داستان موسی و خضر علیهما السلام

فهرست کتاب

شیطان مصلحت انسان را از یادش می‌برد

شیطان مصلحت انسان را از یادش می‌برد

خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا ٦١[الکهف: ۶۱]. «چون موسی و رفیقش به مجمع البحرین (محل دیدار موسی و خضر) رسیدند ماهی (غذای) خود را فراموش کردند، آن ماهی هم راهش را در دریا گرفت و رفت».

جمهور مفسرین می‌گویند که: ماهی وقتی از سبد بیرون جست و داخل دریا شد و اثر راهی که در دریا پیمود خالی باقی ماند و موسی ÷همین راه را از پی ماهی گرفت تا اینکه به جزیره‌ای در دریا رسید و در آنجا با خضر ÷ملاقات نمود، و ظاهر روایات و آنچه از کتاب [قرآن] بر می‌آید این است که موسی و خضر بر کناره دریا به هم رسیدند.

و این گفته که: ﴿نَسِيَا حُوتَهُمَایعنی: «آن دو، ماهیِ خود را فراموش کردند»، ولی در واقع نسیان از طرف همراه موسی÷بود، و گفته شده که: منظور این که فراموش کرد که موسی ÷را از آنچه که مشاهده کرده بود باخبر سازد، نسبت دادن نسیان به هر دو بخاطر همراهی آن دو با هم بود، در روایت بخاری آمده است: «فَقَالَ لِفَتَاهُ لاَ أُكَلِّفُكَ إِلاَّ أَنْ تُخْبِرَنِى بِحَيْثُ يُفَارِقُكَ الْـحُوتُ. قَالَ مَا كَلَّفْتَ كَثِيرًا» «به خدمتکارش گفت: فقط از تو می‌خواهم هر گاه دیدی که ماهی را گم کرده‌ای مرا باخبر ساز، همراه موسی ؛گفت: این که در خواست سنگینی نیست».

در ادامه روایت می‌گوید: زمانی که او در سایه تخته سنگی در جایی که زمین خیس بود ناگاه ماهی به حرکت در آمد و موسی؛در آن هنگام در خواب بود [همراه موسی؛با خود] گفت: موسی؛را الآن بیدار نمی‌کنم [تا خود بیدار شود] و وقتی بیدار شد و فراموش کرد که موسی ÷را از موضوع باخبر سازد، ماهی غلطان غلطان وارد دریا شد و خداوند هم راهی را که ماهی با شکافتن آب در پیش گرفته و رفته بود بر همان حالت نگه داشت گویا نقشی بر سنگ است.

و در روایتی آمده: و خداوند راه شکافته شده ماهی را محفوظ نگهداشت بمانند ریسمانی، و وقتی موسی ÷بیدار شد رفیقش فراموش کرد قصه ماهی را به موسی؛بگوید، و آن دو بقیه آن روز و آن شب را به راه خود ادامه دادند. روز بعد که شد موسی به خادمش گفت: ﴿فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا ٦٢[الکهف: ۶۲]. یعنی: «موسی به آن جوان گفت: غذای چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج و سختی فراوان کشیده‌ایم».

جوان به موسی گفت: ﴿قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥ[الکهف: ۶۳]. «یادت هست وقتی که کنار آن صخره (برای استراحت) منزل گرفتیم، من همانجا ماهی را فراموش کردم، و شیطان از یادم برد که این مطلب را به شما متذکر شوم».

و گفته شده: فراموشی از سوی هر دو طرف بوده زیرا او [موسی] بوده که به او [همراهش] امر کرده بود، وقتی براه افتادند آن جوان ماهی را با خود حمل می‌کرد تا اینکه [برای رفع خستگی] به تخته سنگی روی آوردند و کنار آن نشستند ﴿فَلَمَّا جَاوَزَا«پس آنگاه که از آن مکان گذشتند» و ماهی را فراموش کردند [ترک کردند] وقتی موسی ÷از همراهش غذا را طلبید به خود نسبت داد، اینکه خداوند می‌فرماید: آن دو فراموش کردند، یعنی رسیدن به مجمع البحرین جایی که قرار بود موسی و خضر علهما السلام به دیدار هم رسند در جای تخته سنگ، خود موسی ÷در فراموش کردن مجمع البحرین شریک بود، وقتی که به راه خود ادامه دادند موضوع ماهی به ذهن هیچیک خطور نکرد، که آن را با خود حمل کنند، پس در چنین صورتی نسبت دادن فراموشی به هر دو نفر درست می‌باشد.

از آنجایی که شیطان بر قلب بندگان زانو زده و کار و حرفه اش فراموشاندن مصالح بندگان از یادشان است پس هر گاه انسان غافل شد و دغدغه‌های دنیا او را به خود مشغول ساخت، همانگونه که عبدالله بن عباسب می‌گوید راهی جز این نداری مگر اینکه بیشتر خدا را ذکر کنی، خداوند می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ[الکهف: ۲۴]. «هر گاه [به دنیا مشغول شدی و مصالحت را] فراموشی کردی خدا را بیاد آر». ابن عباس بدر ادامه سخن می‌گوید: و بگو: خداوندا! ای پروردگار هر گمشده‌ای! هر به سفر رفته‌ای را به سلامت باز گردان».