فصل دوّم: تغيير أصل دين (توحيد) و اعلام برائت از مشركين
از جمله شعارهای هر سال شیعه در روزهای برگزاری مراسم حج، اعلام برائت از مشرکین است، و کسی که نسبت به مذهبشان آگاهی نداشته باشد، تصوّر میکند که هدفشان برائت و اعلام بیزاری از عبادت غیر خداوند متعال است، و میخواهند از هرکس که موحّد و یکتاپرست نباشد تبری نمایند، بدون شک یکی از اصول اسلام برائت و اعلام بیزاری از شرک و اهل شرک است. ولی از دیدگاه شیعه مسأله درست بر عکس این است، چون هدف آنها از بلند کردن این شعار در گردهمایی بزرگ حج، اعلام بیزاری از حکام مسلمین، از ابوبکر صدّیق تا قیام قیامت است،...! و اگر حاکم امروز مسلمانان ایمانش مانند ایمان ابوبکر صدیق و عدالت عمر فاروق باشد، برایش سودی ندارد، بلکه شیعه او را همچنان در شمار مشرکین و طاغوتها و بتهایی که پرستش میشوند به حساب میآورند.
همانگونه که اخلاص و توحید حجّاج «بیتالله» برایشان سودی ندارد، و آنها را از اتّهام به شرک، و محسوب شدنشان از مشرکین حفظ نمیکند، مگر زمانی که با حکام رافضیه بیعت کنند، و از کلیهی ائمّه و خلفای مسلمین و ابوبکر صدّیق، تا قیامت اعلام برائت کنند.
خطر بزرگ این دفعه، نسخ و الغای دین اسلامی است که بر اساس توحید پایهریزی شده...، زیرا نصوص و روایات شیعه پیرامون تأویل و تفسیر توحید به شرک مشهور است [۲۲۰]، همچنانکه مفهوم شرک از دیدگاه رافضیه بیانگر این است که مذهبشان عین شرک است، لذا، خمینی در کتاب «كشف الاسرار»خود به دفاع از شرک و دین مشرکین پرداخته، و - بعنوان نمونه - تحت عنوان «طلب حاجت از مردهها شرک نیست» میگوید:
«طلب حاجت از مردهها شرک نیست...» تا به جایی میرسد که میگوید: «طلب حاجت از سنگ هم شرک نیست» [۲۲۱].
و نیز میگوید: «ما از ارواح مقدسهی انبیاء و ائمه امداد میطلبیم که خدا به ایشان قدرت و توانایی بخشیده» [۲۲۲].
چون شرک در اعتقاد شیعه این است که حاکم غیر شیعه بر کشور و مملکت سیطره داشته باشد، این است بزرگترین جرم و شرک نابخشودنی.
و میگوید: «روایات زیادی داریم که کلّ نظامهای غیر اسلامی (غیر شیعه) را شرک، و حاکم یا سلطه را طاغوت توصیف میکند، و ما در قبال پاک کردن آثار شرک از جامعهی اسلامی خود، و دور ساختن آن به طور کلی از زندگیمان مسئول هستیم» [۲۲۳].
اعلام برائت از مشرکین در حرم امن الهی، نشان میدهد که به منظور اهداف رافضیگری و لعن و نفرین و تکفیر صحابهی کرام، و اجرای شرک در کلّیهی جهان اسلام چنین شعاری را در آنجا سر میدهند، نه به منظور حذف و نابودی عبادت غیر خدا. چون دین شیعه ولایت است نه توحید.
برای همین است که شرک و اعمال شرکی در کشور و سرزمینهای شیعهنشین خیلی عادی است، چون کلّیهی روایات و نصوص و آیات کتاب خدا را که از شرک نهی میکنند، به ولایت علی تأویل میکنند، نه به شرک در عبادت خدا، همانگونه که روایات ذیل بیانگر این نکته است:
۱- از ابی جعفر روایت است که گفت: «ما بعث الله نبيّاً قطّ إلاّ بولايتنا، والبراء من عدوّنا، وذلك قول الله في كتابه: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٣٦﴾[النحل: ۳۶]».
«خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده جز برای ابلاغ ولایت ما، و برائت و بیزاری از دشمنان ما، و آن هم مصداق آیه فوق است» [۲۲۴].
۲- و از ابی عبدالله روایت است که در بارهی آیهی: ﴿۞وَقَالَ ٱللَّهُ لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِۖ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ ٥١﴾[النحل: ۵۱].
گفت: «يعني بذلك لا تتّخذوا إمامين، إنّما هو إمام واحد» [۲۲۵].
«دو امام را برای خود برنگزینید، چون امام فقط یکی است».
۳- و از باقر روایت کردهاند که در بارهی آیهی: ﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥﴾[الزمر: ۶۵].
گفت: «لئن أمرت بولاية أحدٍ مع ولايه علي÷، ليحبطنّ عملك ولتكوننّ من الخاسرين» [۲۲۶].
«اگر همراه با ولایت علی÷به ولایت کسی دیگر امر کنی، اعمالت باطل شده و از زیانکاران خواهی بود».
۴- و از ابی عبدالله در مورد تفسیرآیهی: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠﴾[الکهف: ۱۱۰].
روایت شده که گفت: «العمل الصالح: المعرفة بالأئمة، ولا يشرك بعبادة ربّه أحداً: التّسليم لعليّ معه في خلافة من ليس ذلك له، ولا هو من أهله» [۲۲٧].
«عمل صالح در این آیه به معنی آشنایی با ائمه، و شرک نورزیدن به خدا به معنی تسلیم شدن به ولایت علی، در زمان خلافت کسی که نه امام بر حق است و نه اهلیت و شایستگی آن را دارد».
در روایت دیگر از ابوعبدالله÷: در قول: «لا يتخذ مع ولاية لآل محمد - صلوات الله عليهم – غيرهم» [۲۲۸].
«با ولایت آل محمد کسى دیگر به ولایت نمىگیرند».
۵- از جابر جعفی و او هم از ابی جعفر روایت کرده که در بارهی آیهی: ﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُمۡ وَلَا تَكُونُوٓاْ أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا وَإِيَّٰيَ فَٱتَّقُونِ ٤١﴾[البقرة: ۴۱].
گفت منظور از «بِهِ» علی است، یعنی به علی کفر نورزید [۲۲٩].
۶- و از جابر جعفی روایت است که گفت از اباعبدالله دربارهی این آیه سؤال کردم: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ ١٦٥﴾[البقرة: ۱۶۵]. گفت: «هم أولياء فلان، وفلان، وفلان، اتّخذوهم أئمّة من دون الإمام» [۲۳۰].
«منظور از «انداد» و همتایان، فلان، و فلان و فلان هستند، (مقصودش ابوبکر و عمر و عثمان بود(ش) که آنها را به جای امام ما برگزیدهاند».
٧- و از ابو عبدالله روایت است که در باره آیهی: ﴿فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُۚ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ ٣٠﴾[الأعراف: ۳۰]. گفت: «أئمّة دون أئمّة الحقّ». «به جای ائمهی حق امام دیگر برگزیدهاند».
۸- و از جابر جعفی روایت کردهاند که دربارهی آیهی: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨﴾[النساء: ۴۸]. گفت: «يعني أنّه لا يغفر لمن يكفر بولاية علي، وأمّا قوله: ويغفر ما دون ذلك لمن يشاء يعني لمن والى عليّاً÷» [۲۳۱].
«هرکس که به ولایت علی کفر ورزد خدا او را نمی بخشاید، و هرکس که ولایت علی را داشته باشد اگر خدا خواست مورد عفو قرار میگیرد».
روایات در این موضوع بسیارند و همهی آنها بیانگر این هستند که به منظور نابودی اصل اسلام یعنی توحید، و مشروعیت بخشیدن به شرک ساخته شدهاند. همچنین این روایات تلاشی خطر و ناگوار جهت انحراف افکار و تفسیر شرک و توحید و کفر به غیر از معناهای حقیقی آنها است.
[۲۲۰] مراجعه کن به: تفسیرهای قمی، صافی، البرهان، عیاشی و غیره. [۲۲۱] كشف الاسرار ۴٩. [۲۲۲] منبع سابق. [۲۲۳] حکومت اسلامی ص ۳۳-۳۴. [۲۲۴] تفسیر عیاشی ۲/۲۵۸، تفسیر البرهان ۲/۳۶۸، تفسیر الصافی ۱/٩۲۳، وتفسیر نور الثقلین ۳/۵۳. [۲۲۵] منابع سابق: عیاشی ۲/۲۶۱، برهان ۲/۳٧۳، نور الثقلین ۳/۶۰. [۲۲۶] تفسیر الصافی ۲/۴٧۲، و شیخ کلینی این روایت را از قمی نقل کرده، نگاه کن به تفسیر نورالثقلین ۴/۴٩۸. [۲۲٧] تفسیر العیاشی ۲/۳۵۳، البرهان ۲/۴٩٧، الصافی ۲/۳۶و تفسیر نور الثقلیین ۳/۳۱٧-۳۱۸. [۲۲۸] تفسير الصافی ۲/۳۶۱. [۲۲٩] پس مرجع ضمیر همانگونه که روشن است به قرآن کریم بر میگردد، ولی آنها آنرا به علیسبر میگردانند، در حالی که اصلاً علی در آیه ذکر نشده، بلکه آیه خطاب به بنی اسرائیل است. تفسیر عیاشی ۱/۴۲. [۲۳۰] العياشي ۱/٧۲، البرهان۱/۱٧۲، الصافي ۱/۱۵۶. [۲۳۱] تفسير العياشي ۲/۲۴۵-۲۴۶، الصافي ۱/۳۶۱، البرهان ۱/۳٧۵، نور الثقلين ۱/۴۸۸.