در ادوات
[در ضحی] ۹۳ / ۵: ولسوف یعطیك، وسیعطیك.
[در نساء] ۴ / ۱۱۴: فسوف نؤتیه، فسیؤتیه.
[در نساء] ۴ / ۱۵۲: سوف یؤتیهم، سنؤتیهم.
در این جا تنها به ذکر آنچه که نویسنده برای شاهد مثال و بررسی انتخاب کرده و ضبط آنها را کامل آورده، بسنده نمودیم و از برخی نمونههایی که در ضبط عربی آنها اشتباه کرده و یا به خاطر اهمال ضبط، توضیح آنچه را که میخواسته، نداده، صرفنظر کردیم. اختلاف بین قرائت مشهور و دیگر قرائتهای شاذ در این نمونهها، منحصر به برخی از ویژگیهای لهجهای است که ناشی از برخی پدیدههای آوایی مثل مماثله، [همگونی] [۱۷۵] ، همزه دادن [همز] ، اسکان، استنطاء و برخی ساختهای فعلی منسوب به لهجهها میباشد که بیشتر آنها را رسم الخط عثمانی در بردارد (۸) هر چند که یکی از دو شرط دیگر یعنی درستی و صحت سند که همان راز شاذ و ضعیف بودن آن است را از دست داده است. همه این قرائتها تا قبل از گردآوری مصحف، جایز بوده است.
اما ادات استقبال همان «سین» و «سوف» میباشد که داخل در اجازه حروف هفتگانه تا قبل از الغای این اجازه با کار عثمان سبوده است و دلیل آن، این است که از ابن مسعود سچنین قرائتی رسیده است. از طرف دیگر، ادات استقبال، در معرض برخی تغییرات لهجهای بوده است که ابن منظور به آن اشاره کرده است. وی میگوید: گفتهاند «سویکون» که لام الفعل را حذف کردهاند و نیز «سایکون» که لامالفعل را حذف کردهاند و عین الفعل را به خاطر آسانی تلفظ تغییر دادهاند و نیز «سف یکون» که عین الفعل را حذف نمودهاند، چنان که (در مثال قبل) لام الفعل را حذف کردند[۱۷۶] .
این مطلب، دلالت میکند بر این امر که ادات استقبال اساساً همان «سوف» میباشد و چهار وجه دیگری [س ـ سو ـ سا ـ سف] اختصار یافته آن است، هر چند که از وجوه رایج و اختصار یافته آن، سین است، با این همه، این پنج وجه، همگی وجههایی لهجهای میباشند (۹). از تمام این مطالب میخواهیم، بیان کنیم که نمونههایی که نویسنده آورده، بر استنتاجی که ذکرش گذشت، کمک نمیکند. در هر حال به جواز قرائت به معنا دلالت ندارد چون در قرائتی از آن، کلمهای به کلمهای با همان معنا تبدیل نمیشود تا این جواز از آن استنتاج شود لذا سخن نویسنده تنها به رنج افکندن خود است و تأثیری در تأیید مسأله ندارد.
بعد از این به موضع دیگری از مهمترین مسألهای که نویسنده در رساله مذکور آورده، منتقل میشویم. وی در این موضع، به بحث و بررسی برخی از روایات شاذی میپردازد که شاذ بودن آنها را از این حیث است که از متن معروف قرآن طولانیترند [عبارات زیادی دارند] ، سخن او چنین است: «برخی از قاریان برجسته به ذهنشان چنین رسید که متن الهی را واضحتر نمایند و آنچه را که معتقد بودند، درست نیست، از حیث شکل و ساخت، تصحیح نمایند. انگیزه آنها در کار، علاقه به تعیین و تعریف برخی گرایشهای اعتقادی یا لاهوتی بوده است.
در مثالهای زیر از بین روایتهای شاذ، کلمات یا عباراتهایی را در متن میبینیم که دچار اشتباه میشویم، اگر تنها آنها را امری زاید یا برای تفسیر بدانیم. سپس نویسنده، قرائتهای زیر را میآورد که آنها را با اختصار و بدون هر گونه تفسیری از آن میآوریم.
۱- [در مائده] :
﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ(متتابعان)﴾[المائدة: ۸۹] .
از ابی، ابن مسعود، اعمش، قتاده و ابن عون (۱۰).
۲- [در احزاب] :
﴿وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِكَ (و) ٱلَّٰتِي هَاجَرۡنَ مَعَكَ﴾[الأحزاب: ۵۰] .
از ابن مسعود (۱۱).
۳- [در کهف] :
﴿وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَيۡنِ [وکان الغلام کافراً] فَخَشِينَآ أَن يُرۡهِقَهُمَا طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗا ٨﴾[الكهف: ۸۰] .
از قتاده (۱۲).
۴- [در کهف] :
﴿وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَيۡنِ(فخاف ربّك) أَن يُرۡهِقَهُمَا﴾[الكهف: ۸۰] .
از ابن مسعود (۱۳).
۵- [در مائده] :
﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ (من قبلکم) حِلّٞ لَّكُمۡ﴾[المائدة: ۵] .
از سعیدبن جبیر (۱۴).
۶- [در مریم] :
﴿أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ (أمرني أن) لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا﴾[مريم: ۱۹] .
در برخی مصاحف.
۷- [در مدثر] :
﴿فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ ٤٠ (یا فلان) (ما سلکك فی سقر)﴾[المدثر: ۴۰-۴۲] .
از ابن زبیر ببه نقل از عمربن خطاب س.
۸- [در مدثر] ۷۴ / ۴۰-۴۲:
﴿فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ ٤٠ (یا أيها الـمرء) (ما سلکك فی سقر)﴾[المدثر: ۴۰-۴۲] .
از ابن زبیر ببه نقل از عمربن خطاب س.
۹- [در آلعمران] :
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي (بعض) ٱلۡأَمۡرِ﴾[آلعمران: ۱۵۹] .
از ابن عباس (۱۵).
۱۰- [در حج] :
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ (محدّث) إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ﴾[الحج: ۵۲] .
از ابن عباس ب(۱۶).
۱۱- [در جاثیه] :
﴿وَفِي خَلۡقِكُمۡ وَمَا يَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ (ل) ءَايَٰتٞ لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٤﴾[الجاثية: ۴] .
از ابن مسعود س(۱۷).
۱۲- [در جاثیه] ۴۵ / ۳۲:
﴿وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَ (أن) ٱلسَّاعَةُ لَا رَيۡبَ فِيهَا﴾[الجاثية: ۳۲] .
از ابن مسعود س(۱۸).
۱۳- [در عنکبوت] :
﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا (و مودة بینکم) وَتَخۡلُقُونَ إِفۡكًا﴾[العنكبوت: ۲۵] [۱۷۷] .
از ابن مسعود س.
۱۴- [در بقره] :
﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ (ألاّ) يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾[البقرة: ۱۵۸] .
از ابی س[۱۷۸] (۱۹).
با تأمل در این روایتها در پرتو حکم پیشین، درمییابیم که نویسنده تا چه حد، توانایی صحابه و تابعین را در دخالت در متن قرآن ـ از باب روشن نمودن آن یا اصلاح خطای آن در شکل یا ساخت فعلی (= صیغه) یا از باب تعیین برخی گرایشهای اعتقادی ـ محدود تصور کرده است. نظر نویسنده، آنچه اینان را به این کار واداشته، ابهام متن یا استعمال غیر فصیح آن در شکل یا ساختار [مثل ساختار فعلی] یا بهرهبرداری آنها از قرآن برای منافع و اهداف دینیشان بوده است.
این روایتها، در حقیقت تهمتهایی است بیهدف به هر دو طرف قرآن و صحابه که بدون هیچگونه معیار علمی دقیق با فهم درست میباشند. نویسنده فراموش کرده است که اسناد مرهون و سست قرائتهای شاذ را که به صاحبان آنها استناد داده شده، جرح و تعدیل کند بنابراین، اینها نمیتواند دلیلی باشد بر متنی که به تواتر از پیامبر جبه ما رسیده است چون اکثر آنها ساختگی هستند و به اصحاب و به پیامبر جنسبت داده شدهاند و هرگاه به برخی از آنها ـ از حیث سند یا متن ـ شک وارد گردد، ساقط میشوند و اعتبار آنها از بین میرود، و صلاحیت مبنای چنین حکمی را ندارند. ابوحیان در شرح بر قرائت عبدالله ـ ابن مسعود سدر آیه:
«فوسوس لهما الشیطان عنها».
به جای:
﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ عَنۡهَا﴾[البقرة: ۳۶] .
«پس شیطان [آدم و حوا] را از [جنت] بلغزانید ...».
میگوید: این قرائت با متن مصحف اجماع شده، مخالفت دارد و بهتر است که «تفسیر» تلقی شود چه آنچه که از او و یا دیگران بدین صورت روایت شده است و با متن مصحف مخالفت دارد، این چنین است. بیشتر قرائتهای ابن مسعود سمنسوب به شیعه است، و برخی از علمای ما، گفتهاند: به تواتر نزد ما صحیح است که قرائت ابن مسعود سبر طبق غیر آنچه که از او نقل آمده، از قرائتهایی است که موافق رسم الخط است. هر چند که واحد هستند و به فرض درستی و صحت آنها، با آنچه که از طریق تواتر، ثابت شده است، تعارض ندارد»[۱۷۹] .
نویسنده فراموش کرده است وقتی چنین تصرفاتی را به صحابه و تابعین نسبت میدهد، در حقیقت، ناقل سخنان دشمنان خدا در دین اویند، کسانی که روششان را در اظهار نظر در قرآن و سنت آوردیم. مبادا که صحابه و تابعین در قرآن، تنها به رای خود و بدون سندی مرفوع به پیامبر جبسنده کنند. بنابراین، چرا آنها را متهم کنیم که برای افزودن، استوار کردن و گرایش به اغراض اعتقادی خود، با متن قرآن بازی کردهاند؟!.
شگفت آن که نویسنده، در ابتدا، این قول که این عبارتهای اضافی، عبارتهای تفسیریاند را خطا شمرده است چه این که شاید به ذوق و درک خویش، استواری و بلاغت متن قرآن را بعد از آن افزایش مذکور ملاحظه کرده و حال آن که با کمترین دقت به این زیادتهای تفسیری، ناچیز بودن [ضعف ادبی] آنها نسبت به متن اصلی فهمیده میشود. چون که دانسته آمد در این عبارتهای اضافی، اشارههایی تفسیری و بیانی است که چنان که تأکید کردیم، ایجاد آن ـ به نظر ما ـ مقدمهای ناگزیر در پیدایش علم تفسیر بوده است. از تفسیرهایی که نویسنده در پی هر متنی، در آن دچار لغزش شده و ارزشهای بیانی جدید این قرائتها را به آنها تعلیل داده، چشمپوشی نمودیم تا کتاب الهی از ایراد آنچه که عبث و بیهودهاش، میشماریم، مصون ماند؛ کتابی که حفظ گردیده شده و باطل به آن راه ندارد و از جانب خداوندی حکیم و ستوده نازل شده است (۲۰).
[۱۷۵] Assimilation. [۱۷۶] ابن منظور الافریقی، لسان العرب، ج ۹، ص ۱۶۴. [۱۷۷] نویسنده این چنین از المصاحف، ج ۲، ص ۶۷ نقل کرده است، اما با مراجعه به متن مصاحف میبینیم که متن اصلی چنین بوده است: «إنما اتخذتم من دون الله أوثاناً وتخلفون إفکا إنما مودة بینکم». بدین ترتیب میزان اختلاف بین متن اصلی و نقل شده مشخص میشود. [۱۷۸] مصطفی مندور، رسالة الشواذ، صص ۱۸۹-۲۰۰. [۱۷۹] ابوحیان، البحر المحیط، ج ۱، ص ۱۵۹.