تفسیر مسائل پیش آمده بین موسی و خضر علیهما السلام از دیدگاه امام ابنتیمیه/
امام ابن تیمیه /در رسالهای بنام (الفرقان بین أولیاء الرحمن وأولیاء الشیطان)میگوید: «اگر منظور از لفظ شرع و شریعت کتاب و سنت باشد هیچکس حق ندارد از چهارچوب آن خارج شود چه این شخص ولی الله باشد یا کسی دیگر، و اگر کسی را عقیده بر این باشد که کسانی از اولیاء الله راه و روش رسیدن به الله غیر از پیروی کردن از پیامبر اکرم صچه در ظاهر و چه در باطن را دارند و ملزم به پیروی ظاهر یا باطنی از ایشان نیستند سخن کفر گفته است، و کسی که برای این پندار خود به داستان موسی و خضر استدلال کند از دو ناحیه اشتباه کرده است.
اول: موسی ÷بعنوان پیامبر به سوی خضر ÷فرستاده نشده بود و نه اینکه خضر ÷از پیروان موسی، بلکه موسی ÷پیامبر فرستاده شده به سوی بنی اسرائیل بود، اما محمد صفرستاده شده به سوی همه بشر و همه جنیان بود و اگر کسی بالاتر از مقام خضر ÷امثال ابراهیم و موسی و عیسی در زمان ایشان میبودند چارهای جز تبعیت از آنحضرت صرا نداشتند چه رسد به خضر، چه نبی باشد و چه ولی، لهذا خضر ÷خطاب به موسی ÷گفت: «علمی از جانب خداوند به من رسیده است که تو آن را نمیدانی، کما اینکه از جانب خداوند به تو علمی رسیده است که من از آن بی خبرم».
و کسی از جن و انس که رسالت محمدی بدو رسیده باشد حق گفتن چنین سخنی را ندارد که بگوید از جانب الله به من علمی داده شده که به محمد صداده نشده است.
دوم: کارهایی که خضر ÷انجام میداد مخالف با شریعت موسی ÷نبود، بلکه موسی سبب جواز چنین اعمالی را نمیدانست، و وقتی که خضر ÷او را از حقیقت کارهایش مطلع ساخت موسی ÷اعمالش را تایید کرد، زیر سوراخ کردن و معیوب ساختن کشتی و سپس تعمیر آن بخاطر ترس از پادشاه ظالم بود که مبادا آن را غصب کند و این در واقع احسانی بود در حق فقرا و مساکین و این کار درستی است، و اما کشتن انسان نابکار گرچه که خردسال باشد جائز است. اگر کسی در پی به کفر کشاندن پدر و مادر باشد و راهی جز قتل برای بازداشتنش وجود نداشته باشد قتلش جائز است.
و اما نیکی کردن به یتیمان بدون مزد و پاداش و صبر در مقابل گرسنگی از جمله اعمال صالحهاند و عمل خلاف شرعی در آن دیده نمیشود.
و اما اگر مراد از شرع قانون حکام و فرمانروایان باشد پس حاکم میتواند ظالم باشد یا عالم یا عادل و یا میتواند فرمانش درست باشد یا نادرست، و اگر مراد از شرع ائمه فقه امثال امام ابوحنیفه و ثوری و مالک بن انس و اوزاعی و لیث بن سعد وشافعی و احمد و اسحاق و داود ظاهری و غیره باشند پس زمانی به گفتههای آنها استدلال میشود که با کتاب و سنت همخوانی داشته باشد، وپیروی شخص معینی از این ائمه کرام امر واجبی برای همه امت نیست آنگونه که پیروی از پیامبر صبرای هر فرد لازم است، کما اینکه تقلید از یکی از آنها هم حرام نیست، و اما تبعیت از کسی که بغیر علم سخن بگوید و یا گفته اش دلیلی از کتاب و سنت نداشته باشد حرام است.
و اما اضافه کردن چیزی به شریعت که از آن نباشد مانند احادیث و روایات دروغین و یا تاویلات نابجای نصوص شرع که بر خلاف منظور الهی باشد این نوعی از تبدیل حکم الله بشمار میرود، پس باید میان شرعی که خداوند نازل کرده و شرعی که بر اساس تاویل و یا تبدیل باشد فرق قائل شد، آنگونه که میان حقیقت کَونی و حقیقت دستورات دینی یا میان مسئلهای که دلیل و برهان از کتاب و سنت دارد با آنچه که برداشت شخصی انسان است فرق وجود دارد.