موضوعی که سیاست مهمش کرده است
در میان مسلمانان هیچ موضوعی به قدر امامت مورد بحث قرار نگرفته و متأسفانه هیچ موضوعی هم به اندازه آن مجهول و نامعلوم نمانده است اگر کتابهائی که در موضوع امامت نوشته شده به شمار درآورند به طور حتم از یک ملیون مؤلف بیشتر است ولی با تمام این تفصیل هنوز حدود امامت و مقدار صلاحیت و عمل آن تعیین نشده: گروهی وجود او را غیرلازم دانسته و مدعی امامت را که از جانب خدا منصوص و منصوب باشد کاذب و مفتری میشمارد و گروهی در این باره تا آن حد غلو کردهاند که حتی نفسکشیدن جانداران و روئیدن نباتات را منطور و موقوف به وجود و اذن امام میدانند و در میان این دو دسته فرقههای بیشماری هستند که هر کدام برای امام حدودی و وظائفی قائلند و به راستی این موضوع امامت موجب گمراهی و سرگردانی این امت شده است وخسارتی که در نتیجۀ جهل در این موضوع متوجه جامعۀ اسلامی شده بیش از هر موضوعی است که به ستور درآید و جای تعجب در آن است که در کتاب خدا صراحتی در این خصوص نیست و مسئله از این جهت چندان مورد اعتنای شارع نبوده که قابل این همه کشمکش و نزاع وجدال و تفرّق و تشتت گردد هر فرقه دچار مفتریانی از ارباب اغراض شده و نظرهای سیاسی و غرضهای شخصی گذشتگان را سند محکم و دستاویز مستحکم خود قرار داده و بدان مشغول گشتهاند و از هدف اصلی اسلام که اصلاح جهان و تأمین سعادت جهانیان است منحرف و غافل ماندهاند. تو گوئی تمام زحمات پیغمبران و جمیع آرمانهای ادیان حقه که در اسلام خلاصه میشود برای این بوده که مردم اکثر عمر و مال و وقت خود را صرف گفتگو و بحث در اطراف زندگانی افراد معدودی نمایند که به حق یا باطل بنام امام اظهار وجود نمودهاند! در نظر این اشخاص غرض از خلقت عالم و مقصود از آفرینش بنیآدم این بوده که دانسته شود زید یا عمرو چگونه بدنیا آمده و در وقت دنیا آمدن مادرش چه میگفت و پدرش چه میکرد و چگونه شیر خورد و چه نوشید و چند زن گرفت و چند فرزند آورد و با دوستانش چه گفت و با دشمنانش چه کرد و در کجا مرد و حالا قبرش کجاست و برای جلب رضای او چه حرکتی باید انجام داد؟! به نظر افراطیون از این دسته معرفت و محبت امام کافی از انجام صلوه و صیام و مغنی از دانستن حلال و حرام است (چنانکه در اسماعیله چنین است) و برخی در عظمت امام اعجاز و خوارق عاداتی قائلند که حتی در پیغمبران اولوالعزم نبوده است و با یک نگاه مختصر به کتبی که دربارۀ معجزات امامان خود نوشتهاند معلوم میشود که هر امامی بیش از تمام پیغمبران دارای معجزه بوده است. این طایفه برای معجزات حدود و شرایط و نتایجی در نظر نمیگیرند بلکه معتقد که امام باید همه چیزش معجزه باشد و تمام حرکات و سکنات و خورد و خواب او از هنگام تولد و قبل از تولد تا مرگ و بعد از مرگ تا انقراض عالم باید فوقالعاده وغیر از سایرین باشد، در گهواره اژ در بدرد و در قنداقه به آسمان بپرد قبل از تولد، مادرش را از شیر درنده نجات دهد و بعد از مرگ بتشییع جنازۀ خود آید، غذایش از آسمان برسد و زمین را بچشم همزدن بپیماید خود و یارانش را برابر سوارکرده در ملکوت آفاق گرد دهد و در چاه بئرالعلم رفته سه روز با لشگر بیشمار جنیان جنگیده بعداز قتل چندین هزار آنها بر ایشان پادشاه تعیین نماید! خود و اهل بیتش از تشنگی جان دهند ولی زمین را برای درویش کاهلی موهوم، دریائی پر از آب نماید زنها را مرد کند و مردها را زن! آدمها را سک کند و سگها را آدم و از این قبیل!!
شما لابد میدانید که هیچ پیغمبری دارای چنین معجزاتی نبوده است در حالی که یکی از علائم نبوت اتیان بخوارق عادات است این بیچارگان گمراه ندانستهاند که اصلا معجزه یعنی چه و برای چه؟!
چون شنیدهاید و بعض آیات قرآن دلالت دارد که برای پارهای از پیغمبران آیات و معجزاتی بوده چون درصدد رقابت و مسابقۀ پیغمران با امامان بودهاند لذا در مقابل هر یک معجزه پیغمبر هزار معجزه یا معجزهای که به نظر آنها هزار برابر معجزه فلان پیغمبر باشد تراشیدهاند تا عقبتر نمانند! اینها ندانستهاند که چون پیغمبر مدّعی رسالت از طرف پروردگار عالم است و چون در میان مردم پارهای از اشخاص لجوج یافت میشوند که پیغامهای الهی که از قلب حقیقت تراویده و هر عقل سالمی آن را میپذیرد نمیتوانند فهمیده و درک کنند و حق را بهمان نشان حقی خود بشناسند ناچار کارشان به تکذیب خواهد انجامید، لذا برای اتمام حجت و روشنشدن حقانیت پیغمبر اگر تقاضای معجزهای کردند که آیۀ و نشانهای از برای صدق دعوی آن پیغمبر باشد خداوند از راه لطف آن آیۀ خواسته شده را بدست آن پیغمبر جاری میکند که دیگر راه بهانه بسته باشد و چون حقانیت پیغمبری بوسیله آن آیه و مجزه ثابت شد دیگر انکار او و تمرد از فرمان وی موجب عذاب شدید و عقوبت سختی خواهد بود که قبل از اتیان آن معجزه چنین نبود.
چنانکه در قضیۀ ناقۀ صالح و معجزات حضرت موسی و نزول مائده عیسی میبینیم که پس از آنکه حجت بوسیلۀ این معجزات بر منکرین تمام شد دیگر به مجرد انکار، بلا فاضله عذاب الهی بسختترین صورت نازل گردید زیرا اولا – گفتار انبیاء و دعوت آنها چیزی است که هر عقل سلیم و وجدان سالمی درک میکند، حرف حساب وحق که دیگر باید چنین و چنان کنی ندارد.
در دل هر امتی کز حق مزه است
روی و آواز پیمبر معجزه است
ثانیاً – بر فرض اینکه تو آن قدر کودن و کم ادراک وهوشی که نمیتوانی تشخیص دهی که این پیغام از جانب خدا است یا خیر و مطالبه معجزه کردی این هم معجزه! دیگر چه عذری برای نپذیرفتن حق داری؟! پس معجزه اگر باشد برای پیغمبر است نه امام.
امام مدعی مقام رسالت از طرف پروردگار نیست بلکه وضع وی هرچه باشد فرع نبوت است.
پس اگر او ستمی دارد باید از طرف پیغمبر باشد و پیغمبر همینکه کسی را به ستمی تعیین کرد اطاعت او بر امت فرض است پس دیگر جای چون و چرا بر امت نیست، پیغمبر وقتی که یک یا چند نفر را بنام و نشان تعیین کرد و فرمود: از اینان در فلان موضوع اطاعت کنید دیگر کسی حق ندارد از آنها معجزه بخواهد و خود آنها همه به آوردن معجزه الزامی ندارند اگر امت مطیع پیغمبر است که از آنها اطاعت خواهد کرد و اگر مطیع نیست حجت بر وی تمام است و باید منتظر عذاب الهی باشد.
حالا فرض کنیم که در اثر تکمیل نفس و عظمت روح کرامتی هم در وی دیده شد دیگر آن بازار معرکه گیری را لازم ندارد که هر دقیقه ساعتی از او معجزه صادر شود!
اگر بنا باشد امام وحتی پیغمبر در هر موردی معجزه بیاورند و متصدّی امر خارق عادت شوند این عمل برخلاف عدالت و حکمت الهی است زیرا پروردگار عالم پیغمبر و یا امام را برای تقویت و تربیت عقل و تکمیل خرد و هوش آدمی بر میانگیزد و در آیات شریفه قرآن همواره از راه تدبیر و اندیشه و فکر آزاد مردم را دعوت به پرستش خود و اطاعت او، امر نموده اگر بنا باشد چون بساط معرکه گیران و چشم بندان هر ساعتی خرق عادتی کند دستگاه فکر انسان متزلزل و شعورش مشوق و متلاشی میشود و اگر اظهار ایمانی کند ایمان شخص مرعوب و اسلام فرد مجبور است و چنین اسلام و ایمانی به قدر صد دینار ارزش ندارد!!
معجزه پیغمبر ما قرآن مجید است که در عین اینکه در ترصیع و تنظیم در حد اعلای اعجاز است در همین حال در پرورش عقل و تکمیل هوش انسانی مأموریت عالی خود را انجام میدهد اما اگر به جای آن پیغمبر ما آسمانها را شق میکرد و کوهها را متزلزل مینمود شب را روز و روز را شب میکرد محال بود که آدمی بتواند با فکر درست و اندیشه صحیح به حقانیّت وی پی برد و اگر تابع میشد همان از ترس و وحشت بود و چنین ایمانی پر واضح است که هیچ فایدهای ندارد. ﴿فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ﴾[غافر: ۸۵] «پس هرگز ایمانشان- هنگامى که کیفر ما را دیدند- به حالشان سودى نمىبخشید».
مذهب شیعه که بدبختانه اکنون آلوده به خرافات و موهومات بسیاری از مذاهب باطله گردیده عقیدهاش در باب امانت اینست که أئمه اثنی عشر علیهم صلوات الله راویان صدق گفتار و امامان راستکرداری از طرف رسول خدا جهستند که امت در فهم کلام خدا و بیان ما انزل الله باید به ایشان مراجعه نماید زیرا اینان عالمان اهل البیتاند که بهتر از هر کسی میدانند که در خانۀ ایشان چه نازل شده است (أهل البیت أدری بما في البیت)و در جائی که فهم کسی بدرک آیهای از آیات کتاب خدا و سیرهای از رفتار رسول الله وفا نکرد برای فهم آن بدیشان مراجعه کند و از ایشان اخذ نماید.
و چنین مقامی احتیاج باتیان معجزه آن هم به آن وضع هرج و مرج ندارد.
بنابراین امام در مقام خود فقط به سه چیز شناخته میشود!
اول – نص صریح از پیغمبر جبه اسم و صفت که اخبار شیعه به حد تواتر آن را حائز است.
دوم – داشتن علم کافی به جمیع احکام الهی که الامام عالم باحکام زمانه من الناس و آثار موجوده از آن بزرگواران دلیل کافی بر این حقیقت است.
سوّم – عصمت در رفتار و گفتار که خوشبختانه این صفت در تمام معصومین بطور بارز و آشکارا موجوده بوده بطوریکه با اینکه دشمنان آن بزرگواران که غالباً جبابره و سلاطین وقت بودند با تمام سعی کوششی که کردند تا شاید دامن عصمت یکی از آنان را آلوده نمایند تا بدین وسیله آنان را در انظار رسوا و بدنام نمایند توفیق نیافتند چنانکه داستان کنیز فرستادن هارون برای حضرت موسی بن جعفر÷از مشهورات است.
با وجود این صفات که در تمام أئمه موجود بوده دیگر احتیاجی به هیچ چیز نیست حالا اگر به حدیث معتبر و نقل صحیح کرامتی از ایشان نقل شده باشد البته مورد قبول است ولی متأسفانه معجزاتی که بدیشان نسبت دادهاند.
اولا – اکثر آن معجزات، معجزه نیست و اعمالی است که باید آنها را در عالم اوهام وخیالات پریشان تصور کرد مانند معجزهای که د خزینه الجواهر نهاوندی از حضرت امیر المؤمنین نقل شده که در شبی که رسول خدا تا نزدیک صبح فضایل خود را برای امیر المؤمنین میشمرد آخرالامر گفت یا علی توهم از فضایل خود بگو: و آن حضرت با چرخانیدن انگشتر خود رسول خدا را به یکی از بیابانها که نزدیک شهری دور دست و به قول او هفتاد ساله راه بود پرتاب کرد و تا رسول خدا رفت به شهر و فهمید این شهر علی است و خواست با علی ملاقات نماید باز امیر المؤمنین انگشتر خود را چرخانید و رسول خدا را به یک بیابان وشهر دیگر پرتاب کرده حیران و سرگردان نمود همچنین تا هفت شهر! و سرانجام او را به مدینه رسانید و رسول خدا علی را در خانه فاطمه زهرا دید در حالیکه سرش روی زانوی فاطمه و به خواب است و وقتی از حضرت زهرا حال علی را پرسید معلوم شد از سر شب تا صبح علی در خانه فاطمه در خواب بوده است: و صدها و هزارها از این قبیل موهومات که همه روزه از منبرها و معرکه درویشها و نقالها و حتی در کتابهای باصطلاح معتبر شنیده و خوانده میشود اینها معجزه نیست بلکه موهومات است و گوشدادن و منع نکردن از آن حرام و گناه عظیم است.
زیرا گذشته از افتر و کذب بر خدا و رسول و أئمه† موجب وهن اسلام و استهزاء به اساس دین و ویران نمودن بنیان شریعت حضرت خاتم النبین جاست که بر هر مسلمانی لجوگیری از آن واجب است.
ثانیاً – غالب این معجزات و کرامات به نقل یک شخص مجهولی است که اگر معلوم هم باشد در این مقام نباید بدان التفات نمود. زیرا معجزه آن است که در محضر و ملاء عام باشد تا موجب استحکام عقیده و اتمام حجت بر مردم شود، معجزهای که یک نفر ادعا رؤیت آن را نماید چون هنر نمائی در ظلمت و رجز خوانی در پستوی خانه است. که نمیتوان بدان بر احدی حجت گرفت و آن را دلیل حقانیت معجزنما شمرد.
ثالثاً – اگر حقانیت امامی بدین قبیل معجزات دانسته شود که یک نفر یا چند نفر معدودی نقل کرده باشند، هر طائفه و مذهبی برای بزرگان خوداز این قبیل معجزات تراشیدهاند بلکه معجزاتی خیلی عجیبتر از معجزات أئمه شیعه برای تحقیق این معنی زحمت زیادی لازم نیست ممکن است به کتاب تذکره الاولیای شیخ عطار و اسعاف الرغابین یافعی یا حدائق الانس جامی و امثال آنکه در دسترس همه است مراجعه کنید تا ببینید بزرگان صوفیه که پارهای از آنها دشمن أئمه معصومین هم بودهاند چگونه کرامات و معجزاتی مانند زنده کردن اموات و اطاعت حیوانات از آنها صادر شده و گویندگان به خیال خود بدان تواتر معنوی میدهند پس آنها هم میتوانند چنین ادعائی کنند!! پس این میزان صحیحی نیست زیرا با بیان این قبیل معجزات که همه آنها موهامات است نمیتوان به حقی رسید و اگرنه پس همۀ این مدعیان برحقند!
رابعاً – با قبول این معجزا خاصیت امامت که پیشوا و مقتدائی مردم در امور دینی است از آنها سلب میشود زیرا معنی امام به معنی پیشوا و کسی که در اعمال و افعال باید به او اقتدا نمود واساساً بعثت انبیاء از جنس بشر برای آن بود که مردم را به هرچه امر مینمایند خود بهترین عامل آن باشند ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا٢١﴾[الأحزاب: ۲۱] ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢﴾[الأنعام: ۱۶۲] ﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٦﴾[الأنعام: ۱۰۶] ﴿فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ﴾[هود: ۱۱۲]
اگر بنا باشد پیغمبر یا امامی که امر به دادن مال و انفاق در راه خدا میکند و پرواضح است که دادن چیزی محرومیت از آن است و خود پیغمبر هم مثلا مالی در راه خدا انفاق کند یا امیر المؤمنین نانش را با شکم روزه بسائل و محتاج دهد ولی در همان شب به طعام بهشتی مرزوق گردد و در چهل خانه مهمان شود و لابد غذا در آن خانهها میل نماید چنین عملی موجب تبعیت نیست و چنین انفاقی فضیلت ندارد زیرا کسی که در یک شب در چهل خانه یا بیشتر طعام میل نموده است اگر نان جوی در راه خدا داده هنری نکرده که مسلمانان از آن تبعیت کنند!! و اگر علی چنین بوده که همینکه دست به شمشیر میبرده ملائکه هراسان میشدند که مبادا گاو حامل زمین کشته شود و خدا برای جلوگیری از چنین پیشآمدی حملۀ عرش را به زمین فرستاد تا بازوی علی را بگیرند تا از نیروی او بکاهند و پر در زیر شمشیرش فرش کنند تا مبادا گاو حامل زمین از بین برود و زمین و اهل آن هلاک شوند وباز هم بخت بد! پر جبرئیل از ضربت شمشیر علی شکسته و مجروح شد بطوریکه نالان و بال کشان خدمت خاتم پیغمبران مشرف شد و از ضرب شصت علی و ویرانی شهرهای لوط داستانها گفت با چنین قدرت اقدام به جهاد و جانبازی فضیلتی نیست و فیالمثل مانند آن است که رستم دستان اقدام به جنگ مورچهای از مورچههای ناتوان کند یا با بمت اتم بخواهند خانه موری ویران نمایند.
اینها را هنر و فضیلت و شجاعت نمیگویند تا مردم به رفتار و کردار مباشران آن رغبت نمایند، علی آن وقت میتواند امام و مقتدای مسلمانان باشد که با شکم گرسنه بعد از سه روز روزه متوالی که فقط با آب افطار کرده و خاندان مطهرش با اشتهای زیادی و علاقمندی فوقالعاده به همان نان جوین چنانکه خدا میفرماید: ﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا٨﴾[الإنسان: ۸] ای علی حب الطعم آن را در راه خدا انفاق نمایند و وقتی میتوان به مردم گفت که از جهاد و مبارزه علی با دشمنان دین تبعیت نمائید که با احتمال تلف شدن و کشته گردیدن، علی بدان کار قیام نماید و وقتی هم که به جنگ مبادرت مینماید چندین زخم کاری بخورد چنانکه در جنگ احد بیش از شانزده زخم مهلک به بدن مبارکش رسیده بود در این صورت میتوان به مردم گفت شما هم به علی تأسی نمائید زیرا او یک نفر مسلمان و مؤمن به خدا و رسول است چنین میکند شما هم که ادعای مسلمانی و ایمن به خدا و رسول مینمائید باید از آن بزرگواران بتعیت نمائید.
و همچنین سایر اعمال و افعالی که از آن بزرگواران از فضایل و محامد انسانی نقل شده، این احمقان جاهل هنوز ندانسته که فضایل شریفه انسانی و خصایل حمیده آدمی چه چیز است؟!
اینها تصور میکنند همینکه کسی علم غیب داشت و فهمید که در هر گوشه جهان چه اعمال و حرکاتی صورت میگیرد و یا به آسمانها پرواز کرد یا همینکه شمشیر برداشت و همه جن و انس از ترس او پا به فرار گذاشتند یا ضربتی که فرود آورد چندین هزار نفر را نابود کرد یا در هر شبی در چندین خانه طعام خورد یا با چندین زن جماع کرد! این قبیل خیالات کودکانه را که مورد آرزوی هر جاهل غافلی است فضیلت میشمارند و ارتکاب آن را معجزه میپندارند! غافل از آنکه فضیلت آدمی در علم و شناختن خدا و آشنا گشتن به نظام طبیعت و تسلیم اراده و مشیت الهی شدن و مسلط بر نفس بودن و گذشت و اغماض از اهانات و از ستمهائی که از جاهلان صادر میشود و هدایت گمراهان و دستگیری بینوایان است و اینها صفاتی است که در أئمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین بوده وهمین فضایل است که ایشان را بر دیگران فضیلت داده و آنان را امام و مقتدای جمیع عالمیان کرده است و مردم مأمورند که به قدر قدرت و استطاعت بین فضایل آراسته شوند تا در بازار تجارت جهان سودی کرده سعادت دارین و فوز نشأتین را کسب نمایند وگرنه انجام آن اعمال که بیشتر زائیده اوهام و خیال است برای انسان فضیلتی نیست زیرا چه حظی دارد که شخصی بداند در فلان گوشۀ دنیا فلان فقیر چگونه جان میدهد و فلان غنی خوشگذران چگونه داد دل از شهوات میستاند و در فلان بیشه آن شیر چگونه جستن کرد و فلان آهو را درید و فلان دزد چگونه با چاقو قفل خانه فلان بدبخت را برید و یا چه سعادتی است که بتواند به دریا فرو رود و بها برها برآید و یا شمشیر برکشد و هر درمانده گمراهی را بکشد و ملیونها زن را بیوه و اطفال را یتیم نماید!!
اینها هوسهای کودکانه است و به سعادت حقیقی مربوط نیست فضیلت علی بن ابی طالب که عالیترین فضایل آن جناب است آن است که در راه خدا از بذل مال و جان و نابودی نام و نشان مضایقه نداشت فضیلت آن است که در شب لیله المبیت که یکی از هزار، احتمال جان به سلامت بردن نداشت در بستر رسول خدا خوابید واین فداکاری بزرگ تا آنجا کشید که مورد مباهات پروردگار جهان به فرشتگان گردید! اگر علی چنانکه اینان میگویند عالم به غیب بود و میدانست که آن شب خطری عارض وجود مقدسش نمیگردد این عمل برای او فضیلتی نمیشد من هم چون یقین ندارم که در فلان قضیه ضرری متوجهم میشود اقدام مرا به آن کار شجاعت نمینامند، فضیلت علی در آن بود که بعد از رسول خدا به نصّ پیغمبر و اگر نه به موجب لیاقت و اولویت از همه کس سزاوارتر به خلافت بود، این همه وسایل که برای انتقام از غاصبین خلافت داشت معهذا برای نهال تازهرس اسلام چشم بر هم نهاد و دل بر بلا و مصیبت داد و آن همه ناملایمات را که به فرمایش خود او: چون خار در دیده و استخوان در گلو بود تحمل فرمود و بر اهانتها و ملامتها و مصیبتهائی که دل کوه را آب میکرد همچون ضرب زوجه مظلومه و سقط جنین او و طناب افکندن به گردن مبارکش و کشیدن وی در ملاء عام به مسجد برای بیعت و تهدید نمودن آن حضرت به قتل و توطئه کشتن آن جناب، بر همۀ اینها شکیبائی ورزید تا دین خدا ولو توسط نا اهلان راه کمال خود را بپیماید و احکام اسلام به صورت ظاهر از جریان نیفتد و خلل و رخنه در دیوار اتحاد مسلمانان راه نیابد، این است آن فضیلت بزرگ که عقل آدم خردمند در مقابل آن مات و مبهوت میشود، نه حدیث بساط و پرواز به بالای ابرو فرورفتن در چاه بئرالعلم و جنگ قصرالذهب و بردن عمر به کوه قاف و امثال این خرافات که برای سرگرمی کودکان خوب است.اما امان از جهل و نادانی و دوستی احمقانه!!
پس میبینید که مردم در مقام امام به چه گمراهی و ضلالت بعیدی دچار شدهاند و روی همین گمراهی گمراهیهای دیگر آمده.
تا جائیکه روی همان تصورات جاهلانه کودکانه تصور کردهاند که ذکر این قبیل فضایل و نشر اینگونه مناقب باعث رضایت و موجب جلب رحمت آنها میشود و ثناخوانی و مداحی و نسبت این قبیل موهومات به آن بزرگواران به این خیال که اختیار تمام ملکوت الهی در دست ایشان است و صاحب اختیار سلطنت خدا هستند این متملقین و ثناخوانان را همچون پادشاهان خودخواه و مقتداران صاحب جاه و صله و انعام میدهند و هر چند عاصی و بزهکار وستمگر و بدکردار باشند آنان را از عقبات بزرخ و عرصات قیامت میرهانند و باب شفاعتی بدان وسعت ساختهاند که دیگر به تهدیدات خدا و تنذیرات پیغمبر کمترین اثری نمانده است و چون جسته گریخته که به قرآن مراجعه مینمایند آیات عذاب و وعید عقاب گوششان را آزار میدهد و ناچارند بدان اقرار نمایند برای گریز از آن عذابها راه چارهایکه خیلی هم آسان است به اغوای شیطان همین غرور و گزاف در باب شفاعت است، و چون میبینند که جلب رضای خدا که در مقابل بهشت فقط جان و مال میخرد و بس که ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ ﴾[التوبة: ۱۱۱] و دل کندن از جان و حتی مال به آن کیفیت که خدا خواسته است خیلی سخت است و به خیال اینها بدست آوردن دل فلان امام یا فلان امامزاده آسان است و چون با نفس خود قیاس میکنند که به یک تملق بیجا و یک بخشش ناروا خودش را گم میکند تصور کرد که امام و امازاده که به عقیده صاحب اختیار ملک خدا هستند نیز چینند اینست که آن نذورات عجیب و وقفهای بیهوده و روضهخوانیها وسینه زدنها و عزاداریهای دروغی و نامشروع را مرتکب میشود و خود و دین خدا را به استهزاء میگیرد.
علت آن این است که این گمراهان جاهل معنی امام را نفهمیدهاند و با این همه کتابها و رسالهها و گفتهها هنوز حدود امامت روشن نگشته بلکه بر جهل و گمراهی افزوده است.
معنی امام چنانکه گفتیم و شرع و عقل و وجدان هم بدان حاکم است بدو معنی حقیقی و چند معنای مجازی بیشتر نیست آن دو معنا:
اول معنای امام یعنی پیشوای سیاسی و متصدی امر حکومت مسلمین که به تمام کسانیکه متصدی امر حکومت شوند این معنی اطلاق میشود که از آن اگر صالح باشد به امام عادل اگر ناصالح باشد به امام جابر تعبیر میشود و سیره مسلمین احادیث و فریقین مملو از این اصطلاح است.
و دوم به معنای راهبر و راهنما به جانب خدا و هدایت به طریق حق و صراط مستقیم است.
چنانکه این تقسیم در فرمایش امیرالمؤمنین÷در وسایل الشیعه مندرج است که «لا غزو إلا مع إمام عادل ولا نقل إلا من إمام فاضل»
امام به معنای اول شامل تمام أئمه معصومین نمیشود جز امیر المؤمنین در حدود پنج سال و امام حسن در مدت ششماه دیگر کسی از آن بزرگواران متصدی امر حکومت و پیشوای سیاست مسلمانان نگشت.
ولی معنای دوم که گفتیم به معنای دلیل و راهنمای راه خدا و رهبری مردم به طریق حق و صراط مستقیم وهدایت مردم به راه بهشت است مصداق اولیه و عالیه آن فقط أئمه معصومین میباشند و بعد از ایشان، کسانی که بدان طریق طیّ سلوک نمایند و به نور علم قرآن وسیله دستگیری و هدایت گمراهان شوند.
و پرواضح است که شخصی که امام و راهبر قومی به طرف مقصدی است تمام همش مصروف آن است که راهروان طی طریق نمایند و هرچه زودتر و بهتر به مقصد برسند.
چنین کسی از مدح و ثناخوانی و تملق و چاپلوسی این و آن چندان خوشش نمیآید و بدان اعتنا نمینماید خصوصاً هرگاه راهروان، مقصد و راهرا گذاشته و به راههای کج و معوج افتاده تنها در مقابل آن همه اصرار و فریاد راهبر که به طریق حق آئید و راه به مقصد را درست بپیمائید به ثناگوئی چاپلوسانه و مداحی متملقانه بپردازد و با حرکات ساختگی و آداب بیگانگان مجوسی به مدح و ثنای او مشغول شده و از راهپیمائی و رسیدن به مقصد غافل گردند.
این قبیل اعمال اگر موجب خشم و غضب آن راهبر دلسوز نگردد باری باعث خوشنودی و رضایت وی نخواهی شد!
واقعاً انسان تعجب میکند از اینکه چگونه آداب مجوسیت و ارواحپرستی ملل وحشیه و مردهپرستی مصریان و توسل آنان به ارواح فراعنه و امثال این عقاید خرافی در دینی راه یافته که مأمور مبارزه با این موهومات وخرافات است و در تمام آیات کتاب آسمانی و سیره پیغمبر بزرگوار و أئمه معصومینش کوچکترین اثری از این حرفها نیست.
امامی که خدا برای هدایت و راهبری مردم برانگیخته و وظیفه مردم آن است که در مسائل دینی و دانستن احکامی که بدان دانا نیستند بوی مراجعه و از او اخذ و بدان عمل نمایند این شوربختان این وظیفه بزرگ را کنار نهاده به تملق و ثناخوانی غالیانه و خواستن حوائجی که باید از خدا خواست و امثال این حرکات که شرک یا لا اقل نزدیک به شرک است پرداخته واصلا درصدد این نیستند که آنچه این امام برای آن نصب شده به وی مراجعه و احکام و آثار باقیمانده از او را تبعیت نمایند و هرگاه کسی درصدد برآید وبه ایشان بگوید: که آقایان امام و پیغمبر که برای برآوردن حاجات و شفای مرضی و دادن اولاد وکم و زیادکردن روزی افراد و این قبیل امور برانگیخته نشدهاند! امام و پیغمبر فقط مأموریت راهبری و راهنمائی در امور دینی و یاد دادن آداب و احکام شرعند و دیگر این کارها مربوط به آنان نیست.
در چنین موقع است که میبینی از فرظ جهل غضب صورت برافروخته و رگهای گردن پرشده و با چشمانی شرربار از خشم میگوید: این توسل است و تو میگوئی توسل به أئمه طاهرین جایز نیست و دیگر هرچه تهمت و اهانت از پیر و استاد یاد گرفته باشد نثار آدمی میکند.
کسی به این بیچاره نگفته که اولا: با وجود خدای تعالی که بنده را بیهیچ واسطه میپذیرد و اصلا واسطهگرفتن در دربار وی منافی توحید است چه احتیاج به این حرفها؟
خود باریتعالی در آیات متعدده قرآن میفرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي﴾[البقرة: ۱۸۶] و میفرماید: ﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾[ق: ۱۶] و میفرماید: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا﴾[الجن: ۱۸]
و در هر شبانه روزی لا اقل ده مرتبه به نحو وجوب به ما تعلیم داده است که بگوئیم ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی فقط ترا عبادت میکنیم و فقط از تو کومک و استعانت میجوئیم پس استعانت خواستن منحصراً از خداست چنانکه عبادتکردن منحصراً برای اوست یعنی کمک از دیگری خواستن شرک است چنانکه عبادت دیگری شرک است.
آیا با همه آیات واضحات جایز است که انسان خدای حیّ قادر لایموت زنده و پاینده و سمیع و بصیر را گذاشته به سراغ کسانی رود که در هر چیز محتاج و فقیر آن دریای بیپایان فضل و رحمت او هستند و خودشان به دستور قرآن میفرمایند ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي ضَرّٗا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ﴾[يونس: ۴۹]
ثانیاً – بر فرض عدم نهی از این عمل چون این وادی، وادی هولناک و پرتگاه مخوفی است که ممکن است انسان را به هلاکت گاه شرک درآورد همان بهتر که ترک شود زیرا اگر شما در میان راههائی که به مقصد دارید چندین راه داشته باشید که معلوم و مسلم است که بیخطر است و راهی راهم داشته باشید که احتمال خطر در آن رود، اولی این نیست که آن راه را فرضاً که نزدیک هم باشد واگذارید تا از آن خطر مصون مانید؟
وضعیت توسل به أئمه و اقارب آنها به این صورتی که اکنون در بین جامعه است به هزار احتمال شرک است و بیک احتمال هم نمیتوان بدرستی آن اعتماد داشت، زیرا آنچه مسلم است خدا در دعا و طلب حاجت واسطه نخواسته است و چنانکه آیات شریفه میرساند خود حضرتش از همه نزدیکتر ببندهگان خود است و عقلا هم معلوم است که خدای حی قادر عالم السر و الخفیات را گذاشتن و سراغ کسانی رفتن که مرگ و غفلت و خواب و عدم احاطه بر مصلحت بر آنان رواست شایسته نیست.
و با تمام این مفاسد شبهه وقوع در شرک که بدترین معاصی و مهلکترین گناهان است وجود دارد، پس دیگر به این حرکات که باقی مانده آثار ادیان باطله است چه حاجت؟!
ثالثاً – در میان این همه آیات و اخبار و احادیث صحیح و ضعیف در کجا خدا، یا أئمه دین دستور دادهاند که کسی برای قضای حاجتی – شفای مریضی – گرفتن فرزندی – برآوردن مطلبی، به امام و پیغمبری توسل شود؟!، شما سرتاسر آیات خدا و سیره انبیاء و اولیا را بگردید و ببینید اثری از این اعمال در آنجا میبینید؟ آخر بتتراشی و بتپرستی پس چیست همین است که انسان به خیال موهوم برای خود وسطا و شفعاء برای برآوردن حاجات درست کند و به مدح و ثنا و تملق و نیاز نسبت به آنها بپردازد.
در مقابل این حقیقت کسانی پیدا میشوند که دست به این طرف و آن طرف انداخته یک آیۀ و روایتی پیدا کنند که بتوانند از آن برای این اعمال شرکآمیز خواد مستمسکی بدست آورند و چون در آیات قرآن متشابهاتی است که اهل باطل از آن گاهی به نفع خود سوءاستفاده میکنند مانند آیۀ شریفه ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ﴾[الزخرف: ۸۴] ﴿وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢﴾[الفجر: ۲۲] ﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القيامة: ۲۳] و امثال آنکه همیشه به فرمایش خود قرآن اهل زیغ و وسوسه آنان را برای مقاصد سوء خودبکار بردهاند و ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ﴾[آل عمران: ۷]
در اینجا هم فوراً آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾[المائدة: ۳۵] را به میان میکشند و از آن به مراد و مقصود شرک آمیز خود استناد میکنند چنانکه یکی از ارباب عمائم در روزنامه وظیفه به استناد همین آیه به جنگ ما آمده بود تفسیر این آیه را هر چند بعضی از مفسرین شیعه مانند علی بن ابراهیم قیم تفسیر به امام نمودهاند اما به این بیان: «تقربوا إلیه بالإمام أي بطاعته»یعنی مراد از وسیله اطاعت امام است که همان اطاعت احکام الهی است که امام بیان میکند و در تفسیر صافی آیه شریفۀ ﴿يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾[الإسراء: ۵۷] را چنین تفسیر کرده است «هولاء الأئمه یبتغون إلى الله القربة بالطاعة»و در کتاب عیون اخبار الرضا از پیغمبر روایتی آورده در معنای وسیله ولی آن به معنی اطاعت أئمه است نه معنی واسطه و شفیق چنانکه میفرماید: «الأئمه من ولد الحسین من أطاعهم فقد أطاع الله ومن عصاهم فقد عصى الله...»ولی امیر المؤمنین در کتاب کافی آن را به معنای اعلی درجه بهشت تفسیر فرموده در خطبه (الوسیله) که «أنها أعلى درجة في الجنة»وابن شهر آشوب گفته که امیر المؤمنین فرمود انا وسیلۀای طاعتی و بیعتی وحضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه و نهج البلاغه میفرماید: «عبادالله أن أفضل ما توسل به المتوسلون إلى الله جل ذكره الإیمان بالله وبرسله وما جأت به من عندالله والجهاد في سبیله فإنها ذروة الإسلام....»
در فرمایش خود آن بزرگواران توسل و وسیله عبارت است از ایمان به خدا و فرستادگان او و آنچه از احکام و آیاتی که از جانب خدا آمده است و جهاد راه او وهیچ جا به این معنای غلطی که گرفتهاند نیست میبینید که این آیه ابداً مربوط به مقصود ایشان نیست ولی افراد دغل و مختلس همچون اشخاص حقهباز وجاعل که در اسناد و اوراق رسمی و قیمتی دست میبرند و منظور سوء خود را در آن میگنجانند با قرآن کریم و احادیث صحیحه نیز چنین کردهاند مثلا کسانی که از راه اختلاس و جعل و تزویر میخواهند کار خود را از پیش برند اگر شما یک حواله با قبض دو هزار یالی به آنها بدهید با حقه بازی و دستبرد به جملات آن سند، کلمه دو را ده و ریال را تومان میکنند تا به جای دو هزار ریال ده هزار تومان بگیرند همچنین سند سازان قلابی را میبیند که در آیات شریفه قرآن تا هر جا که توانستهاند ضمن جملات و کلمات قرآن یک جمله یا یک کلمه به نفع و غرض سوء خود گنجانیدهاند که این آیه چنین نازل شده بود و آن کلمه چنان! و با اندک توجهی به کتاب خدا و تفاسیر عجیبهای که پارهای از دغلبازان نوشتهاند این حقیقت به طور بارز، روشن و آشکار خواهد شد.
موقعیکه مقالۀ علل انحطاط مسلمین ... در روزنامه وظیفه مورد انتقاد عدهای اقرار گرفته بود یکی از آنان که خود را از علما و نویسندگان مبرّز دینی میداند در رد و انتقاد یکی از طرفدران این مقاله به مناسبتی در خصوص توسل استناد به این آیه شریفه کرده آنگاه گستاخانه بر آن طرفدار بیچاره تاخته و هرچه فحش و ناسزا میدانست نثار آن کرده بود و بعد از استناد به آیه شرفه فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه از تفسیر در المنثور خبری آورده بود که آدم، خدا را به خمسه طیبه سوگند داد تا خدا توبهاش را پذیرفت اما در همان موقع جواب او و سایر انتقاد کنندگان را نوشته و به روز نامه وظیفه فرستادیم ولی روزنامه مزبور شاید روی مصلحتی از درج آن خودداری نمود و متأسفیم که در اینجا بدان تفصیل که در روزنامه پرداختیم نمیتوانیم بپردازیم ولی اجمالا اشارهای به ضعف منطق این آقا میکنیم.
اولا – مقصود ما از توسل غلط این اعمالی است که مردم حوائج خود از أئمه و یا امامزادی میخواهند و برای او نذر و قربانی میکنند و این چه ربطی دارد به اینکه آدم گفته است خدایا به حق خمسه طیبه مرا بیامرز!
ما نه تنها أئمه معصومین را برای قسم دادن خدا جایز و روا میدانیم بلکه حتی خدا را با شک چشم یتیمان و سوز دل بیوه زنان هم قسم میدهیم «الهی باخص صفاتك... وبعصمة أنبیائك وبنور أولیائك وبدعاء صلحائك وبمناجات فقرائتك نسئلك أللهم زیادة في العلم و....»
ثانیاً – استناد به یک خبر سنی اگر مضمونش مخالف عقیده شیعه باشد برای شیعه حجت نیست و اگر خواسته بگوید که چون سنی مخالف است این حدیث را آورده که «الفضل ما شهدت به الاعداء»
میگوئیم اولا – سنّی صحیح چنانکه بغلط توهم شده فضیلت علی و حسن و حسین را منکر نیست و ثانیاً بسیاری از اخبار شیعه و سنی درهم آمیخته و آنقدر شیعه به صورت سنی و سنی به صورت شیعه درآمده و جعل اخبار کردهاند تا آنها را علیه یکدیگر بکار برد.
این بندۀ خدا چون غریق به هر چیزی تشبث کرده از آن جمله برای اینکه جای واسطه را باز کند استناد به آیه شریفه ﴿يَٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ﴾[يوسف: ۹۷] کرده که اگر ممکن بود فرزندان یعقوب خود مستقیماً استغفار کنند چرا به پدرشان متوسل شدند؟! پس این دلیل است بر اینکه جایز بلکه لازم است که کسی دیگری را واسطه و وسیله در طلب حاجت از خدا کند برای اینکه ضعف منطق او معلوم شود.
در جواب او گفته میشود.
اولا – طلب استغفار از کسی توسل نیست چون تمام مسلمانان مأمورند که برای یکدیگر طلب مغفرت کنند و دعاهائی که در این باره وارد شده مانند استغفار برای چهل نفر مؤمن در تهجد و امثال آن و نیز روایاتی از ناحیۀ معصومین رسیده که دعای مؤمن در حق غیر خود به اجابت نزدیکتر است و روایت عبدالله بن جندب در باب دعای عرفه افضلیت این معنی را میرساند.
علاوه بر این پیغمبر مأمور است به استغفار برای خود و برای مؤمنین بنص آیه شریفه
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ﴾[محمد: ۱۹]
و آیه:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ يَسۡتَغۡفِرۡ لَكُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ لَوَّوۡاْ رُءُوسَهُمۡ﴾[المنافقون: ۵]
معنای شفاعت پیغمبر وهمچنین مؤمنین یکدیگر را همین طلب استغفار است که آیات شریفه نیز بدان ناطق است و التماس دعا کردن مسلمانان از یکدیگر که یکی از مراسم دینی است کسی آن را توسل نگفته واگر توسل باشد به آن معنائی نیست که شما مردم را دربارۀ أئمه و امامزادگان اغوا میکنید!
اساساً طلب دعا از دیگری یک عمل ممدوحی است که در شرع بدان دستور داده شده و حضرت امیر المؤمنین در روایت منقوله در جلد ۱۹ بحارص ۳۷ میفرماید: «لا تستحقروا دعوة أحد فإنه یستجاب للیهودي فیكم ولا یستجاب له بنفسه»– و حضرت صادق میفرماید: «من قدّم أربعین من المؤمنین ثم دعا استجیب له».
ثانیاً – تقاضای استغفاری که فرزندان یعقوب از پدرشان کردند از گناهانی بود که بین یعقوب و فرزندانش واقع شده بود، به این معنی که پدر خود را آزرده و او را به فراق یوسف عزیزش مبتلی کرده بودند و به او دروغ گفته بودند وهر وقت هم که یادی از یوسف میکرد او را به خرافت متهم نموده و زخم زبان میزدند چنانکه قرآن از زبان آنها میفرماید: ﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ تَذۡكُرُ يُوسُفَ حَتَّىٰ تَكُونَ حَرَضًا أَوۡ تَكُونَ مِنَ ٱلۡهَٰلِكِينَ٨٥﴾[يوسف: ۸۵] و یا اینکه ﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَٰلِكَ ٱلۡقَدِيمِ٩٥﴾[يوسف: ۹۵] و یوسف نیز چنین بود چنانکه به او گفتند ﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ٩١﴾[يوسف: ۹۱] برای این بود که او را آزرده بودند به طوریکه از شرم نتوانستند حرفی بزنند و از او طلب آمرزش کنند تا خود یوسف از باب فتوت بلا فاصله فرمود ﴿لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾[يوسف: ۹۲] پس این قبیل پیش آمدها را توسل نمیتوان نامید بلکه عذرخواهی و طلب بخشش از حقی است که از طرف مظلوم ضایع شده و آن منحصر به یوسف و یعقوب نیست از هر مظلومی که حقی ضایع شد باید از او طلب عفو و استغفار نمود.
ثالثاً – روایات وارده از أئمه معصومین مؤید همین نظری است که معروض داشتیم:
در تفسیر عیاشی از حضرت صادق در موضوع علت استغفار فرزندان یعقوب از پدرشان میفرماید:
«اخرّلهم إلى السَّحَر وقال یا رب ذنبهم فیما بیني وبینهم فاوحى الله قد غفرت لهم»جناب یعقوب دعا را تا سحر تأخیر انداخت آنگاه عرض کرد پروردگارا گناه اینها فقط فیما بین من و خودشان است (یعنی من از گناهشان گذشتم) خدا وحی فرمود که من هم ایشان را آمرزیدم.
و در علل الشرایع از حضرت صادق÷روایت شده «إنه سئل من یعقوب لما قال: بنوه ﴿يَٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ﴾قال سوف أستغفرلكم ربي فاخر الاستغفار لهم ویوسف لما قالوا﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ﴾قال﴿لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾»
البته در گناهانی که شخص حق دیگری را ضایع کرده تا او راضی نشود خدا آن گناه را نمیآمرزد چنانکه دهها روایات صحیحه در این بارهاز معصومین وارد شده. این چه ربطی به موضوع توسل آنچنانی دارد!؟ علاوه بر مضامین آیات شریفه که صریحاً انسان را از توسل به دیگری نهی فرموده است مانند ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾و ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا﴾و ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ﴾در اخبار و احادیث صحیحهای که از جانب معصومین وارد شده این معنی را میرساند که دعا باید بدون واسطه باشد در نهج البلاغه در وصیت امیر المؤمنین به حضرت امام حسین سلام الله علیها میفرماید:
«واعلم أن الذي بیده خزائن السموات والأرض قد أذن لك في الدّعا وتكفل لك الاجابة وامرك أن تسئله لیعطیك وتسترحمه لیرحمك ولم تجعل بینك وبینه من یحجبه عنك ولم یلجئك إلى من یشفع لك إلیه»که در این فقرات شریفه امیر المؤمنین÷فرزندش را وصیت میفرماید که خدائی که خزائن آسمانها و زمین در دست اوست خود اجازه دعا داده و ضامن اجابت شده و بین تو و خود حاجب و دربانی قرار نداده و ترا وادار بشفیع و میانجی که برای او بیاوری نکرده است، و حضرت امام زینالعابدین÷در دعای ابوحمزه ثمالی عرض میکند «والحمدلله الذي انادیه كلما شئت لحاجتي واخلو به حیث شئت لسرّی بغیر شفیع فقیضى لي حاجتي»در دعای با خدا احتیاج به شفیع و واسطه نیست و این پندارها به منزلۀ کفر و شرک است، و این یکی از مزایای دین اسلام است که در آن بنده احتیاج به شفیع و واسطه با خدا ندارد و خود میتواند مستقیماً از پروردگار خود تقاضا و مسئلت هر گونه حاجتی را نماید برخلاف مذاهب باطله دیگر.
ولی جای صد افسوس است که بسیاری از تعالیم ملل کهن سال قبل از اسلام مانند مصریان قدیم و ایران باستان و سومریها و پارهای از عقاید هندیان به توسط کسانیکه کردند طوعاً او کرهاً ایمان آوردند یا کسانیکه عمداً تظاهر با سلام و مسلمانی نمودند اخیراً وارد این شریعت مطهره کردند تا بدینوسیله ضربات کشندهای به حقایق سعادت بخش این دین مبین وارد آوردند و بدبختانه این پیشآمدها باعث شده که امروه غالب آداب و عادات و عقاید آنان در مسلمین دیده میشود که محیلانه گاهی به یکی دو حدیث اسلامی منضم و مؤید شده است مانند عید نوروز ... .
از آن جمله موضوع شفاعت است که در این کشورها فسادی بار آورده که لشگر چنگیز وتیمور بار نیاورد، موضوع شفاعت در قرآن مجید در هیچ موردی بعنوان اثبات نیامده و در بسیاری از آیات نفی شده مانند آیه شریفه
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤٨﴾[البقرة: ۴۸]
«و بترسید از روزى که هیچ کس چیزى [از عذاب خدا] را از کسى دفع نمىکند و نه از او شفاعتى پذیرفته، و نه به جاى وى بدلى گرفته مىشود و نه یارى خواهند شد».
﴿يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ﴾[البقرة: ۲۵۴]
«پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى»
و پارهای از آیات هم شفاعت را منوط و مشروط به اذن پروردگار نموده است اما آثار باقیمانده ادیان منسوخه و روح غرور و بهانه جوی فساق و کسانیکه از یک طرف بیم و انذار دینی در روحشان مؤثر بوده واز طرف دیگر بدنبال بهانهای میگردند که خود را از قید و بند احکام آزاد کرده و هرچه را نفس بهیمی و غریزۀ حیوانیشان مایل است انجام دهند و از آن طرف بازاری که بهشت فروشان به عناوین مختلف باز کردهاند باعث شده که موضوع شفاعت بعناوین مختلف باز کردهاند باعث شده که موضوع شفاعت بیحد و حساب صاحب اختیاران روز محشر، دیگر مجالی برای عرض وجود آن انذارات نگذاشته و هر فاسق فاجری که خود را معتقد به قیامت هم میداند از این حیث فکرش راحت بوده و به اجرای شهوات خود تا آنجا که دست دارد میپردازد، آنگاه برای خوشنودی شفیعان برشوههائی از قبیل سینهزدن و دسته درآوردن و نذور و قربانی و احیاناً گریهکردن و زیارت و امثال آن متوسل میشود تا این شفیعان را که هرچه باشد به عقیده آنها استرضای خاطر و بدستآوردن دل آنها آسانتر از راضی ساختن خداست از خود خوشنود و وسیلۀ نجات خود از جهنم بلکه عروج به عالیترین درجات بهشت را برای خود و خویشان مثل خود فراهم آورد البته شفاعت چنانکه قبلا گفتیم بیموضوع نیست و آن عبارت از استغفاری است که پیغمبر برای امت و همچنین مؤمنین برای یکدیگر میکنند و طلب آمرزش از خدا مینمایند اما این چه ربطی دارد به آن دروازه وسیع و لندهور مولد جرأت و غرور؟! یعنی آن شفاعت بیدر وبامی که معزورین بوالهوس و جنود شیاطین آن را ادعا میکنند؟!
شما تاریخ ادیان باطله مانند عقاید مصریان قدیم و بخششها و طلسمات و مردهنامهها که برای آمرزش اموات میدادند و همچنین عقاید بابلیان و سومریان را از کتابهای محققینی مانند ویل دورانت در (تاریخ مشرق زمین گهواره تمدن) و کتاب سیره تمدن (رالف لینتون) و امثال آن را مطالعه نمائید تا ببینید این عقاید غلط چندین هزار سال قبل از اسلام وجود داشته که برای رهائی و نجات از عذاب اخروی آخوندهای مذاهب باطله چگونه متاع شفاعت را رواج داده و افراد و اشخاصی را برای گرمی بازار خود و جلب توجه پادشاهان عیاش و ستمکار، فساق و فجار را به سوی خود کشانیدهاند و ادیان آلوده به خرافات هر کدام آن را به دیگری عاریه داده تا قوّت گرفته و جزو عقاید رسمی ملت جدید درآمده است.
کار رسوائی در شفاعت به آن حد رسیده که در پارهای از کتابهای معروف نوشتهاند که زنی زنا میداد و اولادهائی که از زنا میآورد آنها را از ترس رسوائی میسوزانید و کسی جز مادرش از این افعال شنیعه خبر نداشت همینکه مرد و دفن شد خاک او را قبول نمیکرد و او را به هر نقطهای میبردند چنین بود عاقبت اهل و قوم او پیش یکی از امامان آمدند و قضیه را به حضرتش عرض کردند حضرت به مادرش فرمود این زن در زندگی چه میکرد؟ مادر آن زن باطن و حقیقت امر را به آن حضرت گفت حضرت فرمود زمین این را قبول نخواهد کرد زیرا به عذاب او سایر خلقالله معذب میشوند در قبر او مقداری از تربت حسینی گذارند چنین کردند! خدا عیب آن زن را پوشانید و از او ستر نمود!!
دیدید معصیتی به آن بزرگی به چه آسانی مورد عفو قرار گرفت؟! با مقداری تربت که در دسترس همه هست!
ملای معروف دیگری در کتابهای بسیاری که در قرن بیستم برای ترویج دین مبین و آشنا کردن مردم به معارف و معالم اسلامی! مینویسد در یکی از کتابهایش داستانزنی را نوشته است که پسر خود را وادار کرده بود که با او زنا کند و آن پسر همیشه با مادر خود چنین میکرد اما بعد از مرگ او را دیدند که با روی نورانی در عالیترین درجات بهشت است! وقتی از این امر عجیب سؤال کردند، گفت در هر روزی هفت مرتبه صلوات میفرستادم!! و از این قبیل مطالب بسیار است که مشتی از آن نمونه خروار است و شما هر گاه در مجال روضه خوانیها باشید در کمتر مجلسی است که از این قبیل مفتریات که اساس دین و بنیاد اخلاق و انسانیت را ویران و نابود میکند نشنیده باشید، مثلا فلان زن فاحشه که در تمام عمر به فسق و فحشا گذرانیده بود روزی به خانه همسایهای که روضهخوانی داشت برای برداشتن آتش رفت وچون آتش گیره را در زیر دیگی برد که غذا برای اهل مجلس پخته بودند و به آن دمید تا روشن شود، دودی از آن به چشمش رفت و اشگش بیرون آمد، همین موجب آمرزش گناهان یک عمر فاحشهگی او شد!! و از این قبیل.
حالا با اینگونه تبلیغات، خود شما میتوانید تصور کنید که در محیطی که نه علم است و نه تربیت، چگونه جامعهای بوجود میآید؟ چگونه یک مشت حیوانات غرق شهوات به مال و ناموس و جان مردم میتازند وخود را به صورت وحشیترین ملل درمیآورند در حالیکه مغرور و معجبند به این که بهترین مردم روی زمین هستند؟ ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[الكهف: ۱۰۳-۱۰۴]
«بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» (آنان) کسانىاند که کوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مىپندارند که کار خوب انجام مىدهند»
این قبیل موهومات و خرافات است که ریشه محامد اخلاقی را سوازنیده و بین دین و اخلاق رابطهای باقی نگذاشته و متدین آن به بیدینش چندان فرقی ندارد بلکه میتوان گفت که پارهای از مدعیان دینداریش از پارهای از بیدینها هم مضرّتر و فاسدتر زیرا در میان طبقاتی که روح دین ضعیف شده غالب آنان از تحصیلکردههای فرهنک جدیدند، این طبقه هر چند لا ابالی و بیدین و فاسدند اما باز در میان آنها کسان بسیاری یافت میشوند که به نظم و انتظام طبیعت معترف بوده و به تشکیلات و نظام اجتماعی معتقدند ولی پارهای از متدینین خرافی هیچ چیز را شرط هیچ چیز نمیدانند و روی آن طبقه بیدین را سفید کردهاند؟!
زیرا اکثر معاصی را به غرور شفاعت مرتکب میشوند، و از کارهای اجتماعی به عناوینی تن میزنند قاچاق و امور منهمه را از جهت حلال بودن نافرمانی دولت مباشر میشوند، از دادن مالیات و انجام خدمت سربازی فرار میکنند، به برادران هموطن و مسلمان خود به اندک شبهه و بهانهای بدبین و کینهجو میشوند، و به همۀ آنان به نظر بغض و نفرت مینگرند از تهمت و دروغ به عنوان حلال بودن غیبت فاسق اجتناب نمیکنند و صدها و هزارها از این قبیل که میتوان گفت که اینان با اینگونه مسلمانی تفاوتی با هیچ مشرک و ملحدی ندارند! بلکه چون پارهای از آن مشرکین و ملحدین به مقررات و نظام طبیعت و نظام و انتظام اجتماع معتقدند بر اینان فضیلت اجتماعی دارند.
اینست آن وضع دلخراشی که موجب انحطاط مسلمین گشته و بدبختانه جاهلان غافل آن را بدین مقدس و شریعت مطهره اسلام نسبت میدهد و این کذب عظیم و بهتان مبین است.