علل و انگیزههای ادعای غیبت امام
از میانِ خصومت و کشمکش فرقههای شیعه، که هرکدام برای خود ادعای امام، یا مهدی میکرد، و دیگر فرقههای شیعه را تکذیب مینمود، حقیقت آشکار گردید، به عنوان نمونه به این روایت توجه کن که فرقهی اثنی عشریه برای تکذیب فرقهای دیگر از رافضیه روایت کردهاند، آنان که معتقد به توقف امامت بر موسی کاظم بودند، و مرگ او را انکار میکردند، و ادعا مینمودند که او غائب شده و در آینده برمیگردد، و مخالف کسانی بودند که میگفتند: پسرش بعد از او امام است؛ از این رو فرقهی اثنی عشریه گفتند: «ابوابراهیم (موسی کاظم) از دنیا رفته در حالی که هرکدام از نواب و وکلای [۳۳]او اموال هنگفتی را برای خود نگه داشته، و به طمع غصب این اموال مرگ امامشان را انکار میکردند، که برای مثال نمونهای از آن را ذکر میکنم: زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار طلا، و ابو حمزه سی هزار دینار از آن پولی در دست دارند که امام آن را به نام خمس جمعآوری کرده بود» [۳۴]. و روایات متعدّد دیگری به همین مفهوم وجود دارند که بیانگر این حقیقت مخفی و پوشیده میباشند [۳۵].
بنابر این در پشت پردهی ادعای غیبت امام و انتظار بازگشت او، رغبت و علاقهی شدید نسبت به اموال خمس مطرح است. آنان همینکه امامشان فوت میکرد، مرگش را به منظور تحقّق دو نکته انکار میکردند:
اوّل: اینکه ثروتهایی را که به نیابت و وکالت از امام جمع کرده بودند، به نوادگان و وارثین امام تسلیم نکنند و خودشان آن را چپاول نمایند.
دوّم: اینکه پرداخت اموال به نام خمس امام همچنان ادامه داشته باشد؛ بدینصورت عملیات غارت و چپاول و سلب ادامه یافت، و قربانیان این دسیسه، مردم ساده لوح و غافل بودند که دسترنج خود را به جیب شیادانی میریختند که مدّعی نیابت از امام غائب را داشتند.
فرقههای رافضیه، کسب این غنیمت خنک و گوارا را ادامه دادند، و با مرگ هر امامی بلا فاصله فرقهای از آنها مرگش را انکار میکرد و اعلام میداشت که او غائب گشته است، و خود را به عنوان نائب وی معرفی مینمود، و مژدهی بازگشت زود و سریع امام غائب را به عنوان هدایتگری که سرزمین را سرشار از عدل و داد میکند- و مقادیر هنگفتی از طلا و نقره را به شیعیان پرداخت مینماید- مطرح و تبلیغ میشد.
تا امروز هم بزرگان مذهبی و مراجع شیعه، به اعتقاد غیبت امام متوسّل شدهاند، تا اموال خمس از هر سمتی بسویشان فوران کند و جاری باشد، و به نام نائب امام غائب، آن را دریافت کنند، زیرا بر مردم و پیروان شیعه واجب کردهاند که یک پنجم ثروتهایشان را به امام بدهند، و آیات عظام نیز بدون هیچ رنج و زحمتی آن خُمس را میگیرند، چون میگویند تا زمانی که امام، غائب است «فقیه» به جای او خمس را دریافت میکند، و هرکه خمسش را پرداخت نکند کافر محسوب میشود!!! [۳۶].
یزدی، شیخ و مرجع شیعهها میگوید: «هرکس یک درهم یا کمتر از خُمس اموالش را پرداخت نکند، در زمرهی کسانی است که به اهل بیت ظلم کردهاند، و حقوقشان را غصب نمودهاند، و هرکس عدم پرداخت خمس را حلال بداند کافر است» [۳٧].
دکتر علی سالوس در تمسخر به این مبدأ اعتقادی شیعه مینویسد: «اگر مسلمانان امروز میخواهند جعفریه حکم تکفیرشان را صادر نکنند، باید یک پنجم کسب و درآمد و سرمایهی خود را جمع کنند، و برای علمای جعفری بفرستند!!» [۳۸].
و میگوید: «با توجه به اوضاع جعفریه در این ایام میفهمیم که هرکس میخواهد نجات یابد، تمام اموال و ممتلکاتش را از نظر قیمت ارزیابی کند، سپس یک پنجمش را برای کسانی بفرستد که فتوا دادهاند به این که پرداخت خمس واجب است، و کسی که آن را پرداخت نکند حجش قبول نیست. این فقها هستند که اموال مردم را به باطل میخورند» [۳٩].
شاید این یکی از آن عواملی باشد که هر سال به تعداد سهمیهی حکومت شیعه افزوده میشود. در حالی که اسلام چنین خمسی را نمیشناسد و هیچگونه ارتباطی با دین ندارد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه فرموده: «آنچه رافضیه میگویند، مبنی بر اینکه یک پنجم درآمد مسلمین را باید از آنها بگیرند، و صرف کسی نمایند که او را نائب امام معصوم میدانند، این مقولهای است که نه هیچکدام از صحابه و نه علی و نه پیروان آنها، و نه هیچ یک از بنی هاشم و غیره چنین چیزی را نگفتهاند... و بدیهی است که رسول خداصخمس اموال مسلمین را نگرفته و به هیچ مسلمانی هم دستور نداده که خمس بپردازد» [۴۰].
تا امروز هم، خمس اموال که آیات عظام ادعایش میکنند و به نام امام غائب آن را میگیرند، همچون سیلی خروشان از هر طرف به سمتشان سرازیر میشود، و تا به امروز هم، بزرگترین عامل بقای ادعای «غیبت امام» همین ثروت بوده است، و حماسهی شیعه در دفاع از مذهبشان به همین نکته بر میگردد، چون به نظر آنها هرکس به این مذهب آسیب وارد کند در واقع برای قطع ارزاق آنها تلاش کرده، و شاید عامل بقای اختلاف آنها با سایر مسلمانان و گسترش دامنهی این اختلافها همین امر باشد.
و لذا دکتر سالوس گفته است: «به اعتقاد من اگر این اموال نبود، اختلاف بین جعفریه و سایر امّت اسلام به این درجه نمیرسید، پس هر اندازه که بزرگانشان به این اموال حرص ورزند، دامنهی این اختلافات گسترش مییابد» [۴۱].
البته اسباب و عوامل دیگری هم در نشأت اندیشهی غیبت نزد شیعه، تأثیر گذار بوده، از جمله اینکه رافضیه به داشتن حکومتی مستقل از دولت اسلام طمع داشتند، و این چیزی است که ما با توجه به اهتمام جدّی شیعه به مسألهی امامت بدان پی میبریم. اما نظر به اینکه آمال و آرزوهایشان ناکام و شکست خورده و نابود گشتند، و برای نجات خود از سقوطروانی، و نجات شیعیان از یأس و نومیدی نسبت به وضعیت موجود بعنوان پناهگاهی روحی به خواب و خیال و آرزوپروری روی آوردند، و به نشر و توسعهی امید و آرزو در روح و روان پیروانشان شروع و اقدام نمودند ، بدینصورت که عاقبت نیک تنها از آنِ ایشان خواهد بود.
و عامل دیگری که در بوجود آمدن اعتقاد به غیبت نقش داشته، این بود که شیعهگری پناهگاه و مأوای همهی کسانی بود که اهل بدعت و هواهای نفسانی بودند، چرا که در آن مذهب، برای تحقّق اهداف آنها، و بازگشتشان به معتقدات (قبل از اسلام) جو مناسبی فراهم بود، بنابر این صاحبان هر نوع نگرش و دیدگاههای افراطی به کاروان تشیع ملحق شدند، در نهایت این مجموعه افکار گوناگون، شیعه را بسوی معتقدات موروثی سوق میداد. از همینرو است که میبینیم مسألهی غیبت ریشه در اعتقادات برخی از فرقهها و دیانتها داشته، و هیچ بعید هم به نظر نمیرسد که پیروان آن دیانتها (از جمله مجوسیها) در تأسیس اندیشهی غیبت در اذهان شیعه نقش داشته باشند، زیرا مجوسیها ادعا میکنند که در انتظار شخص زندهای از فرزندان «بشتاسب بن بهراسف به نام ابشاوثن» هستند که در قلعهای بزرگ زندگی میکند. ممکن است این شخص غائب بین خراسان و چین باشد [۴۲].
[۳۳] آنان که اموال مردم را به نام خمس و حق امام از مردم میگرفتند، و در آن زمان در جهان اسلام پراکنده میشدند. [۳۴] الغيبة نوشتهی: طوسی ص۳۲-۴۳، الامامة نوشتهی: ابن بابویة ص٧۵، علل الشرائع نوشتهی: ابن بابویة صدوق۱/۲۳۵، رجال نوشتهی: کشی ص ۴٩۳-۴٩۸. بحار الأنوار ۴۸/۲۵۳. [۳۵] الغيبة نوشتهی: طوسی ص۴۳ و پس از آن، و رجال نوشتهی: کشی،روایات شماره ٧۵٩، ۸٧۱، ۸۸۸، ۸٩۳. [۳۶] النور الساطع، اثر مرجع معاصرعلی کاشف الغطاء۱/۴۳٩. [۳٧] العروة الوثقی يزدی، ۲/۳۶۶. و در پانویس تعلقیات مراجع معاصر آنها نوشته شده است. [۳۸] أثر الإمامة في الفقه الجعفری ص۳٩۴. [۳٩] منبع سابق ص۳٩۱. [۴۰] منهاج السّنة ۳ /۱۵۴. [۴۱] أثر الإمامة ص۴۰۸. [۴۲] تثبيت دلايل النبوّة ۱/۱٩.