نظری بر عقاید صوفیان
تصوف بلایی است بیحد و مرز که از میدان تربیت آغاز شده تا رسیده به ساختن احادیث دروغین و افساد و تباهی عقیده و شرع و باز کردن در خرافات و بدعات و سپس شرکیات و فلسفیات هلاک کننده مانند قول بوحدةالوجود و سپس رفع تکلیف وکار متصوفان به گوشه نشینی در خرابهها و قبرستانها و دوری از مجالست با مردم و زیر آفتاب نشستن و تعذیب نفس و اذکار بی اصل و اساس و رقص و موسیقی و گوش فرا دادن به گفتههای شیطانی و ترک نظافت و عزلت و مانند آنها خاتمه نمییابد بلکه به بزرگتر از آن هم کشیده شده است، و اگر بشنویم که ازهر شریف تفسیر ابن عربی (صوفی) را بخاطر کفریاتی که در آن است مصادره کرده تعجب نکنیم، گرچه که امام ابن تیمیه /بعضی از منسوب شدگان به تصوف امثال جنید بغدادی و یا عبدالقادر جیلانی را ستوده است ولی درباره ابن عربی میگوید که: او از صوفیان ملحد است، و بعضی از طریقههای صوفیه برای مشابهت با یهود و نصاری بر طریقههای خود اسم موسویه محمدیه و عیسویه محمدیه نهادهاند. و اعتقاد وحدة الوجود ابن عربی کار را به پشت انداختن شریعت و ظهور تاتار کشاند که آنهم مصیبت را بر سر مسلمانها آوردند.
و اساس دین و عقیده صوفیه تعظیم گنبد و بارگاه و قبرها و عبادت و تعظیم مردگان و نذر و قربانی برای آنها و طلب رفع و بلا و نیاز از آنهاست، با این پندار که ما اولیاء را دوست داریم، و بر این کار خود جاهلانه و باطلانه به این آیه قرآن استناد میکنند که میفرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣﴾[یونس: ۶۲-۶۳]. یعنی: «هان [ای مردم بدانید] که اولیاء الله نه ترسی بر آنهاست و نه غم و اندوهی. آنهایی که ایمان آوردند و تقوی پیشه کردند».
و به این مسئله پی نبردند که هر مؤمنی ولیی از اولیاء الله است برحسب ایمان و خدا ترسی اش [چه این مؤمن زنده باشد و یا مرده] در هر حال نباید عبادت را که مختص خداوند است به دیگران نیز کشاند حال آن شخص نبی باشد یا ولی، خداوند عزوجل خطاب به نبی اکرمصمیفرماید: ﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾[الزمر: ۶۵]. یعنی: «[ای محمد] اگر شرک بورزی بی گمان که اعمالت بر باد میرود و البته از زبان باران خواهی شد».
منهاج صوفیان در فراگیری بر پایه فتوحات و کشفیات وخوابهایی است که میبینند، مگر عدهای از آنها که طریقه خود را مقید به کتاب و سنت میدانند، و امام ابن تیمیه نتاج فلسفی همه فلاسفه مانند کندی و فارابی و ابن سینا را رد کرده و بطلان ایده بهم ربط دادن قرآن و فلسفه را واضح نموده است، کما اینکه بسیاری از تفسیرات غلط امام غزالی را که در آن آراء و افکار فلاسفه یونان باستان را وارد اسلام کرده است را رد مینماید و در عین حال بعضی از فصلهای کتاب (احیاء علوم الدین) مثل فصل مهلکات و منجیات را میستاید و میگوید که: امام غزالی /در طلب حقیقت مخلص بود ولی در بین محدثین نشو و نما نیافته و حدیث را از اصحاب حدیث فرا نگرفته بود. این است که خود امام غزالی /درباره خود میگوید: بضاعت من در حدیث مزجات و اندک است. و زمانی هم که دارفانی را وداع گفت کتاب صحیح بخاری را بر سینه داشت. و اگر به اصل و آغاز تصوف بنگریم میبینیم که دخیل در فرهنگ اسلامی و عربی است و اصلی در آنها ندارد، و آغاز ظهور آن از نیمه دوم قرن دوم هجری است و قبلاً در محیطهای غیر عربی مشهور بوده که ادیان شرک و الحاد امثال بودایی و براهمایی و افکار یونانی در آنها منتشر بوده است. و در زبان عرب اشارهای به کلمه تصوف یا صوفی به معنایی که بزرگان تصوف آنرا معرفی میکنند نشده است، کما اینکه در کتاب و سنت هیچ اشارهای به تصوف چه بلفظ و چه به معنا نشده است. و از اسباب و جودی دیگر تصوف ظهور برتری موالی از میان غیر مسلمانان بویژه ایرانیان و ترجمه کتب فارسی قدیم و روم و هند است، و الا تصوف بر این نحو و شکل را محیط عربی قبل از اسلام نمیشناسد، و احتجاج و استناد به خلوت گزینی پیامبر ÷پیش از بعثت هیچگاه دیده نشده که در غار و یا غیر آن خلوت گزیند و یا عمداً ریاضت بکشد- مترجم-.
کما اینکه این گمان و پندار بعضی که معتقدند که فقط تصوف جانب عاطفی و رفتاری را اختیار کرده است عاری از صحت میباشد، زیرا در اسلام نقصی نبوده که آنها بخواهند آنرا کامل کنند، و هم چنین جائز نیست که فقط به گوشهای از تعالیم دین توجه کرد و گوشههای دیگر آنرا کنار گذاشت. و اسلام یعنی دعوت به فرار از زندگی و پناه بردن به خرابهها و عزلت گزینی از دنیا نیست، لذلک تفکر صوفیانه نمیتواند وارد میدان نزاع با فکر فلسفی غرب شود و یا با نظریات اجتماعی و اقتصادی آن مقابله کند. و در عصر حاضر تصوف و صوفیان وسیلهای شدهاند برای مقابله با دعوت سلفیت و اسلام اصیل، این موضوع را میشود بخوبی در این امور مشاهده کرد:
(۱): اهتمام سازمانهای استشراق و مستشرقین در مجال علمی اکادیمی به تصوف در اسلام بصورت عموم و گرایشهای منحرف بخصوص.
(۲): همزیستی مسالمت آمیز بین مشایخ صوفیه و سازمانهای استعمارگر و دشمن اسلام و برحذر داشتن مردم از دعوت توحید گرایان و روح اصیل اسلامی.
(۳): علماء و دانشمندان غرب جل خشمشان بر سر مشایخ توحید گرا و بدعت ستیز دارای فکر اصیل اسلامی است در حالیکه مدح و ثنایشان در حق کسانی امثال حلاج و ابن عربی و ابن الفارض و ابن سینا در زمینه فلسفه و علم کلام و تصوف است.
ما با این وجود خواهان خیر و صلاح صوفیان و هر مسلمان بلکه همه بشریت هستیم، و راه نجات را در بازگشت به روح اصیل اسلام که پیامبر ÷و یارانش بر آن بودند میدانیم چه در علم و چه در عمل و چه در اعتقاد.
هر خیری نهفته در پیروی از پیشینیان است و هر شری نهفته در بدعتهای پسینیان.
و آنچه را که در صدر اسلام دین شمرده نمیشده امروز نیز جزو دین نیست. امام مالک /میگوید: آخر این امت اصلاح نخواهد شد مگر به آنچه که آغازین این امت را اصلاح کرد.