منابع پژوهش و روش صاحبان آن
در مطالب این پژوهش، دو نوع منبع از هم متمایزند که بیانگر دو سطح از شاذ ـ علاوه بر مراجع تاریخ قرآن ـ میباشند و میتوان در پرتو این دو سطح، به منابع و روش صاحبان آنها حکم کرد.
سطح نخست: نماینده این سطح، ابوبکر احمدبن موسی بن عباس بن مُجاهد (درگذشته به سال ۳۲۴ ه. ق) است. وی نخستین کسی است که نظام مشهور قرائتها را وضع نمود، لذا نقطه آغازین در وضع و دستهبندی نمودن قرائتهای شاذ به حساب میآید زیرا وی با تقسیمبندی هفتگانه قرائتها [= قراءات سبعه] نوعی شذوذ نسبی را به وجود آورد، به طوری که غیر از این قرائتها را شاذ برشمرد و در عمل، کتابش را درباره قرائتهای شاذ نوشت و حد و میزان بین قرائتهای هفتگانه خود و غیر آن را توضیح و تشریح نمود. علیرغم این که کتاب وی، اکنون ناپیداست اما تاریخ، بهترین چیزی را که بیانگر روش و گزینش وی از قرائتهای شاذ میباشد برای ما حفظ کرده است، و آن کتاب «المحتسب» از ابوالفتح عثمانبن جنی است که با دفاع از شواذ به توضیح و تشریح دلایل آن پرداخته است.
ابن مجاهد، تمام آنچه راکه از قاریان هفتگانه آورده، صحیح نمیداند، هر چند که آنچه را شاذ میشمارد به نسبت دیگر قاریان هفتگانه، اندک است. ابن جنی از این موارد، آن موردی را که دارای دلیلی در نحو یا زبان بوده و موجب تقویت آن میگردد، یاد کرده است.
میتوان ترتیب قاریان هفتگانه را به ترتیب تصاعدی به حسب قرائتهای شاذی که در «المحتسب» از آنان روایت شده است به شرح ذیل بیان کرد:
۱- حمزه زیّات (۳ روایت)
۲- کسایی، علیبن حمزه (۷ روایت)
۳- نافعبن ابینعیم (۹ روایت)
۴- عبدالله بن عامر (۱۲ روایت)
۵- عبداللهبن کثیر (۱۶ روایت)
۶- عاصمبن ابیالنجود (۲۵ روایت)
۷- ابوعمرو بن علاء (۶۰ روایت)
اما با نگاهی به آنچه که برای این قاریان، قرائت شاذ به حساب میآید، به هیچوجه، چیزی نمییابیم که با رسمالخط هماهنگ نباشد، بدون شک کاملاً شرط موافقت با زبان عربی را هم دارد و گرنه ابن جنی آن را ذکر نمیکرد. تنها چیزی که باقی میماند، شاذ بودن این قرائتها از جهت روایت است چه قرائتهای از طُرُق دیگر، قویتر از طُرٌق این روایتها، از آنان نقل شده است. مطلبی که در آن شک نیست، آن است که گزینش ابن مجاهد از قرائتها، بر اساس روایت ـ از حیث قوت و ضعف ـ با رعایت دو مقیاس دیگر [مطابقت با رسمالخط و قواعد عربی] مبتنی بوده است.
ابن خالویه (درگذشته به سال ۳۷۰ ه. ق) همین روش را رعایت کرده است. کافی بدانیم که وی قرائتها را از ابن مجاهد[۶] [به طریق عَرْض] گرفته است.
از این رو با توجه به احترام وی نسبت به معیارهای اخذ روایت از ابن مجاهد، ناگزیر باید این احترام در انتخاب وی از قرائتهای شاذ نیز نمایان باشد. اما وی به عنوان یک لغوی، لغت و نحو را از ابن دُرَیْد و نِفْطوَیْه[۷] فراگرفت و در کتاب «البدیع» ـ که مختصر آن نزد ماست ـ مجموعهای از روایتهایی را گرد آورده است که از این جنبه [لغوی ـ نحوی] شاذ هستند. ابن خالویه منابعی را که مطالب کتابش را از آن برگرفته، مشخص نکرده است، چون وی آنها را به عنوان نوادر در لغت و حروف [= وجوه قرائتی] روایت کرده که به نظر وی به ذکر سند یا مرجع نیازی نداشته است.
اما ابن جنی که از همان آغاز به تعیین منابع خود پایبند بوده و بیان کرده است که منابع وی، پنجتاست. این منابع که بعدها از آن سخن خواهیم گفت عبارتند از:
۱- کتاب ابن مجاهد (که از آن سخن رفت).
۲- کتاب اختلاف المصاحف از ابوحاتم سجستانی.
۳- کتاب «معانی القرآن» از قُطرُب.
۴- کتاب «معانی القرآن» از زجّاج.
۵- کتاب «معانی القرآن» از فرّاء.
از آنجایی که کتاب «المحتسب» آخرین کتابی است که ابن جنی نوشته است، ـ چنان که در واقع دیدیم ـ پس، دستاورد شناختی خواهد بود که وی در طول حیاتش به آن دست یافته و در آن به شیوه تطبیقی عمل کرده است، یعنی قرائت را با سندش آورده و به بحث درباره آن پرداخته و با شواهد شعری و دیگر قرائتها برای آنها استدلال کرده است. چه بسیار در آن علل آوایی آمده است که آنها بازتاب مطلبی است که در کتاب «سرّ صناعه الاعراب» بیان داشته است.
سطح دوم: نماینده واقعی این سطح، کتاب «شواذ القراءة واختلاف المصاحف» از رضیالدین ابیعبدالله محمدبن ابینصر بن عبدالله الکرمانی است. نسخه خطی آن را در کتابخانه الازهر با شماره ۲۴۴ (بخش قرائتها) یافتهام.
نویسنده در این کتاب به شیوه ابن جنی عمل کرده و در مقدمه کتاب به منابعش اشاره کرده است. وی میگوید: «این، کتابی است که آن است که آن را در بیان قرائتهای شاذ قرآن و اختلاف مصاحف در آنچه که به نظرم از حیث تلاوت، سماع و اجازه درست است، گرد آوردهام»[۸] . آنگاه میگوید که این مطالب را از دوازده کتاب استخراج کرده است که سخن درباره آنها و نویسندگانش خواهد آمد؛ در کنار این، وی مراجعی دیگر را در لابلای کتاب یادآور شده است از جمله، نقل از ابن عطیه (درگذشته به سال ۵۴۱ ه. ق)[۹] .
همانگونه که ملاحظه میشود، وی سندها را از باب اختصار حذف کرده است این دوازده کتاب، عبارتند از:
۱- اللوامح.
۲- سوق العروس[۱۰] .
۳- الکامل ازهُذَلی.
۴- الاقناع.
۵- المُبهج.
۶- الغایة.
۷- کتاب اختلاف مصاحف الصحابة معروف به کتاب «المصاحف» از ابن ابوداود.
۸- معانی القرآن از زجاج.
۹- الغرائب فی شواذ القرآن.
۱۰- مفردات ابن ابیعلیه.
۱۱- کتاب الشواذ از ابوعلی البخاری.
۱۲- کتاب نامشخصی که مراد از آن را به خاطر عدم وجود نسخهای دیگر درنیافتم.
سطح شواذ در نظر کرمانی از مقایسه روایتهایش با آنچه که در کتاب «المصاحف» آمده، برای ما روشن میگردد. با مقایسه این روایتها در روایات مصحف ابن مسعود دریافتم که هر دو، در حدود ۴۸۰ روایت از ۶۰۰ روایت با هم اشتراک دارند که آنها را کرمانی برای ابن مسعود ذکر کرده است، و بقیه روایتها را از منابع دیگر برگرفته است و چه بسا کرمانی در ذکر این روایتها، منفرد باشد چرا که در «مختصر ابن خالویه» یا «البحر المحیط» یا «المحتسب» این روایتها ذکر نشده است، و اینجاست که میزان شاذ بودن آنها تقویت میگردد، چون ما نمیدانیم که وی از چه کتابهایی این روایتها را استفاده کرده است، چنان که از شیوههای نویسندگان در انتخاب آنها [= الاختیار] و میزان اعتماد آنها بیاطلاعیم به جز کتاب «الکامل» هُذَلی که تاکنون حتی به میکروفیلم آن دست نیافتیم تا به نقل از آن و حکم بر آن مطمئن گردیم.
اعتماد به کرمانی به روایتهایی از نوع آنچه که در «المصاحف» آمده است، قضاوت بر انتخاب وی از قرائتها در مجموعهاش را برای ما آسان میکند که به طور مفصل در بررسی مصحف ابن مسعود خواهد آمد. تحقیق در آنچه که از وی به تنهایی رسیده و در دیگر منابع ذکر نشده است، باقی میماند که امید است در یک فضای انتقادی دیگر به آن بپردازیم.
ممکن است، بیان کنیم که به طور کلی، سطح شاذ نزد کرمانی و امثال وی بعد از قرائتهای دهگانه آغاز میگردد چنان که قرائتهای شاذ این ده قرائت را از غیر دو طریق مورد پسند [= دو راوی مشهور قراء] اخذ میکند. قرائتهای شاذ در نظر کرمانی در حقیقت همان نظر ابن جزری و تمام متأخران است که قرائتهای ما بعد قرائتهای دهگانه یعنی قرائتهای «ابن محیصن، یزیدی، حسن بصری، اعمش» را شاذ میدانند. صاحب کتاب «اتحاف» میگوید: «قرائتها به نسبت تواتر و عدم تواتر به سه دسته تقسیم میشوند؛ قسمتی که بر تواتر آن اتفاق نظر است که هفت قرائت مشهور هستند و قسمی که در آن اختلاف است و قول صحیحتر و بلکه قول صحیح که مشهور تواتر آن است ـ چنان که گذشت ـ قرائتهای سه نفر بعد یعنی قرائتهای ابوجعفر یزید بن قعقاع، یعقوب بن اسحق حضرمی و خلفبن هشام است، دستهای که بر شاذ بودن آن اتفاق نظر است که قرائتهای چهار نفر بقیه میباشد»[۱۱] .
در روایت قرائتهای شاذ بین کرمانی و ابوحیان هماهنگی فراوان مشاهده میشود که شاید به خاطر منابع مشترک این دو باشد، چون هر دو از «اللوامح» و «الکامل» هُذَلی و دیگر کتابهای شواذ نقل میکنند اما کرمانی آنگونه که پیداست، بیش از ابوحیان از مراجع شاذ در اختیار داشته است، با این همه، این مطلب بر خلاف نظر نولدکه است که قطعاً از کرمانی بیخبر بوده است.
در تعداد روایتهایی که از او نقل کردهایم، این مطلب روشن است که با روایتهای البحر المحیط هماهنگ است و یا نسبت به آن همه منابع، منحصر به فرد است، کافی است این مثال را که به این معنا رهبر است، بیاوریم. در البحر المحیط، آمده است: «ابن عطیه میگوید: «عاصم و گروهی: ﴿دُمۡتُ﴾[مریم: ۳۱] خواندهاند، و قاریان مدینه، ابن کثیر و ابوعمرو به کسر «دال» «دِمْتُ» خواندهاند. آنچه که در کتابهای قرائتها آمده، آن است که قاریان هفتگانه:
﴿دُمۡتُ حَيّٗا﴾[مریم : ۳۱] .
به ضمّ دال خواندهاند، و با مطالعه برخی از قرائتهای شاذ، قرائت (دِمْتُ) را نه در شواذ قرائتهای هفتگانه یافتهایم و نه در جای دیگر»[۱۲] . این در حالی است که این قرائت [دِمْتُ] قرائت ابن مسعود است که در کتاب «المصاحف» روایت شده است[۱۳] .
پیداست که کرمانی، این قرائت را از کتاب «المصاحف» روایت نکرده است ـ علیرغم این که از وی برگرفته است ـ بلکه آن را برای سُلمی، یحیی و اَعمش[۱۴] روایت کرده، در حالی که در کتاب «المصاحف» چیزی از این دست نیامده است.
از متن اخیر، ابوحیان پیداست که کرمانی قرائتهای هفتگانه را تحت تأثیر ابن مجاهد در برابر دیگر قرائتها قرار داده است. این آن چیزی بود که در آن از منابع و دو سطح شذوذ، سخن رفت.
اما نویسنده کتاب (کرمانی) ما را از پژوهش درباره حقیقت خود، عاجز نموده است چون از او در هیچ یک از کتابهای سرگذشتنامه [تراجم] یا طبقاتی که در دست داریم، ذکری که به میان نیامده است. اما وقتی به بروکلمان[۱۵] مراجعه میکنیم، میبینیم که چنین میگوید: «شپیتالر[۱۶] ، ابوعبدالله محمدبن ابینصر الکرمانی را ترجیحاً از دانشمندان اوایل قرن هفتم هجری میداند، رسالهای که در باب قرائتهای شاذ به شماره ۲۴۴ در الازهر به نام اوست»[۱۷] . بدین ترییب، کرمانی را هم از حیث زمان و هم از حیث مکان، مجهول مییابیم. در نامهنگاریای که با شپیتالر برای شناخت منبع وی در این حکم و داوری داشتم، بیان کرده است که وی شاید به مراجع و منابعی که در آغاز کتاب [دوازده کتاب یاد شده] آمده تکیه کرده و شاید هم بعد از بررسی در خود نسخه خطی بوده است.
اما چنین به نظر میرسد که استاد شپیتالر در نسخه خطی چندان جستجو نکرده است، چون وی تاریخ زندگی کرمانی را در پرتو آخرین مراجع و منابع [از حیث زمانی] تعیین کرده است، چه طبق آخرین احتمالات کتاب «الغایه» از ابوعلاء همدانی است که تاریخ وفات وی سال ۵۶۹ ه. ق. است، لذا کرمانی نمیتواند قبل از نیمه دوم قرن ششم ه. ق. باشد. این در حالی است که این امر [ارزشیابی شپیتالر] مستقیماً و به شیوه مطمئن ما را به مقصود نمیرساند، چون نویسنده کتاب «الغایه» ـ چنان که خواهیم دید ـ شناخته شده نیست و درست نخواهد بود که امری نامشخص به امری همانند خودش نامشخص قیاس گردد زیرا بیشتر رفتن به سوی گمراهی است. [به منظور دستیابی به تاریخ زندگی کرمانی] در خلال بررسی پیرامون روایتهای نسخه خطی به چند نکته دست یافتیم که در اینجا ابتدا از آن سخن میگوییم:
۱- در صفحه ۸۱ [این نسخه] به مناسبت قرائت اُبَیّ در «لعلها إذا جاءت» که مثل
﴿أَنَّهَآ إِذَا جَآءَتۡ﴾[الأنعام: ۱۰۹] .
«اگر ... [معجزه هم] بیاید ... ».
در قرائت عمومی آمده است، میگوید:
««أَنَّ» به معنای «لَعَلَّ» میباشد و رازی آن را به کسره [إِنَّ] خوانده است». منظور وی از رازی، امام محمد فخرالدین بن عمربن حسین رازی (درگذشته به سال ۶۰۶ ه. ق.) است و در تفسیر وی آمده است: «أَنَّ» به معنای «لَعَلَّ» است. در ضمن وی قرائت به کسره آن [إِنَّ] را ستوده و گفته است: «این، قرائت نیکویی است»[۱۸] .
۲- همچنین در صفحه ۱۰۴ چنین آمده است:
﴿شَفَا جُرُفٍ هَارٖ﴾[التوبة: ۱۰۹] .
«پرتگاهی مشرف به سقوط».
(به فتح و تشدید «راء») از اَعْرج رسیده و «هارَ» (بدون تشدید) را «دِهان» ذکر کرده است. «دِهان» همان «علیبن موسی بن یوسف، ابوالحسن السعدی المصری» معروف به «دِهان» از قاریان مورد اعتماد است که در سال ۶۶۵ ه. ق. به طور ناگهانی از دنیا رفته است[۱۹] .
۳- در صفحه ۲۷۰، چنین آمده است: « از شیخ ما، امام، تاجالقرّاء، ابوالقاسم محمودبن حمزه بن نصیر ـ قدس الله روحه ـ شنیدم که میگفت: «الصَّبِر» یعنی به کسره «باء» قرائت ابوعمرو است». جزری در شرح حال وی مینویسد: «محمود بن حمزه بن (نصر)، ابوالقاسم کرمانی معروف به «تاج القُرّاء» در حدود سال ۵۰۰ بوده است و بعد از آن از دنیا رفته است[۲۰] .
برای شناخت [تاریخ کرمانی] باید از نکته سوم، مسأله را پی گیریم؛ با ملاحظه نکته سوم فهمیده میشود که کرمانی به طور سماعی از استادش یاد میکند که این استاد همانند وی، نامش کرمانی است اما تاریخ وفات وی مجهول است.
ابن جزری ترجیحاً آن را به بعد از سال ۵۰۰ میداند و لابد عبارت «بعد از آن از دنیا رفته است» یعنی، تا آغاز سال ۶۰۰ عمر کرده و سپس از دنیا رفته است. این در حالی است که کرمانی ما را به این نکته رهنمون میشود که وی قطعاً از رازی که در آغاز قرن هفتم [۶۰۶ ه. ق] از دنیا رفته است، نقل کرده و از دِهان هم که در نیمه دوم قرن هفتم [۶۶۵ ه. ق] از دنیا رفته، خبر میدهد، بنابراین اگر این نظر، درست باشد میگوییم: کرمانی (صاحب شواذ القراءة) از دانشمندان اواخر قرن هفتم است که ممکن است نقل وی از دِهان هم سَماعی بوده و یا از آنچه که عبدالرحمان صفراوی و دیگران جمع کردهاند، برگرفته باشد[۲۱] .
سماع وی از استادش ابوالقاسم در اواخر زندگی وی رخ داده که طبیعتاً در اوایل زندگی کرمانی بوده که جوانی بیش نبوده است، بنابراین پیداست که کرمانی عمر طولانی داشته و این جای شگفتی نیست چه از قول عبدالرحمان صفراوی (درگذشته به سال ۶۳۶ ه. ق.) گفتهاند که وی اجازه روایت برای گروهی در دمشق را داشت که وفات آنها بعد از سال ۷۲۰ بوده است[۲۲] . یعنی آنها یک قرن کامل عمر کردهاند.
در پایان، سخن از منابع پژوهش باقی میماند. من شذوذ را از هر دو سطح آن برگرفته و در جمعآوری موارد شاذ به کتابهای «المحتسب»، «مختصر البدیع»، «شواذ القراءة» و «البحر المحیط» تکیه کردم؛ چنان که به کتاب «المصاحف، از ابن ابی داود و برخی از تفاسیر مثل قرطبی و کشاف در برخی از مشکلات تکیه نمودهام.
[۶] شمسالدین محمدبن الجَزَری، طبقات القرّاء، ج ۱، ص ۲۳۷. [۷] ابن الجزری، طبقات القرّاء، ج ۱، ص ۲۳۷. [۸] الکرمانی، شواذ القراءة و اختلاف المصاحف، نسخه خطی، ص ۴. [۹] همان، ص ۲۲۸، و ر. ک : ابوحیان، البحر المحیط، ج ۱، ص ۱۰. [۱۰] برخی از مراجع آن را «شوق العروس، ذکر کردهاند [عنوان اصلی کتاب دهم به صورت زیر آمده است : مفردات ابن ابیعلیه، و کرداب وَرْش طریق المصریین. منظور از کرداب، حسینبن علیبن عبدالصمد است] . [۱۱] احمدبن محمد البنا الدّمیاطی، اتّحاف فُضلاء البشر، ص ۹. [۱۲] ابوحیان محمد یوسف بن علی الاندلسی، البحر المحیط، ج ۶، ص ۱۸۷. [۱۳] آرتور جفری، ماتریال، ص ۵۸. [۱۴] کرمانی، شواذ القراءة و اختلاف المصاحف، نسخه خطی، ص ۱۴۷. [۱۵] Carl Brockelmann. [۱۶] A. Spitaler خاورشناس معاصر آلمانی، نامهنگاری توسط شاگرد ایشان همکار دکتر رمضان عبدالتواب در تاریخ ۳۰/۱۲/۱۹۶۳ صورت گرفته است. [۱۷] کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، (GAL. S)، ج ۲، ص ۹۸۲، فصل مربوط به افراد گمنام از حیث تاریخ و مکان، علم القراءة، شماره ۳۷. [۱۸] فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۴۴، چاپ نخست. [۱۹] ابن الجَزَری، طبقات القرّاء، ج ۱، ص ۵۸۲. [۲۰] همان، ج ۲، ص ۲۹۱. [۲۱] ر. ک : شرح حال صفراوی در ابن الجزری، طبقات القرّاء، ج ۱، ص ۳۷۳. [۲۲] ر. ک : شرح حال صفراوی در ابن الجزری، طبقات القرّاء، ج ۱، ص ۳۷۳.