ارمغان آسمان - در بیان عوامل و علل ارتقاء و انحطاط مسلمانان

فهرست کتاب

این معما را چگونه حل می‌کنید؟

این معما را چگونه حل می‌کنید؟

در مقدمه جلد دوم آئین جاویدان این قضیه مطرح شده است که بتصدیق تمام مورخین ومطلعین جهان، اسلام در نقطه‌ای ظاهر شد که محروم‌ترین بقاع ارض و مردم آن نیز بدبخت‌ترین مردم روی زمین بودند اما همین مردم از همین نقطه به برکت دین مبین اسلام دارای چنان خصایل و ملکاتی گشتند که تاکنون تاریخ دنیا نظیر آن‌ها درایمان و عدالت و شجاعت و جهانگیری و علم و تمدن به یاد ندارد! و جای بسی تأسف و تعجب است است که اخلاف این اسلاف یعنی مسلمانان کنونی اگر در بدترین و منحط‌ترین وضع سیاسی و اجتماعی نباشند لا اقل ملتی عقب‌مانده و ذلیل و بالاخره نامشابه به گذشتگان نامدار خود هستند!

علت این عقب‌ماندگی و انحطاط چیست؟ آن‌هائی که مقتضیات زمان و محیط و پاره‌ای از خصائل را در ارتقاء و انحطاط مسلمین دخیل و عامل می‌دانند اگر اشتباه نکرده باشند خیلی هم ادعایشان درست نیست زیرا با اینکه در اثر توسعۀ دامنۀ اسلام و بسط و گسترش آن در شرق و غرب عالم و دخول افواج بی‌حد و حصری از ملل گوناگون جهان بدین خدا و اختلاط آن‌ها با یکدیگر که تفرق و تحزب آنان به جهاتی تا حدی طبیعی به نظر می‌رسد و با آن کیفیت البته تشتت و پراکندگی لامۀ لاینفک آن است معهذا می‌بینیم که تا بیش از هفت قرن بعد از پیدایش اسلام باز هم تا ظهور فتنه مغول که می‌توان گفت یک بلای آسمانی بود دولت اسلامی یکه ‌تاز عرصۀ تمدن و علم و دانش، و پرچم اسلام در رفیع‌ترین مقام معنوی خود در اهتزاز بود و اگر اخیراً دچار نکتب و عقب ‌نشینی و انحطاط گشت در اثر این نبود که یک دینی بهتر و رژیمی عالی‌تر پیدا شده باشد که آن را مقهور و مضمحل نماید! بلکه آنچه واقع است اینست که ملت اسلام تا فاصلۀ زیادی از مبانی و آداب دینی و تعالیم حیات ‌بخش آن دور شده بود و احکام آسمانی و قوانین جاودانی آن معطل و متروک مانده بود یعنی همان دستورات و شرایعی که برای جلوگیری از این قبیل مصائب وضع شده بود موقوف الاجرا مانده بود فلذا روی سنت الهیه آن نکبت و ذلت متوجه مسلمین گردید مثلا هرگاه فرمان ابدی الهی ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ[الأنفال: ۶۰] موقوف و متروک نمانده بود و مسلمانان دچار امراض خانمانسوز جاه ‌طلبی و نفاق و تفرق و تصوف نگردیده بودند چگونه ممکن بود مشتی مغول خونخوار و وحشی از آن طرف دنیا چون مور و ملخ گرسنه به کشورهای اسلامی روی آورند و از رخنه‌های نفاق و افتراق وارد حصن متین وحریم محترم اسلام گردند و مرتکب آن چنان جنایاتی شوند که تصور آن موی را بر اندام راست می‌کند؟ پس آنچه درانحطاط و ذلت مسلمین دخیل عامل بود و علل انحطاط آنان شمرده می‌شود ترک پاره‌ای از احکام حیات بخش و سعادت فزای اسلام بود نه مقتضای محیط و زمان و نقص قانون و خصائل عربی! چنانکه دکتر گوستاولوبون و امثال آن گفته‌اند!!

این بنده نگارنده در ضمن مطالعات و تتبعات خود در جریان طی مراحل عمر که انسان هر روزی به مقتضای آن دارای نظر و عقیده‌ای است اخیراً جداً معتقد شده‌ام که اکثریت مدعیان مسلمانی فرسنگ‌ها نه تنها از حقایق اسلام بلکه از حقایق زندگی دور شده‌اند و بدبختانه گرفتار اوهام وخرافاتی گشته‌اند که اثر و یادگار دوران جاهلیت و مذاهب باطلۀ قبل از اسلام بوده و یا در نتیجۀ القای شیاطینی که نکبت‌ و ذلت ایشان را طالب بوده‌اند پیدا شده که امروز مبارزه با آن کمتر از مبارزه مسلمین صدر اول با بت‌پرستی جاهلیت نبوده بلکه به درجات از آن سخت‌تر است! و اگر خدای عالم نظر رحمتی بر این گم‌گشتگان وادی ضلالت و دور افتادگان از سرچشمۀ حقیقت داشته باشد عده‌ای دانشوران حق‌پرست و روشن‌دل و با ایمان از میان ایشان برمی‌انگیزد که با چراغ علم نیروی برهان اینان را به شاهراه دین مبینی که بدان منسوبند ولی بدبختانه دیرزمانی است که آن را از دست داده‌اند هدایت کنند تا شاید در مدتی دراز با مبارزه‌ای پی‌گیر و دامنه‌دار بتوان آنان را بعزت آباد ایمان و مأمن شرف و اعتلا و گذشتۀ‌شان عودت داد و آب‌رفته را به جوی بازآورد وگرنه با این کیفیت و وضعی که اکنون این ملت دست‌ در گریبان است هزار یک احتمال برگشت بعین‌الحیات رزین الهی داده نمی‌شود بلکه آنچه تقریباً مسلم بنظر می‌رسد اینست که منسوبین به اسلام اکنون در پرتگاه هولناکی قرار دادند که عنقریب تاروپود و جودشان از کارگاه هستی محو خواهد شد و این از سنت خدائی بعید نیست زیرا غالباً اممی که متنعم بنعمت وجود انبیاء و دین حق کشته‌اند وکفران ورزیده‌اند بیشتر در معرض ابتلا و عذاب‌های الهی قرار گرفته‌اند بطوریکه جزو افسانه‌ها و اساطیر تاریخ قرار گرفته داستانی برای آیندگان گشته‌اند چنانکه در آیات شریفه می‌فرماید:

﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِيثَۚ فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ[المؤمنون: ۴۴]

«و آن‌ها را مایه عبرت [و زبانزد مردم‏] گردانیدیم. دور باد [از رحمت خدا] مردمى که ایمان نمى‏آورند»

﴿وَظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِيثَ وَمَزَّقۡنَٰهُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍۚ[سبأ: ۱۹]

«و ما آنان را داستان‌هایى (براى عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیت‌شان را متلاشى ساختیم در این ماجرا، نشانه‏هاى عبرتى براى هر صابر شکرگزار است».

البته حقایق ثابتۀ عالم وجود که ادیان حقه الهیه متضمن آنند هرگز نیست و نابود نمی‌شود و نعمت هدایت وکلید سعادت را بدست هر کسی که فقط نام مسلمانی برخود نهد نمی‌دهند و خدا هم چنین تعهد و التزامی نسپرده است که مدعیان مسلمانی را بدون عمل به مقتضای اسلام عزیز بی‌جهت نماید! و تجربه چندین قرن هم این حقیقت را با فصیح‌ترین بیان آشکارا می‌دارد که هر کس دارای خصال و صفات مسلمانی شد هر چند بودائی یامسیحی یا یهودی باشد دارای عزت و احترام خواهد بود نه آن را که بامسلمانی راهی نیست و اسمی بی‌مسمی است بلکه اگر تدبر به آیات شریفه قرآن کنیم می‌بینیم که با بلیغ ترین بیان ما را که به نام مسلمانی برخود نهاده‌ایم تهدید بذلت و زوال و انحطاط و اضمحلال می‌نماید و انذار می‌کند که اگر با شرایط اسلامی رفتار نکنیم قومی غیر ما را برای آن دولت عظیم و نعمت جسیم انتخاب و اختیار خواهد کرد آنجا که می‌فرماید:

﴿وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم[محمد: ۳۸]

«و اگر روى بگردانید گروهى جز شما را جایگزین کند، آنگاه [آنان‏] مانند شما نباشند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ[المائدة: ۵۴]

«اى مؤمنان، هر کس از شما که از دینش برگردد [بداند که‏] خداوند گروهى را در میان خواهد آورد که آنان را دوست مى‏دارد و [آنان نیز] او را دوست مى‏دارند».

روی این نظر و عقیده بر آن شدم که برخلاف نویسندگان غرورانگیز و اغواگر برادران خود را که در نتیجه گمراهی دور و دراز مدت‌هاست در بیابان بی‌خبری ویلانند از این غفلت و اهمال بیاگاهانم و تا حدود توانائی خود صدای نارسای خود را به گوش فهم و اندیشه ایشان برسانم هرچند که با وضع موجود بعید می‌نماید که صدای من و هزاران امثال من و بهتر از من نتیجه‌ای دهد و ثمری به بار آورد خصوصاً که مخالفان بی‌هدفی نه از روی منطق و دلیل بلکه تنها به منظور مخالفت با هرچه که موافق سلیفۀ آن‌ها نباشد یا تقریباً الی العوام بنای جنجال و غوغا می‌گذارند تو گوئی که مانند چینیان خرافی معتقدند که اگر دستی به ترکیب این وضعیت که عقلا و منطقاً مخالف کتاب و سنت و عقل است زده شود اژدهای مقدس حامل زمین زخمین شده و دنیای طوفانی و نابود می‌گردد!!.

یکی از حرف‌های مخالفین اینست که چرا این بحث از طرف این ناچیز آغاز شده است و حق این بود که مثلا چنین موضوعی اگر لازم است از طرف علما یعنی کسانیکه بکسوت روحانیت ملبس و بدین مزیت از دیگران ممتازند آغاز می‌شد! و شاید به همین نظر بوده که گاهی کلماتی موهن و تحقیرآمیز و حتی غوغا انگیز در بیانات خود آورده‌اند از قبیل اینکه دیگران بهتر از تو فهمیده‌اند!! یک نفر کارمند ساده فرهنگ‌ وارد موضوعاتی شده که من که چنین و چنانم جرأت نمی‌کنم که وارد این مباحث شوم؟! و از این قبیل!!

ما به این اعتراض که در نزد ارباب دانش و عقول مردود و غیرقابل قبول است چیزی نمی‌گوئیم زیرا سخافت و بی‌ارزشی آن مخصوصاً دراین زمان بر اکثریت خوانندگان مسلم است و تقریباً منطق مردم جاهلیت است که نزول قرآن را بر پیغمبر عظیم‌الشأن فوق مقام او دانسته می‌گفتند:

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ٣١[الزخرف: ۳۱]

«و گفتند چرا این قرآن بر مردى بزرگ از [مردم‏] این دو شهر فروفرستاده نشد؟»

ولی به این آقایان می‌گوئیم ما نه تنها ادعائی نداریم بلکه در نزد نفس خود از آنچه هم شما نسبت داده و گمان می‌برید پست‌تر و کوچکتریم و حتی برای استراضای خاطر شما و رغم انف خودحاضریم اقرار کنیم که ما نه تنها در جرگۀ علما و دانشمندان نیستیم بلکه برای خاطر شما می‌گوئیم! که جز و طبقه بی‌سوادان و درس نخواندگانیم و از تعلیم و درس و بحث معموله دارای حظ قلیل و ناچیزی می‌باشیم ولی با تمام این وصف از موجودات و مردم روی کرۀ ارض و در ردیف بنی نوع انسان بوده و مقدرات و سرنوشت ما بستگی تام و تمام به مقدرات و سرنوشت دیگران دارد آیا شما با کمال علم و عدل و عقلی که ادعا می‌کنید به یک موجود انسانی اجازه می‌دهید که در سرنوشت خود اظهار نظری کرده و لا اقل دردی که جان او را می‌آزارد بیان نموده گفتگوی آن را در میان بگذارد. یا چنین حقی هم ندارد؟۱

اگر در منطق شما یک موجود دارای حس و ادراک، حتی حق ندارد در سرنوشت خود نظر کرده و درد و المی که او را می‌آزارد و چاره‌ای که برای او می‌اندیشد بیان کند در این صورت یقین داشته باشید که در دستگاه طبیعت چنین پیش ‌بینی نشده و چنین خاصیتی در موجودات ذی حس نیست و فشار آزار اندرون هر وقت باشد ظاهر و آشکار خواهد شد و خواه ناخواه این ابر ضخیم جهالت از جلوی خورشید حقیقت برداشته می‌شود!

بهر صورت قبول داشته باشید یا نداشته باشید ما یک فرد از هم سرنوشتان شما بوده و در این کشتی متلاطم اجتماعی که ما را در دریای حوادث پیش می‌رود با شما همسفریم و با نگاهی که به اطراف و اکناف خود می‌نمائیم و وضع خود را با ملل دیگر و گذشته و آینده خود مقایسه می‌کنیم جایگاه خود را مطمئن نمی‌بینیم و به قدر فهم و ادراک خود حس می‌کنیم و چاره‌هائی را که به نظرمان می‌رسد عرضه می‌داریم شما اگر ما را درخطا و اشتباه می‌بینید با بیانی مستدل و آرامش‌بخش خطای ما را روشن و مستدل بیان کنید تا موجب اطمینان ما گشته یقین کنیم که خطرهائی که حس می‌کنیم خطر نبوده و چاره‌جوئی ما نیز درست نیست وگرنه هو و جنجال و تحقیر و تکفیر این چنانی شما، اگر ما را به نظرات و عقاید خود محکم‌تر نکند باری سست نخواهد کرد و ناچاریم حتی شما را هم که با ما هم عنان و هم ‌سر نوشتید در ردیف کسانی شماریم که چنین روزگار سیاهی برای ما پیش آورده‌اند بلکه مبارزه با شما را تا آنجا که بتوانیم لازم‌تر شماریم زیرا دشمن خانگی هرکه باشد بدتر از دشمن بیرونی است. و سزاوار نیست که:

عدوی خانه خنجر تیز کرده
تو از خصم درون پرهیز کرده!

پس اگر سوءنظر نباشد حتی اگر کودکی هم در قافله‌ای احساس خطر کرده و کاروانرا به موارد خطراتی که احساس نموده خبر داد عقلا بدان بی‌اعتنا نمانده لا اقل به تمسخر و استهزاء وی نمی‌پردازند! مگر اینکه شما انتقاد کنندگان تمسخر کار حتی انکار وقوع و خطر ادعای نفی وجود ذلت و ضرر نمائید و آنچه امروز بر ملت اسلام از طرف دشمنان حیله‌گر و دوستان گول و نادان، گذشته و می‌گذرد نادیده انگارید و به چیزی نشمارید و آن را قابل دفاع و مورد اعتنا ندانید و فقط آن موقع دیک تعصبتان به جوش و رگ غیرتتان به جنبش درآید که به یک یاز عادات معموله و خرافات مأنوسه‌تان تجاوز و بی‌احترامی شود! که در چنین صورت با شما عرضی نداریم و فقط داستانی را که مولوی در مثنوی برای چنین غیرتمندان! آورده تذکاراً یادآور می‌شویم.

وی در دفتر پنجم مثنوی می‌گوید:

راستی کدام مسلمان مطلع از عظمت حیرت‌ انگیز و افتخار ‌آمیز مسلمانان راستی قرون گذشته و با خبر از ذلت و نکبت فزون از حد امروزه آن‌هاست که کشور پهناور و عزیز و زرخیر اسلامی هر نقطه‌ای در دست متجاوزی ستمگر و دشمنی استعمارگر است این اوضاع را به بیند و نیندیشد که علت و جهت آن چیست و بدان بی‌اعتنا بماند اما همینکه گفته شود ترک احکام خدا و نسخ محکمات ما انزل ‌الله آن را بدان صورت آورده رگ غیرت‌شان به جنبش آید که این گفته مخالف رأی فلان آخوند! و ناموافق با سلیقۀ به همان است که در زمانی دم از مرجعیت می‌زده است! اگر در درک علل و انتخاب و چارۀ آن ما را مصیب ندانسته و یا در تردید هستید اینک ما آن علل و راه چاره آن را در این صفحات به طور اختصار به حدی که برای هوشمندان کافی و قانع باشد از نظر شما می‌گذرانیم تمنا داریم با دقت و بصیرت مورد مطالعه قرار داد. آنگاه با نظر کریمانه و خالی از تعصب اگر آن را حق یافتید ما را در این راه نصرت و کمک دهید و اگر به اشتباه ما واقف شدید برای خاطر حق و از روی صفا و صمیمیت نه عناد و لجاجت ما را به اشتباه و خطایمان بیاگاهانید امیدواریم پرودرگار کریم ما را که به عقیده خود نظری جز جلب رضایت حضرت او نداریم آن قدر وسعت صدر و بصیرت کرامت فرماید که بتوانیم راهنمائی‌ها و نشاندادن خطاهای ما را از جانب شما به حسن قبول تلقی کرده و آن را نصب ‌العین خود قرار دهیم و در هر صورت در پیشگاه پروردگار معذور و مأجورید اما به شرطی که حقیقتاً به حق رسیده و مقصودتان طرفداری از حق باشد و اگرنه ما آنچه را در این اوراق به نظر شما می‌رسانیم چون به صدها دلیل عقلی و نقلی حقانیت آن بر ما مسلم است آن را به عنوان اعلام خطر و ارشاد چاره‌جوئی استشهاد می‌کنیم و معتقدیم که لا اقل در پیشگاه خداوند ادای وظیفه خود را نموده‌ایم و اگر هم عذابی رسید و ما را نیز با دیگران در ربود مضمون آیه شریفه را یادآور می‌شویم:

﴿وَإِذۡ قَالَتۡ أُمَّةٞ مِّنۡهُمۡ لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗاۖ قَالُواْ مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ١٦٤[الأعراف: ۱۶۴]

«و آنگاه که گروهى از ایشان گفتند: «براى چه قومى را که خدا هلاک کننده ایشان است، یا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد کرد، پند مى‏دهید؟» گفتند: «تا معذرتى پیش پروردگارتان باشد، و شاید که آنان پرهیزگارى کنند»».

و اگر با این همه ما را در این باب معذور ندانسته و آن را حمل بنازکدلی و غمخواری بی‌جهت ما کردید ما تحمل این عیب را بر خود می‌نمائیم (اگر بزعم شما عیب باشد) و می‌گوئیم چه باید کرد که ما چنین آفریده شده‌ایم بقول صائب:

هرکه پا کج می‌گذارد ما دل خود می‌خوریم شیشۀ ناموس عالم در بغل داریم ما

و علی این حال ما مطالبی را که در آن روزنامه به طور پراکنده (که از خصوصات روزنامه است) انتشار دادیم اینک در این مقدمه بطور جامع از نظر شما می‌گذرانیم و یقین داریم:

آن کوز دیار آشنائیست داند که متاع ما کجائیست

در نظر داشتیم قبل از شروع در بیان عوامل ارتقاء و علل انحطاط تصویری از حقیقت جامعه اسلامی که منظور نظر بنیادگزار این دین مبین است ولو بطور مختصر برای خوانندگان خود ترسیم کنیم تا به ببینند که اگر حکومت واقعی اسلامی روی کار آید و چنانکه باید به اجرای احکام شریعت پردازد چه مدینه فاضله‌ای در روی زمین تشکیل می‌یابد که افلاطون حتی خواب آن را ندیده و در خیال خود هم نمی‌توانست آن را مجسم نماید! ولی دیدیم به واسطه دوری مردم از معالم اسلام و آشنا نمودن عامه به حقایق دین و غفلت اکثریت از قوانین کتاب و سنت ما هر چقدر هم در این منظور سعی کنیم نمی‌توانیم حتی سایۀ کمرنگی هم از آن مجسم نمائیم لذا تصمیم گرفتیم که در ضمن بیان موجبات ارتقاء و علل انحطاط که هر دو (موجبات و علل) یکی هستند یعنی همان چیزیکه موجب ارتقاء آنروز مسلمین بوده ترک همان چیز علت انحطا امروز مسلمانان شده کهبا اجرای آن خود به خود این منظور بدست خواهد آمد و تصور می‌کنیم بعد از شرح آن موجبات و علل صورت نسبتاً کاملی از مدینه فاضله اسلامی در نظر خوانندگان مصور خواهد شد و مطالعه‌کنندگان درخواهند یافت که اسلام با چه احکام سهل و اسان به آرزوهای محال فلاسفه الهی جامه وجود و عمل پوشانده است آنگاه تعجب خواهند کرد که جهالت و نادانی مسلمانان و زنده ‌شدن بدعت‌های مجوس و فراعنه چگونه آن را از ارزش انداخته است! در اینجا تذکرا این نکته ضروری است که پاره‌ای از نویسندگان و گویندگان علت مهم این انحطاط و ذلت را غلبه سیاست استعماری دولت‌های اروپا و امریکا می‌دانند در حالیکه آن علت نیست بلکه معلول است زیرا وقتی که ملتی از وظائف اجتماعی و اجرای احکام محکمه اسلامی تن زند، نه حکومتی داشت و نه جهادی نه جماعتی داشت و نه اتحادی بناچار طعمه کسانی خواهند شد که از آن‌ها قوی‌ترند! مگر اروپا و آمریکا التزام سپرده‌اند که به مدعیان مسلمانی بی‌احترامی نکنند یا آن قدر احمقند که از طعمه‌های مهیا و مهنا دست بردارند؟!!

آنکس که از دشمن توقع انصاف و ترحم دارد احمق است!