آخرین وصیت حضرت ختمی مرتبت راجع به حکومت است
و در آن عالیترین دستور اجتماعی و حکومت است.
در کتاب قرب الاسناد از حنان روایت شده که میگوید: «سمعت أبا عبدالله÷یقول نعی النبی جنفسه وهو صحیح لیس به وجع قال: نزل به الروح الأمین فنادی الصلوة جامعة ونادی المهاجرین والأنصار بالسلاح قال: فاجتمع الناس فصعد المنبر فحمدالله واثنى علیه ثم قال: أذكروا الله الوالي من بعدي على أمتي أن لا ترحم على جماعة المسلمین فاجل كبیرهم ورحم صغیرهم ووقر عالمهم ولم یضربهم فیذلهم ولم یصغرهم فیكفرهم ولم یغلق بابه دونهم فیأكل قویهم ضعیفهم ولم یجمرهم في ثغورهم فیقطع نسل أمتي ثم قال: أللهم بلغت ونصحت فاشهد فقال: أبو عبدالله÷هذا آخر كلام تكلم به النبی جعلى المنبر».
حنان میگوید از حضرت امام جعفرصادق÷شنیدم که میفرماید پیغمبر خدا جدر حالیکه صحیح بود و بدون اینکه دردی داشته باشد خود، خبر مرگ خود را داد وفرمود روح الامین نازل شد پس ندا به نماز جماعت داده شد و مهاجرین و انصار با اسلحه حاضر شدند پس چون مردم اجتماع کردهاند پیغمبر خدا بر بالای منبر شد وخدا را حمد کرده و ثنا گفت و آنگاه فرمود به زمامدار امت من بعد از من خدا را یادآور شوید که بر جماعت مسلمین ترحم کند، بزرگشان را بزرگ شمارد و کوچکشان را مود رحم و نوازش قرار دهد، دانشمند آنها را توقیر و احترام کند وبدیشان صدمهای نزند تا ذلیلشان کند وکوچکشان نشمارد تا کارشان به کفر انجامد و در خانۀ خود را بر وی آنها نبندد تا قوی آنها ضعیفشان را بخورد و در سرحدات و مرزهای کشور آنها را چندان و اندارد تا از دوری از عیال و خانواده نسل امت من قطع شود آنگاه فرمود خدا یا تبلیغ رسالت کردم و حق نصیحت به جای آوردم پس گواه باش.
سپس حضرت صادق فرمود این آخرین کلامی بود که پیغمبر بدان بر منبر تکلم است!.
آری این آخرین وصیت پیغمبر است راجع به حکومت حال باید دید در میان امت او موضوع حکومت به چه صورتی درآمده یعنی آخرین وصیت او مهمترین موضوعی بوده که در نظر آن جناب اهمیت داشته است.
ولی امت بدبخت روی جهل و غفلت چه بروز خود آورده است!!
و در نتیجه چنین حکومتی آن میشود که هر فاسق و فاجرهناک و سفاکی بر اموال و اعراض و نوامیس مسلمین مسلط میشود اما چون به مقتضای الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم چنین حکومتی بقائی ندارد اینست که با اینکه خلافت بنیعباس بیش از پانصد سال دوام یافت اما از آنجائیکه مسلمانان طبق دستور اسلام مراقب اعمال حاکم و مطالب و خواستار احکام قرآن نبودند به آن صورت مفتضح از بین رفت. و اما در شیعه چون این طائفه مظلوم از همان اوان ظهور خود همواره مبغوض منفور بود هرگز روی حکومت در خود ندید تا به آداب و سنن آن آشنا باشد و همیشه قاچاق و مورد تعقیب بود از این جهت عزلت و کنارهگیری بر وجودش استیلا یافت و چون مخالف خود را در انواع ظلم و بیداد بلکه کفر و الحاددیه این بود که معتقد شد که برای حکومت فقط باید خدا از رجال آسمانی و معصومین دارای معجزات و مؤید بجنود و سماوات برگزیند و آنقدر در تحت تأثیر این پندار قرار گرفت که اصلاً اقدام به امر حکومت و تشکیل سازمان سلطنت شرعی را بر خود حرام شمرد و تصور کرد که حکومت و فرمانروائی جز بر امام معصوم بر دیگران حرام و نارواست و آن را در گرو ظهور امام موعود گذاشت که بر طبق بسیاری از اخبار وارده ظهورش مقارن قیام الساعه یعنی نزدیک قیامت خواهد بود ودر واقع معلوم نیست چند هزار سال یا چند ملیون سال دیگر چنین سعادتی نصیب بشر شود!؟ با این که احکام دین مبین و قوانین شریعت حضرت خاتمالبین جاکثراً مربوط و موقوف بوجود حاکم است چون نظام و انتظام و جهاد وجمعه وحج و اجرای حدود و دیات و حفظ ثغور و سرحدات و بسط و نشر معالم دین و تعطیل آنها حتی یک آن هم موجب خسران و زیان این جهان و آن جهان عموم مسلمانان خواهد بود چنانکه آثار نکتب بارش در این جهان فعلا مشهود عالمیان است اما امان از جهل آمیخته بتعصب که پردۀ زمختی بین انسان و حقیقت است و با این موهومات در واقع دین اسلام را متروک و موقوف بلکه مهجور و منسوخ معرفی میکند و خدا میداند این تهمت و بهتان بر دین خاتم پیغمبران خیلی بدتر از ستم یزید و بلکه برابر قتل جمیع انبیا و پیغمبران است زیرا خاصیت برکات وجود انبیا در دین اسلام نتیجه و خلاصه میشود و وقتی که آن را از موقعیت عمل انداختیم در واقع تمام انبیاء را کشته و آثار آنان را نابود کردهایم.
علامه نائینی/ علیه در کتاب تنزیه المله میفرماید یکی از کارهای رسوای متدین جاهل آن بود که در بدو مشروطیت کتابچهای از آیات واخبار تنظیم و به نجف اشرف برای علمای طراز اول و مؤیدین مشروطیت فرستادند به این عبارت است که: (رعیت را به مداخله در امر امامت و سلطنت ولی عصر ارواحنافداه چه کار است)؟!
کار وسواس و رسوائی در موضوع عدم دخالت در امر حکومت که یک فریضۀ دینی است به آنجا کشیده که دخول در ادارات دولتی و قبول کارهای دیوانی را حرام و آن را رکون بظلمه میدانند! و از این نظر باعث شدهاند که اکثر کسانی که روح دینی و تقوای سیاسی دارند به امور دولتی که هرچه باشد مرکز قدرت ومحل رتق و فتق امور ملت است در نیایند و بالنتیجه همواره دستگاه قدرت و معادن نیرو و سلطنت بدست کسانی باشد که پیه حرامخوردن و فعل حرامکردن را بر جان خود بمالند و بالاخره فسقه و فجره و اراذل پیش افتند تا جائیکه امروز در کشوری مانند ایران که یگانه کشوریست که مذهب رسمی آن مذهب شیعه جعفری اثنی عشری است و پادشاه آن دارای این مذهب و بدان مفتخر است، در اکثر ادارات دولتی و پشت میزهای وزارت و سفارت آن کسانی صاحب منصب و مقام و دارای قدرت و احترامند که اکثراً با دین و آئینکاری ندارند بلکه غالباً از مذهب اسلام خارج میباشند! و پستهای حساس دولتی بیشتر بدست کمونیستها و بهائیان و شیخیه و صوفیه وبالاخره کسانیست که کمترین علاقهای به مذهب حقه ندارند و از هیچ جرم و جنایتی که از پیششان برود روگردان نیستند واین چیزی است که هیچکس نمیتواند آن را منکر شود وگناه آن در حقیقت بگردن وسواسان بهانهتراشی است که این امت را به این روز مبتلی ساختهاند آری این وضع اسلام و مسلمین است و با این کیفیت هیچکس درصدد تغییر آن نیست و مثل اینکه از خرابی آن متألم نمیشود و خود را مسؤل آن نمیداند و معهذا انتظار دارد که خود به خود اوضاع بهبودی یا بدو حال اینکه پروردگار عالم میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ﴾[الرعد: ۱۱]
«خداوند آنچه را که قومى در خود دارند دگرگون نمىسازد تا وقتى که آنچه را در ضمیر خود دارند، دگرگون سازند».