ارمغان آسمان - در بیان عوامل و علل ارتقاء و انحطاط مسلمانان

فهرست کتاب

پایان مطلب

پایان مطلب

ما این انتقادات را که حقایق محض است از قلم یکی از رجال علمی که خود از جملۀ فقهاست در اینجا آوردیم تا خوانندگان از یک طرف مطلب را از کسی که خود از علمای شیعه است اخذ و بمضمون اهل البیت ادری بما فی البیت حق را از زبان خود ایشان بشنوند و از طرف دیگر مورد انتقاد بی‌جهت یک عده از خود راضی نشویم، هر چند وضوح مطلب و فساد این عقیده را هیچ صاحب شعوری نمی‌تواند منکر شود و ضمناً معلوم می‌شود که منشأ و سرچشمه این خرابی‌ها در کجا و از چه نوع عقایدی پیدا می‌شود و همین کیفیت است که موجب شده که امروز دولتی‌ها وبقول آقای ما مقانی دیوانیان با روحانیان همچون دو ضد مخالف، یکدیگر را دشمن داشته وهر کدام آن دیگری را موجب فساد و خرابی ملک و ملت می‌پندارد وچون قدرت بهرحال در دست دیوانیان است هر وقت مصلحت‌شان اقتضا نماید به حساب روحانیان خواهند رسید و آن‌ها را نباید جای گله باشد زیرا:

تو چون خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک‌اختری را

ناصرخسرو

از دست دیگری چه شکایت کند کسی
سیلی بدست خویش زده برفقای خویش

سعدی

اینک به بینیم واقعاً دخول در امور دیوانی و کارهای دولتی که در جامعۀ باصطلاح متدین اگر خلاف شرع شمرده نشود حد اقل خلاف تقوی و احتیاط است، و حقوق آن را به هر صورت حرام می‌دانند و باید با یکی از ملایان قائل بحره دست‌گردان کنند و اجازه اخذ و صرف آن را بگیرند، چیست!؟

باید دانست که پاره‌ای اخبار از أئمه اطهار در بین احادیث ما موجود است که دخول در کارهای دیوانی ودلتی را در زمان خود جایز نشمرده و آن را نسبت به پاره‌ای از افراد نار و ابلکه حرام می‌دانستند و شاید همین احادیث است که پاره‌ای از ملایان را به اشتباه انداخته و حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس را با حکومت مشروطه شیعه یکسان دانسته حکمی که درباره آن از ناحیۀ امامان صادر شده با هر حکومت و دولتی تطبیق می‌کنند. در صورتی که این قیاس مع الفارق و اشتباه مضر غیرقابل جبران است.

بدیهی است همکاری با چنین دولتی که کارش آن! و شعارش این! باشد اگر ظلم و حرام نباشد پس دیگر حرامی در دنیا وجود ندارد. استخدام در چنین حکومتی چه ربطی دارد به استخدام در حکومت شیعه که تقویت آن موجب استحکام و دوام آن دولت و باعث عزت و احترام این ملت است.

شما را به خدا هیچ مسلمانی که کمتر شعوری داشته باشد حاضر است بکارشکنی وخرابکاری در حکومتی بپردازدکه پایه آن روی رسمیت مذهب جعفری اثناعشری و تقویت آن باعث سربلندی این ملت مظلوم است ولی بسوز در ریشۀ جهل وغرض که انسان را از درک واقع وحقیقت تا این اندازه دور می‌کند.

و عجب در این است که در همان حکومت‌هائی که این قبیل جنایات سابق ‌الذکر وقوع می‌یافت معهذا أئمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین شیعیان خود را امر به اطاعت آنان در اجرای احکام دینی و تقویت حکومت اسلامی می‌نمودند چنانکه پاره‌ای از اخبار راجع بدین موضوع گذشت، و پاره‌ای خواهد آمد تا جائیکه حضرت سید العابدین که بیش از تمام ائمۀ معصومین صدمۀ حکومت جائر و فاسق بنی ‌امیه را چشیده بود معهذا در مکان خلوت دعای خود با باری تعالی دعا بر مأمورین دولت در سرحد و مرز دارا نمی‌نمود چنانکه در صحیفۀ سجادیه موجود است که با سوز دل، تقویت و عزت و شوکت آنان را از خداوند مسئلت کرده عرض می‌کند «أللهم صل على محمد وآله وحسن ثغور المسلمین بعزتك واشحذ أسلحتهم واحرس حوزتهم وامنع حومتهم والف جمعهم ودبر أمرهم وواتربین أمرهم وتوحد بكفایة مؤنتهم واعضدهم بالنصر واعنهم بالصبر»تا آخرین دعای مبارک اینان چه کسانی و از طرف چه دولتی بودند که این گونه مشمول دعای خیر و علاقمندانۀ حضرت سید‌السجادینند، جز دولت جبار بنی‌امیه!؟ رجوع شود به دعای بیست و هفتم صحیفۀ سجادیه.

اینک به ببینیم نظر اسلام درباره کارمندی وقبول خدمات دولت حتی در دولت‌های جبار و ستمکار و بت‌پرست چگونه است تا چه رسد به دولت مسلمان و شیعه؟

با مراجعه به قرآن کریم می‌بینیم خداوند مؤمن آل فرعون را که بنا به اخبار و روایات وارده پسر عم و از درباریان فرعونی که ادعای الوهیت می‌کرد و بنی‌اسرائیل را آنگونه شکنجه و آزار می‌نمود، بود مدح فرموده است و ابداً او را برای اینکه در دربار آن جبار ناچار شغلی داشته ملامت نمی‌فرماید.

و همچنین قبل از او حضرت یوسف که در مصر در امور حکومت فرعون صاحب شغل وحتی در واقع به پیشنهاد خودش که ﴿ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖخزانه‌دار و وزیر دارائی فرعون بوده، مورد کوچک‌ترین ملامت نگشته بلکه همواره مورد مدح پروردگار است.

و اساساً انبیای بزرگوار برای پیشرفت منظور خود و دعوت مردم به خداپرستی بسلاطین و صاحبان قدرت هر چند کافر و بت ‌پرست بودند نزدیک می‌گردیدند چنانکه در احوال حضرت دانیال و ارمیا و شمعون الصفا و غیرهمآمده است.

در کتاب تفسیر برهان و تفسیر قمی ذیل آیۀ شریفه ﴿۞وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗااز علی بن ابی طالب روایتی می‌کند که سندش با بوحمزه ثمالی می‌رسد و آن بزرگوار از حضرت ابوجعفر امام محمّد باقر÷روایت می‌کند.

«قال سالته عن تفسیر هذه الایة فقال: بعث الله رجلین إلى أهل انطاكیه فجائا هم بما لا یعرفون فغلظوا علیهما. فاخذوهما وحبسوهما في بیت الأصنام فبعث الله الثالث فدخل المدینة فقال: ارشدوني إلى باب الملك قال: فلما وقف على الباب قال: أنا رجل كنت أتعبد في فلات من الأرض وقد أحببت أن أعبدالله الملك»

که می‌فرمایند خدا دو پیغمبر فرستاد به اهل انطاکیۀ آن‌ها را گرفته و در بت‌خانه حبس کردند پس خدا سومی را فرستاد وقتی که وارد شهر شد گفت مرا به در خانۀ شاه رهبری کنید و چون بر در خانه ایستاد گفت من مرد متعبدی بودم که در بیابان‌ها بعبادت می‌پرداختم و اکنون دوست دارم که خدای شاه را بپرستم! پرواضح است که مقصود آن حضرت از خدای پادشاه، همان پروردگار عالمیان است لکن چنان نمود که می‌خواهم بت را بپرستم و شاه از سخن او چنین فهمید آنگاه می‌فرماید: «ثم ادخل على الملك فقال له الملك بالغني إنك كنت تعبد الهي فلم أزل أنت أخي»و چون آن بزرگوار داخل بت ‌خانه شد و برگشت پادشاه به او گفت که به من خبر دادند که تو خدای مرا (یعنی بت را!) می‌پرستی پس تو برای همیشه برادر منی! انبیا برای پیشرفت کلمۀ توحید و استخلاص مسلمانان تا بت‌خانه پادشاهان جبار رفته و بصورت ظاهر اظهار موافقت می‌نمایند ولی وسواس پیشه‌گان نادان همراهی و تقویت‌ دولت شیعه را حرام می‌دانند!!

و شیخ طبرسی از وهب بن منبه و در تفسیر عیاشی از حضرت امام محمّد باقر وامام جعفر صادقروایت شده که آن دو نفر از حواریون حضرت عیسی÷بودند وحضرت روح‌الله÷جناب شمعون الصفا را به یاری آن دو نفر فرستاد و متن روایت به این عبارت است.

«فدخل شمعون البلد منكراً فجعل بعاشر الملك حتى انسوابه»

این‌ها انبیای الهی‌اند که به دربار سلاطین و پادشاهان برای پیشرفت منظور خود تقرب می‌جویند و آمد و شد می‌کنند و حتی قبول خدمت آنان را می‌نمایند!

اما در اسلام شخص اول اسلام یعنی امیرالمؤمنین÷در دستگاه خلفای ثلثه دائر مدار اکثر امور بود و کمتر کاری بدون مشورت و نظر او انجام می‌گرفت چنان که مثل مشهور (معظلة لیس لها ابو الحسن)از مشیاهیر امثال آن زمان است و قبول عطایا و جوایز آنان را می‌نمود وحضرت امام حسن و امام حسیننیز از معاویه قبول عطایای او را می‌کردند محقق کرکری درخراجیه خود از شیخ طوسی به اسناد او از ابی‌العلاء از حضرت صادق÷روایت کرده که آن حضرت فرمود:

«ان الحسن والحسین كانا یقلان جوایز معاویه»

و جناب مسلمان و عمار و عثمان بن حنیف و حذیفۀ بن الیمان و صدها امثال ایشان از جانب همان خلفا قبول خدمت کرده و هر کدام در شهرستانی به فرمانداری مداین وکوفه و غیر آن می‌پرداختند.

و جماعتی از اعیان اصحاب ائمه÷مانند علی بن یقطین و عبدالله نجاشی و شیط ابوالقاسم حسین بن روح که یکی از نواب اربعه امام عصر است و محمّد بن اسمعیل و نوح بن دراج هر کدام از جنب خلفای وقت دارای منصب و مقام و شاغل خدمات دولتی بودند.

و از علما و فقها سید بزرگوار سید مرتضی و برادر ارجمندش شریف رضی و پدر بزرگوارشان همگی از جانب خلفای عباسی دارای منصب نقابت بودند که یکی از مناصب دولت آن زمان بود و صاحب بن عباد و خواجه نصیرالدین طوسی و ابن سینا وعلامه جمال ‌الدین حسن بن مطهر حلی ومرحوم شیخ علی بن عبدالعالی محقق کرکی ومرحوم شیخ بهاءالدین عاملی از جانب سلاطین وقت دارای مقام و منصب و با هر وزارت و امثال آن اشتغال داشتند و مرحوم شیخ مرتضی انصاری داخل‌شدن در عمل دولت، هرگاه امر به معروف و نهی از منکر توقف به آن داشته باشد (مانند این زمان که گر کسی مثلا رد شهربانی کارمند باشد می‌تواند از قمار و شرب خمر و امثال آن جلوگیری کند) واجب می‌دانست و مرحوم آیت‌الله نائینی در کتاب شریف تنزیه المله ترغیباتی دارد، مرحوم علامه فیض/ در محجه البیضاء ص ۸۶ و در سایر کتاب‌های معتبر چون وسایل وکافی از محمد بن اسمعیل بزیع روایت می‌کنند از حضرت رضا÷که آن حضرت فرمود:

«إن لله تعالى به أبواب الظالمین من نور الله به البرهان ومكن له في البلاد لیدفع بهم عن اولیائه ویصلح الله له به أمور المسلمین لانه ملجأ المؤمنین من الضرر وإلیه یفزع ذولاحاجة من شیعتنابهم یؤمن الله تعالى روعة المؤمن في دارالظلمة أولئك هم المؤمنون حقا أولئك امناءالله في أرضه أولئك نورالله في رعیتهم یوم القیامة ویزهر نورهم لأهل السموات كما یزهر الكواكب الزهراء لأهل الأرض أولئك من نوره نور القیامه یضی‌ء منهم القیامه خلقوا والله للجنة وخلقت الجنة لهم فهنئاً لهم ما على أحدكم ان لوشاء لنال هذا كله قال فقلت بماذا جعلني الله فداك قال یكون معهم فیسرنا بادخال السرور على المؤمنین من شیعتنا فكن منهم یا محمد»حضرت رضا به محمد بن اسمعیل می‌فرماید: خدای تعالی را در دربار ستمکاران «و ظلمه» کسانی است که بدان‌ها برهان (یعنی دین حق) را نورانی و روشنی داده و آن‌ها را در بلاد، تمکین و گسترش می‌دهد تا بوسیله ایشان شر و ستم را از دوستان خود دفع کند و بوسیلۀ آن‌ها امور مسلمین را اصلاح فرماید چنین کسانی که (در دربار ظلمه هستند) پناهگاه مؤمنین از ضرر و زیانند و حاجتمندان از شیعیان ما بدی‌شان پناه می‌برند خدا بوسیلۀ اینگونه کارمندان دولت ترس مؤمن را در دار ظلمت مبدل به ایمنی می‌کند در حقیقت مؤمنین آنهایند، این‌ها امینان خدایند در روی زمین او، اینان نور خدایند در میان زیر دستانشان.

در روز قیامت نور آن‌ها درخشندگی به اهل آسمان‌ها می‌کند چنانکه ستارۀ درخشانی بر اهل زمین درخشندگی و نورپاشی می‌کند اصلاً نور و روشنائی قیامت از این‌هاست که از ایشان روشن می‌شود به خدا سوگند که آن‌ها برای بهشت آفریده شدند و بهشت هم برای آن‌ها آفریده شده.

پس گوارای ایشان باد چه ضرر دارد برای یکی از شماها که به تمام این فیوضات و ثواب‌ها برسید؟! محمد بن اسمعیل می‌گوید به حضرت عرضه کردم خدا مرا فدای تو کند بچه جهت دارای این همه ثواب می‌شود؟ حضرت فرمود برای این که ما را شادمان و مسرور می‌کند به جهت ادخال سرور بر مؤمنینی که از شیعیان ما هستند پس ای محمد از ایشان (از کارمندان دولت) باش!! این کارمندی در ادارات دولت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس است پس چگونه خواهد بود در دولت شیعه؟! و درباره حقوق دولتی قبلا گفتیم که اکثر صحابه گرامی پیغمبر مانند سلمان و عمار و مقدار و ابوذر حتی امیرالمؤمنین و دو فرزند بزرگوارش قبول عطایا وجوایز و باصطلاح امروزه حقوق و مزایای دلتی را از خلفای جور می‌نمودند و محقق کرکی/علیه در خراجیه خود از ابوبکر حضر می‌آورده که می‌گوید:

«دخلت على ابي عبدالله وعنده ابنه اسمعیل فقال ما یمنع ابن ابي سماك این یخرج شباب الشیعه فیكعفونه ما یكفیه الناس ویعطبهم ما یعطي الناس قال لي لم تركت عطائك قال قلت مخافة عن دیني قال ما منع ابن ابي سماك أن یبعث الیك بعطاتك اما علم أن لك في بیت المال نصیب».

خلاصه حدیث شریف: حضرت می‌فرماید: چه مانع است ابن ابی سماک (ظاهراً یکی از شیعیان حضرت بوده که از طرف خلفای جور والی بوده است) را که جوانان شیعه را در کارهای دولتی در آورد تا او را کمک و کفایت کنند در کارهائی که دیگران می‌کنند وهمان حقوقی را که به دیگران می‌دهد به اینان بدهد آنگاه رو بمن کرد و فرمود تو چرا حقوق خود را واگذار کردی گفتم از ترس دینم حضرت فرمود چه مانع داشت که ابن ابی‌سماک حقوق تو را برایت بفرستد مگر نمی‌دانست که تو را در بیت‌المال بهره و نصیبی است) معلوم می‌شود نگرفتن حقوق ابوبکر حضرمی که بر دین خود می‌ترسیده از جهت مراجعه به دربار خلفا بوده وگرنه هرگاه آن حقوق اشکال شرعی داشت اولا حضرت مؤاخذه نمی‌کرد که چرا نگرفتی چنانکه صدر روایت هم این معنی را می‌رساند که حضرت می‌فرماید چرا ابن ابی‌سماک جوانان شیعه را بکار نمی‌گمارد تا همان حقوقی را که به دیگران می‌دهد به اینان بدهد ثانیاً می‌فرماید چرا حقوق ترا برایت نفرستاد اگر گرفتن آن اشکال داشت این سخن بی‌معنی بود.