پروتکل تخریب حرمین شریفین

فهرست کتاب

نیابت امام غائب یا ولایت فقیه

نیابت امام غائب یا ولایت فقیه

شیعیان اثنی عشریه معتقدند که ولایت عامه بر مسلمین مربوط به اشخاصی است که نام و تعدادشان مشخص است و خداوند آنها را مانند پیامبران برگزیده [۶۲]، و فرمان ایشان مانند فرمان خداست، و مانند پیامبران معصوم‌اند، و فضل و سروری ایشان بالاتر از فضل و برتری انبیاست!!

اما - طبق اعتقاد شیعه - آخرین امام از سال (۲۶۰هـ) به بعد ناپدید شده، لذا حرام می‌دانند کسی منصب خلافت و جانشینی را بر عهده گیرد تا وقتی که او از مخفیگاه خارج می‌شود، و می‌گویند: «كل راية ترفع قبل راية القائم فصاحبها طاغوت» [۶۳].«هر پرچمی قبل از پرچم حکومت قائم ما بر افراشته شود صاحبش طاغوت است»!!

شارح «الکافی» می‌نویسد: هر چند آن رهبر مردم را بسوی حق دعوت کند باز هم طاغوت است.

شیعیان قرون گذشته ‌این‌گونه بودند، و توانستند برخی «رسوم امام» و امضاء و سند غائب را - به ادعای آنها - طوری بسازند که طبق آن مدارک، امام به برخی از بزرگان شیعه اجازه‌ی پاره‌ای اصلاحات را بدهد، و این سند - همان‌گونه که گفته شد- چنین بود: «أمّا في الحوادث الحادثة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا» [۶۴].

«برای سؤال در مورد حوادث جدید به روایتکنندگان احادیث ما مراجعه کنید».

باتوجه به ‌این نص صریح، امام جهت شناخت احکام حوادث جدید، به آنها دستور می‌دهد که به بزرگان مراجعه کنند. و لذا نزد شیعه مسلّم بود که ولایت فقیه محدود و مختصّ به مسائل فتواست، همان‌گونه که سند امضاء شده‌ی امام غائب برآن نص گذاشته بود. امّا ولایت عامه، که سیاست و تشکیل حکومت را هم در بر می‌گرفت، به مهدی اختصاص داشت، و تا بازگشت او متوقف می‌شد، برای همین بود که پیروان این مذهب با وجود این‌که‌ خلفای مسلمین را غاصب و مستبد قلمداد می‌کردند، سالهای متمادی به خاطر غلبه‌ی خلفای مسلمان بر سلطنت امامشان آه و حسرت کشیدند، و هر لحظه برای فَرَج آقا امام الزمان و تشکیل حکومت، دعا می‌کردند، و به مقتضای عقیده‌ی تقیه با قدرت حاکمه با سازش و مجامله تعامل می‌کردند.

غیبت حجّت به درازا کشید، و دوازده قرن گذشت ولی از ظهور غائب خبری نشد، و شیعه همچنان بر حسب اعتقاد خود از داشتن حکومت محروم بودند، در نتیجه طرح مقوله‌ی نقل وظائف مهدی در ذهن و اندیشه‌ی متأخرین تداعی شد.

و خمینی برای توجیه‌ کار خود به شیخ شیعه احمد بن محمّد مهدی نراقی کاشانی(۱۱۸۵- ۱۲۴۵هـ) و شیخ حسین بن عبدالرحمن نجفی نائینی (۱۲٧۳-۱۳۵۵هـ) اشاره می‌کند که معتقد بوده‌اند فقیه مانند امام دارای حق دخالت در کلیه‌ی وظایف و امور مربوط به اداره‌ی حکومت و سیاست است؛ [۶۵]ولی خمینی جز آن دو نفر هیچکدام از مراجع شیعه را ذکر نکرده که قبل از آن دو چنین نگرشی داشته باشد، و مسلّماً اگر کس دیگری را پیدا می‌کرد یادآوری می‌نمود، چون در صدد جستجوی توجیه دیدگاه و نظرخویش بود.

بنابر این، اعتقاد به ولایت عمومی فقیه قبل از قرن سیزدهم نزد شیعه مطرح نبوده. ولی خمینی این رشته را که قبل از او ساخته و بافته شده بود برگرفت و به دعوت و فراخوانی برای آن دیدگاه و تبیین ضرورت تشکیل حکومت به ریاست نائب امام جهت تطبیق و اجرای مذهب شیعه شروع کرد. ایشان می‌گوید:

«امروز- در زمان غیبت- نص و روایت صریح در مورد شخص معینی که تدبیر شؤون دولت را بر عهده بگیرد وجود ندارد، پس چاره چیست؟ آیا احکام اسلام تعطیل و رها گردد؟ یا از اسلام روگردان شویم؟ یا بگوییم اسلام آمد که دو قرن بر مردم حکومت کند و بس، بعد آنها را به حال خود رها کند؟ یا بگوییم اسلام کاری به تنظیم و سازماندهی دولت ندارد؟ در حالی که ما می‌دانیم عدم وجود حکومت، یعنی ضایع کردن و نابودی مرزهای اسلام، یعنی شکست و خواری در سرزمین خودمان، آیا دین به ما چنین اجازه‌ای می‌دهد؟ آیا حکومت یکی از ضروریات زندگی نیست؟» [۶۶].

در جای دیگری می‌گوید: «بیش از هزار سال بر غیبت امام ما «مهدی» گذشته، و شاید هزاران سال دیگر هم ادامه داشته باشد و زمینه‌ی قدوم امام فراهم نگردد، آیا جایز است که‌ در طول این مدّت طولانی احکام اسلام تعطیل باقی بماند؟ و مردم در این مدّت هرچه خواستند بکنند؟ آیا لازمه‌ی این امر ایجاد هرج و مرج نیست؟ آیا قوانینی که رسول خداصتبلیغ کرد و در راه نشر و ابلاغ و اجرای آنها مدّت بیست و سه سال تلاش نمود برای مدّت محدودی بوده‌اند؟ آیا خداوند مدّت عمر شریعت را به دویست سال محدود کرده؟ داشتن چنین نظری به اعتقاد من بدتر از اعتقاد به منسوخ بودن اسلام است» [۶٧].

سپس می‌گوید: مسلّماً هرکه قائل باشد به ‌اینکه تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، در واقع ضرورت اجرای احکام اسلامی را انکار کرده، و برای تعطیلی و خشکاندن آنها دعوت می‌کند، و به تبع آن فراگیری و جاودانگی دین اسلام حنیف را نیز انکار می‌نماید [۶۸].

پس خمینی برای ضرورت خروج فقهای شیعه توجیهات و عذرتراشی کرد تا فقیه شیعه و هوادارانش به نیابت از مهدی غائب بر سرزمینهای اسلامی استیلاء و سیطره‌ یابند، ولی با پیشنهاد این نظریه از مقرّرات دین شیعه خارج شده، و با نصوص و روایات زیادی از أئمه که در رابطه با ضرورت انتظار امام غائب و عدم شتاب و عجله برای قیام او بیان کرده‌اند مخالفت کرده است [۶٩].

یکی از مراجع معاصر می‌گوید: «قد تواترت عنهم حرمة الخروج على أعدائهم وسلاطين عصرهم» [٧۰].

«با نقل متواتر از ائمهحرام بودن قیام و انقلاب علیه دشمنان و سلاطین معاصر ثابت است».

چون از دیدگاه آنها جز کسانی که با نص و نقل صریح از جانب خدا تعیین شده باشد، کس دیگری شایستگی و صلاحیت منصب امامت و رهبری را ندارند، و این به معنی رضایت از آن حکومتها نیست. و اگر آقایان و مراجع شیعه راستگو و خیرخواه پیروانشان می‌بودند لازم و ضروری بود خمینی همراه توجیهاتی که در بیان ضرورت تشکیل دولت شیعه، و نیابت فقیه به جای مهدی برای ریاست دولت ارائه نمود، توجیهات دیگری نیز ارائه‌ بدهد و اصل و اساس این مذهب را مورد نقد قرار می‌داد که شالوده‌ی آن را افسانه‌ی غیبت و انتظار امام غائب تشکیل می‌دهد، که سرانجامش به‌ اینجا منتهی شد.

به هرحال این، گواهی مهمّ و خطیری از جانب مرجع بزرگ شیعه، بر فساد و باطل بودن اصل و اساس آن مذهب است، و شهادتی است بر این‌که‌ اجماع فقهای ایشان در طول قرنهای گذشته‌ بر گمراهی بوده، و رأی و اعتقاد آنها به نص صریح بر امام معین، که سالهای طولانی بر سر آن با اهل سنّت نزاع و درگیری داشتند، و آنها را تکفیر می‌کردند، امری فاسد و باطل بوده و تاریخ، و واقع حال نیز واضح و روشن باطل بودنش را اثبات کرده‌اند. و اینک ناچار شده‌اند از گفته‌ی خویش برگشته، و بعد از گذشت مدت زمانی طولانی به عمومیت «ولایت فقیه» رأی بدهند، زیرا از ظهور «صاحب الزمان» مأیوس و ناامید شدند. از این رو، اکنون برای اثبات صلاحیت همه‌ی مراجع جهت رهبری و امامت عامّه استدلال و توجیه می‌کنند، و خمینی کلیه وظایف و امور مهمّ را برای خود و برخی از فقهای هم‌جنس و هم کیش خود تحویل گرفت، چون معتقد است بر عهده گرفتن وظایف «امام غائب» در ریاست دولت ضروری است، و برای اقناع شیعه به ‌این مبدأ اعتقادی کتاب (حکومت اسلامی) یا (ولایت فقیه) را تألیف کرد [٧۱].

حال می‌گویم اگر حکومت آیات عظام و فقهای شیعه در اجرای عدالت بی نظیر هستند - آن‌گونه که خودشان می‌گویند - چه نیازی به ظهور مهدی است؟ در حالی که‌ بنا به نظر خمینی «ولایت فقیه» مانند ولایت رسول خداصاست. آنجا که می‌گوید: «خداوند رسول الله را ولی جمیع مسلمانان قرار داده.، و بعد از او امام÷ولی است، و معنی ولایت این است که باید اوامر شرعی در میان همه اجرا شود» [٧۲].

سپس می‌گوید: عین این ولایت و حاکمیت برای فقیه هم هست، با یک تفاوت، و آن این‌که‌ فقیه بر فقهای دیگر ولایت ندارد، بطوری که بتواند آنها را عزل و نصب نماید، چون فقها در ولایت از لحاظ اهلیت و شایستگی یکسان هستند، [٧۳]پس نظریه‌ی خمینی - همان‌گونه که می‌بینی- بر دو اصل متمرکز است:

اوّل: رأی به ولایت عامه‌ی فقیه.

دوّم: ریاست دولت باید فقط شیعه‌ی فقیه باشد.

و این به‌ معنی بیرون رفتن از دایره‌ی ادعای تحدید ائمه، و منحصر بودن آنها به دوازده نفر است، زیرا فقها بیشتر از آن هستند که‌ قابل شمارش باشند، و بر هیچ‌کدامشان نص وجود ندارد، پس این یعنی آنها - تا حدودی [٧۴]- به مفهوم امامت بر حسب مذهب اهل سنّت برگشته‌اند. و با این مقوله به گمراهی نیاکان خود و باطل بودن اعتقادشان اقرار کرده‌اند.

ولی آنان مبدأ اعتقادی «ولایت فقیه» را نیابت از مهدی - تا وقت ظهور- به حساب می‌آورند، پس اصل مذهبشان را به کلّی رها نکرده‌اند، از این رو، این دیدگاه - به نظر من - با مذهب بابیه فرق ندارد، چرا که به گمان آنها، فقیه شیعه نماینده‌ی مهدی است، همان‌گونه که «باب» چنین ادعائی می‌کرد، و شاید تفاوت در این باشد که خمینی همه‌ی فقهای شیعه را «باب» قلمداد می‌کند. و اگر می‌خواهی بگو: این مبدأ اعتقادی «مهدی منتظَر» را از مخفیگاه خارج ساخت، چون همه وظایف و مأموریتهایش را به فقیه واگذار کرده. و أصلاً طبق مبدأ ولایت فقیه نه یک «مهدی»، بلکه دهها مهدی را خارج ساختند، چون بسیاری از مراجع و آیات عظامشان لیاقت این مقام را دارند.

خمینی می‌گوید: «قسمت معظم فقهای ما در این عصر ویژگیهای لازم برای احراز مقام نائب امام معصوم را دارا هستند» [٧۵].

به مقتضای این نیابت، فرمان فقیه شیعه مانند فرمان رسول خداصاست، همان‌گونه که می‌گوید: «فقها بر مردم حجّت هستند همان‌گونه که رسول خداصبر آنها حجت بود، و هرکس از اطاعت ایشان سرپیچی کند خداوند او را مورد مؤاخذه و محاسبه قرار می‌دهد» [٧۶].

و نیز می‌گوید: «انبیای الهی بطور کلّی تمام اموری را که به آنها واگذار شده، به ‌ایشان (فقهای شیعه) واگذار کرده‌اند، و بر آنچه آنها امانتدار بوده‌اند، آنها را هم امین دانسته‌اند» [٧٧].

و حتّی اشاره می‌کند به ‌اینکه حکومت شیعه، مانند دولت موعود مهدی است، می‌گوید: «تنها چیزی که از آنها کم داریم عصای موسی و شمشیر علی بن ابی طالب÷ [٧۸]. و عزیمت جبّار آنهاست، و چنانچه ما هم برای تشکیل حکومت اسلامی عزم خود را جزم کنیم، عصای موسی و شمشیر علی بن ابی طالب را هم بدست خواهیم آورد [٧٩]. و به‌ نظر من جمع نمودن عصای موسی و شمشیر علی، کنایه از همکاری یهود با شیعه در تشکیل دولت شیعه است، که در حکومت فعلی شیعه صورت گرفت، همانگونه‌ که‌ خبرگذاری‌ها از معامله‌ی اسلحه، و همکاری‌های سرّی آنان خبر دادند و آنان را به‌ رسوایی کشاندند و قضیه‌ را فاش کردند. خمینی اعتراف می‌کند به ‌اینکه در میان شیعیان گذشته حکومت تشکیل نشد، آنجا که می‌گوید: «در گذشته برای تشکیل حکومتی که خائنان و مفسدان را نابود کند کاری انجام ندادیم و قیام نکردیم» [۸۰].

همچنین می‌گوید: «برای ائمه‌ی ما حتی یک لحظه در زندگیشان فرصت فراهم نشد که زمام امور را بدست گیرند، پس بر فقهای عادل لازم است که برای تشکیل حکومت فرصت را غنیمت شمارند...» [۸۱].

در گذشته حکومتهای شیعه بر سر کار آمده‌اند، ولی از جانب «آیات و مراجع شیعه» و «نواب امام معصوم» حکمرانی نمی‌شد، برای همین است که حکومت فعلی نخستین حکومت شیعه محسوب می‌گردد. یکی از رافضیه‌ها می‌گوید: «واقعاً خمینی جمهوری اسلامی ایران را برای نخستین بار در تاریخ اسلام تأسیس کرد، و رؤیای انبیای الهی و رسول اعظم اسلام و ائمه‌ی معصوم را تحقّق بخشید» [۸۲].

و آیت الله طالقانی بر این باور است که حکومت رسول خداصو خلفای راشدین به پای دولت خمینی نمی‌رسد، بلکه حکومت آنها مقدّمه‌ای بوده برای این حکومت!!، آنجا که می‌گوید: «ما معتقدیم که جمهوری اسلامی متناسب با زندگی در این زمان است، ولی متناسب با زندگی صدر اسلام نبود، چون تحوّلات اجتماعی و سیاسی که از زمان رسول خداصو خلفای راشدین، و تا امروز جهان شاهد آن بوده، اساس موضوعی جمهوری اسلامی را فراهم ساخته است» [۸۳].

می‌بینی که سرشت نظریات خمینی همیشه به سمت غلو و گزافه‌گویی، و تقدیس اشخاص و افراط در اعتقاد متمایل است...، همان‌گونه که در نگاه طالقانی به جمهوری اسلامی دیدی، بلکه اصلاً برخی ادّعا کرده‌اند که ائمه پیشتر درباره‌ی خمینی بشارت داده‌اند [۸۴].

بعداً در بحث پروتکل‌های شیعه، روایتهایشان در موضوع سیره‌ی مهدی بعد از بازگشت از غیبت را نقل خواهیم کرد، که می‌گویند: جز قتل و انتقام هیچ وظیفه‌ای ندارد، تا جایی که می‌گویند با «گودال سرخ»، و ذبح مبعوث شده، و عرب را به کشتار و قصّابی خود اختصاص می‌دهد و... امروز هم می‌بینیم به محض این‌که‌ دولت آیات عظام ظاهر شد این سیره و شیوه‌ی مزعوم خود را نشان دادند، چون خمینی و همدستانش وظایف دولت مهدی را با کشتار وحشتناک در داخل و خارج ایران شروع کردند.

ولی در حقیقت سازندگان و جعل کنندگان روایات قتل و کشتار موعود مهدی معدوم، بعد از ظهور و خروج، خوب می‌دانند که مسأله‌ی غیبت و مهدویت اوهام و خرافه‌ای بیش نیست، ولی برای تعبیر از کینه و خشم و نفرتی که در درون مخفی کرده‌اند به ‌این چیزها پناه می‌برند، علاوه بر این‌که‌ بخش عمده‌ای از سران و مراجع شیعه زندیق و ضد دین هستند، و خوب می‌دانند که مهدویت خرافه و افسانه است، برای همین است که هرگاه فرصتی را برای تحقّق آرمان و آرزوی کشتار مسلمین بدست بیاورند، حتماً فرصت را غنیمت می‌شمارند، و منتظر ظهور مهدی نمی‌مانند، چون می‌دانند که هرگز ظهور نخواهد کرد، زیرا اصلاً وجود ندارد، برای اثبات این مدّعا هم هیچ دلیلی روشن‌تر از حرفهای خمینی نیست که قبل از انقلاب در کتاب «تحریر الوسیله» تثبیت کرده که چون در انتظار مهدی هستیم جایز نیست جهاد را شروع کنیم، آنجا که می‌گوید:

«در عصر غیبت ولی‌امر و سلطان عصر «عجّل الله فرجه الشّريف»، نوّاب و فقهای جامع الشرائط فتوی و قضاوت جز شروع جهاد در اجرای سیاست و سایر امور مربوط به ‌امام÷جانشین او هستند» [۸۵].

ولی همین‌که حکومت را تشکیل داد، در قانون اساسی تصویب کردند که: «لشکر جمهوری اسلامی نه فقط مسئولیت حفظ و حراست از مرزها را بر عهده می‌گیرد، بلکه حمل رسالت اعتقادی، یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه به خاطر توسعه‌ی حکومت خدا در کلّ جهان را بر عهده دارد» [۸۶].

این یک تناقض آشکار است، زیرا ایشان در کتاب «تحریر الوسیله» جهاد را از وظائف مهدی می‌داند، ولی بعد از انقلاب دولت شیعه در قانون اساسی جهاد را مربوط به لشکر و سپاه، و از وظائف فقیه شیعه برشمرده، آنهم به مقتضای مذهب جدید ولایت فقیه، که کلیه صلاحیتهای مهدی به آخوند شیعه منتقل گردید.

همچنین در قانون اساسی آمده: «در زمان غیبت مهدی (عجّل الله فرجه) ولایت امر و امامت امّت ایران اسلامی‌توسط فقیه اداره می‌شود... [۸٧]. برای همین بود که بعد از تشکیل انقلاب اسلامی نخستین کاری که شروع کرد، قتل و کشتار ملتهای مسلمان توسط لشکر و سپاهیان، و سازمانهای وابسته به شیعه در برخی سرزمین‌های مسلمانان بود. ولی با این وجود، خمینی ادعا می‌کرد که ‌این کار دفاع است، آنجا که می‌گوید: «ما نمی‌خواهیم سلاح برداریم، و به هیچ کس حمله کنیم، عراق مدّتی است به ما هجوم کرده، ولی ما به آنها هجوم نمی‌کینم، بلکه فقط دفاع می‌کنیم، چرا که دفاع امری واجب است». معلوم است که «توجیه» و «تأویل» حد و مرز نمی‌شناسد!!! [۸۸].

ولی تأکید می‌کند بر این‌که‌ می‌خواهد انقلابش را صادر کند و می‌گوید: «ما می‌خواهیم انقلاب اسلامی را به سایر کشورهای اسلامی صادر کنیم» [۸٩].

نمی‌خواهد انقلابش را به روش صلح‌آمیز صادر کند، بلکه می‌خواهد مذهب شیعه را با زور و قدرت بر مردم تحمیل کند، زیرا قبل از تشکیل حکومت به آن اشاره نمود، و تأکید کرد بر این‌که‌ راه ‌این کار تشکیل دولت شیعه است که ‌این امر را به عهده گیرد. و می‌گوید: «ما وسیله‌ای برای وحدت امّت اسلامی (مذهب رافضیه) و آزادسازی سرزمینها از دست استعمارگران و حکومتهای مزدورشان نداریم، جز این‌که‌ تلاش کنیم حکومت اسلامیمان را تشکیل دهیم، و این در آینده می‌تواند با موفّقیت نقش خود را ایفا کند، و سران خیانت را نابود و متلاشی گرداند، و بُت و صنمهای بشری که ظلم و فساد را در زمین منتشر می‌کنند از بین ببرد» [٩۰].

این رافضیه حکومتها را بدین علل که خمینی بیان کرده است مورد انتقاد قرار نمی‌دهند، چون اگر حکومتی بهترین حکومت روی کره‌ی زمین باشد جز خشم و انزجار و نفرت، چیزی نصیبش نمی‌شود مگر این‌که‌ بر مذهب رافضی بنیان شده‌ باشد، و برای اثبات این مدعا همین کافی است که بدانی نسبت به حکومت خلفای راشدین – رضوان الله علیهم- چه نظری دارند!

موضوع وظایف مهمّ مهدی موعود که همان قتل و کشتار مسلمین است، همیشه بر زبان حجت الاسلام‌ها، و آیات عظام یادآوری می‌شود، که هرگاه فرصتی مهیا شود، و قدرت و سلطه‌ای به دست آورده باشند روش و رفتار رافضیه با مسلمانان همین قتل و کشتار بوده، همان‌گونه که تاریخ شهادت می‌دهد.

[۶۲] اصل الشيعة وأصولها ص ۵۸. [۶۳] الكافي با شرح ماندراني ۱۲/۳٧۱. [۶۴] الكافي با شرح آن مرآة العقول ۵/۵۵. إكمال الدين ص ۴۵۱. وسائل الشيعة ۱۸/۱۰۱. [۶۵] حکومت اسلامی خمینی ص٧۴. [۶۶] حکومت اسلامی ص ۴۸. [۶٧] منبع سابق ص۲۶. [۶۸] منبع سابق ص۲۶-۲٧. [۶٩] اعتقاد به «انتظار» یکی از اصول شیعیان سابق بوده، همانگونه که نعمانی فصلی را در کتابش بدان اختصاص داده، و روایات فراوانی در این موضوع دارند، مانند: «کونوا أحلاس بیوتکم، فإنّ الفتنة علی من أثارها» [الغیبة ص۱۳۱]. درخانه هایتان بمانید، چون فتنه دامنگیر کسانی است که آن را برمی‌انگیزند). و «أوصیك بتقوی الله وأن تلزم بیتك وإیاك والخوارج منا فإنّهم لیسوا علی شْء ولا إلی شْء».ملتزم به پرهیزکاری و ماندن در منزل باش، و برحذر باش از کسانی از ما که خروج و قیام می‌کنند، زیرا آنها نه بر چیزی هستند و نه به چیزی می‌رسند. مجلسی در تفسیر روایت می‌گوید: منظور از«کسانی ازما» زید و فرزندان حسن هستند. [بحار:۵۲/۱۳۶والغیبة ص۱۲٩]، می‌بینی که یکی از اصول آنها، خودداری از خروج و قیام و شورش است، اگرچه از طریق اهل بیت هم باشد مانند زید و فرزندان حسن، چه رسد به مراجع و بزرگان شیعه. [٧۰] مرجع دینی اعلی، ملقّب به آیت الله العظمی محمّد حسینی بغدادی نجفی، در کتاب «وجوب النهضة لحفظ البیضة» ص٩۳. [٧۱] حکومت اسلامی ص۴۸-۴٩. [٧۲] حکومت اسلامی ص۵۱. [٧۳] منبع سابق. [٧۴] می‌گویم تا حدودی، چون از انحصار شخص امام به انحصار نوع امام که فقیه شیعه است تغییر موضع داده‌اند [٧۵]حکومت اسلامی ص۱۱۳. [٧۶] منبع سابق ص ۸۰ [٧٧] منبع سابق . [٧۸] و این میراث مهدی از انبای و ائمه است نگا: اصول کافی ۱/۲۳۱. [٧٩] حکومت اسلامی ص۱۳۵. [۸۰] حکومت اسلامی ص۴۰. [۸۱] منبع سابق ص۵۴. [۸۲] احمد فهری، که در مقدّمه‌ی کتاب سرّ الصلاة اثر خمینی ص ۱۰ به علاّمهملقّب شده. [۸۳] این سخنان درتاریخ ۳۱/۳/۱٩٧٩مدر مجله‌ی السّفیرلبنانی، و توسّط محمّد جواد مغنیه منتشر شد، و آن را به فهم جدید از جمهوری اسلامی تعبیر می‌کند، و می‌گوید جز کسی که با قلب و عقل در اسلام زیسته چنین سخنی نمی‌گوید!!) نگاه کن به:الخمینی والدولة الاسلامیة ص۱۱۳. [۸۴] محمّد جواد مغنیه /الخمینی والدّولة الاسلامیة ص۳۸-۳٩. [۸۵] تحريرالوسيلة ۱/۴۸۲. [۸۶] قانون اساسی جمهوری اسلامی ص۱۶انتشارات مؤسسه شهید، و ص۱۰چاپ وزارت ارشاد. [۸٧] قانون اساسی ایران ص۱۸چاپ وزارت ارشاد. [۸۸] سخنرانی خمینی پیرامون آزادی قدس، و مهدی منتظَر ص٩-۱۰. [۸٩] منبع سابق ص۱۰. [٩۰] حکومت اسلامی ص۳۵.