضرات رسیده معلوم میشود که نهیشان در همان مواردی هم که نهی میکردند موقتی و ناظر به وضع زمان بوده چنانکه حضرت امام محمّد تقی در حدیث منقول در کافی و وسائل مروی از عباس بن الحریس میفرماید: «ولا اعلم في هذاالزمان جهاداً الا الحج والعمرة والجوار»میبیند که تبدیل جهاد را به حج وعمره و جوار خانه خدا محدود میکند به همان زمان! و در حدیث عیص بن القاسم که ظاهراً علاقه داشته بخارجین از آل محمد÷چون محمّد بن عبدالله و ابراهیم و امثال ایشان بپیوندد و بجدال با بنی امیه یا بنی عباس بپردازد چون خیلی بیتابی میکرده فرموده است. «وان احببتم ان تتأخروا الى شعبان فلا ضیر»
که ظاهر اینست که میفرماید اگر تا ماه شعبان این عزیمت را به تأخیر بیندازید ضرر ندارد! زیرا حضرتش میدانست که تا ماه شعبان تکلیف کار روشن میشود. ودر حدیث علل الشرایع میفرماید: «فنحن نشاهد كم انا لا ارضی انه لا یطیعنا الیوم فكیف یطیعنا اذار تفعت الرایات واعلام»در این حدیث امام÷بر حذر میدارد از کسانی که بنام آل محمّد قیام میکنند و برای کسب خلافت خون مسلمانان را میریزند میفرماید چنین کسی امروز که تنهاست ما را اطاعت نمیکند چه رسد بروزی که پرچمها برافرازد و صاحب اعلام و علائم شود؟!
اینها اخباری است که دلالت دارد بر عدم رضایت امام معصوم بر خروجهائی که بنام آل محمّد صورت میگرفت و اشخاصی مانند مختار و ابوسلمه و ابومسلم و امثال اینان مردم را به نام اینکه ما میجنگیم تا خلافت را به آل علی انتقال دهیم فریب میدادند و سرانجام نتیجه آن سر از گریبان دشمنان آل علی درمیآورد، چه ربطی دارد به جهادی که بدلالت آیات قرآن و سنت پیغمبر آخرالزمان و سیرت مسلمانان صدر اول یک واجب ابدی است که تا انقراض عالم بر عهدۀ ملت اسلام است، اما متأسفانه این گونه اخبار را که غالباً ناظر به حال و منتج از اوضاع زمان است نویسندگان کتب حدیث در تحریم جهاد بدون امام معصوم قطار کردهاند.
در هشت حدیثی که شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه در باب اشتراط وجوب جهاد بامر امام و تحریم آن با غیر امام عادل آورده فقط سه حدیث است که در آن ذکر امام عادل یا امام مفترض الطاعه شده و بقیه آن احادیث نهی و مذمت از ورود در قتال و جدالی است که مسلمانان آن روز با یکدیگر داشتند واما این سه حدیث دو حدیث آن از حضرت رضا÷است که یکی از آن در رساله ایست که برای مأمون نوشته که ضمن تعداد شرایع الهیه میفرماید و الجهادمع امام عادل و دیگری الجهاد مع الامام العادل و من قتل دون ماله فهو شهید.
و معلوم است که مراد از امام عادل همان پیشوا و سلطان عادلی است که طبق دستور شرع، مسلمین برای اخود انتخاب مینمایند و پر واضح است که جهاد جز با امام عادلی که جنگ را فقط برای بسط تعالیم اسلام و استیلای کلمۀ حق انجام دهد جایز نیست و معنی امام عادل به معنی امام معصوم نیست عدالت همانست که در امام نماز جمعه و جماعت هم شرط است و منحصر به امام حاکم نیست بلکه حتی در شهود معامله و طلاق هم در قرآن کریم قید و تصریح است که «واقیموا بالقسط شهداء» –«ولیكتب بینكم كاتب بالعدل» – «واشهدوا ذوی عدل منكم»و امثال آن. بدیهی است این عدالت در حاکم اسلام بیشتر مورد نظر است و تعریف امام معصوم به امام عادل تعریف اعم باخص است که جایز نیست زیرا با شر عصمت شرط عدالت لغو است چونکه معصوم است البته عادل است ولی همه عادلها معصوم نیستند، عصمت صفتی است که جامع جمیع صفات فاضله است چونکه صد آمد نودهم نزد ما است (و ما در بحث حکومت معنای امام عادل را که حاکم است روشن کردیم) واما آن حدیثی که در آن شرط امام مفترض الطاعه شده است و مهمترین دست آویز کسانی گشته که جهاد را موقوف و مشروط به وجود وحضور و اذن امام معصوم میدانند، فقط این حدیث است:
در کتاب کافی سند به بشیرالدهان میرسد به این عبارت:
«عن بشیر الدهان عن عبیدالله علیه السلام قال قلت له اني رأیت في المنام اني قلت لك ان القتال مع غیرالامام المفترض طاعته حرام مثل المیتة والدم ولحم الخنزیر فقلت لي نعم هو كذالك فقال ابوعبدالله علیه السلام هو كذالك هو كذالك....»
مضمون حدیث:
بشیرالدهان میگوید به حضرت صادق عرض کردم که من در خواب دیدم که به شما میگویم که قتالکردن با غیر امامیکه فرمانبرداریش واجب باشدحرام است مانند حرامی مردار و خون و گوشت خوک و شما در عالم خواب به من فرمودید: آن اینچنین است آن اینچنین است.
اینک ما در پیرامون این حدیث که مهمترین سند کسانی است که جهاد را در مذهب شیعه جز با امام معصوم حرام میدانند به قدر وسعت خود به توضیح میپردازیم و از خدا توفیق و هدایت خود را طلب میکنیم.
اولاً – مضمون این حدیث هر چند صحیح ومعتبر هم باشد هرگاه مخالف قرآن بوده یا لا اقل موافق آن نباشد باید بر سینۀ دیوار کوبید و یک حدیث نه بلکه هزار حدیث صحیح هم نمیتواند در مقابل یک آیۀ محکمه الهی چه رسد بدویست آیه صریح و روشن و محکم قرآن مقابلهگی کند تا چه رسد به این حدیث:
ثانیاً این حدیث بر طبق همان علم درایه و رجالی که محدثین با آن اخبار را تشخیص میکنند هم مجعول وهم مرسل است چنانکه علامه مجلسی علیه الرحمه در ص ۳۷۱ مرآت العقول بیان فرموده است و چنین حدیثی در ضعف و بیاعتباری قابل اعتنا نیست (مجعول حدیثی است که عقیده رواتش معلوم نیست و مرسل حدیثی است که یک یا چند نفر از رواتش حذف شده باشد).
ثالثاً مضمون حدیث مشوش است زیرا تشبیه قتال حرام بأکل مردار و خون و گوشت خنزیر تشبیه نابجائی است برای آنکه مردار وخون مردار و گوشت خنزیر خوردن هرچند حرام است اما به هر صورت معصیت خون مردار کجا و معصیت خون ناحق کجا؟
با اینکه خوردن مردار و گوشت خوک و خون حرام است ولی در آیات قرآن به آن وعده جهنم داده نشده وجنگ چون فتنه است و اکبر من القتل است و چون در تشبیه باید مشبه به اقوی مشبه بوده باشد، اگر براستی جهاد با غیر امام معصوم حرام است، تشبیه بسیار نادرست و غلط است و تصدیق امام آن را دو مرتبه، بسی تعجب حیرتانگیز است.
رابعاً امام مفترض الطاعه روی عرف و عادت و طبق تعریفی که در بحث حکومت گذشت همان حاکم عادلی است که از طرف مسلمانان تعیین میشود چنانکه امیرالمؤمنن فرمود: «كانت الامامة لاتنعقد حتی تحضره عامة الناس»و در جای دیگر میفرماید: «فان اجتمعوا على رجل وسموه اماما كان ذلك لله رضى فان خرج من امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الى ماخرج منه فان ابى قاتلوه على اتباعه غیرسبیل المؤمنین وولاه الله ما تولى»و امام زینالعابدین فرمود کل سائس امام پس کسی که از جانب مسلمین برانگیخته شد امام مفترض الطاعه است و مادامیکه در اطاعت خدا است مخالفش حرام است پس انحصار آن به امام معصوم بدون دلیل و بیمعنی است.
خامساً: در حدیث، کلمۀ قتال است و کلمه قتال اعم از جنگ با کفار و مسلمین است غیر کلمه جهاد که مقصود از آن جهاد با کفار است اگر فرض کنیم که امام مفترض الطاعه در این حدیث یعنی امام معصوم، باز شامل جنگهائی میشود که مسلمین با یکدیگر میکردند و چنانکه گفتیم و احادیث بسیاری بر آن لالت دارد چنین جنگی جز با امام معصوم جایز نیست و آن به جهاد چه ربطی دارد؟
سادساً: اگر واقعاً جهاد جز با امام معصوم جایز نبوده و حرام بوده است چرا تا زمانیکه بشیرالدهان خواب ندیده بود حتی یک کلمه از أئمه معصومین دربارۀ آن شنیده نشده بود آیا واقعاً مطلب اینقدر بیاهمیت بود وحال آنکه در موضوعات خیلی کوچکتر از آن اخبار بیشماری وارد شده! آیا امر بدین مهمی را باید آنقدر بدان بیاعتنا بود و دربارۀ آن هیچ نگفت تا یکی خواب ببیند و بیاید و بپرسد و آیا امام که حافظ شریعت است این قدر لاابالی است. سابعاً – اگر جهاد بدون مباشرت امام معصوم حرام بوده پس آن همه اصحاب رسول خدا که در میان آنها سلمان و ابوذر و مقداد و ابوالهیثم التیهان و عمار یاسر و عبدالله مسعود و صدها مانندگان این بزرگواران بودند که شک در مسلمانی آنها به منزله شک در رسالت رسول خدا است و اینان در جنگهای بعد از رسول خدا شرکت کردند و در زمان ابوبکر و عمر و عثمان و حتی معاویه و عبدالله زبیر و عبدالرحمن بن محمد اشعث مانند سعید بن جبیر وکمیل بن زیاد و حتی حضرت امام حسن و امام حسین نیز که در جنگهای شمال آفریقا و طبرستان در سال ۲۶ هجرت در خلافت عثمان وتحت فرماندهی عبدالله بن ابی سرح که از جانب عثمان قائد بود شرکت نمودند و سایر اصحاب رسول خدا و بسیاری از آنها در این جنگها جان باختند و حتی کسانی مانند ابوایوب انصاری و ربیع ابن خیثم در امامت معاویه و تحت پرچم یزید بن معاویه در جهاد شرکت کرده و بسیاری از آنها کشته شدند چنانکه قبر ابیایوب در قسطنطنیه بهترین شاهد است و حتی در جنگ قسطنطنیه که معاویه، یزید را قائد نمود که چون بعد از او خلیفه میشود دارای فضیلت جهاد هم بوده باشد در دیر (مران) بین راه عاشق زنی بنام امّکلثوم گشت و نتوانست به مقصد حرکت کند حضرت سیدالشهداء تحت پرچم سفیان بن عوف جزو سربازان اسلام به جهاد پرداخت و هم چنین مسلمین دیگر در تمام ادوار. چرا اگر جهاد که خدا هم آن را (كره لكم) نامیده و همه چیز گواهی به سختی آن میدهد بدون امام معصوم حرام بود و این نعمت! هم از بعد از رسول خدا نصیب ملت اسلام گشت جز پنج سالی و کار هم که با یک خوابدیدن درست میشد چرا این خواب را یک مؤمن حلال زاده شیر پاک خوردهای! زودتر ندید که جان مسلمانها را از این زحمت راحت کند؟
هشتم – آنچه مسلم است و عمل مسلمین هم حتی شیعیان گواهی میدهد حرمت جهاد با کفار را برای دعوت به اسلام و بسط معالم دین و تبلیغ رسالت آسمانی اسلام تا زمان امام جعفر صادق واین آقای بشیرالدهان کسی نشنیده بود! آیا اگر واقعاً جهاد حرام بوده تکلیف آن مسلمانان بیچاره که این خواب را ندیده ونشنیده بودند و بسیاری در جهاد شرکت کرده یا کشتند ویا کشته شدند چه میشود؟!
نهم – امر به این مهمی را چرا هیچیک از أئمه معصومین به زبان نیاوردند تا بیچارۀ بندۀ خدا بشیرالدهان خواب ببیند! آن وقت هم تصدیق امام فقط بدو کلمه هو کذالک باشد بدون هیچ توضیحی؟! واقعاً خدا پدر بشیرالدهان را بیامرزد که این خواب را دید و وسیله راحتی و آسایش مسلمانان شد و برای تنبلان بهترین اسباب نجات گشت! حقیقتاً اگر او این خواب را ندیده بود چقدر مسلمانهای بیچاره دچار زحمت میشدند که باید اسلام را بسراسر دنیا تبلیغ کنند والبته اینکار مستلزم جانبازی و خسارات دیگر بود!، و حقاً برای این خدمت مهم باید مجسمه او را از طلا ریخت!!
دهم – آیا واقعاً یک خوابی که مستند بیک حدیث مجهولی است از کسی که هویت خود او و کسانیکه از او نقل کردهاند ماند سوید القلار و علی بن نعمان بااینکه مضمونش هم چیز مخالف نیست و غیره میتواند یک حکم محکم الهی آسمانی که مستند به صدها آیات قرآن مجید و روایات مناقض آن از أئمه طاهرین و سنت پیغمبر و سیرت مسلمین است، از بین ببرد و آن را الی الابد موقوف و منسوخ کند؟ «نعوذ بالله من الضلال البعید»