ورود به سازمانهای امنيتی كشورهای اسلامی
در راستای تلاش برای دستیابی به اهداف و اغراض شیعه، گاهی شیعیان به ادارات و ارگانهای امنیتی برخی از کشورهای اسلامی راه مییابند، تا از این طریق بتوانند بر بندگان صالح و مؤمن سیطره یابند، و بدینوسیله مخالفینشان را آزار و اذیت کنند. «نعمت الله جزایری» یکی از مراجع عالی قدر شیعه یادآور شده که یکی از شیعیان به نام «علی بن یقطین» ، در زمان هارون الرّشید، به منصب وزارت راه یافت، [۱۸٩]. خمینی در کتاب «حکومت اسلامی» به مدح و ثنای او پرداخته، به خاطر اینکه توانسته - به تعبیر او- به صورت شکلی و ظاهری، به منظور کمک به اسلام و مسلمین (شیعه) وارد دولت اسلام شود [۱٩۰].
جزایری نقل میکند که ابن یقطین با حیله و دسیسه توانست قریب به پانصد نفر مسلمان را به قتل برساند، و میگوید: «علی بن یقطین که وزیر هارون الرّشید بود، جمعی از مخالفین را در زندان جمع کرد، و به بردهها دستور داد، سقف زندان را بر روی آنها تخریب کنند، و همه به قتل رسیدند» [۱٩۱]، و با این کار به دو هدف دست یافت:
یکی صدمه زدن به اعتبار و جایگاه حکومت اسلامی، چون هرکس این خبر را میشنید، گمان میکرد که زندان مخروبه و غیر قابل سکونت بوده، و به همان حال رها شده تا سقف آن بر روی زندانیان فرو ریخته.
دوّم اینکه با این روش مکارانه و مخفیانه مخالفین اعتقادی خود را به قتل میرساند و عصبانیت خود را خالی میکرد.
همچنین شیخ جزائری اشاره میکند که ابن یقطین با یکی از قوانین شیعه مخالفت کرد، زیرا لازم بود برای اقدام به این کشتارها از رهبر عالی رتبهی سازمان سرّی شیعه اجازه بگیرند، که تا امروز هم این قانون ادامه دارد [۱٩۲].
جزایری میگوید: «ابن یقطین میخواست از عواقب خون آن زندانیان خلاص شود، بنابر این سؤالش را در نامهای به امام کاظم÷ارسال کرد، و ایشان هم جوابش را اینگونه داد که چنانچه قبل از اقدام به قتل، اجازه میگرفت، هیچ جریمهای بر او نبود، ولی چون اجازه نگرفته به کفّارهی هر مرد یک بُز نر ذبح کند، و بز نز هم از مقتول بهتر است» [۱٩۳].
امام قتل پانصد نفر را تأیید کرد، فقط به خاطر اینکه شیعه نبودند!!، ولی دستور داد کفاره بدهد، نه به علّت اینکه جمعی از مسلمانان را به قتل رسانیده بود، بلکه به علّت اینکه بدون دستور گرفتن از سر مذهب که او را امام میگویند، وارد عمل شده بود. قاتل به خاطر اینکه بر خلاف قانون فرقهی شیعه عمل کرده مکلّف به ذبح آن حیوان گردید، تا با خوردن آن گوشت، پیروانشان در آینده برای عملیات تخریبی، با مرکزیت منسجم و سازمان یافتهتری وارد عمل شوند [۱٩۴].
بنابر این هرگاه شیعه از امام یا نائب او - که همان فقیه مرجع است - اجازه میگرفت بایستی از فرمان او اطاعت کند، ولی در صورت اجازه نگرفتن، مسأله از ذبح بُز نر تجاوز نمیکرد!!
جزایری در تعلیق بر «دیه» و ذبح بُز نر، که به خاطر اجازه نگرفتن برای کشتن هر مسلمان بر قاتل واجب میکردند، میگوید:
«نگاه کن به این دیهی ناچیز، که نه معادل دیهی برادر کوچکشان سگ شکاری است، که بیست درهم است، و نه معادل هشتصد درهم خونبهای برادر بزرگ آنهاست که یهودی و مجوسی است، پس وضعیت ایشان در قیامت هم از این حقیرتر و کثیفتر است» [۱٩۵].
این حرف به حدی زشت و شنیع است که نیاز به تعلیق ندارد، چون با صراحت، کینه و خشم خودشان را علیه اهل سنّت ابراز کردهاند و میگویند: از یهود و مجوسی کافرترند. با وجود اینکه در میان مسلمانان زندگی میکنند، و نام اسلام را بر خود گذاشتهاند، ولی کمترین فرصت را برای قتل و جنایت علیه مسلمانان از دست نمیدهند، که آثار شوم و سیاهشان بر این نکته شهادت میدهد. و شاید کسانی که اخبار هواپیما ربایی آنها را بررسی کرده باشد، از این نکته تعجّب نکنند، چون ربایندگان افراد یهودی و مسیحیها را آزاد میکردند، ولی سنّیها را در اسارت نگه میداشتند، چون کشتن مسلمان از دیدگاه شیعه بهترین تقرّب و عمل صالح محسوب میشود، چون این دین شیعه است نه اسلامی که خداوند رسولش را با آن مبعوث داشت، زیرا در دین اسلام گناه یک قتل عمد و ناحق مساوی است با قتل همهی بشریت!!
امام شوکانی :که برای مدت مدیدی در میان شیعه زیسته و خوب آنها را شناخته، بر این امر شهادت میدهد و میگوید: «هرگز رافضی برای کسی که بر مذهب او نباشد امین نیست، زیرا اگر کمترین فرصتی بدست بیاورد، مال و خونش را برای خود حلال میداند و هرگونه محبّت و دوستی که با اهل سنّت اظهار میکنند تقیه است، و اثرش تنها با دستیابی فرصت از بین میرود» [۱٩۶].
بنابر این اگر در جوامع اسلامی، از عواقب کار خود مطمئن باشند، از ارتکاب هیچ جرم و جنایتی پرهیز نمیکنند، چون به اعتقاد آنها جز خودشان هیچ کس حرمت و امنیت ندارد، و این را کسانی به خوبی میدانند که با آنها معاشرت داشتهاند.
شوکانی :فرمود: «طبق تجربهی ما و کسانی که قبل از ما زیستهاند، یک شیعه در هیچ سطحی پیدا نمیشود که از ارتکاب محرّمات پاک باشد، و فریب ظواهرشان را نخورید، چون برخی مردم در ملأ عام و حضور دیگران مرتکب گناه نمیشوند، و ظاهراً از هر لحاظی عفیف و پاکاند، ولی همین که فرصتی برایشان مهیا شود، آن را غنیمت شمرده، و نه از آتش دوزخ باکی دارند و نه رجاء و امیدی به بهشت دارند» [۱٩٧].
سپس نمونههایی از مشاهدات شخصی خویش را بعنوان مثال ذکر کرده و میگوید: «شیعهای را میدیدم که مؤذّن بود، ولی بعداً کشف شد که دزد است [۱٩۸].
و در مورد یکی دیگر گفت: در مسجد صنعاء پیشنماز مردم بود، و دارای اخلاق زیبا، پایبند به عبادت بود، و خیلی تعجّب میکردم از اینکه چنین شخصی رافضی است!! امّا بعداً دربارهاش چیزهایی شنیدم که با شنیدنش موهای بدن سیخ و دل به لرزه میآمد .
سپس سوّمین شیعه را ذکر کرده و میگوید: ابتدا او را با صلابت در دین و عفّت و پاکدامنی میشناختم، ولی بعداً چیزهای کمرشکنی دربارهاش شنیدم، از خداوند ستر و سلامت را خواستارم» [۱٩٩].
مسلمان هر اندازه مال خود را برای شیعه صرف کند، و با آنها نیکی کند، و صلهی رحم به جا آورد، نمیتواند آن کینه و خشم و انزجار سیاه و تلخ کوهمانند را که از کودکی روز و شب برایش تکرار شده و بر آن پرورش یافته و در قلبش کاشته شده، از دلشان بیرون آورد، خشم و نفرتی که هزاران صفحه از متون و مدوّنات مقدسشان را در برگرفته، و در مناسک و زیارتنامهها، و عزاداری، و روضه خوانیهای عاشوراء و... با شور و هیجان و حماسه و گریه با اشعار و سرودههای چرت و پرت و دروغ و افتراء، آنقدر خشم و کینه برانگیزی میخوانند، که تنها برای آشنایان با میراث فرهنگی شیعه قابل تصوّر است.
از این رو، شخصی که مدّتی طولانی همنشین و همجواری با شیعه را تجربه کرده میگوید: «بارها تجربه کردهایم که هیچ رافضیهای با غیر رافضی محبّت و دوستی خالص ندارد، اگر طرفش تمام دارایی و متملّکاتش را صرف او کند، و مانند رفتار برده با سید خود در خدمتش باشد، و با هر وسیلهی ممکن در صدد جلب محبّتش باشد، باز هم نمیتواند محبّت کامل او را بدست بیاورد، و هیچ مذهب و فرقهای از مذاهب اهل بدعت را ندیدهام که نسبت به مخالفینشان مانند شیعه باشند [۲۰۰].
به نظر میرسد که این نوع دشمنی و عداوت با غیر خودشان بر سرشت و طبیعتشان تأثیر گذاشته و در روابط فیما بین خود نیز آنرا دنبال میکنند، همانگونه که روایات و نصوص خودشان بر این امر شهادت میدهد، و به تفاوت بسیار بالای صداقت، امانت و وفاداری اهل سنّت، نسبت با رفتار جنایتکارانه، و اخلاق زشت و نامناسب شیعه اشاره میکنند. تا جایی که شخصی به نام عبدالله بن کیسان به امام خود گفت: «من در سر زمین فارس بزرگ شدهام، و برای تجارت و معامله و غیره با مردمان زیادی رفت و آمد دارم، گاهی با مردی معاشرت داشتهام که خوش اخلاق و امین و امانتدار بوده، ولی وقتی که عقیدهاش را بررسی کردهام معلوم شده که از دشمنان شما (اهل سنّت) بوده. و بعضی وقتها هم با انسانی بد اخلاق، و فاسد و فاسق و خبیث معامله و معاشرت داشتهام، وقتی عقیدهاش را پرسیدهام معلوم شده که اهل ولایت شما (شیعه) بوده» [۲۰۱].
وقتی که با همدیگر اینگونه بد رفتار و دشمن باشند، قطعاً دشمنی آنها با مخالفینشان خیلی شدیدتر و بدتر است، برای همین بود که شیخ الاسلام ابن تیمیه یادآور شده که شیعهها میگفتند: شما (سنّیها) خیلی بیشتر از خودمان نسبت به ما منصفتر هستید.
شیعههایی که در کشورهای سنّی نشین، یا هر منطقهی غیرشیعهای زندگی میکنند، تمام تلاش و کوشش خود را برای تقویت و نفوذ مذهب خود، و آسیب رسانی به دیگران بکار میبرند. هرکس داستان کشتار ابن یقطین را بخواند، که چگونه پانصد نفر زندانی را بخاطر اینکه شیعه نبودند از زیر سقف و آوار نابود کرد، و تلاشهای مستمر و مداوم شیعه جهت نفوذ به ارگانهای اطّلاعات، و پلیس، و رخنه به لشکر و نیروهای نظامی کشورهای اسلامی را به خوبی بررسی کند، متوجه میشود که هدفشان خدمت به دولت و حمایت از آن در مقابل دشمن نیست، بلکه در صورتی که فرصت فراهم باشد همه وسایل و امکانات ممکن را به منظور دشمنی و عداوت با مسلمین، و یاری و تقویت و خدمت به مذهب شیعه و اهداف آنها، به کار میگیرند؛ لذا خمینی رخنه کردن به حکومتهای اسلامی را با - داخل شدن شکلی - تعبیرکرده. آنها برخی تصمیمات را به حکومتها پیشنهاد میکنند، و توجیهاتی را که به اهداف آنها خدمت میکند برایشان تزیین و آراسته مینمایند، چنانکه داستان «علقمی» شیعه که معتصم بالله چهارده سال او را در پست وزارت قرار داد مشهور است، که میتوان گفت مهمترین عامل سقوط دولت خلافت اسلامی بغداد، و سیطرهی مغولها بر این سرزمین شیعه بود، همانگونه که از کتابهای تاریخ معلوم است [۲۰۲]. ولی شیعییان معاصر امثال خمینی اقدامات جنایتکارانهاش را مورد تمجید و مدح و ثناگویی قرار داده و آن را از بهترین ویژگیهای والای او میدانند [۲۰۳].
[۱۸٩] که او را «خواص شیعه» توصیف نمود. نگا: الانوارنعمانية ۲/۳۰۸، و طبری راجع به حوادث سال ۱۶٩ میگوید: علی بن یقطین به خاطر زندیق بودن کشته شد. نگا: تاریخ طبری ۸/۱٩۰. [۱٩۰] حکومت اسلامی ص۱۴۲. [۱٩۱] الانوارالنعمانية ۲/۳۰۸. [۱٩۲] از این رو شیخ احمد مغنیه شیعه دربارهی تأسیس دارالتقریب در مصر توسط قمی میگوید: نه او و نه کسی دیگر بدون اجازهی مرجع حق نداشت این کار را بکند.الخمینی ، اقواله وافعاله ص۲٧). [۱٩۳] منظور آنها از «کاظم» موسی بن جعفر بن محمّد...است، که متهم شد به اینکه ادعای مستحق بودن = =خلافت را کرده، ولی خودش این اتّهام را ردّ کرد، و ظاهراً تنها کسی که گناه بزرگ این افترا، را بر دوش گرفت، هشام بن حکم رافضی و هوادارانش بودند، حال آنکه همان مراجع شیعه هشام را نیز به این مسأله متهم کرده، و در پشت صحنهی زندانی شدن موسی بن جعفر قرار داشت، و گفت: همانگونه که گفته شد: هشام بن حکم گمراه و گمراه کننده است و در قتل ابی الحسن دست داشته.رجال کشی ص۲۶۸). و به گفتهی روایات شیعه- ابوالحسن از او درخواست کرد که از حرف زدن خودداری کند، ولی بعد از یک ماه دوباره شروع کرد. ابوالحسن به او گفت: آیا دوست داری در قتل مسلمانی شریک باشی؟ گفت: نه. گفت: پس چگونه در قتل من شرکت میکنی؟! اگر ساکت میشوی خوب، در غیراین صورت ذبح!، ولی ساکت نشد تا اتفاق افتاد آنچه اتفاق افتاد رجال کشی ص۲٧۰-۲٧۱، ۲٧٩). شیخ الاسلام ابن تیمیه هم اشاره کرده به اینکه موسی کاظم : متهم به چشم دوختن به سلطنت بوده، پس مهدی عباسی او را به زندان انداخت.منهاج السّنة ۲/۱۵۵). ولی چنین به نظرمیرسد که این شایعه فقط از سوی هشام فاش شده ا ز این رو وقتی که مهدی عباسی از او تعهّد گرفت که علیه او و هیچکدام از فرزندانش قیام نکند، گفت: «به خدا سوگند نه چنین کاری از من ساخته است و نه هرگز به آن فکر کردهام البدایة والنهایة ابن کثیر۱۰/۱۸۳). [۱٩۴] ما اهل سنتامام موسی کاظم و سایر اهل بیت، از شیعه و نسبت این فرامین و روایات - که به منظور مقبولیت و کسب اعتبار و جلب حمایت پیروان خود، به آنها نسبت میدهند - پاک و مبرّاء میدانیم. و اگر کسی در خصوص این قضیه تحقیق مینمود، و برای ارزیابی صحت آن، از امام سؤال میکرد، و امام آن را انکار مینمود؛ رافضیه انکار امام را با تقیه توجیه میکردند، چون تقیه نُه دهم دین شیعه است. همچنین برای امور مشروع دین از قبیل حج و ازدواج و...لازم بود از امام گروههای سرّی اجازه گرفته شود، همانگونه که از اسناد صادره به نام امام موهوم مشاهده میشود. [۱٩۵] الانوارالنعمانية ۲/۳۰۸. [۱٩۶] طلب العلم ص٧۰-٧۱. [۱٩٧] منبع سابق. [۱٩۸] چون سرقت مال مسلمین در شرع شیعه حلال است، چناکه گذشت. مانند یهود که گفتند: ﴿لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ سَبِيلٞ﴾[آل عمران: ٧٥]. «ما در برابر امیین غیر یهود)، مسؤول نیستیم». [۱٩٩] طلب العلم ص٧۳. [۲۰۰] منبع سابق. [۲۰۱] اصول الکافی وهامش آن۲/۴، وتفسیرنورالثقلین:۴/۴٧. [۲۰۲] داستان دسیسهاش را در کتاب «فوات الوفيات» ابن شاکر کتبی ۲/۳۱۳، «العبر» ذهبی ۵/۲۲۵، «طبقات» سبکی ۸/۲۶۲-۲۶۳، البداية والنهاية ۱۳/۲۰۲-۲۰۳. [۲۰۳] مراجعه کن به: روضات الجنات ۶/۳۰۰-۳۰۱.