در روزگار عثمانبنعفانس
اوضاع در روزگار عثمان سوخیم گشت. وی در سال بیست و چهار هجری قمری به خلافت رسید و روزگارش به کثرت فتوحات مشهور گشت. شش سال جنگ و کشورگشایی سپری شد و مسأله آموزش قرائت قرآن به عهده مسلمانانی گذاشته شده بود که با خود هر آنچه از محفوظات قرآنی را که قادر بر ثبت و بیانش بودند، به همراه داشتند. تفاوتهای قرائتی، بین آنچه که اینان قرائت میکردند و آنچه که شایسته متن نازل شده بود، به تدریج گسترش مییافت. البته اینان در این کار [تفاوت در قرائت] قصد عمدی نداشتهاند بلکه در درستی آن متحیر بودهاند، تا این که سال سیام هجری قمری فرارسید، سالی که حذیفه بن یمان سبا سعیدبن عاص سبه آذربایجان رفتند و سعید در آن جا ماند تا زمانی که حذیفه از سفرهایش بازگشت و سپس هر دو به مدینه بازگشتند. در طول راه، حذیفه به سعیدبن عاص چنین گفت: «در این سفر مطلبی را متوجه شدم که اگر مردم به حال خود رها شوند، درباره قرآن دچار اختلاف خواهند شد و هرگز به آن باز نخواهند گشت. گفت: چه چیزی؟ گفت: گروهی از مردم حمص را دیدم که قرآن را از مقداد فراگرفته بودند و میپنداشتند، قرائت آنها از دیگران بهتر است. مردم دمشق را دیدم که میگفتند: قرائت آنها از قرائت دیگران بهتر است. مردم کوفه را دیدم که آنها چنین میگفتند و قرآن را نزد ابن مسعود فراگرفته بودند. مردم بصره همچنین میگفتند و قرآن را نزد ابوموسی اشعری آموزش دیده و مصحف وی را «لباب القلوب» نامیده بودند. وقتی آن دو به کوفه رسیدند، حذیفه مردم را از این امر آگاه ساخت و آنان را از آنچه که بیم آن میرفت، برحذر داشت. اصحاب پیامبر جو بسیاری از تابعین با او موافقت کردند ولی طرفداران ابن مسعود به او گفتند: از چه چیز ناخشنودی؟ مگر ما به قرائت ابن مسعود، قرائت نمیکنیم؟ حذیفه و موافقان وی، خشمگین شدند و گفتند: شما بیابانگردانی هستید، سکوت کنید! شما بر خطا هستید. حذیفه گفت: به خدا قسم! اگر زنده بمانم، نزد عثمان خواهم رفت و به او میخواهم گفتم که میان مردم و این کژروی، مانع شود. پس ابن مسعود بر حذیفه برآشفت و سعید خشمناک شد و برخاست و مردم پراکنده گشتند. حذیفه با عصبانیت نزد عثمان رفت و ماجرا را به او گفت. عثمان گفت: من اندازکنندهای بیپردهام، پس امت را دریابید. عثمان صحابه را جمع کرد و ماجرا را به آنان گفت و آنها هم کار را بزرگ پنداشتند و همگی با رای حذیفه موافق گشتند. عثمان پی حفصه، دختر عمر، فرستاد و گفت: صحیفهها را نزد ما بفرست تا از روی آن بنویسیم، این صحیفهها همانهایی هستند که در روزگار ابوبکر نوشته شده بودند»[۲۰۶] .
با مقایسه ابتدای این خبر با خبر پیشین در باب فعالیت عمر در توزیع قاریان در شهرها میبینیم که عباده بن صامت در حمص ماند و از آن جا به فلسطین رفت و در آن جا از دنیا رفت، و در این خبر، مردم حمص را میبینیم که قرآن را از مقداد فراگرفتهاند. این بخش از این دو خبر، در بیان میزان فعالیت صحابه در نشر قرآن در شهرهای مختلف، کافی است به طوری که دو صحابی از معلمان قرآن، تقریباً در یک زمان در حمص بودهاند.
این خبر، تنها به وجود اختلاف بین قاریان اشاره دارد، بدون این که میزان این اختلاف را مشخص نماید. اما این خبر تفصیل ارزشمندی را به ما ارائه میکند، زیرا رای جمهور صحابه را در مواجهه با قاریان کوفه در آن زمان ذکر میکند که به آنان میگفتند: شما بیابانگردانی هستید، پس ساکت شوید، شما بر خطا هستید .... .
در این جا کافی است که به سخن استاد مصطفی صادق رافعی، در بیان این اختلاف پر مخاطره، گوش کنیم که میگوید: «وجوه قرائتی که به قرآن را میخواندند به اختلافی حروفی بود که قرآن به آن نازل شده بود. بنابراین، کسی که این اختلاف را از مردم آن شهرها ـ به هنگام گرد آمدن در جنگ علیه دشمنان و یا در مجامع دیگر ـ میشوند، تعجب میکرد که این وجوه، همگی مایه اختلاف در یک کلام باشند! چنان که وقتی وی بداند که تمام این قرائتها به پیامبر جمستند است و حضرت رسول جاجازه آن را داده است، ممکن بود، در دلش شک و شبههای روی دهد، چه این اختلاف مثل دیگر اختلافات در کلام گشت به طوری که برخی اختلافات قرائتی از دیگر اختلافات بهتر مینمود، و از این اختلاف، انواع قرائت «صریح» و «مدخول» و «افصح» و «فصیح» گمان میرفت. این امری بود که اگر در بین آنها رواج مییافت و بر آن استمرار میورزیدند، از آن اختلاف فراتر رفته و بدون شک به درگیری منجر میشد و یکدیگر را نفی میکردند. یکی میگفت: این قرائت من است و من آن را بر گرفتهام و دیگر میگفت: این قرائت من است و بر این روش میروم. در ورای این ستیزهکاریها و لجبازیها، چیزی جز تکفیر یکدیگر و اتهام به فسق نبود و ناگزیر، فتنه و آشوبی بود که همواره سرزنش به دنبال دارد»[۲۰۷] .
بدون شک، اختلاف قابل ملاحظهای که نزد این اصحاب و قرائت آنها و قرائت آن بیابانگردان بوده، از مواردی نبوده است که اجازه حروف هفتگانه ـ آنگونه که آن را از پیامبر جدریافته بودند ـ در بر دارنده این اختلاف باشد، بلکه این اختلاف، به خاطر وجود زمینههای خطا ـ چنان که در این روایت است ـ یا چگونگی بیان بوده که البته خطایی است قطعاً غیر عمدی.
در کتاب «المصاحف» روایتهایی متعددی آمده است که مجموع آنها، از میزان اختلاف بین این قرائتها پرده بردارد. از جمله آمده است: «درباره قرآن با هم مذاکره میکردند و در آن اختلاف میورزیدند، تا جایی که نزدیک بود میان آنها فتنه و آشوبی رخ دهد»[۲۰۸] . و یا آمده است: «در خلافت عثمان، معلمی به تعلیم قرائت برای شخصی و معلمی دیگر به تعلیم قرائت به شخص دیگر میپرداخت به طوری که اینان و جوانانی که تعلیم داده میشدند با هم دچار اختلاف میشدند تا جایی که آن به معلمان رسید ـ ایوب میگوید: آنچه را گفت نفهمیدم تا این که گفت ـ: برخی از این معلمان قرائت برخی دیگر را انکار میکردند، چون خبر به عثمان رسید، به خطبه ایستاد و گفت: شما در نزد من قرائت اختلاف دارید و دچار لحن میشوید، پس آن کس که از من دور است و در شهرهای دیگر است به مراتب در اختلاف و لحن بیشتری است. پس ای اصحاب محمدج، اجتماع کنید و برای مردم مصحفی نمونه [امام] بنویسید»[۲۰۹] .
همچنین آمده است: «مردمی در عراق بودهاند که چون از یکی از اینان درباره آیهای پرسیده میشد و آیه را قرائت میکرد، دیگر کس به او میگفت: من این قرائت را کفر میدانم، در نتیجه در میان مردم، این تکفیرها، رواج یافت و در قرآن دچار اختلاف گشتند»[۲۱۰] . در روایتی دیگر آمده است: «مردی قرآن را قرائت میکرد و به دوستش میگفت: کافر شدی به سبب آنچه که از قرآن، قرائت کردی»[۲۱۱] .
همه اینها، متونی هستند که به گستردگی خطر این اختلاف، گواهی میدهند، اختلافی که ـ به نظر ما ـ در حوزه اجازه عام [حروف هفتگانه] وارد نیست. با تمام اینها، یکی از این روایتها به ما نمونهای از این اختلاف را میبخشد که حذیفه بدان برانگیخته است، روایتی از یزیدبن معاویه که میگفت: «من در روزگار ولیدبن عقبه در مسجد، در حلقهای نشسته بودم که حذیفه نیز در آن حلقه بود. یزید میگوید: در آن جا نه کسی بود که مانع مردم شود و نه خبری از مأموران دولتی بود که ناگاه بانگ زنی، بانگ برآورد که: «هر کس به قرائت ابوموسی، قرآن میخواند به این گوشه ـ نزدیک ابواب کنده ـ بیاید و هر کس که به قرائت عبدالله بن مسعود قرائت میکند به این گوشه ـ نزدیک دار عبدالله ـ بیاید. آن دو گروه، در آیهای از سوره بقره اختلاف پیدا کردند. یکی چنین خواند:
«وأتموّا الحجّ والعمرة لبیت».
و دیگری چنین:
﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِ﴾[البقرة: ۱۹۶] [۲۱۲] .
«و برای خدا، حج و عمره را به پایان رسانید».
پس حذیفه خشمگین شد و از شدت غضب چشمانش سرخ گشت .... [۲۱۳] .
علیرغم کثرت متون که بر خطرناک بودن این مسأله دلالت دارند، چه این خطر موجب پدید آمدن یک امر شده یا امور زیاد دیگر ـ آنچه که بر هشدار حذیفه سمترتب بوده، تصمیم عثمان سبه نسخهپردازی مصحفی نمونه [امام] بوده است. تصمیمی که پشتوانهاش را از تصمیم پیشین در روزگار ابوبکر سمیگرفت و تابع آن بود، حتی عثمان چیزی جز کار ابوبکر را برای نسخهپردازی نیافت، و حتی جز زیدبن ثابت کسی را نیافت که این مهم را که در روزگار ابوبکر هم داوطلب این کار شده بود، انجام دهد. این کار با همکاری گروهی از قاریان و نویسندگان خوب از اصحاب پیامبر جصورت گرفت. از روایت چنین برمیآید که: «عثمان نزد حفصه فرستاد که صحیفهها را بفرست تا آن را در مصاحف نسخهپردازی نماییم و سپس به سویت بازمیگردانیم. وی آنها را نزد عثمان فرستاد و عثمان به زیدبن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعیدبن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا آنها را در مصاحف استنساخ کنند. عثمان گفت: اگر اختلاف پیدا کردید به زبان قریش بنویسید، چون قرآن به زبان قریش نازل شده است. آنها هم چنین کردند. وقتی که مصحف را نسخهبرداری کردند، عثمان آن صحیفهها را نزد حفصه باز گرداند و به هر منطقهای مصحفی فرستاد و هر چه غیر آن را، سوزاند»[۲۱۴] .
بیشتر روایتها، بر این دلالت دارند که مصحف عثمان س، نسخهای از گردآوری ابوبکر سبوده است، و گروهی که مسئولیت نوشتن آن را پذیرفته بودند، بنا به روایت، چهار نفر بودهاند[۲۱۵] . برخی از روایتها به زیدبن ثابت و سعیدبن عاص بسنده کردند[۲۱۶] و برخی هم تعداد آن گروه را به دوازده تن میرسانند[۲۱۷] .
مانعی نیست که این تعداد [۱۲ نفر] در نوشتن مشارکت داشته باشند اما غالب آن است که چهار نفر نخست به نوشتن نسخه نخست، اقدام کردند و آنگاه دیگران بقیه نسخههایی را که عثمان سبه شهرها، فرستاده بود، از روی آن، نسخهبرداری کردهاند.
از مهمترین خبرهای نگاشت مصاحف در روزگار عثمان س، خبری است که حسینبن فارس به اسناد خود از هانی [بنده آزاد شده عثمان] نقل کرده است. هانی میگوید: «من نزد عثمان بودم که اصحاب مصحفها را با یکدیگر مقابله میکردند، از جمله استخوانهای شانه گوسفندی که عثمان مرا با آنها به نزد ابیبن کعب فرستاد. روی این استخوانها نوشته بود: «الم یتسن» و «فامهل الکافرین» و «لا تبدیل للخلق». هانی میگوید: ابیبن کعب، دوات خواست پس یکی از دو «لام» را حذف کرد و نوشت:
﴿لِخَلۡقِ ٱللَّهِ﴾[الروم: ۳۰] .
و «فامهل» را پاک کرد و نوشت:
﴿فَمَهِّلِ﴾[الطارق: ۱۷] .
و «لم یتسن» هائی الحاق کرد و نوشت:
﴿لَمۡ يَتَسَنَّهۡ﴾[البقرة: ۲۵۹] [۲۱۸] .
این مطلب بدان معناست که نوشتن بین نویسندگان خوب اصحاب پیامبر جمشترک بوده است، و این مشارکت اعتمادی به عمل عثمان سمیبخشد که هر گونه احتمال را نفی مینماید.
عثمان سبعد از نوشتن مصحف، صحیفهها را به حفصه باز گرداند و تا زمان حیاتش نزدش باقی ماند. مروان[۲۱۹] به دنبال حفصه فرستاد و از او خواست تا صحیفههایی را که قرآن از روی آن نوشته شده است به او بدهد ولی حفصه از این کار خودداری کرد. سالم بن عبدالله میگوید: وقتی حفصه از دنیا رفت و از خاکسپاری او بازگشتیم، مروان، عزیمه را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا آن صحیفهها را به دست او بفرستد؛ وقتی صحیفهها به دست مروان رسید، دستور داد تا آن را تکه تکه نمایند[۲۲۰] . با توجه به این که در تعداد مصاحفی که عثمان آنها را به شهرها فرستاد، اختلاف است ولی مشهور آن است که پنج مصحف بوده است ولی به روایتی چهار تا و به روایت هفت تا و یک عدد در مدینه ماند[۲۲۱] .
مسألهای که اکنون لازم است به بحث درباره آن بپردازیم، اهمیت عمل عثمان ساز جنبه قرائت است، اگر عمل عثمان سبه نسخهبرداری مصاحفی چند از مصحفی، محدود باشد که آن را زید در روزگار ابوبکر نوشته است، این عمل چه ارزشی داشته است؟ برای این که محتوای این عمل را به خوبی درک کنیم، باید به آنچه که در دوران ابوبکر بود، یعنی گردآوری قرآن توسط او باز گردیم. وی قرآن را در صحیفهها حفظ کرده بود و شاید این کار از جانب ابوبکر برای روزگار نیاز به قرآن بوده باشد. اما تقدیر به او مهلت نداد و بمرد و آن نسخهها به عمر منتقل شد. روزگار عمر هم استقرار روزگار ابوبکر بود و در آن روزگار مردم نیاز به عمومی کردن این مصحف نداشتند چون سفرهای حافظان (از صحابه) محدود بود و بعدها هم آثاری از اختلاف در حروف [قرائتهای] قرآن، آنگونه که در روزگار عثمان بود، ظاهر نگشت. بلکه در روزگار عثمان هم، حدود ۶ سال با آرامشی نسبی از چنین اختلافاتی سپری گشت. وقتی این اختلافات اوج گرفت، عثمان سو صحابه تصمیم گرفتند که این مصحف جمع شده را در سطحی وسیع منتشر سازند.
معنای این سخن ـ چنان که منطقی هم به نظر میرسد ـ آن است که مصحف ابوبکر سبه حرف واحدی نوشته شده بود، چنان که قبلاً در رابطه با نوشتن کاتبان وحی در روزگار پیامبر جبه این مطلب اشاره کردیم. زیدبن ثابت بنابر آنچه که در احادیث صحیحی[۲۲۲] آمده، بیش از همه کاتبان وحی ملازم پیامبر جبود و به نوشتن قرآن در روزگار ابوبکر و عثمان بپرداخته است و این بدان معناست که روش نوشتن قرآن در سه مرحله، عهد رسولاللهج، ابوبکر و عثمان ب، تقریباً یکی بوده است مگر این که عثمان س، مرحله خود، صلاح را در این دید که قرآن را از اعجام ـ چنان که بحثش گذشت ـ بپیراید تا رسم الخط قرآن دامنه بیشتری یافته و وجوه قرائتی زیاد دیگری را که نقل آن از پیامبر جصحیح است، در برگیرد.
هدف دیگری که از کار عثمان س، محقق شد، همان نزدیکسازی لغوی وجوه قرائت شده در آن روزگار در شهرهای مختلف و از بین بردن اختلافی بود که نزدیک بود وحدت جامعه را نابود سازد. یعنی به طور اساسی، از جمله اهداف اقدام عثمان س، انتشار متن قرآنی به زبان قریش و استوار ساختن این سنت زبانی بود که مقدمات زیادی برای آن، در روزگار ابوبکر و عمر بپشت سر گذاشته شده بود. دستور سوزاندن دیگر مصحفهای صحابه و آنان که از صحابه برگرفته بودند، توسط عثمان س، به این امر یاری رساند. مردم در دیگر شهرها هم تن به این فرمان دادند جز عبدالله بن مسعود سکه با این کار مخالفت کرد و در کوفه به مردم دستور داد که به مصحف وی عمل کنند و میگفت: «چگونه به من فرمانی میدهید که به قرائت زیدبن ثابت قرائت نمایم در حالی که من از دهان پیامبر جهفتاد سوره و اندی فراگرفته و قرائت کردهام، در حالی که زیدبن ثابت با نوجوانی میآمد و به بازی میپرداختند. به خدا قسم چیزی از قرآن نازل نشده است مگر این که میدانم در چه موردی نازل شد، هیچ کس از من نسبت به کتاب خدا داناتر نیست و من بهترین شما هم نیستم. اگر بدانم در جایی که بتواند شتر به آن جا رود، کسی از من کتاب خدا داناتر وجود دارد، حتماً به آن جا خواهم رفت»[۲۲۳] .
ابن مسعود سبه دلیل شبههای که او را فراگرفته بود، با سوزاندن مصحفش و با عمل عثمان سمخالفت ورزید، چه وی میپنداشت که زید سبه تنهایی دست به این عمل زده است، و حال آن که وی شایستهترین کس برای این کار بود. اما وقتی فهمید که موضع او بر شبههای بیش متکی نیست و مصحفی که عثمان سآن را فرستاده است، همان نسخهای است که ابوبکر ساز سینه حافظان و شاخههای درخت خرما و سنگهای پهن و نازک، برگرفته است که در روزگار پیامبرجنوشته شده و زید سهم به تنهایی دست به این کار نزده است، و گروه زیادی از اصحاب در آن شرکت داشتهاند، و همه مسلمانان بر آن اجماع کردهاند، ابتدا با خرسندی[۲۲۴] و سپس برای حفظ وحدت امت موافقت نمود.
بدین ترتیب، موافقت تمامی امت با مصحف عثمان س، به اتمام رسید و حتی مصعببن سعد میگفت: «وقتی که عثمان مصحفها را سوزاند مردم زیادی را، درک کردم. پس از اینان در خصوص کار عثمان، اظهار شگفتی کردم. مصعب [در ادامه] میگوید: ولی هیچ کس از آنان، منکر کار عثمان نشدند[۲۲۵] . علی سهم در این باره گفت: «اگر عثمان این کار را نمیکرد، من به آن اقدام میکردم». وقتی علی سبه کوفه رسید، مردی برخاست و بر کار عثمان سدر گردآوری مصحف ایراد گرفت، ولی علی سبانگ برآورد و گفت: ساکت باش! وی هر چه کرد با مشورت ما کرد، اگر من به جای او بودم هم، چنین میکردم»[۲۲۶] .
[۲۰۶] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، حوادث سال سیام. [۲۰۷] مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن، صص ۳۴-۳۵. [۲۰۸] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج ۱، ص ۲۱. [۲۰۹] ابن ابی داود السجستانی، المصاحف، ج ۱، ص ۲۱. لحن در آن روزگار، خطا نبوده بلکه اختلاف در وجوه و بیان بوده است. [۲۱۰] همان، ص ۲۳. [۲۱۱] همان، ص ۲۵. [۲۱۲] قرائت ابن مسعود چنین است. ر. ک : الکرمانی، شواذ القراءة، نسخه خطی، ص ۳۶ و نیز : ابوحیان، البحر المحیط، ج ۲، ص ۷۲. [۲۱۳] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج ۱، صص ۱۱-۱۲. [۲۱۴] ابن اثیر، الکامل، ج ۳، اخبار سال سیام. رافعی روایت دیگری را ذکر کرده است که سندیت این عمل را میافزاید و آن این که، کار زید در روزگار عثمان اولاً مستقل از مصحف حفصه بوده است و سپس عثمان نزد حفصه فرستاد و از او خواست تا آن صحیفهها را به او بدهد و قسم یاد کرد که آن صحیفهها را به حفصه باز گرداند. حفصه صحیفهها را به او داد و مصحف بر آن صحیفهها عرضه و تطبیق شد پس چون اختلافی نداشتند، عثمان آن صحیفهها را به حفصه باز گرداند و حفصه خیالش راحت شد. آنگاه عثمان به نوشتن مصاحف دستور داد. ر. ک : مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن، ص ۳۷. [۲۱۵] ر. ک : محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج ۳، صص ۱۹۶-۱۹۷. [۲۱۶] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج ۱، صص ۲۲-۲۳. [۲۱۷] همان، ص ۲۵ [محمود رامیار، تاریخ قرآن، صص ۴۱۷-۴۲۰] . [۲۱۸] ابن فارس، الصاحبی، ص ۹ [السیوطی، الاتقان، ج ۲، صص ۳۲۲-۳۲۳] . [۲۱۹] منظور، مروان بن حکم والی مدینه است. (ابن اثیر، الکامل، ج ۳، حوادث سال ۴۴ هجری قمری) حفصه در سال ۴۵ هجری قمری از دنیا رفت. (محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۸۶). [۲۲۰] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج ۱، ص ۲۵ (به اختصار). [۲۲۱] جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج ۱، ص ۶۰. [۲۲۲] محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج ۳، صص ۱۹۶-۱۹۷ و نیز جلالالدین السیوطی، الاتقان، ج ۱، ص ۵۷ به بعد و الزرکشی، البرهان، ج ۱، صص ۲۳۳-۲۴۴. [۲۲۳] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ج ۱، ص ۱۶. [۲۲۴] ابن ابیداود السجستانی، المصاحف، ۱۸. [۲۲۵] همان، ج ۱، ص ۱۲. [۲۲۶] ابن اثیر، الکامل، ج ۳، حوادث سال سیام.