ارمغان آسمان - در بیان عوامل و علل ارتقاء و انحطاط مسلمانان

فهرست کتاب

معنی غلط تقیه

معنی غلط تقیه

یکی از شبهاتی که در این مورد دستاویز تنبلان و مستمسک بزدلان است آن است که پای تقیه را به میان آورده و از وظالف شرعی و وجدانی خود خودداری می‌نمایند غافل از آنکه تقیه را در شریعت اسلام محلی مخصوص و مقامی دیگر است. فرض تقیه که از مختصات مذهب شیعه است دارای مصلحتی بزرگ و حکمتی بس عالی است و آن اینست که أئمه معصومین همواره شیعیان خود را بمماشات و مدار او کتمان مخالفت با عامه و خلفای وقت امر می‌فرمودند و راضی نبودند که شیعیان در فروع احکام که اندک اختلاقی با مسلمانان دیگر دارند و خلفای جور همین را بهانه برای ریختن خون آنان بلکه موجب تضییق و فشار بر حضرات ائمه÷می‌کردند، وسیله شوند تا بهانه بدست امرای جور و خلافی بنی‌امیه و بنی‌عباس دهند درنظر شارع اسلام وضوگرفتن از مرفق تا سر انگشتن یا بالعکس، آن قدر مهم نیست که در سر اختلاف آن خون‌ها ریخته شود وموجب تفرّق و تشتت اجتماع مسلمین گردد، و بستن دست در نماز یا بازگذاشتن آن چندان ارزش نداردکه به جهت آن دست دشمنان دین و کفار به طرف مسلمین دراز شود، به همین جهت است که در بیش از صد حدیثی که در باب تقیه در کتاب وسائل الشیعه و کافی و وافی وامثال آن وارده شده اکثر یا تمام آن در خصوص مماشات با مخالفان و بر حذرداشتن از اختلاف بین مسلمانان است و افسوس که ما نمی‌توانیم تمام آن احادیث یا برخی از آن را در اینجا برای خوانندگان بیاوریم تا بدانند نظر عالی بزرگان دین که مستند به وحی از حضرت رب العالمین استناظر بچه حکمت و مصلحتی است و مع ذالک عجب در اینست که در همان احادیث شریفه اجازه سکوت وتسلیم در برخی از احکام داده نشده است.

چنانکه در کتاب وسائل الشیعه از زراره روایت است که به حضرت صادق عرضکرم که در مسح دو موزه (در وضو) تقیه است؟ فرمود: «ثلاثة لااتقی فیهن احداً شرب المسكر ومسح الخفین ومتعة الحج»و در حدیث دیگر می‌فرماید: «والتقیة في كل شیء الا النبیذ ومسح الخفین»که معلوم می‌شود که در شرب نبیذ که سنیان آن را حلال و شیعه حرام می‌داند و مسح روی موزه و متعه حج تقیه را دستور نمی‌فرمودند در جائی که حتی سب أئمه را در مقام تقیه جایز می‌شمردند!! چنانکه روایاتی در این باره از امیر المؤمنین وارد شده که در آن بسب خود از باب تقیه اجازه فرمودند! و حضرت صادق در حدیث شریف کافی از محمّد بن مروان روایت می‌کند که حضرت صادق فرمود! (ما منع میثم/ من من التقة فوالله لقد علم أن هذا الاية نزلت في عمال واصحابه الامن اكره وقلبه مطمئن بالایمان)در حالیکه می‌دانیم میثم تمار را عبیدالله زیاد امر به سبّ علی و برائت از آن جناب نمود.

بهرصورت این امر به تقیه فقط برای حفظ وحدت مسلمین و نظر به باقی‌ماندن عزت مسلمانان است زیرا مسلمان بهرکاری از این قبیل اجازه دارد جز ذلیل و خوار‌نمودن خود.

حالا این امر به این حکمت و مصلحت را ضعیف‌الایمان‌های بهانه‌جو روپوشی برای ضعف ایمان و بهانه‌ای برای فرار از تکلیف امر به معروف و نهی از منکر قرار داده نه تنها در مقابل بدران و مستکبران به امر بزرگ و واجب مهم امر به معروف و نهی از منکر نمی‌پردازند بلکه بای خاطر عوام و در دست داشتن این گروه کالانعام نیز از گفتن حق و امر به معروف ونی از منکر خوددای می‌کنند و برخی از اینان آن وقت رگ غیرت‌شان به جوش و قلب بی‌وجدان‌شان در خروش می‌آیدکه ریش یک مرد دهاتی را کوتاه و یا صورت یک زن درمانده بی‌پناهی را باز ببیند! در صورتی که هزاران منکر که خدا در برابر او وعده صریح آتش داده نه تنها از جباران بلکه از رفقا و یاران خود می‌بیند، ولی شیطان یا جهل اورا به بهانه تقیه از انجام امر به معروف باز می‌دارد! مثلا شما در هر شهرستانی در ماه محرم و صفر هزاران منکر از کسانی که به نام عزاداری مرتکب می‌شوند از زدن طبل و سنج و پوشیدن مرد، لباس زن و شبیه‌های تهوّع‌آور و آوازه‌خوانی و دروغ بستن بر خدا و رسول و أئمه می‌بینید و امروزه تقریباً بر اکثر مردم روشن است که این اعمال مستهجن بوده و موجب سخریه و استهزاء دشمن می‌شود ولی بسیاری از این حامیان دین وحافظین شریعت سید المرسلین برای نهی و جلوگیری از آن قیام نکرده حتی در رساله‌های عملیه خود از ذکر فتوای خودداری می‌کنند و همچنین سالهاست که درویشان و قلندران و معرکه‌گیران هر کدام در گوشه‌ای بساط پهن کرده و اعمالی به بنام دین مرتکب می‌شوند که چهره عقل از شرم آب و دل مؤمن عارف از تأثر کباب می‌شود ولی از میان این همه مبلغین و معلمین که خود را ناشر احکام اسلام و مبین قوانین خیرالانام می‌دانند حتی یکی اینان را از این عمل زشت و دروغ‌های شاخدار که بر خدا و رسول می‌بندند و تعلیم شرک و کفر می‌کنند نهی نکرد و حتی لا اقل در بالای منبر نگفت تا طبقه عوام بازار آنان را گرم نکنند، چرا؟ شاید برای اینکه عوام را به دنیا آید و این دکان بر رونق خود بیفزاید!

آری تقیه که یکی از احکام گرانقدر اسلام است امروز صورتی گرفته که مشمول فرموده حسن مثنّی فرزند امام حسن مجتبی÷است که ابن عساکر در ص ۱۶۵ تاریخ خود آورده است که به یکی از روافض فرمود: (والله لئن امكننا لله منكم لنقطعن ایدیكم وارجلكم)به خدا قسم اگر خدا به ما مجال دهد و بر شما مسلط کند دست و پای شماها را قطع می‌کنیم مردی به آن جناب گفت چرا از ایشان توبه را نمی‌پذیری فرمود ما با آن‌ها از شما داناتریم اینان مردمانیند که اگر بخواهد طرف خود را تصدیق می‌کنند و اگر بخواهند تکذیب می‌کنند! و می‌پندارند که در تقیه، این رویه بر ایشان درست و رواست، وای بر تو! تقیه بابی است که مسلمان وقتی که بدان مضطر شد و از صاحب سلطنتی ترسید رخصتی است که به آن صاحب سلطنت غیر از آنچه در دل دارد آشکار کند تا بدین وسیله از ذمّه الهی دفاع نماید و باب فضل نیست و فضیلتی ندارد که هرکه هرچه خواهد آن را به تقیه نسبت دهد، بلکه فضیلت در قیام به امر خدا و گفتار حق است به خدا سوگند تقیه تا آن حد نمی‌رسد که بنده‌ای از بندگان خدا را گمراه کند) یعنی هر عمل زشتی دیدلای سبیل بگذارد تا جائیکه منکر معروف و معروف منکر گردد چنانکه امروز شده اگر نگفتن حق و لای سبیل پنهان‌کردن هر منکر جایز بود چرا أئمه معصومین و انبیای مرسلین و عبادالله صالحین همواره با ستمکاران و فاسقان و جباران زمان خود در کشمکش و نزاع بودند و محبوس و مقتول شدند؟ برای آن‌ها نیز آسان بود که این حربه را استعمال و الی الابد در ترفّه احوال و مصون از نکال باشند یکی از احادیثی که درباره علمای این امت از حضرت ختمی مرتبت جشرف صدور یافته حدیث علماء امتی کانبیاء بنی‌اسرائیل است باید دید انبیای بنی‌اسرائیل چه می‌کردند جز مجادله با جباران و مخاصمه با ستمکاران چون موسی و عیسی و حزقیل و جرجیس تا جائیکه آنان را بردارها کرده و در دیگ‌ها می‌جوشانیدند و مع ذالک از ابلاغ فرمان خدا خودداری نکردند درباره جرجیس گفته‌اند که پادشاه جباروقت، چندین مرتبه بدن شریفش را با شانه‌های آهنین گوشت برداشت و ریز ریز کرد و یحیی مظلوم داستانش مشهور است معذالک از گفتن حق خودداری نکردند پس وجه تشبیه علمای امت به انبیای بنی‌اسرائیل جز این نیست که علمای حقیقی این امت نیز در ابلاغ رسالت آسمانی اسلام به جانیان چنین‌اند، وگرنه در دستگاه خدا گزاف نیست که عزیز بی‌جهت درست کند و به ادّعای مفت به کس چیزی دهد.