ارمغان آسمان - در بیان عوامل و علل ارتقاء و انحطاط مسلمانان

فهرست کتاب

احادیثی که در نهی از تعمیر قبور وارد شده

احادیثی که در نهی از تعمیر قبور وارد شده

اینک می‌‌رویم سراغ احادیثی که از جانب پیغمبر و أئمه معصومین در باب نهی از تعمیر قبور وارد شده و آن احادیث شریفه را که کتاب خدا و سنت پیغمبر نیز مؤید آن‌هاست با این حدیث قلابی مقایسه می‌کنیم.

۱- در کتاب شریف محاسن برقی از اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین÷روایت شده که فرمود:

«من جدد قبراً أو مثل مثالا فقد خرج عن الإسلام»

کسیکه قبری را تجدید کند یعنی بعد از مندرس‌شدن از نوتعمیر نماید یا مجسمه‌ای بسازد در حقیقت از اسلام خارج شده است.

۲- و در کتاب کافی از ابن القداح روایت شده که حضرت امام جعفر صادق÷فرمود:

«قال أمیرالمؤمنین علیه السلام بعثني رسول الله صلی الله علیه وآله إلى المدینة في هدم القبور وكسر الصور فقال لا تدع صورة إلا محوتها ولاقبراً لا سویته» می‌فرماید: رسول خدا جمرا به شهرستان کسیل داشت برای خرابی گورستان‌ها و شکستن صورت‌ها و فرمود هیچ صورتی مگذار مگر اینکه آن را محو کنی و هیچ قبری را مگذار مگر اینکه آن را با زمین مساوی گردانی.

۳- و از طری ابی‌الهیاج روایت شده که امیر المؤمنین فرمود:

«أبعثك على ما أبعثني علیه رسول الله لا تری قبراً مشرفا لا سویته ولا تمثالا إلّا طمسته»

رسول خدا امیر المؤمنین را و امیر المؤمنین ابوالهیاج را مأموریت داد که هیچ قبری را که از زمین بلند شده یعنی در تعمیر آن را بالا آورده‌اند مگذار مگر اینکه آن را مساوی زمین گردانی و هیچ تمثال و مجسمه‌ای را مگذار مگر اینکه آن را از بین ببری.

۴- در کتاب تهذیب شیخ طوسی «عن علي بن جعفر قال: سألت أبالحسن موسى علیه السلام عن البناء علي القبر والجلوس علیه هل یصلح قال: لا یصلح البناء علیه ولا الجلوس ولا تجصیصه ولا تطیینه»علی بن جعفر می‌گوید از برادرم حضرت موسی بن جعفرسؤال کردم که آیا ساختمان روی قبرو نشستن بر روی آن خوب است؟ فرمود: نه ساختمان روی قبر خوب است است و نه نشستن بر روی آن نه گچ‌کاری آن و نه گل ‌مالی نمودن آن.

۵- در مجالس شیخ صدوق از حضرت صادق روایت کرده که آن حضرت از آباء بزرگوارش روایت نمود و گفت رسول خدا از گچ مالی نمودن قبر و نماز خواندن در آن نهی فرمود.

۶- در محاسن برقی از جراح مداینی از حضرت ابی عبدالله صادق÷روایت شده که فرمود:

«لا تبنوا على القبور ولا تصوروا سقوف البیوت فإن رسول الله كره ذلك»فرمود: بر قبرا بنا نکنید و سقف‌های خانه‌های را نقاشی نکنید برای اینکه رسول خدا این عمل را مکروه می‌داشت.

۷- یونس بن ظبیان از حضرت صادق روایت می‌کند که از پدر بزرگوارش روایت کرد که فرمود:

«نهی رسول الله أن یصلي على قبر أو یقعد علیه أو یبني علیه»رسول خدا نهی کرد که بر قبری نماز گذارده شود یا روی او بنشینند یا ساختمان روی آن بکنند.

۸- معاني الاخبار عن القاسم بن عبید رفعه عن النبي جنهی عن تقصیص القبور وهو التجصص.

۹- فقه الرضا – فخرج علي إلى الناس فقال... وهل تعلمون أنه صلى الله علیه وآله لعن من جعل القبور مصلى ولعن من یجعل مع الله الهاً» آیا می‌دانید که رسول خدا کسی را که قبرها را مصلی و جای نماز خواندن قرار دهد لعنت کرده است و کسی که با خدا خدائی قرار دهد نیز لعنت فرمود یعنی هر دو مشر کنند!!

۱۰- شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه از حضرت کاظم÷روایت کرده است که همینکه داخل قبرستان شدی قبرها را پامال کن تا آنکه مؤمن است بدین وسیله آرامش می‌یابد و آنکه منافق است احساس الم می‌کند عجالتاً به همین ده حدیث شریف اکتفا می‌کنیم و اگر می‌خواستیم تمام احادیثی که در این باب رسیده در اینجا بیاوریم طولانی می‌شد، و برای اینکه بدانید فرقی بین پیغمبر و أئمهو سایرین در این مورد نیست حدیث علل الشرایع را می‌آوریم که حضرت صادق از پدر بزرگوارش روایت می‌کند که «أن قبر النبي جرفع شیرا من الأرض» قبر پیغمبر فقط یک شب از زمین بالا آمده بود و خود پیغمبر می‌فرمود:

«لا تتخذوا قبري قبلة ولا مسجداً فإن الله تعالى لعن الیهود اتخذوا قبور أنبیائهم مساجدا»فرمود قبر مرا قبله قرار ندهید و سجده نکنید زیرا خدا تعالی یهود را برای اینکه قبور پیغمبران خود را مسجد کرده بودند لعنت نمود.

مضمون این حدیث در احادیث عامّه چنین آمده است.

«صحّ عن عایشه أن أم سلمه ذكرت لرسول الله صلى الله علیه وآله كنیسة رأتها بأرض الحبشه یقال لها ماریة وذكرت ما رأته فیها فقال رسول الله صلى الله علیه وآله أولئك قوم إذا مات فیهم العبد الصالح بنوا على قبره مسجداً وصوروا فیه تلك الصور أولئك شرار خلق الله»می‌نویسد: ام سلمه در حضرت رسول جیادآور شد که معبدی را در سرزمین حبشه دیده است که به آن ماریه می‌گفتند و آنچه در آن از نقش و نگارها و آیینه‌کاری‌ها دیده بود معروض داشت حضرت رسول جفرمود: اینان گروهی بودند که همینکه بنده صالح و مرد خوبی در میان ایشان می‌مرد روی قبر او مسجدی ساختمان می‌کردند و در آن این نقش و نگارها بکار می‌بردند این قبیل مردم بدترین خلق خدایند.

حالا ببینید آن یک حدیث دروغ و جعلی چون مطابق هوی وهوس کسانی بوده است که روح اموات ‌پرستی و شاه ‌پرستی در حیات‌شان نفوذ داشته‌ لذا همه قبه‌ها و بارگاه‌ها ساخته و پرداخته و مال و وقت خود را در این راه ضایع و تلف کرده‌اند تا جائیکه ربع معموره این کشور را معطّل و باطل نموده‌اند و در نتیجه یک مشت مفتخور بیکاره بار آورده و بر این ملت بدبخت تحمیل نموده‌اند واز سنت رسول و چندین حدیث که در مذمّت این عمل که یادگار فراعنه و اکاسره است، وارد شده چشم پوشیده‌اند! تو گوئی منتهی آرزوی‌شان آن است که هر روزه بارگاهی از مرده‌ای سرپا کنند و بکر او بپردازند و دین و آئین را عبارت از همین چیزها بدانند وبس! دین که در عرف عقل شرع عبارت از امر ونهی پروردگار و احکام و قوانینی است که با اجرای آن سعادت دو جهانی بندگان تأمین می‌شود در عرف این گمراهان عبارت از ذکر و فکر افراد و اشخاص و احترام و نیایش به قبور آن‌هاست و دیگر اصلا به فکر آنکه پیغمبر برای چه آمد و پروردگار عالم از بعثت او چه خواسته و چه چیزی برای چه آمد وچه چیزی از جنب پروردگار عالم آورده است نبوده‌اند بلکه تا توانسته‌اند هر کدام را بعذری معطل و موقوف و در نتیجه دین ابدی الهی را مهجور و منسوخ نموده‌اند و هیچ هم با کشان نیست!

از دین خدا فقط چیزی که در نظر این‌ها مهم است همان دایر بودن مقابر و زراری است و دیگر به چیز دیگری عنایت ندارند.

جالب توجه است که علی ‌المشهور موقعی که پادشاه کشور حجاز در ایران بود عده‌ای از متظاهرین بدیانت وغمخواران امت! از او درخواست نموده بودند که قبور أئمه بقیع تعمیر شود می‌گویند او چنین گفته بود:

بنص هشت آیه قرآن حجاب بر زن مسلمان واجب است شما‌ها این حکم محکمی را که مستند به آیات محکمۀ قرآن است منسوخ نموده و زنان خود را با این وضع رسوا در کوچه‌ها و خیابان‌ها سرداده‌اید و هیچ برگتان برنمی‌خورد ولی در تعمیر قبور اموات که اگر از طرف شرع نهیی داده نشده باشد (و حال آنکه چنانکه دیدیم وارد شده) لا اقل دستوری در این باره نداریم شما آن قدر اصرار و ابرام دارید! خدا عقل و غیرتتان بدهد!!

یکی از هنرنمائی‌های آقایان اینست که موقعی که از این مقوله سخن به میان می‌آید می‌گویند کسروی و فلان و فلان هم چنین می‌گفتند و آقایان جواب آن‌ها را دادند بروید کتاب آقای فلان را بردارید و ببینید؟ در جواب این آقایان باید گفت اولا مگر هر حرفی را که کسروی گفت باطل است. هر چند از روی غرض باشد.

شکی نیست که آن مرد ادعایی داشت و روی این نظر مقداری حرف حق و باطل بهم آمیخت اما این دلل بطلان تمام حرف‌های او نمی‌شود دروغ‌ بودن آن حدیث که مورد استناد گند سازان است چیزی نیست که بتوان کتمان کرد و اینکه قبه و بارگاه ساختن یادگار فراعنه و اکاسره است هم چیزی نیست که در آن تردید توان نمود!؟ آن همه احادیث هم که از ناحیه پیغمبر و أئمه معصومیندر مذمت این عمل وارد شده نمی‌توان از کتب احادیث برداشت و ما چند حدیث از آن را آوردیم سیره مسلمین صدر اول هم معلوم است که این قبیل کارها را صلا مشروع نمی‌دانسته‌اند حالا فلان آقا برداشته کتابی از رطب و یا بس بهم ‌بافته چه می‌تواند بگوید؟! در مقابل کتاب خدا و سنت رسول و احادیث شریفه معصومین هرکه هرچه بگوید چرند است هر چند عمامه‌اش به قدر گنبد مسجد اعظم و ادعایش اتصال بلاهوت باشد و هنرش فلسفه و عرفان بافی باشد وکتابش را سراپا پر از دشنام کند.

در مقالاتی که ما در روزنامه وظیفه انتشار دادیم یادآور شدیم که با اینکه اساس ادیان حقه و بعثت انبیای الهی برای برکندن ریشه شرک و بت‌پرستی و جانشین ‌نمودن روح توحید و یکتاپرستی بوده معذالک چون نوع انسانی مدت‌ها در ظلمات جهل بت‌پرستی ارواح و اشخاص گذرانیده هنوز آماده برای درک تعالیم انبیا و اخذ معارف حقه نبوده و در هر مذهبی کم و بیش آثاری از آن عقاید زشت باقی مانده است! چنانکه در مذهب یهود و نصاری که اساس دین‌شان بر حق بود لکن در نتیجه انس به همان خرافات دوران ظلمت و وحشیت نتوانسته‌اند آراء و عقاید موهوم و زشت و باطله را ترک گویند وباز هم می‌بینیم که به خدائی افراد معین و پرستش آن‌ها روزگار می‌گذرانند.

دین مقدس اسلام که بدین توحید ویکتاپرستی مشهور وکتاب آسمانی آن حافظ و ملقّن این عقیده است و آیات صریحه‌ شریفه‌اش جداً با هر گونه کرنش باشخاص، مخالف و هر ستایشی را شایسته ذات احدیت می‌شمارد که ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨هرگز اجازه نمی‌دهد که از مخلوقات وی هر کس که بوده باشد جنبه ربوبیت گرفته و تقدیس و تسبیح شود.

پیشوایان دین مبین اسلام از پیغمبر اکرم گرفته تا أئمه معصومین و صحابه بزرگوار همواره مراقب و مواظب بودند که کوچک‌ترین حرکتی که از آن اثر غلو نمایان باشد از مسلمانان سرنزند تا جائیکه رسول خدا از بلندشدن اشخاص در جلوی پای خود ممانعت می‌فرمود واز غایت تواضع به الاغ بی‌پالان سوار گشته بز را بدست مبارک می‌دوشید و در بیابان سفر برای پختن غذا دامن به کمر زده هیزم جمع می‌کرد واز احدی کوچک‌ترین تملق را نمی‌پذیرفت و اجازه نمی‌داد کسی آن جناب را بالقاب و عناوین اشرافی خطاب کرده و بستاید و از شرح بسیاری از فضایل امیر المؤمنین÷خودداری می‌فرمود تا مبادا مردم نادان درباره آن حضرت غلو نمایند ونسبتی ناروا دهند.

معذالک مردمی که دماغ‌شان آکنده به بت‌پرستی و روح‌شان از پرستش اشخاص و ارواح سیرابت شده بود نتوانستند حقیقت تعالیم اسلام را درک کنند که در عالم وجود و جهان غیب و شهود جز یک خدای معبود نیست و هیچ قدرت و نیرو و مشیتی جز ذات واجب الوجود مؤثر در آفرینش و هستی یافت نمی‌شود و اما افسوس که به آن همه تأکیدات متأسفانه روح بت‌پرستی شان نمرد از رسول خدا جبارها شنیده می‌شد که می‌فرمود:

«إنما أنا بشر إذا أمرتكم بشيء من دینكم فخذوا به وإذا أمرتكم بشيء من رأیي فأنا بشر»من نیز بشرم هرگاه شما را به چیزی امر کردم که از دستورات دین شما استآن را از من فرا بگیرید ولی هرگاه چیزی را از روی سلیقه و رأی خودم گفتم بدانید که من یک نفر بشرم و نیز از آن حضرت به صحت پیوسته است که می‌فرمود «أنتم أعلم بدنیاكم مني»و این را زمانی فرمود که دید نخلی را هرس می‌کنند فرمود چرا چنین می‌کنید آن‌ها گمان کردند که حضرت نهیشان می‌نماید لذا از هرس آن خودداری کردند اتفاقا نخل خوب نشد و بار نیاورد چون حضرت چنین دید بدان کلمات مبارک تنبیه ‌شان داد، و أئمه معصومین نیز مقامی برای خود جز بیان حلال و حرام ادعا نکرده و درکتاب بصائرالدرجات محمّد بن الحسن الصفار از هشام بن سالم روایت شده از محمّد بن مسلم که گفت بعد از قتل ابن ابی‌الخطاب بر حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه وارد شدم و از احادیثی که قبل از این حادثه حضرت روایت می‌کرد یادآور گشتم حضرت فرمود «بحسبك یا أبا محمد أن تقول فینا یعملون الحلال والحرام في یسیر من القرآن»همین اندازه ترا کافی است که دباره ما قائل شوی که اینان کسانیند که حلال و حرام را در مقدار اندکی از قرآن تعلیم می‌دهند.

و در تفسیر (البرهان) سید هاشم بحرانی از ایوب بن الحرّ از حضرت صادق روایت می‌کند که به آن حضرت گفتیم امامان پاره‌ای داناتر از پارۀ دیگرند فرمود: «نعم وعلمهم بالحلال والحرام وتفسیر القرآن واحد».

أئمه معصومین از نسبت ‌دانستن غیب که پاره‌ای ازغلات لعنهم الله بوجود مقدس‌شان نسبت می‌دادند کمال استیحاش را داشتند چنانکه در کتاب بحار از اختصاص از حضرت صادق÷روایت شده که فرمود: «لقد كان بیني وبینه إلى أم هذه لحظة القلم فأتتني هذه فلو كنت أعلم الغیب ما كانت تأتیني ولقد قاسمت مع عبدالله بن الحسن حائطا بیتني وبینه فأصابه السهل والشب وأصابني الجبل».

در این حدیث از پیش ‌آمدهائی که خود حضرت در باطن به آن راضی نبوده و درصدد تغییر آن بوده لکن چون قدرت بر تغییر و علم به غیب نداشته بیان می‌نماید که از جمله باغی بوده که بین او عبدالله بن حسن بوده و حضرت دوست می‌داشت که قسمت آبادتر نصیب وی شود ولی بدبختانه قسمت سنگستان نصیب وی می‌گردد!! ندانستن غیب نه تنها از مقام امامت أئمه نمی‌کاهد بلکه حتی رسول خدا که مؤید تاییدات الهیه و مهبط وحی الهی است دانستن آن را از خود نفی می‌کند به موجب آیه شریفه سوره الاعراف می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ[الأعراف: ۱۸۸]

«و اگر غیب مى‏دانستم، خیر بسیار [براى خود] فراهم مى‏آوردم و هیچ ناخوشى‏اى به من نمى‏رسید. من [کسى‏] نیستم جز بیم دهنده و مژده‏آورى براى گروهى که ایمان دارند»

نه تنها آن بزرگواران علم غیب نمی‌دانستند بلکه بسیاری از عوارض بشری که عارض هر فرد عادی می‌شد بر ایشان نیز عارض می‌گردید چنانکه حضرت رضا در خبر منقوله در جلد هفتم بحار و عیون اخبار الرضا از هروی روایت است که می‌گوید خدمت حضرت رضا÷عرض کردم که یا بن رسول الله در کوفه گروهی هستند که می‌پندارند که به رسول خدا جسهو و اشتباهی در نمازش واقع نمی‌شد حضرت فرمود: «كذبوا لعنهم الله أن الذي لا یسهوا هو الله»خدا ایشان را لعنت کند دروغ گفته‌اند آن کسی که سهو نمی‌کند فقط خدای تعالی است که جز او خدائی نیست.

و فضیل روایت می‌کند که به حضرت صادق موضوع سهو را یاد آور شدم حضرت فرمود: «وینفلت من ذالك أحد؟ ربما اقعدت الخادم خلفي یحفظ علیّ صلواتي»مگر ممکن است کسی سهو نکند؟ بسا می‌شود که من خادم خود را پشت سرم و امیدوارم که حساب رکعات نماز مرا محفوظ دارد! و امیر المؤمنین در نامه‌ای که به منذر بن جارود نوشته در نهج البلاغه می‌فرماید: «فان صلاح ابیك غرّني منك وظننت أنك تتبع هدیه وتسلك بسبیله»و چنانکه در مقمه تفسیر البرهان در باب عاشر می‌نویسد کسانیکه بعضی از آیات را به أئمه تفسیر می‌کردند مفضل بن عمر این معنی را خدمت حضرت صادق عرض نمود آن بزرگوار فرمود:

«من مكان یدین بهذه الصفة التي سئلتني عنها فهو عندي مشرك بالله»کسیکه چنین عقیده‌ای که تو از آن رپسش نمودی دارد چنین کس در نزد من مشرک به خداست؟

و با وصایای مؤکدی که امیر المؤمنین و أئمه معصومین درباره برحذر بودن از غلو دباره خودشان فرمودند: مانند «هلك في إثنان محب غال ومبغض قال»که بعبارت مختلف از آن حضرت روایت شده و در تحف‌العقول نیز ضمن وصایای امیر المؤمنین است که «إیاكم والغلو فینا قولوا أنا عباد مربوبون وقولوا في فضلنا ما شئتم من أحبنا فلیعمل بعملنا ویستعن بالورع»و مکرر سفاش می‌کردند که با این عقاید سخیفه موجب روشنی چشم دشمن و رسوائی خودتان ردر روز قیامت نشوید:

«ولا تفضحوا أنفسكم عند عدوكم یوم القیامه».

اما افسوس که هم چنانکه ما در بحث جهاد یادآور شدیم دشمنان زیرک و دوستان احمق احادیث زیادی درباره أئمه معصومین جعل نمودند که آنان عالم بغیبند مرده زنده می‌کنند و مرضی را شفا می‌دهند و روزی مردم را تقسیم می‌کنند و هیچ ملکی بدون اذن ایشان از جای خود حرکت نمی‌کند و در موقع ضربت زدن به مرکب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل از اسمان نازل می‌شوند که مبادا ضربت امیر المؤمنین گاو و ماهی حامل زمین را از بین ببرد و در گهواره اژدها می‌درند و در قنداقه به آسمان می‌پرند و قبل از نزول قرآن وبعثت پیغمبر آخرالزمان علی در گهواره قرآن خواند! و از این قبیل که در نزد عقل و شرع مردود است، وضع نموده‌اند و بارها أئمه معصومین آنان را لعن کرده‌اند او اظهار برائت و بیزاری از آن‌ها نموده‌اند چنانکه در خصال از حضرت رضا÷وارد شد که فرمود: «إنما وضع الاخبار عنا في الجبر والتشبیه الغلاة الذین صغروا أعظمة الله فمن أحبهم فقدا بغضنا ومن أبغضهم فقد أحبنا»

و نیز در جلد هفتم بحار و در کتاب شریف عیون اخبارالرضا از ابراهیم بن ابی‌محمود روایت شده که به حضرت رضا÷عرض کردم که در نزد ما اخباری در فضایل امیر المؤمنین و فضایل شما اهل بیت است که آن روایات مخالف چیزهائی است که در نزد شماست و مانند آن را از شما ندیده و نمی‌شناسیم آیا بدان معتقد شویم حضرت فرمود (یا بن أبي محمود لقد أخبرني أبي عن أبیه عن جده) تا آنکه فرمود:

«یا بن أبي محمود أن مخالفینا وصغوا أخباراً في فضائلنا وجعلوها على ثلثة اقسام أحدها الغلو فینا وثانیها التقصیر في أمرنا وثالثها التصریح بمثالب أعدائنا»می‌فرماید مخالفین ما اخباری در فضائل‌ ما وضع و جعل کردند و آن را بر سه قسمت نمودند یک قسمت غول است دربارۀ ما (مانند احادیثی که به آنان جنبه ربوبیت و علم به غیب و احیای اموات و امثال آن را می‌دهد) و دومی تقصیر در امر ماست (مانند احادیثی که دربارۀ تضییع احکام نسبت به آن بزرگواران داده‌اند) و سومی تصریح د مذمت و بدگوئی درباره دشمنان ماست (چنانکه درباره دشمنان اهل بیت چیزهائی می‌گویند که با هیچ منطقی سازگار نیست.