داستان موسی و خضر علیهما السلام

فهرست کتاب

اگر موسی و خضر علهما السلام زنده می‌بودند راهی جز اتباع و پیروی از رسول الله صرا نداشتند

اگر موسی و خضر علهما السلام زنده می‌بودند راهی جز اتباع و پیروی از رسول الله صرا نداشتند

در روایتی آمده است که پیامبر صوقتی دید که عمر سبرگهایی از کتاب تورات را در دست دارد خشم کرد و فرمود: «أَهَذَا وَأَنَا حَیٌّ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ، لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّةً، وَاللهِ لَوْ کانَ مُوسَی حَیًّا مَا حَلَّ لَهُ إِلاَّ أَنْ يَتَّبِعَنِى» یعنی: «آیا چنین می‌شود و من هنوز زنده ام و میان شما هستم، من این دین و شریعت را واضح و روشن [مثل آفتاب] برایتان آورده‌ام، سوگند به خداوند اگر موسی ÷زنده می‌بود راهی جز پیروی از مرا نمی‌یافت». حال چه برسد به خضر و یا اولیایی پایین از او.

پس هر کس که ادعا کند [آنگونه که شیخ الإسلام ابن تیمیه می‌گوید] (یا اصحاب و مریدانش مدعی شوند) که او ولی خداست و بر او الهام می‌شود، و پیروان و مریدان باید هر چه را می‌گوید بپذیرند و با او مخالفت نکنند، تسلیم امر وی شوند بدون اینکه گفتار و کردارش را بر میزان کتاب و سنت بسنجند. پس چنین مدعیانی و پیروان و مریدانش راه خطا را رفته‌اند و اینگونه افراد از گمراه‌ترین مردمانند. به عمر بن الخطاب امیر المؤمنین سکه از همه چنین افرادی بالاتر و برتر است بنگرید که مردم احیانا با او مخالفت می‌کردند در حالیکه همه آنها عامل به کتاب و سنت بودند. و هم چنین گذشتگان امت و امامان و پیشوایان آنها بر این گفته متفق‌اند که: گفته هر انسانی را میشود قبول کرد یا نکرد، الا گفته رسول الله ص، پس بر اولیاء الله است که به کتاب خدا و سنت رسول الله صچنگ زنند، و کسی غیر از رسول اکرم صمعصوم نیست که بشود به گفتار و کردار و الهامات قلبی اش بدون ارجاع آن به کتاب و سنت اعتماد نمود و بسنده کرد، و اولیای واقعی بر این عقیده متفق‌اند و هر کس خلاف این عقیده باورهای دیگری داشته باشد از جمله آن اولیاء الله نیست که خداوند امر به پیروی از آنها نموده است بلکه چنین شخصی یا کافر است یا در جهل مفرطی بسر می‌برد. در اینجا به سخنان برخی از علماء در این باره اشاره می‌کنیم:

شیخ ابو سلمان دارانی می‌گوید: گاهی گفته‌های بعضی از آنها را می‌شنوم ولی تا زمانی که گواهی از کتاب و سنت بر آن نیابم آنرا نمی‌پذیرم.

ابو القاسم جنید /می‌گوید: علم ما مقید به کتاب و سنت است، و هر کس قرآن را نخوانده و به علم حدیث نپرداخته نباید درباره علم ما سخن گوید، یا این که فرموده: نباید به او اقتدا کرد.

ابو عثمان نیشابوری می‌گوید: هر کس سنت را بر نفس خود حاکم کند چه در قول و چه در فعل حکیمانه سخن گفته است و اما هر کس هوای نفس را بر قول و فعل خود حاکم کند، راه بدعت را برگزیده است زیرا خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْ[النور: ۵۴]. یعنی: «اگر از او [پیامبر] اطاعت کنید راه می‌یابید».

شیخ ابو عمر نجید می‌گوید: هر یافته‌ای که تائیدی از کتاب و سنت نداشته باشد باطل و مردود است.

بعضی از صوفیان بر اهل سنت خورده می‌گیرند که می‌گویند: فلانی از فلانی برای ما روایت کرده‌اند، صوفیان می‌پرسند: فلانی کجاست؟ می‌گویند: مرده است، فلان بعدی کجاست؟ می‌گویند: مرد است، اما ما صوفیان می‌گوییم، قلبم از پروردگارم روایت می‌کند. حال این سؤال پیش می‌آید که این شخص از کجا یقین کرده که تصورات قلبی اش از جانب خداست، حال آنکه درب وحی بسته شده است و دیگر وحیی در کار نیست زیرا بعد از پیامبر اکرم صپیامبری نخواهد آمد، و از کجا بدانیم که الهاماتی که او مدعی آن است وساوس نفس و شیطان نباشد، و چرا به تصدیق وحی مُنزِل بر رسول الله صاکتفا نکرده است.

امام ابن تیمیه /می‌گوید: مرتبه و منزله صدیق بالاتر از منزله الهام شده است، زیرا صدیق در هر آنچه که می‌گوید و انجام می‌دهد بر اساس سنت پیامبر معصوم ÷است، و مُلهم چیزهایی را از قلبش می‌گیرد و قلبش هم معصوم نیست پس نیاز دارد که آنرا بر معیار آنچه که نبی معصوم صآورده است بسنجد، این است که می‌بینیم عمر سبا صحابه شبحث و مشوره میکند و در بعضی از امور به آنها رجوع می‌کند و آنها در برخی مسائل با او با استناد به کتاب و سنت مخالفت می‌کنند و او نیز با استناد به کتاب و سنت به آنها پاسخ می‌دهد و یا سخن آنها را می‌پذیرد، و هیچگاه نشده که بگوید: به من الهام شده و یا قلبم به من چنین گفته یا از غیب به من چنین رسیده است و شما هم باید بپذیرید و مخالفت نکنید.