رای برگزیده در تفسیر حروف هفتگانه
قبل از برگزیدن تفسیری خاص از مراد این حروف، لازم است ملاحظاتی چند از خلال تأمل در متون پیشین و شرایط صدور آنها از جانب پیامبر جارائه نماییم.
نخستین ملاحظه این که: لفظ و معنای این احادیث، دلالت دارند بر این که زمان تصریح به قرائت قرآن بر هفت حرف در دوران مدنی بوده است نه مکی.
اما از حیث لفظی، در برخی از احادیث، آمده است که پیامبر جدر احجار المراء یا آبگیر بنیغفار [اضاه بنیغفار] در مدینه بوده است؛ و اما از نظر معنا، بیشتر احادیثی که به عنوان اختلاف بین صحابه، پیرامون چیزی در قرآن، ذکر شده است، به وقوع آن در «مسجد» اشاره دارند، چنان که به گونههایی از داوری و صدور حکم به پیامبر جاشاره میکنند؛ مسجد هم بدون شک، همان مسجد مدینه است و داوری و صدور حکم هم تنها در جایی بود که برای شخص پیامبر جحکومت به معنای عام، نسبت به مسلمانان به وجود آمد. به این مطلب در آیه مدنی:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵] [۵۵] .
«ولی چنین نیست، به پروردگارت قسم که ایمان نمیآورند، مگر آن که تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است، داور گردانند؛ سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند».
اشاره میکند.
دومین ملاحظه این که: اسبابی که متون احادیث و جنبههای اختلاف به آن اشاره دارند در امور زیر منحصر میشود:
۱- اختلاف در لغت [لهجه] (در حدیث ابوالعالیه).
۲- اختلاف در برخی واژگان مثل «هلم و تعال» و «علیم، حکیم، غفور، رحیم» تا وقتی، آیه رحمت به عذاب و عذاب به رحمت آمیخته نشود.
۳- اختلاف در تعداد آیات سورهای.
۴- اختلاف ناشی از ناتوانی در تلفظ به علت پایین بودن سن (مثلاً در بین آنها نوجوانانی بودهاند)[۵۶] .
۵- اختلاف ناشی از ناتوانی به علت نادانی (و وجود خدمتکار)[۵۷] .
۶- اختلاف ناشی از ناتوانی به سبب پیری (وجود پیرمرد و پیرزن در بین آنها)[۵۸] .
۷- به حوادث اختلاف [در قرائت] که در دوران مدینه پدید آمد، حادثهای در دوران ابوبکر سبه آن اضافه میشود که در آن، ویژگی است که همیشه در احادیث پیشین نمایان بود اما این حادثه، جریان اختلاف را مشخصتر میسازد. ابوحیان میگوید: «از عمر سروایت شده است که:
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾[التوبة: ۱۰۰] .
را بدون «واو» قرائت کرده است[۵۹] که الذین صفت «الانصار» میشود.
تا این که، زیدبن ثابت به او گفت: « با «واو» است» و عمر در پاسخ گفت: ابی را نزد من آوردید. ابی گفت: درستی [قرائت با «واو»] در قرآن، در اول سوره جمعه:
﴿وَءَاخَرِينَ مِنۡهُمۡ لَمَّا يَلۡحَقُواْ بِهِمۡ﴾[الجمعة: ۳] .
و اواسط سوره حشر:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾[الحشر: ۱۰] .
و آخر سوره انفال:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ﴾[الأنفال: ۷۵] .
است. روایت شده که روزی عمر ساز کسی شنید که آیه مورد نظر را با «واو» قرائت میکرد. به او گفت: «چه کسی این قرائت را به تو آموخت؟» مرد گفت: ابی. آنگاه عمر س، ابی سرا خواست و ابی گفت: پیامبر جاین را به من آموخته است. سپس عمر گفت: به نظرم در موقعیت قرار گرفتهام که بعد ما هیچ کس به آن نخواهد رسید»[۶۰] . بنابراین، این گونه اختلاف، شکل نقص در حرف عطف به خود میگیرد و تا زمانی که اصل نقص در درون حروف هفتگانه باشد، زیادت هم در آن وجود دارد؛ چون هم نقصان و هم زیادت با هم در متن وارد میشوند و هر دو برخی از احتمالهای تغییر میباشند. از این نوع به طور فراوان، در قرائتهای شاذ یافت میشود.
ظن غالب آن است که اختلاف در لغت، اختلاف در برخی پدیدههای آوایی مثل همزه دادن و ندادن آن، ادغام و فک ادغام، اماله و غیره، باشد، اینها پدیدههای آواییای هستند که فصاحت گوینده نسبت به شخص دیگر، به واسطه این آواها سنجیده میشود. اما اختلاف در تعداد آیات سورهای که آیا ۳۵ آیه است یا ۳۶ آیه، در تمام قرآن تنها مربوط به دو سوره است که ممکن است مورد اختلافی این چنین باشد. آن دو سوره یکی احقاف است (مکی و تعداد آیات آن ۳۵ تاست) و دیگری مطففین (مکی و تعداد آن ۳۶ تاست). احتمالاً اختلاف در تعداد آیات این دو سوره، ناشی از ادغام دو آیه در یک آیه باشد؛ یعنی در تقسیم سوره به آیات، و شاید هم به علت دیگری برگردد.
اما اختلاف ناشی از پایین بودن سن: بدون شک کودکان و نوجوانان وقتی سعی میکنند، قرآن بخوانند، آنگونه که بایسته است از عهده آن برنمیآیند بلکه در زبانشان نقص و ناتوانی در ادای حروف و آواها وجود دارد که بدینسان، اختلاف در قرائت نسبت به قرائت بزرگسالان رخ میدهد.
همچنین است، پیرمرد و پیرزن، که هر دو گاهی تلفظ نادرستی دارند که این، با توجه به ضعف اندام گفتار و اختلاف در ترکیب دهان به واسطه فروریختن دندانها میباشد. جهل و ناآگاهی هم یکی از علل ایجاد اختلاف در تلفظ است چه این که برای برخی متن [قرآن] تلقینی بود مثل: خدمتکار که در آن روزگار از بردگانی بودند که از بیرون شبه جزیره آورده شده بودند و نمیتوانستند به خوبی، عربی صحبت کنند و حتی لکنت زبان بر آنها غالب بود[۶۱] ، با وجود این، به قدر توانایی خود مأمور به حفظ آیاتی از قرآن بوند تا حداقل بتوانند نماز را درست بخوانند و فهم خود را از عقیده و باور دینی تصحیح نمایند.
سومین ملاحظه این که: اجازه قرائت قرآن به هفت حرف امر مطلقی نبوده است، یعنی مفهوم آن، این نبوده است که هر فرد، ممکن است قرآن را بر هفت حرف بخواند، بلکه مراد آن است که هر فرد آنگونه که معلمش، چه پیامبر جو چه یکی از اصحاب، به او آموخته است، [قرآن را] بخواند، بدون این که در پی تقلید از دیگری در قرائت باشد و بدون این که در پی تحمیل قرائت خود بر دیگری برآید.
بنابراین، حضرت رسول جـ به هر کس که در حضور ایشان ـ علیرغم اختلاف قرائتها ـ قرائت میکرد، قرائت وی را تأیید مینمود تا جایی که از مجادله در قرآن، به سبب اختلاف حروف، نهی میکرد، چون مجادله در آن کفر است علیرغم این که احادیث حروف هفتگانه، وجه اختلاف «حرف» قرآن را ذکر نکردهاند و گاهی هم به ذکر موضع کلی آن مثل سوره نحل یا فرقان بسنده کردهاند ـ یا گرایشهای کلی که قبلاً به آن اشاره کردهایم را بیان داشته ـ [ولی] این ملاحظات سهگانه ما را به موضعگیری مجازی در تفسیر مدلول از حروف هفتگانه کمک میکند، بدین صورت که این اجازه در قرائت را زمان نزول آن تفسیر میکند که در مکه نبوده است؛ یعنی جایی که مجموعه مؤمنان یک واحد را هماهنگ را تشکیل میدادند که بیشتر از قریش بودهاند و تعداد آنها هم محدود و با پیامبر ج، معلم اول خود، ارتباط همیشگی داشتهاند و ایمان تازهای یافتهاند آنها از هر جهت ـ از حیث تعداد، نوع و شرایط ـ قادر بر حفظ قرآن و تلاوت درست آن، بدون غلط و تحریف، بودهاند.
داستان اسلام آوردن عمربن خطاب سبر این مطلب دلالت دارد که آنها متن قرآن را هم مینوشتند و نزد خواهر او دو صحیفه از قرآن در آن واپسین روزهای اسلام وجود داشته است[۶۲] . حتی ناتوانیهای آنها ـ اگر وجود داشتند ـ فرصتی برای اصلاح زبانشان داشتند و همچنین فرصتی که به پیامبر جمراجعه نمایند و یا برای اصلاح خطای خود نزد اصحاب بروند، لذا اختلافات در متن قرآن، پدید نیامده بود که برخورد با آن به منزله یک مشکل لازم آید.
وقتی که پیامبر جو اصحابش به مدینه هجرت کردند، وضع تغییر کرد و تعداد ایمانآورندگان زیاد شد و مردم گروه گروه به دین اسلام گرویدند. برای دعوت به اسلام در مرکز جدید [مدینه] فرصتی پیش آمد تا اقوام و قبایل در جای جای شبه جزیره و بیرون آن، برای هم سفیرانی بفرستند. گروهها با زبانها و لهجههای مختلف پیاپی آمدند به طوری که جامعه مدینه، آمیزهای از عرب و یهود و این گروههای مسلمان بود، هر چند که یهودیان اندک بودند.
علاوه بر این، روزگار جدید به امکانات گستردهای در تبلیغ دعوت، نشر قرآن و متن نازل شده آن نیاز داشت تا قانون اساسی زندگی اسلامی در دولت جدید باشد. همچنین عمر مؤمنان متفاوت بود و بیشتر آنها از بزرگانی بودند که عمرشان از دوران فراگیری و حفظ فراتر بود و دشوار مینمود که حفظ قرآن را ادامه دهند. پیامبر جهم علاوه بر همه اینها، مشغول به مسئولیتهای بزرگی در هدایتگری، سازماندهی، قضاوت، جنگ، صلح، تبلیغ و دعوت، بیان نظامها، اعتقادات و فتوا، دریافت وحی و املای آن را نامهنگاری به پادشاهان و ملتها بود. همه این شرایط در جامعه جدید [مدینه] پیامبر جو یارانش را فراگرفت و در چنین جمع انبوهی از مردم و مشکلات که زندگی آرام و بیدردسر را نمیشناسد، هر کس بتواند به یک یا دو قطعه عبارت [قرآنی] از دهان توفیق یابد به خیر زیادی دست یافته است، و باید آن مقدار را که از حافظه، لهجه و هوش او یاد میکند، در حدودی که پیامبر جبه او آموخته، بخواند.
این توصیف گذرا از زندگی جدید، این رخصت در تلاوت قرآن را اقتضا میکرد ولی بدون شک، این رخصت موقت و منوط به بقای مقتضیات آن است و با زوال اسباب و علل آن، زایل میشود یعنی با بازگشت زندگی به سطحی از استقرار و آرامش و هماهنگی که به سطح روزگار مکی نزدیک است؛ که این وضع تنها در روزگار عثمان سرخ داد، چنان که خواهد آمد.
رای برگزیده ما در معنای حروف هفتگانه، شامل اختلاف لهجهها، اختلاف سطح بیان ناشی از اختلاف سن و تفاوت در آموزش و همچنین شامل اختلاف برخی واژگان و ترتیب جملههاست که معنا و مراد به واسطه آن دچار تغییر نمیشود اگر مراد احادیث آمده در این باب معلوم نبوده و تخصیص دادن عدد به هفت قطعاً مشخص نشده باشد، ما وظیفه نداریم مقصود از آن را حدس بزنیم. بهترین دلیل بر این که معنای عدد در این جا غیر از مراد اصلی آن [عدد هفت] است آن است که، اصحاب که بیش از همه مردم به مشکل مواجه داشتهاند، میپذیرفتند که این مسأله از باب توسع و آسانگیری است، چنان که پیامبر جبرای آنها گفته است و دلالت آن روز به روز گسترش مییافت، و هرگاه امر تازهای در محیط دعوت و تبلیغ، رخ میداد و یا گروههایی از مناطق دور میآمدند و با خود سنتهای لهجهای غریب میآوردند، قرآن به لهجهها خوانده میشد و همچنان معنای حروف هفتگانه گسترش مییافت.
دور شدن از هماهنگی و سازگاری ـ به نظر ما ـ آن است که حروف هفتگانه را ـ که در آن روزگار قصد میشد ـ به هفت لغت [لهجه] متحد یا متفرق، مشخص یا رایج، محدود کنیم که همه اینها اشتباه و بدون دلیل و به بیراهه رفتن است.
همچنان که، حصر سطوح هفتگانه اختلاف، در راستای تفسیر مراد «احرف سبعه»، دور شدن از صواب است هر چند که گفتار به جواز این سطوح، علیرغم حصر آنها در هفت حرف با توجه به بر شمردن آنها در صفحات پیشین، به این امر یاری نماید.
در این جا به طبری میرسیم که اندیشه حذف این جواز، توسط عثمان سهنگام گردآوری قرآن و نوشتن مصاحف، را مطرح میکند و بدین وسیله مردم را به یک حرف در برابر شش حرف دیگر وحدت میبخشد[۶۳] ، هر چند که با توجه به روایتهایی که در دست داریم ظن غالب به بیش از یک حرف میباشد، چنان که بیاید.
همچنین به رای دکتر ابراهیم انیس بر میخوریم که معتقد است، روح این جواز تا به امروز همچنان باقی است، و مسلمانان از نژادهای مختلف و با اختلاف زبانهاشان در گذشته و حال و آینده، در محدوده آن حروف، قرآن را میخوانند[۶۴] .
هر چند که معتقدیم، [این روح جواز] از حروف هفتگانه نیست بلکه ناشی از روح آسانگیریای است که از مشخصههای اسلام است، چون وجود حروف هفتگانه به معنای نزول یافته آن، به اجماع مسلمانان، با مصحف عثمان سمتوقف شده است و تنها برخی از آن، در حدود رسم الخط مصحف نمونه [مصحف امام] باقی مانده است.
پرسش مهمی که در این موضوع برای ما میماند، این است که، ملاحظه کردیم که دسته از کسانی که قرائت مختلف داشتند و در احادیث، اخبار آنها آمده، حروف مختلف شان را به قرائت پیامبر جنسبت میدادند که ایشان بر آنان خوانده است، و پیامبر جهم همیشه این حقیقت را، به مطابقت قرائت هر یک از آنها به قرائت خودشان تأیید میکردند. اما آیا هر یک از این وجوه مختلف از جانب پیامبر جصادر شده است؟
نه، شایسته آنیم و نه در توان ماست که پاسخ مشخصی به آن بدهیم، اما چیزی که بافت [= سیاق] احادیث، به بیان آن کمک میکند، آن است که برخی از آنها [وجوه اختلافی] قرائتی از جانب پیامبرج بوده است، و برخی تأییدی برای کسی که، ایشان برای وی قرائت کرده و یا به قرائت وی گوش دادهاند و وی نتوانسته است به دقت، حروف پیامبر جرا به خاطر اختلاف لهجه و اختلاف در توانایی ادا کند.
اما مطلب به این، محدود نشده است و گرنه نتیجه آن، آسان بود؛ چون برخی از حروف، خاستگاهش جواز عام [در قرائت به احرف سبعه] بوده، به ویژه آن جا که زیادت یا نقصان یا جانشین کردن کلمهای در جای کلمه دیگر به همان معنا بوده است. بنابراین مطلب خارج از دو احتمال نیست: یا این که پیامبر جبرای مردم به دو لفظ یا مجموعهای از الفاظ مختلف مثل (هلم، تعال و اقبل) قرائت کرده است یا خیر.
احتمال اول، لازمهاش، سخن خاورشناسان است که آن را «نظریه قرائت به معنا» نامیدهاند که آثار دراز مدتی در ارزش متن قرآنی خواهد داشت و در خلال بحث، از این مسأله سخن خواهیم گفت. احتمال دوم این که، یا به سبب فراموشی بوده است و یا علاقه به بهرهمندی دراز مدت از جواز و رخصت با یادآوری و تذکر (۱۲). هر دو مطلب جایز است تا زمانی که باب آسانگیری باز شد؛ بلکه تا زمانی که بابهای هفتگانه آسانگیری همچنان گشوده باشد.
[۵۵] این آیه درباره زبیربن عوام و یکی از انصار به نام حاطب بن بلتعه که بر سر آب نزاع داشتند و در پایان به پیامبر جقضاوت بردند، نازل شده است. السیوطی، لباب النقول فی أسباب النزول، ص ۷۳ و نیز : الواحدی، أسباب النزول، ص ۹۳-۹۴. [۵۶] آنچه در میان پرانتز آمده، برگرفته از یکی از روایات حدیث حروف هفتگانه است (به ملحقات مراجعه شود) [روایت پنجم از روایتهای ابیبن کعب] . [۵۷] آنچه در میان پرانتر آمده، برگرفته از یکی از روایات حدیث حروف هفتگانه است (به ملحقات مراجعه شود) [روایت پنجم از روایتهای ابیبن کعب] . [۵۸] آنچه در میان پرانتز آمده، برگرفته از یکی از روایات حدیث حروف هفتگانه است (به ملحقات مراجعه شود) [روایت پنجم از روایتهای ابیبن کعب] . [۵۹] یعنی بر خلاف قرائت عمومی : ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ...﴾[التوبة: ۱۰۰] . [۶۰] ابوحیان محمدبن یوسف بن علی الاندلسی، البحر المحیط، ج ۵، ص ۹۲. [۶۱] ابن سعد در الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۲۶، آورده است که صهیب بن سنان رومی در رم پرورش یافت و علیرغم این که عربی الاصل بود، لکنت داشت. [۶۲] ابوعبدالله الزنجانی، تاریخ القرآن، ص ۲۱. [۶۳] ابن جریر الطبری، جامع البیان (تفسیر الطبری)، ج ۱، ص ۶۴. [۶۴] ابراهیم انیس، في اللهجات العربیة، ص ۴۷.