(وجوه تصحیف ـ وجوه جایز)
مسأله رسم الخط عثمانی با خط عربی ارتباط تنگاتنگی دارد. گفتیم که انتقال خط عربی به محیط مکه در زمانی نه چندان کهن بوده که از این رو، آنچنان کامل نبوده است و کسانی که آن را در کتابت قرآن به کار گرفتهاند بر دو اساس بوده است:
۱- احساس میکردند این خط ابزار مناسبی برای حفظ متن قرآن ـ آنسان که آن را فراگرفته و روایت شده بود ـ میباشد و مانع تغییر و یا تحریف این متن است.
۲- تا آن جایی که امکان داشت بین نشانههای نوشتاری و آواهای قرائتی، تناسب ایجاد کرده بودند. اگر بخواهیم عملکرد کاتبان قرآن را در حاق مسأله خط قرار دهیم، از این دو حقیقت نمیتوان چشم پوشید. دلیل بر ثبوت این دو حقیقت، بدیهی است چه دلیل آن همین قرآن سالمی است که به دست ما رسیده و در رسم الخط آن تغییری داده نشده است، به طوری که تفاوتی جدی بین الفبای آن و الفبای زبان گفتاریمان، جز در کلماتی اندک و پراکنده که قاعدهای را مشخص نمیکنند، احساس نمیکنیم. [در توضیح عبارت اخیر باید گفت] چه بسا صحابهای که رسم الخط قرآنی را مینگاشتند در نگارش برخی کلمات به سنتهایی آوایی تکیه داشتهاند که چنین سنتهایی آوایی را در گفتارشان احساس میکردند، از این رو نشانههای این سنتهای آوایی را آنسان که بدان خو گرفته بودند [ذوق] ، به قلم میآوردند لذا وقتی که این سنتها در زبانمان دچار تغییر شد، تفاوت بین الفبای خود و الفبای آنها را احساس کردیم و آواها در پی تعدیل این رسم الخط تکامل نیافته، برآمدند. ما بر این سخن، مثالی روشن داریم. در رسم الخط عثمانی «همزه» به صورت «الف» نوشته میشود. بدین بیان که «همزه» در اول کلمه به صورت «الف» نوشته میشود و هیچ تغییری بر آن عارض نمیشود اما در دیگر مواضع کلمه [وسط یا آخر کلمه] اصلاً نوشته نمیشود بلکه جای آن را «یاء» یا «واو» (بسته به حرکت آن) میگیرد. مثلاً کلماتی چون: الأسماء، بأسمائهم، السفهاء، هؤلاء، طائفه، الملائکه، إسرائیل را چنین مینوشتند: الاسما، باسمائهم، السفها، هولا، طفه، الملکه، اسریل، یعنی بدون نشانهای برای همزه (۱۰) آنچه که نویسندگان رسم الخط عثمانی را به این شیوه نگارش سوق داده، این بوده که آنها همزههای کلمه را ثابت نیافته بودند بلکه های این همزهها به اختلاف تلفظ قبایل، متفاوت بوده است لذا همزهها را ننگاشتند تا رسم الخط، در بردارنده قرائتهای احتمالی بر طبق سنتهای لهجهای هر قاری باشد. تنها چیزی که این نویسندگان در این خصوص میتوانستند انجام دهند آن بود که در صورت نگارش همزه، آن را به صورت «الف» بنویسند. زیرا «الف» نشانه شناخته شده همزه تحقیق یافته است.
ما با این توجیه در پی تعریف و تمجید از رسم الخط قدیم نیستیم بلکه معتقدیم در ورای عملکرد این نویسندگان، انگیزههایی وجود داشته است و اینان با آگاهی این کار را انجام میدادهاند لذا شایسته نیست کار آنها را نقد و یا آنها را مورد سرزنش قرار دهیم.
با این همه رسم الخط تنها یک معیار پیشگیریکننده است که مانع قرائتهای مخالف با چارچوبه رسم الخطیاش میشود، هر چند روایتهای این قرائتها، صحیح باشد. در حقیقت، رسم الخط، صافی اولیهای است که حروف قرآنی از آن عبور میکنند که اگر با این معیار سازگاری داشته باشند به سند آن حروف نگریسته میشود و اگر از حیث سند هم درست باشند به سازگاری آنها با قواعد زبان عربی نگاه میشود این همان موضع حقیقی رسم الخط در برابر معیارهای قرائت است.
بنابراین، رسم الخط عثمانی، پدیدآرنده قرائت نیست بلکه قرائت را تعیین میکند که این مهم در روزگار عثمان سبه هنگام نگارش مصحف نمونه [امام] و سوزانده شدن بقیه مصحفها رخ داد.
چه مصحفهای سوزانده شده شامل بسیاری از حروف مخالف با رسم الخط عثمانی بودهاند و فقط مابقی این مصاحف که در کنار درستی روایت و سلامت زبانی با رسم الخط عثمانی، سازگاری داشت باقی ماند.
قبلاً به سخن بلاشر اشاره کردیم که میگفت: «با این همه، هر از چند گاهی که در جامعه اسلامی نژادهای غیر عرب راه مییافتند، وجوه متفاوت قرائتی بدون قصد، زیاد میشد و حتی برخی از آنها بر اساس مصحف عثمانی به وجود آمد».
در واقع این سخن بلاشر، جدید نیست بلکه خاورشناس مجاری، اِگناس گلدزیهر قبلاً به آن اشاره کرده است. وی میگوید: «پیدایش بخش زیادی از این اختلافهای قرائتی، به ویژگی خط عربی باز میگردد؛ ساختار نوشتاری این خط، آواهای مختلفی را پیش رو مینهد که در نتیجه اختلاف نقطههای وضع شده در بالا این خط و تعداد آن نقطههاست. همچنین در حالت تساوی آوایی، اختلاف حرکات که در اصل خط عربی چیزی آن را مشخص نمیسازد موجب اختلاف در موقعیت اعراب کلمه و در نتیجه، اختلاف معنایی آن میشود. بنابراین، اختلاف نقطهگذاری رسم الخط و اختلاف حرکات در نوشتهای یکپارچه و در قالب حروف صامت، نخستین علت در پیدایش حرکت اختلاف قرائتها در متنی بودهاند که هرگز منقوط نبوده و یا در نقطهگذاری و حرکت دادن آن دقت صورت نگرفته است»[۵۶۶] .
مضمون این متن، با وجود تفصیل آن، همان ادعای بلاشر است که رسم الخط عثمانی که صورتی از خط عربی است، موجب پیدایش بسیاری از گونههای مختلف قرائت شده است. لازم نیست تا به منظور رد سخن گلدزیهر، تمام سخن وی را مورد بررسی قرار دهیم چه این مهم، مجال خاصی میطلبد[۵۶۷] . اما در این جا به این سخن بسنده میکنیم که رسم الخط مصحف، در واقع، به احتمالاتی در قرائت که به طریق روایت ثابت نشده است، منجر میگردد، این احتمالات قرائتی چنان که در سخن از ابن مقسم، گذشت وجوهی دروغین میباشند، زیرا پیشتر بیان شد که قرائت، سنتی است پیروی شده [که از منبع نخستین اخذ میشود چنان که آمده: [القراءة یأخذها الآخر عن الأول، فاقرئوا کما علّمتموه] . از این رسم الخط دو گونه وجوه قرائتی زاییده میشود ۱- وجوه قرائتی از ناحیه تصحیف ۲- وجوه قرائتی که در کتابهای شواذ به «جواز» توصیف شدهاند. چون در زبان عربی یا در لهجهها وجهی دارند.
[۵۶۶] گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمان : عبدالحلیم النجار (به عربی)، ۱۹۵۵. [۵۶۷] دکتر عبدالفتاح شلبی در این خصوص، کتابچهای به نام رسم المصحف و الاحتجاج به فی القراءات، در سال ۱۹۶۰ به چاپ رسانده که در رد گلدزیهر دلایل قانعکنندهای آورده است. هر چند که ما مخالف برخی از آرای او هستیم. [عبدالهادی الفضلی، مقدمهای بر تاریخ قرائات قرآن کریم، ترجمان : محمد باقر حجتی، ص ۱۲۵ به بعد] .