نیابت امام غائب
اعتقاد به غیبت فرزند حسن عسکری، ریشه در عقیده و باور شیعه دوانید و دیگر نیازی به وکیل و نائبی داشت که در دوران غیبت و مخفی شدنش سرپرستی امور پیروانش را بر عهده گیرد، و در مخفیگاه سرداب، یا کوههای رضوی، یا درّههای مکه - باتوجه به روایات مختلف شیعه- رابطی بین مردم و امام باشد. و نخستین کسی که رهبری امور شیعه را بر عهده گرفت- آنگونه که اوراق و مدارک شیعه فاش کردهاند- یک زن بوده است.
پیامبرصمیفرماید: «ما أفلح قوم ولّوا أمرهم امرأة» [۴۳].
«قومی که رهبرشان زن باشد رستگار و پیروز نخواهد شد».
چون بعد از وفات حسن عسکری و شایعهی وجود پسری غائب، ظاهراً شیعه امامی نداشتند، از این رو برای دستیابی به یک مرجع تقلید شروع به پرسوجو از یکدیگر کردند. لذا در سال (۲۶۲هـ) یعنی دو سال بعد از وفات حسن عسکری یکی از شیعیان به منزل حسن عسکری رفت [۴۴]و از خدیجه دختر محمّد بن علیرضا دربارهی وجود پسر موهومِ حسن عسکری سؤال کرد، آن زن هم نام آن پسر را برای او ذکر کرد [۴۵]. راوی میگوید: «قلت لها فأين الولد؟ قالت مستور، فقلتُ إلى من تفزع الشّيعة؟ قالت إلى الجدة أم أبي محمّد÷» [۴۶].
«گفتم پس پسر کجاست؟ خدیجه گفت: مخفی شده. گفتم: پس شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟ گفت: به مادر بزرگ مادر ابو محمّد÷».
ظاهراً پیروان رافضیه میخواستند نائب امام غائب از خانوادهی حسن عسکری باشد، از این رو در ابتدا میان پیروان خود شایعه پراکنی کردند که مادر حسن عسکری وکیل غائب منتظَر و نائب رئیس عامهی مسلمانان است!!!
واضح و روشن است که مقصود از تعیین آن زن در ابتدا زمینهسازی بود برای توسعهی این اندیشه بین پیروان شیعه، چون مادر حسن بعد از وفات پسرش وصی او بود، آنگونه که اسناد شیعه میگویند. پس طبیعی بود که نیابت پسرش را بر عهده گیرد. امّا مخالفت و مبارزهی خانوادهی حسن عسکری با اندیشه پسر مخفی شده، و ادعای غیبت پسر معدوم و موهوم، بزرگان شیعه را بر آن داشت از میان غیر اهل بیت مردی را انتخاب کنند، لذا در «الغیبه» طوسی آمده است: «ولد الخلف المهدي صلوات الله عليه سنة ستّ وخمسين ومأتين، ووكيله عثمان بن سعيد، فلمّا مات عثمان بن سعيد، أوصی إلى أبي جعفر محمّد بن عثمان، وأوصى أبوجعفر إلى أبي القاسم الحسين بن روح، وأوصى أبوالقاسم إلى أبي الحسن علي بن محمّد السمري... » [۴٧].
«مهدی، جانشین حسن عسکری در سال (۲۵۶هـ) به دنیا آمد، و عثمان بن سعید وکیل او بود. هنگامی که عثمان از دنیا رفت وصیت کرد که ابوجعفر محمّد بن عثمان جانشین او باشد، و ابوجعفر هم برای ابو القاسم حسین بن روح وصیت کرد، و ابوالقاسم هم برای ابو حسن علی بن محمّد سمری وصیت کرد..».
این چهار نفر به اضافهی کسانی که بر سر نائب شدن با آنها رقابت داشتند، هیچکدام از اهل بیت حسن عسکری نبودند، و ادعا میکردند که مستقیماً با شخص مهدی در ارتباطاند. از این رو، مدّت زمان نیابت آنها در عُرف شیعهی اثنی عشریه «غيبت صُغري»نام دارد. این چهار نفر نوّاب مانند امام دارای حق اطاعت مطلق، و موثوق در روایت بودند.
در کتاب «الغيبه» طوسی روایت شده که حسن عسکری گفت: «هذا إمامكم من بعدي (و أشار إلى ابنه) وخليفتي عليكم، أطيعوه ولا تتفرّقوا من بعدي فتهلكوا في أديانكم، ألا وإنّكم لا ترونه من بعد يومكم هذا حتّى يتمّ له عمر، فاقبلوا من عثمان (الباب الأوّل) ما يقوله، وانتهوا إلى أمره، فهو خليفة إمامكم والأمر إليه» [۴۸].
«بعد از من امام شما این است (و بسوی پسرش اشاره کرد) و جانشین من بر شما است، و بعد از من از او اطاعت کنید و متفرّق نشوید تا در دینتان گمراه نگردید، آگاه باشید که از امروز به بعد، او را نخواهید دید تا عمری را سپری نکند، پس عثمان هرچه گفت قبول کنید، و فقط از او دستور بگیرید، او جانشین امام شماست و فرمان از آنِ اوست».
و نیز گفت: «هرچه گفت از من گفته، و هرچه به شما ابلاغ کرد از من بوده» [۴٩].
آری بدینسان حق نیابت امام و رجوع فرمان به او رایج گشت، چون صفت قداست و عصمت را برای خود پذیرفت، زیرا هرچه میگفت حرف امام و مربوط به امام بود، از اینرو هرکه با این مرجع تقلیدها (ابواب) مخالفت میورزید، مورد نفرین و لعنت قرار میگرفت و استحقاق دوزخ را پیدا میکرد، همانگونه که از سند و امضای صادره از امام در رابطه با مخالفین این مرجع تقلیدها آمده است [۵۰].
پس این چهار نفر با کسب مقام نیابت، صاحب حق تشریع و حلال کردن و حرام کردن شدند، چون از زبان معصوم سخن میگفتند، و معصوم هم دارای حق تخصیص، یا تقیید، یا نسخ نصوص شرعی بود، از این رو، سند و امضاهای صادر شده به نام غائب، مقام و ارزش کلام امام داشتند. و حق صدور سند عفو و گذشت یا محروم کردن، و حق دریافت اموال وقف و زکات و خمس امام هم به آنها واگذارگردید. ولی این نیابت (ارتباط مستقیم با امام) با وفات «سمری» پایان یافت، چون وقتی که در حال جان سپردن از او درخواست شد که وصیت کند، گفت: «خدا فرمانش را کفایت است». پس غیبت کامل بعد از وفات سمری آغاز شد [۵۱].
شاید هدف شیعه از پایان دادن به بابیت، و شایعه پراکنی و تبلیغ برای آن در بین پیروانشان، حفظ اندیشهی غیبت مهدی بود تا حقیقت آن از کشف و رسوایی محفوظ بماند، زیرا بسیاری از بزرگان شیعه شیفته و راغب مقام بابیت شده بودند، و درگیری و کشمکش بر سر بابیگری به جایی رسید که یکدیگر را لعن و تکفیر نموده، و از همدیگر اظهار برائت میکردند، خصوصاً در زمان ابوالقاسم بن روح، همانگونه که از اسناد و مدارک و امضاهای منسوب به مهدی ملاحظه میگردد [۵۲]. به همین علّت سمری بابیگری را الغاء کرد. در اینجا تغییر و تحوّل دیگری در مسألهی بابیت، و بطور عموم در مذهب شیعه صورت گرفت، چون نیابت، حق مطلق بزرگان شیعه قرار گرفت، زیرا تشکیلات اثنیعشریه بعد از اعلام پایان بابیگری توسّط سمری سندی منسوب به مهدی موهوم را صادر کردند مبنی بر اینکه: «أمّا في الوقائع الحادثة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتي عليكم، وأنا حجّة الله» [۵۳].
«برای سؤال در مورد حوادث جدید به راویان احادیث ما مراجعه کنید، چون آنها حجّت من بر شما هستند، و من حجّت خدا هستم».
بنابر این قطع ارتباط مستقیم با امام را اعلام نمود، و أمر نیابت به راویان اخبار و جعل کنندگان احادیث موکول شد. این اعلام هم مجموعه اهدافی را محقّق ساخت، چون انحصار بابیگری بر یک شخص را لغو کرد، تا حقیقت مسأله به سهولت و توسط مجموعهای از مراقبین آن، کشف و برملا نگردد، برای همین است که شک و تردید و تکذیب و افترا در مورد غیبت اوّل به وفور ملاحظه میشود.
همچنین انحصار بابیگری موجب شد که رقابت بر سر آن - که تأثیرات ناگواری بر شیعه داشت- کاهش یابد، و بعد از آن بابیگری میان بزرگان مذهب شیعه بصورت مشاع و مشترک درآمد، و این مرحله که «بابیگری خاص» به «نیابت عامه» تبدیل گشت، غیبت کبری نام دارد. پس امام، دو غیبت صُغری و کبری داشته، علیرغم اینکه روایات شیعه جز از یک غیبت بحث نمیکنند [۵۴].
امّا روایاتی هم جعل کردهاند که با وضعیت موجود متناسب بوده و از دو غیبت خبر میدهند، مانند: «قال أبوعبدالله÷ للقائم غيبتان، أحدهما قصيرة، والأخری طويلة، الأولى لا يعلم بمكانها إلاّ خاصّة شيعته، والأخری لا يعلم إلاّ خواصّ مواليه في دينه» [۵۵].
«ابوعبدالله÷گفت: امام قائم دو غیبت دارد: یکی کوتاه و دیگری طولانی مدّت. در دوران غیبت اوّل جز افراد خاصّهی شیعه مکانش را نمیدانند، و در دوّمی جز خاصّهی دوستانش جایش را نمیدانند».
میبینید که در این روایت دو غیبت تأیید شده، که در اوّلی تنها افراد خاصّهی شیعه با او در ارتباط هستند، و این اشاره دارد به سفرا و نمایندگانی که به نوبت ادعای بابیت کردند. و در غیبت آخر فقط دوستان خاص با او پیوند برقرار میکنند، و در «الکافی» ضمن روایتی اشاره شده که تعداد آنها سی نفرند [۵۶].
بنابر این در هیچ یک از روایات نقل شده راجع به غیبت صغری و کبری، ارتباط مستقیم با غائب نفی نشده، علی رغم اینکه وقتی «سمری» وظیفهی بابیت را منحل اعلام کرد، سندی را به نقل از غائب منتشر نمود که در آن نوشته شده بود: «من ادعى المشاهدة للمنتظَر فهو كذّاب مفترٍ» [۵٧].
«هرکه ادعا کند که منتظر غائب را مشاهده کرده دروغگوی افتراءکننده است».
بزرگان شیعه میگویند: در زمان غیبت کبری محرومیت کلی از امام بوجود آمد. نعمانی بعد از نقل روایات - راجع به غیبت صغری و کبری - میگوید:
«این احادیث که دو غیبت را برای قائم بیان داشته، از دیدگاه ما صحیح هستند. لازم به یادآوری است که غیبت نخست عبارت است از اینکه نمایندههائی رابط میان امام و مردم هستند، و به صورت ظاهر و آشکار و همانند شخصّیتی موجود و عینی منصوب شدهاند، و از دست آنها شفا و علم و حکمت و پاسخ به هر معضل و مشکلی برمیآید [۵۸]، و این غیبت کوتاهی بود که روزهایش سپری گردید و مدتش پایان یافت، و اما غیبت دوّم آن بود که نماینده و واسطهها از میان برداشته شدند [۵٩].
ولی در مدّت غیبت کبری نیز بزرگان رافضیه ادعای نائبیت امام را کردند، و به اوراق و اسنادی استناد نمودند که «سمری» آنرا به نام امام غائب منتشر ساخت، که ضمن آن از مردم خواست برای دریافت پاسخ تمامی حوادث جدید به راویان احادیث مراجعه نمایند. ملاحظه میشود که «سمری» آنها را به قرآن و سنّت واگذار نکرد، بلکه به آنها دستور داد که به بزرگان شیعه مراجعه کنند.
و بدینصورت آخوندهای شیعه منصب نیابت را مهیا کردند، و به فضل منصب نیابتِ امامی کهاین صفات خارق العاده، و فضائل کامله را بر او افزودند، در میان پیروانشان قداست کسب نمودند، برای همین بود که به محض اینکه یکی از آنها به منصب «نائب امام» نائل میگردید، اسم «مرجع و آیت الله» بر او اطلاق میشد، پس آنها جلوه و مظهری از امام معصوم بودند، برای همین است که یکی از آیات عظام معاصر میگوید: «هرکس سخن نائب امام را ردّ کند، در واقع فرمان خدا را ردّ کرده، و به مقتضای عقیدهی نیابت گناه آن در حدّ شرک ورزیدن به خداست».
شیخ مظفر شیعه میگوید: «اعتقاد ما در مورد مجتهد جامع الشّرائط این است که او در حال غیبت امام، نائب، حاکم و رئیس مطلق است، هر حق و حقوقی - از قبیل قضاوت و حکومت در بین مردم - که برای امام هست، برای او هم هست، و هرکه حرفش را ردّ کند، حرف امام را ردّ کرده، و هرکه حرف امام را ردّ کند فرمان خدا را ردّ کرده که گناهش مساوی با شرک است، همانگونه که در حدیث صادق آل بیت†روایت کردهاند که فرمود: «مجتهد جامع شرائط نه فقط مرجع فتوا، بلکه دارای حق ولایت عامه است، پس برای حکم و قضاوت به او مراجعه میشود، و این مقام به او اختصاص دارد، و کس دیگری - جز به اجازهی امام - حق بر عهده گرفتن آن را ندارد، همانگونه که اجرای حدودات شرعی، و تعزیرات هم جز به حکم و فرمان او اعمال نمیشود. همچنین در مورد اموالی که حق امام است و به او اختصاص دارد لازم است که به ایشان مراجعه شود.
امام این منصب (ریاست عامه) را به مجتهد جامع الشرائط اهداء کرده، تا در حال غیبت، مجتهد نائب او باشد، برای همین است که او را «نائب امام» میگویند». [۶۰]
همانگونه که میبینی سران مذهبی شیعه کاملا با اهل بیت قطع ارتباط کردند، و به این شخصیت موهوم و معدوم متوسّل شدند، و به نام امام معدوم خود را در مقام یکی از أئمهی أهل بیت قرار دادند، این هم برای آنها بزرگترین غنیمت بود، از اینرو - بعد از خاموش شدن اندیشهی بابیت - به محض اتفاق روی این اصل(توسل و ارتباط با شخصی معدوم و موهوم) تمامی اختلافاتی که بر سر منصب بابیت داشتند از بین رفتند، و فرقههای زیاد از شیعیان به دامن آنها برگشتند، و این اندیشه را بعنوان دین برگزیدند، چون هرکدام از بزرگان شیعه مقامی از قبیل: «امام»، «مهدی»، «حاکم مطلق مورد اطاعت»، «مأمور جمع آوری اموال امام» را بر عهده گرفتند، و هیچ یک از اهل بیت در این مناصب با آنها مشارکت نداشتند، و اسناد آنها را برملا نکردند، و حقیقت قضیه را فاش نساختند.
همانگونه که قبلاً گفته شد بر اساس یکی از اسناد و امضاهای منسوب به امام غائب، حق نیابت فتوا در مسائل جدید به نائب داده شده که میگوید: «برای مسائل جدید به راویان احادیث ما مراجعه کنید». لازم به یادآوری است که خبری از واگذاری «نیابت عامه و مطلق» به آنها نیست، اما با توجه به نظرات شیخ مظفّرِ شیعه پیرامون اعتقاداتاتشان راجع به این مسأله، و آنگونه که در حکومت فعلی آنها مشاهده و ملاحظه میکنیم آخوندهای شیعه دامنهی مفهوم نیابت را بسیار توسعه بخشیدند، تا جایی که در عصر امروز، خمینی و هوادارانش این مسأله را به نام ولایت فقیه به اوج قله رساندند.
و بعد از غیبت کبری، بزرگان شیعه در رابطه با ارتباط مستقیم با امام، ادعاهای وسیعی دارند، تا جایی که یکی از آخوندهای معاصرشان کتابی را تحت عنوان «جنّة المأوی في من فاز بلقاء الحجّة ومعجزاته في الغيبة الكبری»، (بهشت جاویدان دربارهی کسانی که بعد از غیبت کبری با مهدی و معجزاتش ملاقات کردهاند) تألیف کرده [۶۱].
[۴۳] صحیح بخاری کتاب المعازی۵/۱۳۶، و کتاب الفتن ۸/٩٧. وترمذی کتاب الفتن ۴/۵۲٧-۵۲۸ حدیث ۲۲۶۲ و نسائی: باب النهی عن استعمال النساء فی الحکم ۸/۲۲٧. و أحمد ۵/۴۳، ۵۱. [۴۴] طبق روایت احمد بن ابراهیم، نگاه کن به رجال الحلّی ص۱۶. [۴۵] نکتهی قابل ملاحظه اینکه شیعه ذکر نام آن پسر را حرام میدانند تا جایی که هر کس نام آن پسر را بگوید کافر قلمداد میکنند، پس تنها یک زن که معصوم نبوده و طبق اعتقاد شیعه کافر هم است چون اسم غائب را بر زبان آورد، تنظیم و تصویب دین شیعه را بر عهده گرفت. [۴۶] الغيبة طوسی ص۱۳۸. [۴٧] الغيبة طوسی ص۲۴۱-۲۴۲. [۴۸] الغيبة طوسي ص۲۱٧. [۴٩] منبع سابق ص۱۵. [۵۰] الغيبة ص۲۴۴. [۵۱] الغيبة ص۲۴۱-۲۴۲. [۵۲] منبع سابق ص۲۴۴ به بعد. [۵۳] الكافي با شرح مرآة العقول ۴/۵۵، اکمال الدین ص۴۵۱، الغیبة ص۱٧٧، الاحتجاج طبرسی ۱۶۳، وسائل الشيعة ۱۸/۱۰۱، الدرّة الطاهرة محمد مکی عاملی ص۴٧. [۵۴] شیعه روایتهایی دارند که به نظر میرسد در همان مرحلهی نخستِ بعد از وفات حسن عسکری ساخته شدهاند، و راجع به غیبت پسر موهومِ حسن است، یکی از آنها چنین است: «إن بلغکم عن صاحبکم غیبة فلا تنکروها». اصول کافی ۱/۳۴۰. اگر به شما ابلاغ شد که امام شما غائب شده آنرا انکار نکنید). گویی این روایت - بدون تأکید از حساسیت عکس العمل مردم- اندیشهی غیبت را بر پیروان القاء میکند. این روایت یک غیبت را ذکر کرده، ولی در برخی روایت یادآوری شده که بعد از مرحلهی غیبت اوّل، ظهور خواهد کرد. در الکافی از ام هانئ روایت شده که گفت: «از ابا جعفر محمّد در باره این آیه سؤال کردم: ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦﴾[التکویر: ۱۵-۱۶]. گفت: امام سال ۲۶۰ ناپدید میشود، سپس ظاهر میگردد، و بعد از غیبت جز ظهور نیست. اصول الکافی:۱/۳۴۱ بستن درب بابیت توسط سمری، اشارهای بود به ظهور نزدیک، ولی روزها و سالها گذشت و خبری از ظهور نشد. [۵۵] الغيبة ص۱۱۳. [۵۶] اصول كافي۱/۳۴۰. [۵٧] إكمال الدّين ابن بابوية ۲/۱٩۳، الغيبه طوسی ص۲۵٧. [۵۸] این پاسخها برحسب آنچه در کتابهای اثنیعشریه ذکر شده - چیزهای جعلی و ساخته شده هستند، که جعل کنندگانش یا نسبت به اسلام جاهل بودهاند، یا ملحد و دین ستیز بوده و میخواستند این خرافات و شذوذات را به دین خدا نسبت دهند تا مردم را از گرویدن به دین خدا و راه راست بازدارند، و بر دین شیعه باقی بمانند که عبارتست از تأیید شرک، و مخالفت با اجماع مسلمین در مسائل متعدّد، و مسائلی که با عقل و فطرت صحیح ناسازگارند، در حالی که از نظر آنها معتبرترین سنّت هستند. ﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۖ﴾ [فاطر: ٨]. آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا میبیند همانند کسی است که واقع را آنچنان که هست مییابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت میکند). برای اطلاع از این جوابها به کتابهای ذیل مراجعه کنید: الغيبة عند الاثني عشرية، الاحتجاج طبرسی ۲/۲٧٧ و پس از آن، بحار الانوار۵۳/۱۵۰-۲۴۶ و غیره. [۵٩] الغيبة ص۱۱۵. [۶۰] عقائد الامامية ص۵٧. [۶۱] نویسندهی این کتاب - به تعبیر محبّ الدین خطیب - مجوسی ملعونی است به نام حسین نوری طبرسی متوفای۱۳۲۰هـهمان کسی که کتاب «فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب ربّ الأرباب» فصل خطاب در اثبات تحریف کتاب اللهقرآن)!!!،که تا ابد الدّهر لکهی عار و ننگی بر پیشانی شیعهی خمینی است.