در روزگار ابوبکر و عمر ب
رحلت پیامبر جـ که پدر و مادرم فدای او باد ـ زلزلهای در جامعه مسلمانان مدینه ایجاد کرد. چنان که انعکاسی عمیق در جای جای شبه جزیره داشت. اما وضع مسلمانان مدینه به خاطر احساس خلأ شدید در پی آن مصیبت و مشغول شدنشان به پر کردن این شکاف و جانشین پیامبرجکه به امور مردم بپردازد، سخت دچار پریشانی گشته بود. چیزی از انتخاب ابوبکر سنگذشته بود که قدرت جدید علاوه بر مسئولیت سازماندهی جامعه با خبرهای ناگهانی شکاف در جای جای شبه جزیره مواجه شد. جنگهای رده [که در اوایل دوران ابوبکر سبود و بعضی از اسلام برگشته زکات نداده و بعضی نماز نمیگذاردند] در بیشتر جاهای این سرزمین از مهمترین مشکلاتی بود که ابوبکر سبا درایت و صلابت با آنها رو به رو شد. همه این امور، مسلمانان را از تفکر در باب قرآن بازداشت یا لااقل در به جانبی افکندن مشکل امر قرآن کمک کرد. مردم از طرفی به جنگ خانمانسوز مشغول بودند و از طرفی فکر نمیکردند که مسألهای قابل توجه در برابر قرآن ایجاد شود چون آنها از این جهت کاملاً مطمئن بودند چرا که قاریان در میان مردم فراوان و قرآن هم در خانه همسران پیامبر جمکتوب و محفوظ بود.
اما حادثهای رخ داد که هرگز کسی آن را گمان نمیکرد، در جنگ یمامه [در محل عقرباء] حدود دو هزار نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که در بین آنها چهار صد و پنجاه صحابی بودند[۱۸۰] .
خبر به عمر بن خطاب سرسید و موجب اندوه او گشت. بخاری با اسناد خود، از زیدبن ثابت سروایت میکند که میگفت: ابوبکر پس از کشتار یمامه به دنبال من فرستاد. در آن وقت عمربن خطاب هم آن جا بود. ابوبکر گفت: عمر نزد من آمده و میگوید: کشتار در روز یمامه بر قاریان قرآن سخت بود و میترسم، کشتار بر قاریان دیگر در جاهای دیگر، سخت گیرد و بسیاری از قرآن از بین برود. من معتقدم که به گردآوری قرآن دستور دهی. به عمر گفتم: چگونه میخواهی کاری را که پیامبرجانجام نداده است انجام دهم؟ عمر گفت: به خدا قسم این، کار خوبی است؛ عمر پیوسته نزد من میآمد تا این که خداوند دلم را نسبت به آن، راضی نمود و با عمر هم عقیده شدم. زید میگوید: ابوبکر به من گفت: تو مردی جوان و عاقل هستی و ما تو را [به کارهای ناشایست] متهم نمیکنیم، تو برای پیامبر جوحی را مینوشتی، پس به گردآوری قرآن بپرداز! زید گفت: به خدا قسم اگر مرا به حرکت دادن کوهی از کوهها، تکلیف میکردند، سختتر از گردآوری قرآن نبود. گفتم: چگونه چیزی را انجام میدهید که پیامبر جآن را انجام نداده است؟ ابوبکر گفت: به خدا قسم کار خوبی است. ابوبکر هم پیوسته نزد من میآمد تا این که خداوند دلم را برای کاری که دل ابوبکر و عمر را بدان راضی کرد، راضی ساخت، لذا همه قرآن را از شاخه درخت خرما و سنگهای پهن نازک و سینه مردان گرد آوردم، تا این که آیه:
﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ١٢٩﴾[التوبة: ۱۲۸-۱۲۹] .
«قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسور مهربان است * پس اگر روی برتافتند، بگو: «خدا مرا بس است، هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است».
را فقط نزد ابوخزیمه انصاری یافتم. مصاحف نزد ابوبکر تا زمان مرگش و سپس تا پایان زندگی عمر و آنگاه نزد حفصه، دختر عمر، باقی ماند[۱۸۱] .
از این حدیث ـ هنگام بیان عمر سبرای ابوبکر سو موضع ابوبکر سدر برابر سخن او ـ میفهمیم که عمر سلبریز از احساس خطری گریبانگیر بود که هشداردهندگان آن در جنگ یمامه نمایان شده بودند و نزدیک بود که تمام حافظان قرآن، آن شاهدان عادل بر درستی متن مکتوب قرآن را فراگیرد. چنان که دانستیم، قرآن در سنگهای پهن و نازک، شاخه و پوست درخت خرما و استخوان شتران یا کتف گوسفندان یا شتر و سینه مردم پراکنده بود و شکل کتاب واحدی به خود نگرفت مگر در سینه اصحابی که آن را در روزگار پیامبرجحفظ کرده بودند [جمع به معنای حفظ] . اصحابی که جنگ یکایک آنان را به تدریج به کام خود میکشید. پیداست که صحابه در آن روزگار، ارزش متن مکتوب را دریافته نبودند و بلکه اعتمادشان به حفظ کردن آن بوده است. بیشتر گمان بر آن است که جز عمر سکسی متوجه این ماجرا نشده بود و شاید علت آن باشد که وی در بین کاتبان وحی بود و بیش از همه نسبت به حفاظت از آن احساس مسئولیت میکرد.
عمر سنزد ابوبکر سآمد و احتمال از دست رفتن بسیاری از قرآن، هنگام فراگیر شدن کشتار قاریان در تمام شبه جزیره را به او خبر داد. اما ابوبکر سدر تصمیمگیری نسبت به موافقت با رای عمر ستردید نمود، دلیل وی آن بود که پیامبرجچنین کاری را انجام نداده بود پس چگونه ممکن است او چنین کند و یا بر آن کار موافقت نماید؟ این از یک سو، و از سوی دیگر تجربه مسلمانان پیوسته با مشکلاتی تازه که در برابرشان رخ مینمود، مواجه میشد و راه حلها و تصمیمهای خاص خود را میطلبید که سند آنها را در قرآن و سنت نمییافتند. نخستین موضع مهمی که برای ابوبکر سپیش آمد، مسأله رده بود، یعنی زمانی که به وی خبر دادند گروهی از دادن زکات سرباز میزنند و دیگران هم از مدعیان پیامبری [مانند اسود عنسی، طلیحه اسدی، مسیلمه کذاب ...] پیروی میکنند و تمام دین را رها کردهاند[۱۸۲] .
عمر سدر تصمیم به جنگ دچار تردید شد ولی ابوبکر سبا تمسک به آیه:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡ﴾[التوبة: ۵] .
«پس اگر (مشرکان) توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه بر ایشان گشاده گردانید...».
و حدیث پیامبرج: «من مأمور شدم تا با مردمان بجنگم تا به یگانگی خداوند و رسالت محمد جشهادت دهند و نماز را اقامه نمایند و زکات بپردازند. اگر چنین کنند مال و جانشان درامان است مگر به حق اسلام و حسابشان با خداوند است»[۱۸۳] . به جنگ با آنها فرمان داد (۱). ابوبکر سدر این موقعیت مهم و خطرناک، فرمان صریحی در باب جنگ با کسانی که زکات نمیپردازند و مرتدان، صادر میکند، فرمانی که به او آرامش میداد، از او دفاع مینمود و موقعیت وی را استحکام میبخشید. اما موقعیت جدیدی که عمر سدر ضرورت گردآوری قرآن به وی اظهار میکند، تجربهای از نوع تازه بود چه نه متنی وجود داشت تا آن را حل کند و نه در گذشته، سابقهای داشت که در حل آن یاری رساند. آیا ابوبکر سبه عنوان خلیفه مسلمانان، میتواند دست به کاری زند که پیامبرجآن را انجام نداده است؟ یعنی قرآن را در مصحفی گردآوری نماید.
در حقیقت، این نخستین موقعیت از نوع خود بوده است و احتمال آن به جد میرفت که اگر عمر سنتوانسته بود، ابوبکر را قانع نماید، آن دو به توده مردم پناه میبردند تا از صحابه داوری خواهند زیرا خطر تصمیمگیری منحصر به دو نفر نبود، بلکه مسأله قانون اساسی تمام امت اسلامی و کتاب ـ نازل شده آن بود. بدون شک تصمیمی که این داوری آن را تفسیر خواهد کرد ـ اگر انجام میگرفت ـ در بردارنده ویژگی اجماع مسلمانان بر امری بود و اجماع آنها در آن دوره دشوار حکمی قطعی مینمود که بر هر کسی که در این داوری شرکت خواهند داشت، از صحابه و تابعین و ...، لازمالاجرا باشد. بدین ترتیب اگر تردید ابوبکر سدر گردآوری قرآن، رای اجماعی بود، چه بسا قرآن تا روزگار اخیر جمع نمیشد چون نسلهای بعدی هرگز با اجماعی که در نسل اول صحابه صورت گرفته بود، مخالفت نمیکردند. بدین ترتیب، تصمیم ابوبکر س، مهمترین تصمیمی بود که در زندگیاش گرفت و بزرگترین گامی بود که در تاریخ این امت برداشته شد، چون راه حل بنیادین مشکلی اصلی بود که نتیجه آن سلامت و حفاظت قرآن از تحریف بوده است. تصمیمی که آغازگر حرکت تمدن اسلامی در تاریخ با تکیه بر قانون اساسی و حفظ شدهاش بود. همچنین این تصمیم قانون و معیار هر گونه اصلاح رسم الخط مصحف یا کتابت آن در روزگاران بعد قرار گرفت.
در حدیثی که سفیان از سدی و او از عبد خیر آورده که او گفت: شنیدم علی میگوید: «بیشترین پاداش در باب مصاحف از آنِ ابوبکر است، رحمت خدای بر ابوبکر باد! او نخستین کسی است که قرآن را میان دو لوح گرد آورد»[۱۸۴] .
روایتهای فراوانی بر این امر دلالت دارند که این حرکت، از جانب ابوبکر سو با مشورت عمر سبوده است، و این کار در تاریخ این امت برای نخستین بار، با توجه به بحران عامی که در روز یمامه رخ داد، صورت گرفت. اما این که گفته شده است علی سآن را انجام داده است، قابل پذیرش نیست. چنان که روایتی است که اشعث از محمدبن سیرین روایت کرده است که «وقتی پیامبرجاز دنیا رفت علی قسم یاد کرد که جز برای نماز روز جمعه ردایی بر تن نخواهد کرد مگر این که قرآن را در مصحفی گرد آورد و این چنین کرد. ابوبکر بعد از مدتی در پی علی فرستاد و گفت: ای ابوالحسن! آیا از خلافت من ناراضی هستی؟ گفت: نه به خدا قسم! اما من قسم یاد کردهام که تنها برای نماز روز جمعه را بر تن کنم. آنگاه با او بیعت کرد و ابوبکر بازگشت»[۱۸۵] .
ابوبکر سجستانی میگوید: هیچ کس جز «اشعث» کلمه «مصحف» را ذکر نکرده است. او «لیّن الحدیث» است (۲). [در توضیح باید گفت] : آنچه روایت کردهاند [از قول علی س] که: «تا قرآن را جمعآوری نمایم [حتی أجمع القرآن] بدین معناست که حفظ آن را کامل کنم چه به کسی که قرآن را حفظ میکند، گفته میشود که قرآن را جمع آورده است[۱۸۶] .
همچنین از عمربن خطاب سروایت شده است که به گردآوری قرآن فرمان داده بود. زمانی که وی درباره آیهای از کتاب خدا پرسش کرد، به او گفته شد: آیه با فلانی بوده است و وی در روز یمامه به شهادت رسیده است. عمر سگفت: همه از خداییم. آنگاه به گردآوری قرآن فرمان داد. او نخستین کسی است که قرآن را در مصحف گرد آورد[۱۸۷] . این سخن هم به خاطر حوادث ذکر شده پیشین در صحیح بخاری و منقطع بودن سند حدیث قابل قبول نیست. البته ممکن است مراد از «او نخستین کسی است که قرآن را در مصحف گرد آورد» اشاره عمر به جمعآوری قرآن باشد[۱۸۸] .
سیوطی آورده است که «از مطالب شگفتی که در باب نخستین گرد آورنده قرآن آمده، حدیث ابن اشته در کتاب «المصاحف» از طریق کهمس و ابن بریده، است که گفت: نخستین کسی که قرآن را در مصحفی گرد آورد، سالم بنده آزاد شده ابوحذیفه، است.
وی [سالم] قسم یاد کرد که ردایی بر تن نکند مگر قرآن را جمعآوری نماید و چنین کرد. آنگاه تصمیم گرفتند تا بر آن، نامی نهند. برخی گفتند: آن را «سفر» بنامید. سالم گفت: این از نامهای یهودیان است و لذا نپسندیدند. پس سالم گفت: مثل آن را در حبشه دیدم که «مصحف» نامیده میشد و لذا تصمیم گرفتند که آن را «مصحف» بنامند[۱۸۹] . سیوطی میگوید: سند این حدیث هم منقطع است و بر این حمل میشود که وی [سالم] یکی ازگردآوران قرآن به فرمان ابوبکر بوده است[۱۹۰] .
اما درباره واژه «مصحف» که گفته میشود، حبشی است باید گفت: معیاری که ما در بررسی [واژگان] قرضی و معرب داریم[۱۹۱] آن را تأیید نمیکند. حداکثر؛ این واژه از واژگان مشترک سامی است، تا زمانی که دارای اصلی با صرف کامل [= کامل التصرف] باشد. در لسان العرب آمده است: «المصحف، المصحف یعنی در بردارنده صحیفههای نوشته شده در میان دو جلد؛ گو این که صحافی شده است. کسر [مصحف] و فتح آن [مصحف] لغتی [لهجهای] است. ابوعبید میگوید: قبیله تمیم آن را به کسر و قبیله قیس آن را به ضم [مصحف] تلفظ میکنند و کسی به فتح تلفظ نکرده است. همچنین یاد نشده که این کلمه فتح داده شده باشد. آنچه ذکر شد، از لحیانی و او از کسانی آورده است»[۱۹۲] .
این انحراف از موضوع بیارزش نیست چه ما، این را از آن جهت آوردهایم که ضعف بودن خبر [سالم] را بیان کنیم، چون عرب قبل از استعمال خاص این واژه با کلمه «مصحف» آشنا بود ولی نه این معنا که به این مناسبت [تسمیه مجموعه قرآن] از زبان حبشی نقل شده باشد (۳) بدیهی است که گردآوری قرآن را زیدبن ثابت سبه تنهایی انجام نداده است بلکه عمربن خطاب سهم با او همکاری کرده است. چنان که در روایت ابن ابی داود از طریق هشام بن عروه و او به نقل از پدرش آمده است: ابوبکر به عمر و زید گفت: بر در مسجد بنشینید و هر کس چیزی از کتاب خدا را با دو شاهد نزد شما آورده آن را بنویسید. سیوطی میگوید: رجال این حدیث با وجود انقطاع سند آن، مورد اعتماد [ثقه] هستند[۱۹۳] . شاید سالم بن معقل (۴) ـ با توجه به آنچه که سیوطی در روایت پیشین از وی گفت ـ در این کار سهیم بوده است.
همچنین، ابیبن کعب سـ با توجه به آنچه که از ابوالعالیه بصری آمده ـ در این کار شرکت داشته است. ابوالعالیه گفته: «آنها قرآن را در زمان خلافت ابوبکر در مصحفی گرد آورده بودند مردانی مینوشتند و ابیبن کعب بر آنان دیکته میکرد»[۱۹۴] .
در این جا توقفی کوتاه در شرح روش زید سو همکارانش در گردآوری قرآن مینماییم. دکتر حسین هیکل میگوید: «بدون تردید میتوان گفت: وی روش تحقیق علمی رایج در روزگار ما را به کار بست و این روش را با دقتی هر چه تمامتر دنبال کرد»[۱۹۵] .
شاید اگر بدانچه که در گذشته از تفسیر البحر المحیط در خصوص قرائت عمر ساز آیه:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم﴾[التوبة: ۱۰۰] .
«و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که (با نیکوکاری) از آنان پیروی کردند».
نقل کرده بودیم، برگشتی داشته باشیم، میزان رنج و تلاش زید سدر سلامت روشش در جمع قرآن را درک کنیم، چه در آن جا زید سقرائت درست آیه را: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم...﴾میدانست، و تلاش داشت تا عمر را راضی کند، که سرانجام با حضور ابیبن کعب، قرائت زید با استشهاد ابی به سه موضع از قرآن، تأیید شد. این روش و عادت زید بود. او قرآن را از کاغذها، تکه استخوانها و از هر چیزی از قرآن که صحابه برای او میآوردند، جمعآوری میکرد. اختلاف بین او و عمر سپیرامون (واو) به میزان دقت و گزینش وی در تمام عملش، دلالت دارد.
در این جا پرسشی که مطرح میشود و همچنان موضع شرح و تفسیر بسیاری از خاورشناسان میباشد[۱۹۶] آن است که چرا زید بن ثابت سبرای اقدام به چنین امر مهمی نسبت به دیگر صحابه انتخاب شده است؟ به گمان ما، پاسخ جاحظ در این زمینه بهترین پاسخ به چنین وسوسههایی است. وی میگوید: «دیدند که قرائت زید، شایستهتر و احق است، چه قرائت عرضه آخر قرآن بر پیامبر جبود و چون کسانی که آخرین عرضه قرآن را شنیده بودند، بیش از کسانی بودند که عرضه ابتدایی قرآن را شنیده بودند، لذا مردم را به قرائت زید واداشتند نه قرائت ابی و عبدالله [بن مسعود] هر چند که قرائت همگی، حق بود؛ ولی چه بسا حقی در روزگاری ـ در کنار حقی دیگر ـ پایان بخش قیل و قالها و از بین برنده اختلاف و طمعورزی باشد، لذا حقی را به نفع حقی دیگر که عمل به آن، بهتر و شایستهتر است، ترک کردند. [مثلاً] اگر فقیهی ببیند که همه دانشمندان به روزه روز عرفه، بیهیچ اختلاف توافق کردهاند و افطار آن روزه را در آن روز نمیپسندند، و او باید آن روزه را، افطار کند تا جایگاه روزه واجب از مستحب را به آنان بفهماند ـ و یا اگر بترسد که در گذر زمان به امر واجب چیزی غیر از واجب اضافه شود ـ [اگر چنین کند] درست عمل کرده و حقی را به خاطر حق برتری ترک کرده است، چه برای حق، اختلاف، حرام و ... درجاتی است ...»[۱۹۷] . جوانب این مسأله یعنی [انتخاب زید سو اصلح دانستن او بر دیگر صحابه] چه بسا در خلال سخنان بعد روشن گردد.
دکتر هیکل میگوید: «زید بدان جهت نسبت به دیگر صحابه انتخاب شده است که جوان و از بقیه آنها نسبت به این امر تواناتر بوده است. وی به خاطر جوان بودنش، کم تعصبتر و کمتر اهل تفاخر به علمش بوده است. این امر، وی را به شنیدن سخنان صحابه بزرگ، از قاریان و حافظان، و دقت در گردآوری، بدون ترجیح دادن چیزهایی که حفظ کرده بود، وامیداشت. هر چند متواتر است که وی در عرضه اخیر قرآن، هنگامی که رسول خدا جقرآن را برای بار دوم در سال وفات خود به جبرئیل ÷عرضه کرد، حضور داشته است[۱۹۸] .
موضع پیشین او با عمر سبر این دلالت دارد که وی حافظی ثابت رای و آگاه به آنچه بود که حفظ کرده و امر نیک و درست را به هیچ اعتباری واننهاده است. کافی است به سخن ابوبکر سدرباره او مراجعه شود تا علل و انگیزههای انتخاب وی نسبت به این امر، در عین سادگی پر هراس، مشخص شود (۵). بدین روش زید سمتن قرآن را گرد آورد و آنگاه صحف را نزد ابوبکر سنهاد تا زمانی که زنده بود و سپس نزد عمر ستا زمانی که زنده بود و بالاخره نزد حفصه ل، دختر عمر س، ماند[۱۹۹] . انتقال صحف از ابوبکر سبه حفصه لبر این مطلب دلالت دارد که این صحیفهها از زمانی که نوشته شدند. در مالکیت عمومی به شمار میآمدند، چون اگر ملک خصوصی ابوبکر سمیبود، غیر از فرزندان وی نباید به ارث میبردند. ظن غالب آن است که این صحف نزد حفصه لبه این دلیل ماند تا گرویی باشد که خلیفه سوم، هرگاه که طالب آن باشد، در آن تصرف کند، به خصوص که حفصه یکی از امالمؤمنین بود. این تصرف چیزی است که در عمل اتفاق افتاد.
این مطلب را برای رد سخن بلاشر گفتیم که میکوشد بذر شک و تردید و پیرامون گردآوری قرآن را در روزگار ابوبکر به پایان نرسید بلکه در روزگار عمر به پایان رسید، چون پانزده ماه قبل از مرگ ابوبکر این تدوین آغاز شده بود. بلاشر آنگاه میپرسد: آیا تدوین این مصحف راه حل موقعیتی بود که عمر از آن میترسید؟ ... بلاشر خود چنین پاسخ میدهد: «جامعه به طور منطقی به مجموعه وحی مکتوبی نیاز داشت تا از جانب همه قبول گشته و آن را پذیرفته باشند. اما آیا این مجموعه، همان صحیفههای ابوبکر بوده است؟ هرگز! چون این صحیفهها، ملک شخصی ابوبکر و عمر بودهاند نه ملک خلیفه و رهبر جامعه. همه چیز به طور کلی، بر این دلالت دارند که خلیفه اول و همراهش [عمر] ، وقتی این پیامد را احساس کردند که متن کامل وحی نزد آنها وجود ندارد، یکی از کاتبان پیشین وحی را که محمد [ج] از آنها برای این کار استفاده میکرد، واداشتند تا متنی قرآنی را برای آن دو فراهم نماید؛ و باز حق داریم، بپرسیم که آیا امکان داشته تلاش عمر ـ چه به تأیید یا مخالفت ابوبکر ـ به علت دیگری بوده باشد؟ مثلاً علاقه و تمایل به مالکیت شخصی نسخهای از وحی، چنان که دیگر اصحاب پیامبرجمالک چنین مصحفی بودند. به دیگر بیان، این امر در ذهن ابوبکر و و عمر نبود که مصحف نمونهای [امامی] را بر گروه مؤمنان تحمیل نمایند، بلکه فقط مسأله این بود که رهبر این گروه، از دیگر صحابه که موقعیت بهترین داشتند، پایینتر نباشد»[۲۰۰] .
این سخن بلاشر مبتنی بر چند ادعاست:
۱- گردآوری قرآن یک عمل شخصی بوده است که تحقق بخشیدن به انگیزه ابوبکر و عمر ب[در داشتن مصحفی شخصی] موجب آن شده است.
۲- داین انگیزه ناشی از یک غیرت شخصی و احساس نقص در آن دو نسبت به دیگر صحابه بوده است. بلاشر در این جا کلمه "Infériorité" را [به عنوان برابر نهاد واژه نقص] به کار برده است [این کلمه به معنای پستی و زیردستی است] .
۳- عمل [تدوین قرآن] هر دوی آنها، مسبوق به اعمال مشابهی نزد بسیاری از صحابه بوده است[۲۰۱] . شاگرد وی، دکتر مصطفی مندور، در رسالهای که ذکر آن گذشت، در این ادعاها با وی همراه است و حتی گاهی در خلال تعبیرهایی که از وی گرفته است، کلماتی به آن میافزاید. وقتی بلاشر میگوید: "Infériorité" مندور میگوید: "Complexe d’ Infériorité"[۲۰۲] یعنی نقص پیچیده و مبهم. وقتی بلاشر میگوید: «آن صحیفهها ملک شخصی بوده است (Propnrieté Personnelle)، مندور میگوید: حفصه آن را به عنوان ذمه مالی شخصی به ارث برده است (Patrimoine Personnel).
ما میگوییم: [در صورت شخصی بودن صحف] چرا بعد از ابوبکر به عمر منتقل شد؟ ... دیگر آن که اگر آن نسخه به خاطر تمامی امت نبوده است، «ارزش حقیقی نسخهای از قرآن نزد مردمی که آن را از راه حافظه روزگار پیامبرجگرد آورده، چیست؟»[۲۰۳] در روزگاری که محفوظات وی مورد اعتمادتر و در ضمیر و زبانش حاضرتر بوده است.
شاید بعد از توضیحاتی که دادیم، موضع ما در برابر این ادعاها روشن شده باشد. اما به مغالطهای که بلاشر در آن افتاده، اشارهای میکنیم. وی میگوید: ابوبکر زمانی به گردآوری قرآن پرداخت که مسبوق یا همزمان با تلاشهای فردی دیگری بوده است. بلاشر از جمله به نام تعدادی از صحابه مثل معاذبن جبل، ابیبن کعب، زیدبن ثابت، ابودرداء، ابوزیدبن سکنش(۶) و دیگران، اشاره میکند. چنان که خبر ابی در گردآوری قرآن [در نقل ابوالعالیه] ـ که ذکرش گذشت ـ استدلال مینماید[۲۰۴] . ما منکر آن نیستیم که تلاشهای فردی، مسبوق یا همزمان با جمع قرآن توسط ابوبکر سبوده است، اما این تلاشها برای گردآوری قرآن نبوده بلکه برای حفظ محفوظاتشان بوده است که در روزگار پیامبر جو بعد از آن، از ترس فراموشی یا اشتباه، صورت میگرفته است. در این باره سخن خواهیم گفت.
وقتی ابوبکر سبه زید س[به جمع قرآن] فرمان داد، صحابه هر چه از قرآن را که داشتند با شتاب ارائه و در برابر زید سقرار دادند و آن را با گواهی عادلانی، موثق ساختند، تمام ماجرا این بوده است، اما اهداف خاورشناسی بر آن است که ویژگی جدیت از کار ابوبکر سرا بزداید و آن را کاری بدون پشتوانه تلاش و جدیت و بدون تواتر و ثبوت قطعی بروز دهد تا در نظر مردم یک کار فردی جلوه کند که مصلحتی همهگیر آن را موجب نگشته و ابوبکر سهم از دیگران به پایبندی و پیگیری، در این کار، شایستهتر نبوده است.
با بازگشت به وضع این مصحف در روزگار عمر سبه عنوان خلیفه، تأکید میکنیم که وضع این مصحف، استمرار وضع مصحف در دوران ابوبکر سبود، با این فرق، که فعالیت بیشتری در آموزش قرآن و دور داشتن مردم از اشتباه در قرائت به وجهی که در حدود حروف هفتگانه، شایسته قرائت میباشد، صورت گرفت. به خبری دست یافتیم که دلالت روشنی بر گفته ما دارد. ابن سعد در «طبقات» از محمدبن کعب قرظی با اسناد خود، روایت میکند که میگفت: قرآن در روزگار پیامبر جبه وسیله پنج تن از انصار، معاذبن جبل، عباده بن صامت، ابیبن کعب، ابوایوب و ابودرداء جمعآوری شد. در دوران عمربن خطاب، یزیدبن ابوسفیان به او نامه نوشت که جمعیت شام رو به فزونی نهاده و شهرها را پر کردهاند و به کسانی نیازمندند که به آنان قرآن را بیاموزند و در دین تعلیمشان دهند. ای امیرمؤمنان! مرا به مردانی که به آنان آموزش دهند، یاری نما! پس عمر سآن پنج تن را طلبید و به آنان گفت: برادران شما در شام از من کمک خواستند تا کسانی به آنان قرآن را بیاموزند و آنان را نسبت به دین آگاه سازند پس مرا به سه تن از خودتان یاری کنید ـ رحمت خدای بر شما باد ـ اگر تمامتان پاسخ مثبت میدهید پس در آن شرکت ورزید و اگر سه تن از شما به نمایندگی مشخص میشوند پس از بین تان خارج شوند. پس گفتند: نتوانیم که همگی شرکت کنیم زیرا ابوایوب پیرمردی است و ابیبن کعب هم بیمار. آنگاه معاذ، عباده و ابودرداء حاضر به رفتن شدند. عمر گفت: از شهر حمص شروع کنید، شما مردمان را در آن جا در یک سطح از فهم و درک نخواهید یافت. کسانی از آنها، نیک میفهمند، اگر چنین یافتید، گروهی از مردم را به سوی این کسانی روانه دارید اگر از مردم [در قرائت و فهم دین] راضی شدید، یک نفر در آن جا بماند و دیگری به دمشق و نفر سوم به فلسطین رود. آنها به حمص آمدند و آن جا ماندند تا این که از مردم راضی گشتند. عباده در آن جا ماند و ابودرداء به دمشق رفت و معاذ به فلسطین. اما معاذ در سال طاعون عمواس از دنیا رفت، و عباده بعد از او به فلسطین رفت و در آن جا از دنیا رفت، و ابودرداء همچنان در دمشق ماند تا این که از دنیا رفت[۲۰۵] : وضع به همین منوال ادامه یافت و به تدریج با گسترش فتوحات و پراکندگی مسلمانان در بیشتر نقاط زمین مثل سرزمینهای ایران و رم در آن روزگار، این وضع هم گسترش مییافت. هر چه این مناطق بیشتر میشد، قرآن هم رواج مییافت و نظارت بر کیفیت تلفظ تازه مسلمانان ضعیف میگشت. آنها میتوانستند در محدوده حروف هفتگانهای که قرآن به آن، نازل شده بود، هر قرائتی را که میتوانستند تا زمان خلیفه سوم، عثمانبن عفان س، قرائت کنند (۷).
[۱۸۰] ابن جریر طبری، تاریخ الطبری، حوادث سالهای ۱۱ و ۱۲ هجری قمری. در تاریخ الکامل ابن اثیر آماری مربوط به کشتهشدگان روز جنگ عقربا وجود دارد که کمتر از این، ذکر شده است. ر. ک: حوادث سال یازدهم [محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص ۳۰۱-۳۰۳] . [۱۸۱] ابوعبدالله محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۹۶، چاپ المطبعة البهیة، ۱۲۹۹ ه. ق. [۱۸۲] اخبار مربوط به رده [ارتداد از آیین اسلام] به طور مفصل در «الکامل» ابن اثیر، ج ۲، صص ۲۳۲-۲۶۰ موجود است و نیز : محمد الخضری، محاضرات فی تاریخ الأمم الإسلامیة، ج ۱، ص ۲۶۰، اول. [۱۸۳] البخاری، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۹ [باب ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡ﴾] . [۱۸۴] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج ۱، ص ۵. [۱۸۵] همان، ص ۱۰. [۱۸۶] همان، ص ۱۰ و نیز : السیوطی، الاتقان، ج ۱، ص ۵۸ با زیادت. [۱۸۷] المصاحف، ج ۱، ص ۱۰. [۱۸۸] جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج ۱، ص ۵۸. [۱۸۹] همان. [۱۹۰] همان. [۱۹۱] ر. ک : عبدالصبور شاهین، القراءات القرآنیة فی ضوء علم اللغة الحدیث. [۱۹۲] ابن منظور الافریقی، لسان العرب، ج ۹، ص ۱۸۶. [۱۹۳] جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج ۱، ص ۵۸ و نیز : المصاحف، ج ۱، ص ۹. [۱۹۴] همان. [۱۹۵] محمد حسین هیکل، الصدیق ابوبکر، ص ۳۴۳، چهارم. [۱۹۶] ر. ک : رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص ۳۲ به بعد [رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان : محمود رامیار، ص ۵۲ به بعد] . [۱۹۷] مختارات فصول الجاحظ، نسخه خطی، دارالکتب، شماره ۲۴۰۶۹، ثبت کتابخانه امیر موسیو کریمر اتریشی، ۱۸۷۷، برگه شماره ۹۲ ب و ۹۳ الف. [۱۹۸] محمد حسین هیکل، الصدیق ابوبکر، ص ۳۴۱ و نیز المقنع، ص ۱۲۱. [۱۹۹] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج ۱، ص ۹. [۲۰۰] رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص ۳۳-۳۴ [رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان : محمود رامیار، صص ۵۳-۵۴] . [۲۰۱] همان، صص ۳۵-۳۶. [۲۰۲] مصطفی مندور، رسالة الشواذ، مقدمه، ص ۶. [۲۰۳] جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج ۱، ص ۷۱ و نیز : ابوعبدالله الزنجانی، تاریخ القرآن، ص ۱۸. [۲۰۴] رژی بلاشر، درآمدی بر قرآن، ص ۱۲ و ۳۵ و ۴۵ [رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان : محمود رامیار، ص ۲۷ و ۵۴ و ...] . [۲۰۵] محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۳۵۶.