غیبت و مهدویت
اعتقاد رافضیه بر این است که امام حسن عسکری متوفای سال (۲۶۰هـ) آنگونه که در تاریخ ادّعا شده بدون فرزند و عقیم از دنیا نرفته، بلکه پسری داشته که بعد تولد، مخفی شده. و از آن موقع تا امروز در انتظار ظهورش هستند! - یعنی بیش از یازده قرن- این اعتقاد تا امروز هم با وجود پیشرفت علم و دانش و ابزارهای شناخت، همچنان در اذهان و افکار رافضیه باقی مانده است، تا جایی کهآیت الله العظمی محمّدباقر صدر [۱۰]میگوید: «نهایت مسألهی امام غائب این است که او با شخصیت دوّم و نام مستعار، و عملی مشخص، و روشی غیر قابل تصّور به زندگی ادامه میدهد، و هیچ پیوندی با امامت و رهبری ندارد» [۱۱].
یعنی او با نام تزویری، و شخصیت جعلی در میان مردم زندگی میکند، و در عین حال بر مسلمانان حکم میراند! و کلیهی کسانی که در طول تاریخ، خلیفهی مسلمانان بودهاند، از دیدگاه آنها طاغوت بودهاند، و پیروان آنها هم (مسلمانان) در شمار مشرکین محسوب میشوند.
این اعتقاد از سال (۲۶۰هـ) تاکنون شالوده و زیربنای اعتقاد شیعه بوده، و آیت الله العظمیها و مراجع رافضیه اهتمام زیادی بدان میدهند، به گونهای که انکار کنندهی این عقیده را بدتر از شیطان قلمداد میکنند [۱۲]، زیرا آنان با استفاده از این خرافات، قداست را کسب کردهاند، و بدین وسیله اموال مردم را به نام «خُمس امام غائب» از دارایی آنها بیرون میآورند، و از طریق این اعتقاد است که ادعای ارتباط با امام غائب را مطرح مینمایند. و علّت رویی آوردنشان به طرح چنین ادّعایی این بوده که؛ امامت را در اولاد حسین، و در اشخاص معینی منحصر کردند، هر چند که در تحدید امامت اختلافاتی میان آنها وجود دارد [۱۳].
ولی ناگهان در سال (۲۶۰) با حادثهی وفات حسن عسکری - که امام یازدهم آنها بود - روبرو شدند، که او عقیم و بیفرزند از دنیا رفت، بنابر این آنها دچار اختلاف گشته، و حیرت زده و سرگردان شدند، به گونهای که- به گفتهی نوبختی، شیعیان حسن عسکری به چهارده فرقه، و به گفتهی قمی به پانزده فرقه تقسیم شدند، که این دو نفر از بزرگان شیعه در قرن سوّم هستند و در زمان آن حوادث زیستهاند.
بزرگان شیعه در شک و تردید قرار گرفتند و حیرت و سرگردانی بر آنها چیره شد، چون به پیروان خود القاء کرده بودند که امامت اصل و اساس دین است، تا جایی که در «الکافی» مقدّسترین کتاب حدیث و روایت شیعه آمده: «امامت بزرگترین ارکان اسلام است» [۱۴]. و همچنین: «امامت از نبوّت بالاترست» [۱۵]. و گفتهاند: اگر زمین یک لحظه از وجود امام خالی باشد نابود میگردد [۱۶]. و اگر یک لحظه امام از زمین برداشته شود، زمین مانند امواج دریا ساکنانش را به جنب و جوش در میآورد [۱٧]. آنان در این مقوله تا جایی افراط نمودهاند که گفتهاند: «قرآن بدون قیم (امام) حجّت نیست» [۱۸]. این در حالی است که اجماع امّت اسلام را حجّت نمیدانند، چون حجّت از دیدگاه شیعه تنها گفتهی امام است [۱٩]. و نیز (برخلاف اجماع مسلمین) ادعا میکنند که وحی با وفات رسول خداصمتوقف نشده، بلکه همچنان ادامه دارد، زیرا از نظر آنها، گفتهی امام مانند فرمودهی خداست!، تا جایی که مازندرانی از سران مذهبی شیعهها میگوید: کسی که از امام، حدیث نقل میکند درست است بگوید: خدافرموده! [۲۰].
این ادعاهای خرافی، و بسیاری دیگر از همین نوع یاوه گوئیها، که شامل موضوع عقیده راجع به أئمه بود، ناگهان فرو ریخت، و همراه با آن پندارها سقوط کرد، و جلو چشمان پیروانشان مسأله کشف و برملا گردید، و با وفات امام بدون داشتن فرزند، حقیقت قضیه برای همه روشن شد. و عقیم بودنش غیر قابل انکار بود، بطوری که در کتابهای شیعه نوشته شده: «حسن عسکری در حالی از دنیا رفت که ظاهرا فرزندی از او دیده نشد، بنابر این ارثش را میان برادرش جعفر و مادرش تقسیم کردند» [۲۱]. از این رو سازمانهای سرّی شیعه جهت رهایی از این خطر فراگیر، و قبل از پاره شدن رشتهی پیروانشان و متفرق شدن آنها، و فروپاشی و نابودی آن مذهب، وارد عمل شدند.
کتابهای شیعه موضعگیریهای مختلف فرقهها را در این شرایط بحرانی نقل کردهاند. برخی میگفتند: حسن بن علی زنده است و از دنیا نرفته، بلکه فقط غایب شده و قیام میکند، و ممکن نیست بدون داشتن فرزند از دنیا برود، چون ممکن نیست زمین از وجود امام خالی شود [۲۲].
فرقهای دیگر به مرگ امام اعتراف کردند، ولی میگفتند: او مرده است اما به زودی زنده و ظهور خواهد کرد [۲۳]. در حالی که فرقههایی هم بودند که میکوشیدند امامت را از حسن به برادرش جعفر انتقال دهند، و فرقههایی هم امامت او را بر اثر عقیم بودنش باطل میدانستند [۲۴]، و فرقهای دیگر (که شیعیان امروز براین اعتقاد هستند) ادعا میکردند که حسن عسکری پسری داشته اما خود را مخفی نگه داشته، زیرا شرائط ناهموار بوده، و قدرت حاکمه او را دنبال میکرد... پس در حال حیات امام، فرزندش ظهور نکرد، و بعد از وفات هم عموم مردم نتوانستند او را بشناسند [۲۵]و این پسر موهوم و ادعایی که بر اساس تاریخ حقیقت ندارد، همان است که آیات عظام مدعی نیابت وی را دارند - چنانچه بعدا ذکر خواهد شد-، و بدین صورت خود را از اهل بیت خلاص کردند، و به جای اهل بیت، درپی شخص معدوم و موهومی هستند، و ادعای پیروی از او میکنند و سنگ هواداری او را بر سینه میزنند.
[۱۰] ایشان نویسندهی دو کتاب به نامهای «فلسفهی ما» و «اقتصاد ما» هستند که اثر نبوغ عقلی در آنها مشاهده میشود، اما هنگامی که در مورد عقیدهاش بحث میراند، نیروی عقلی ایشان ضعیف میشود وهمانند کودکی به تخیل این خرافات و افسانهها که بخشی از اعتقادات قوم شیعه است میپردازد؛ و این بیانگر این حقیقت است که تعصّب و حزبگرایی، تفکر و اندیشیدن را پایمال و نابود میکند. [۱۱] تاریخ ما بعد الظهور ص:۲٧۲. [۱۲] إكمال الدين، ابن بابويه، ص:۱۳. [۱۳] راجع به انتخاب امام از میان فرزندان حسین اختلافات زیادی میان رافضه وجود دارد، تاجایی که به نقل از منابع خود شیعه، به هفتاد و سه فرقه منشعب شدند، باز با وجود این همه اختلافی که بر سر انتخاب امام دارند، مدعی هستند که خدا با نصّ صریح ائمه را تعیین کرده!!!، و با وحی و معجزات ایشان را تأیید و تقویت نموده، و بر آنها کتابهای مقدّس نازل کرده...امّا اگر چیزی از این خرافات درست میبود، هرگز بر سر تعیین امام اختلاف پیدا نمیکردند، و تاریخ به این صورت نمیبود. [۱۴] الكافي۲/۱۸. [۱۵] الكافي ۱/۱٧۵، و نیز شیخ جزایری از بزرگان شیعه میگوید: «امامت عامّه از درجهی نبوّت و رسالت بالاتر است». زهرة الرّبیع ص۱۲و هادی تهرانی یکی از مراجع و آیات عظام معاصر میگوید: «امامت والاتر از نبوّت است» ودائع النبوّة ص۱۱۴). ولی اگر آنگونه بود که آنها ادعا میکنند، قطعاً خداوند آن را در قرآن بیان میکرد، و رسول خدا هم ابلاغ مینمود، و جمیع امّت نقل میکردند، و مسلمین بر سر آن اجماع پیدا میکردند. پس قطعاً این ادعاها دسیسهی دشمنان این امّت علیه خلافت اسلامی است. [۱۶] الكافي ۱/۱٧٩. [۱٧] منبع سابق. [۱۸] الكافي ۱/۱۸۸. رجال الکشی ص ۴۲۰، علل الشرائع ص ۱٩۲، المحاسن ص ۲۶۸، وسائل الشيعة: ۱۸/۱۴۴. [۱٩] تهذيب الوصول إلی علم الأصول نوشتهی: ابن مطهّر ص ٧۰، أوائل المقالات نوشتهی: شیخ مفید ص ٩٩-۱۰۰، و به کتابهای اصول فقهیشان نیز مراجعه کن. [۲۰] شرح جامع بر الكافي، مازندرانی ۲/۲٧۲. [۲۱] المقالات والفرق ص۱۰۲، فرق الشيعة ص٩۶. [۲۲] المقالات والفرق ص۱۰۶، فرق الشيعه ص٩۶. [۲۳] المقالات والفرق ص۱۰٧، فرق الشيعه ص٩٧. [۲۴] المقالات والفرق ص۱۰٩، فرق الشيعه ص ۱۰۰-۱۰۱. [۲۵] الارشاد مفيد ص۳۸٩.