چه علمی موجب ترقی مسلمین صدر اول گشت؟!
چون ما مدعی هستیم که ترقیات حیرتانگیز مسلمین صدر اول در نتیجۀ پیروی از احکام خدا و متابعت ما انزل الله بوده است و اولین عامل ترقی آنها را علم دانستیم و گفتیم علمی که تحصیل آن بر هر مسلمان واجب است چیست.
اینک به بینیم مسلمانان صدر اول که اکثر بلکه همه آنها جز معدودی که از شمارۀ انگشتان دست یک نفر تجاوز نمیکرد بقیه همه بیسواد بودند و حتی الف را از با نمیشناختند و معهذا واجد آن همه عزت و عظمت شدند این ادعای ما که آنان عالم بودند با این موضع و حال آنها چگونه درست درمیآید؟
باید دانست منظور از عالم بودن همان علم اجمالی است که موجب و موجد یقین باشد بوحدانیت خدا و معرفت به صفات مقدسه وی و ایمان به معاد و نبوت و آشنائی به احکام الهی است، نه خواندن و نوشتن و خوض در مشکلات علوم و بحث منطقی و کلامی و کشمکش اصولی و فلسفی! که اکثراً صاحبان این علومایمانشان نه تنها از آنچنان مؤمنین محکمتر نیست بلکه غالباً ضعیف الایمان و در وادی شک وحیرت ویلان و سرگردانند! اشتباه نشود مقصود ما این نیست که تحصیل آن علم به اصطلاح عالی لازم نبوده و غیر مفید است بلکه چنانکه گفتیم به وجوب کفائی آن علوم بر عموم مسلمین واجب است و حتماً باید در میان مسلمانان کسانی به قدر تحمیل کفایت در هر عصر و مصری به حدی واجد آن علوم باشند که بر تمام عالمیان تفوق و رجحان یابند.
گفتگوی ما فعلا در اینعلومی نیست که بر عموم مسلمانان و اکثریت ایشان تحصیل آن علوم واجب نمیباشد اما آن علمی که از جهل آن معذور نیستند آن است که به مقتضای زمان آشنا به معارف حقه و قوانین الهیه باشند و تحصیل این علم در زمان بعثت رسول خدا و صدر اول اسلام احتیاج بگذراندن دوره چند ساله تحصیل نداشت! زیرا معارف ومعالم دین مبین به توسط حضرت خاتمالنبیین جبوسیله تلاوت آیات کتاب مبین به مسلمین آموخته میشد و عموم مردمیکه در محضر شریف آن حضرت حضور داشتند به مجرد شنیدن آن آیات چون اهل آن بودند هر کس به قدر فهمش آنچه باید بفهمد میفهمید: ﴿فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا﴾[الرعد: ۱۷] و دیگر این پیچ خم اشکالات و زیر و بم تدویلات و تسویلات کنونی وجود نداشت که شنوندگان را گم و گیج کند.
اینست که تقریباً تمام آنان به مبادی ایمان و معارف قرآن آشنا بودند و بدان تصدیق و اذعان داشتند و همان ایمان شدید بدون ریب و تردید آنها بود که موجب آن نهضت عجیب و موجد آن عظمت و ارتقا شد چنانکه امیر المؤمنین÷در نهج البلاغه میفرماید:
«ولقد كنا في زمن رسول الله نقتل آبائنا وإخواننا ولایزیدنا هذا ألّا إیمانا وتسلیمًا».
و در کلام شریفش در همان کتاب باخوارج میفرماید:
«فلقد كنا مع رسول الله صلى الله علیه وآله وان القتل لیدور وبین الآباء والأبناء والاخوان والقربات فما نزداد على كل مصیبة وشدة إلا إیمانا ومضیا على الحق وتسلیما للأمر».
پس معلم مسلمین صدر اول در عصر نبوت خود خاتم النبیین جبود که:
﴿وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ﴾[البقرة: ۱۲۹]
«و به آنان کتاب و حکمت مىآموزد و آنان را پاک مىدارد»
﴿يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾[الأعراف: ۱۵۷]
«آنان را به [کارهاى] پسندیده فرمان مىدهد و آنان را از [کارهاى] ناپسند باز مىدارد. و پاکیزهها را براى آنان حلال مىگرداند و ناپاکیزهها را بر آنان حرام مىشمارد و بار گرانشان و قید [و بند] هایى را که بر [عهده] آنان بود، از [دوش] شان بر مىدارد. پس آنان که به او ایمان آوردند و او را گرامى داشتند و او را یارى دادند و از نورى که با او فرو فرستاده شده است پیروى کردند، آنانند که رستگارند»
و بعد از آن حضرت معلم دوم همان مسلمانانی بودند که احکام الهی را مستقیماً و شفاهاً از رسول خدا اخذ نموده بودند که به صحابی مشهور شدند اینان علاوه بر آیات خدا طرز اجرای آن را که خود از آورنده آن احکام یعنی حضرت خیرالانام جدیده بودند رفتار و گفتار آن حضرت را برای دیگران بیان میکردند و همین عمل برای آنها تعلیم و برای مسلمین آن زمان تحصیل علم شمرده میشد و پرواضح است که این کیفیت موجب چندان مئونه و زحمت نبود و چون آفت تشکیک و تأویل هنوز در میان مسلمانان راه نیافته بود مسلمانان قرن بعد نیز تقریبا با همان ایمان مسلمین عصر نبوت برای بسط و توسعه اسلام میکوشیدند و مجاهده میکردند تا اینکه به تدریج که کشورهای روم و ایران، ممالک باصطلاح متمدنه آن زمان مفتوح گشت و مباحث لاطائل و بیحاصل ارباب ادیان باطله در بین مسلمین اشاعه و رسوخ یافت مخصوصاً پس ازآنکه فلسفه یونان وارد مدارس مسلمانان شد و گبرزادگان و یهودیان بسمت مترجمی بنشر و اشاعه آن پرداختند سخنانی به میان آمد که تا آن روز بگوش مسلمانی نخورده بود! بساط قال و قیل پهن و بازار تشکیک و تأویل رواج گرفت، لذا تردید و شبهه در دل اهل ایمان راه یافت و آن مباحث بیهوده و دور و دراز کمکم مسلمانهای درسخوانده رااز قرآن و سنت غافل و ذاهل و بدنبال آن موهومات که بافتۀ خیالات فلاسفۀ یونان بود انداخت، در نتیجه فرق گوناگون و شعب متفرقه پیدا شد و مذاهب باطله که همه آنان خود را منسوب به اسلام و قرآن میدانستند به وجود آمد و تفرقه و تشتت که اسلام، مسلمانان را از آن سخت برحذر میداشت وقوع یافت و این علل و عوامل به وسیلۀ دشمنان تقویت و تشدید گرفت تا سرانجام منجر به ترک احکام جاریه و ضعف حکومت اسلامی و قویگشتن دشمنان و کسانیکه در انتهای فرصت چنین روزی بودند گردید و این علل و عوامل روزبروز رو بتزاید و تقویت گذاشت تا چنانکه میبینیم کار به اینجا کشیده که امروز به موجب اخبار أئمه سلامالله علیهم اجمعین.
«لایبقى من الإسلام إلّا إسمه ومن القرآن إلّا رسمه»
بسکه بر او بسته شد برگ و ساز!
گرتو ببینی نشناسیش باز!
گذشته هرچه بود! امروز برای تعلیم مسلمانان و آشنائی آنان به احکام دینشان چه باید کرد؟
چنانکه گفتیم تعلیم معالم حقه و تحصیل معارف دینی به موجب آیات و روایات وارده بر عموم مسلمانان واجب است و عقل و نقل این معنی را تأیید میکند چنانکه حدیث شریف وارده در مجالس شیخ مفید که وی از ابن قولویه روایت میکند و او از هرون بن زیاد میفرماید:
«قال سمعت جعفر بن محمد وقد سئل عن قوله تعالی: فلله الحجة البالغة فقال: إن الله تعالی یقول للعبد یوم القیامه أكنت عالما فان قال: نعم، قال: له أفلا عملت؟ وإن قال: كنت جاهلا قال: له أفلا تعلمت حتى تعمل؟ فیخصمه وذلك الحجة البالغة».
که مضمون خبر صدق مشحون آن است که خدای تعالی در روز قیامت ببندۀ خود میگوید آیا تو عالم بودی اگر گفت آری میفرماید: چرا بعلم خود عمل نکردی؟ و اگر بگوید جاهل بودم میفرماید چرا نیاموختی تا عمل کنی پس او را محکوم میکند و اینست حجت بالغه ...؟
بدیهی است تحصیل علم برعموم مردم واجب است اما هدایت و تعلیم مردم نادان بر دانایان نیز واجب بلکه واجبتر است زیرا عقلا رهبری گمراهان وکوران بر راهنمایان و بینایان واجب است. درست است که شوق فطری و سائق طبیعی هر کسی را به سوی علم سوق میدهد و او را بدانش علاقمند میکند اما به هر حال دستگیری نابینایان و نجات کودکان مشرف بغرق بر صاحب بصران و شناگران واجب است که:
اگر بینم که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینم گناه است
و اما نقلا بسند معتبر از امیرالمؤمنین÷وارد شده که آن حضرت فرمود:
«ما أخذ الله على الجهال أن یتعلموا حتى أخذ على العلما أن یعلموا».
خدا تا از دانشمندان پیمان نگرفت که نادانان را بیاموزند از نادانان پیمان نگرفت که تحصیل علم کنند، پس اول تعلیم علم را بر دانایانان واجب فرمود و سپس نادانان را به تحصیل علم امر نمود. و آیات شریفه صراحتاً وجوب تعلیم علم را بر دانایان بیان میکند آنجا که میفرماید :
﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَتُبَيِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَكۡتُمُونَهُۥ﴾[آلعمران:۱۸۷]
«خدا از دانشمندان و کسانیکه علم کتاب و دین به آنها داده شده میثاق و پیمان گرفته است که آن را برای مردم بیان نمایند و کتمان نکنند».
چنانکه در سوره مبارکه بقره آیه ۱۵۴ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩﴾[البقرة: ۱۵۹]
«کسانى که نشانههاى روشن و هدایتى را که نازل کردهایم، پس از آنکه آن را براى مردم در کتاب [آسمانى] روشن ساختهایم، پوشیده مىدارند، اینانند که خداوند آنان را لعنت مىکند و لعنت کنندگان [از مردم و فرشتگان نیز] آنان را لعنت مىکنند».
که حاصل آن این است که خداوند به هر عالمی که علم داد بر او همان پیمانی را گرفت که از پیغمبران گرفت به این که آن را برای مردم بیان کند وکتمان ننماید.
پس همان گونه که پیغمبران از جانب خداوند مأمور به رشاد مردمند عالمان نیز مأمور بتعلیم جهالند، البته هر کس بقدر وسعت و استطاعت خود، این عمل علاوه بر شکر نعمت وادای واجب فواید و ثمرات فراوان و بیپایانی دارد که بالمآل عاید همین عالمان آموزگار و راهنمایان عالی مقدار خواهد شد زیرا علاوه بر مثوبات اخروی از بهرههای دنیوی آن نیز مستفید خواهد شد چه واضح است مرد دانشمند هرگاه در میان طبقۀ جهال ونادانان باشد به هر اندازه که مقام علمیش عالی و درجاتش در دانش رفیع گردد به همان اندازه روزگار بر او تلخ و عرصه بر وی تنگ خواهد شد اما هر گاه اطرافیان و پیرامونیانش دانا باشند به هر اندازه که به حقایق و معارف آشناتر باشند به همان اندازه زندگی را شیرینتر و فضای حیات را وسیعتر خواهند نمود! پس چه کاری از این بهتر که مرد دانشور به عمل تعلیم یعنی به بیان احکام خدا پردازد که اگر وقت یابد از نتائج دنیوی آن نیز بهرهور گردد و اگرنه اجر جمیل وخیر جزیل او در سرای آخرت عاید وی شود، و چه بشارتی از این بهتر که رسول خدا جمیفرماید:
«لئن یهدي الله بك رجلا خیر لك مما طلعت به الشمس».
ولی چنانکه در صدر مطلب یادآور شدیم شرط مهم آن اینست که دانشور آموزنده، آموختنش محض برای رضای خدا و اخذ نتایج معنوی باشد نه اینکه تعلیم احکام الهی را دکان نان و سرمایۀ دکان خود قرار دهد! زیرا اشعار انبیای الهی و معلمان بشری همه و همه این بود که:
﴿لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِينَ﴾[الأنعام: ۹۰]
«من، از شما هیچ مزدى بر این [رسالت] نمىطلبم. این [قرآن] جز تذکرى براى جهانیان نیست».
و هرگاه خدای ناکرده تعلیم علوم واجبه یعنی بیان احکام الهی وسیله ارتزاق و بدستآوردن جاه و مال و کسب نفقۀ عیال گردد، در چنین صورت علم را از مقام اعلی علیین خود باسفل سافلین نظر حقیرانه عامه در آورده او را تحقیر و ناچیز مینماید! پس در این زمان کسانیکه خداوند چشم دل آنان را به نور ایمان روشن کرده و از علم دین به هر کیفیت بهرهای بدیشان مرحمت فرموده باید با انضمام به هم فکران خود جمعیتی به صورت حزب تشکیل داده و از ممرهای مشروع وسایلی برای اجتماع مردم فراهم آورند و با یک برنامه روشن و پیگیر و دامنهدار بدون جنجال و غوغا بکار تعلیم و تربیت مردم و آشنا نمودن آنان به حقایق و معارف دین و مخصوصاً به بیان پارهای از احکام مهمۀ اسلام که مختصری از آن در همین اوراق به نظر خوانندگان خواهد رسید بپردازند تا زمانیکه عدۀ بتوانند به انجام منظورهای لازم بپردازد آماده و مهیا شود آنگاه تشکیل حکومت دینی داده و شاهد مقصود را در بغل گیرند البته اگر این جمعیت از طریق فرهنگ منظور خود را تعقیب و افراد خود را مأمور تعلیم اطفال و جوانان مدارس کند شاید زودتر به مقصود خود دست یابد هر چند که تمسک بدین وسیله چندان آسان و بدون زحمت نیست.
حال اگر برای طالبین حق و عاشقان کمال و استقلال پیش آمد مساعدی روی دهد مانند اینکه در رأس حکومت مرد حقیقت پروری اتفاق افتد در چنین صورت نظر به مسئولیت عظیمی که طبقۀ دانشور در پیشگاه خدا و خلق دارد باید از چنین فرصتی حداکثر استفاده را کند و وقت را غنیمت شمارد.
در اینجا تذکر این حقیقت بسی لازم است که امت اسلام کنونی در واقع از برکات علوم اسلامی قلیل الحظ و کم بهره بوده و بعبارت دیگر چیزی که مزیت او را بر ملل دیگر جهان مسلم دارد، ندارد، و از آن همه شعبات علوم که فیالمثل فخر رازی هشتصد سال قبل در فنون علوم کتاب ستین مینوشت و صاحب نفائس الفنون صد و شصت رشته علومزمان خود را اختصاراً در کتاب بزرگ خود بدست میداد و تمام آن علوم و فنون بنام علوم اسلامی شهرت داشت امروز اثری نیست.
اکنون در مدارس دینی منحصراً از علوم دیگر و مختصری از منطق و فلسفه و صرف و نحو باقیمانده که به انصاف میتوان گفت در قرون اخیره حتی یک نفر مانند مؤلفین کتب المعتبر درمنطق و شفا در فلسفه و بن حاجب و ابن مالک و امثال ایشان در صرف و نحو یافت نشده و هنوز کتابهای مؤلفین هزار سال قبل بهترین کتابها در این رشتهها میباشد و علم فقه هم با همه اهمیتی که بدان دادهاند هنوز کتب گذشتگان مشار بالبنان میباشند و با کثرت احتیاجی که به مقتضای عصری مردم این زمان به دانستن احکام اسلام و معاوف دینی دارند متأسفانه آثار دانشمندان دینیها از چند جزوه و رساله علمیه که حاوی مسائل تقلید و مقداری از مسائل نجاسات و مطهرات و قدری از احکام صوم و صلوه و اندکی از خمس و زکوه است تجاوز نمینماید و بقیه آن شرایع الهی و قوانین آسمانی متروک و مهجورمانده به طوریکه میتوان گفت از هزارمسلمان حتی یک نفر بدان احکام عارف و بینا بلکه مأنوس و آشنا نیست!!. در حالیکه چنانکه گفتیم بر حسب فرمان واجد الاذعان:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾[الأنفال: ۶۰]
«و آنچه از نیرو و مهیا ساختن در توان دارید براى [مقابله با] آنان آماده سازید»
امت اسلامی در تمام علوم و فنون باید مسلط و مسیطر بر مقتضای زمان و افراد آن در علم و کمال باید سرآمد جهانیان باشد.