داستان موسی و خضر علیهما السلام

فهرست کتاب

علم آموزی فاضل از مفضول

علم آموزی فاضل از مفضول

در این داستان دلیلی است بر اینکه متعلم تابع عالم است گرچه درجاتشان فرق داشته باشد، و گمان نمی‌رود که در تعلم موسی ÷از خضر ÷دلیلی بر فضیلت خضر÷بر موسی باشد، چه بسا برخی از اموری را که مفضول می‌داند بر فاضل پوشیده شده باشد، و فضل و برتری از آنِ کسی است که خداوند به او فضل و برتری داده باشد. خضر ÷گرچه ولی است، ولی موسی ÷از او برتر است، زیرا موسی ÷نبی است و نبی برتر از ولی است. و اگر نبی هم باشد ولی موسی ÷فضیلتش بر رسالت است. در هر صورت حکمت گمشدۀ مؤمن است و هر جا که یافتش از آن اوست. و هیچ انسانی نیست مگر اینکه سنتی از سنتهای پیامبر ص بر او پوشیده می‌ماند، لذا انسان نباید ننگ و عار داشته باشد از اینکه از کمتر از خود چیزی را بیاموزد، والا خیر کثیری را از دست می‌دهد، این است که گفته‌اند: پیش از آنکه به جاه و مقامی برسید علم و بینش حاصل کنید، و هم چنین گفته‌اند: علم و دانش فرا گیری پیش از آنکه به مرحله سیادت و آقایی برسید، و نصیحت را بپذیرید گرچه که از طرف کافری باشد، به گفته خوب عمل نما گرچه که کوچکی تو را بدان راهنمایی کرده باشد.

و عمر سبه عبدالله بن عباسباجازه می‌داد که در مجلس بزرگان سخن بگوید، و عبدالله بن عباس با وجود سن کمی که داشت ولی عالمی توانمند با دریایی از فهم و دانش و مفسر قرآن و فقیهی عالی قدر بود.

از حجاج بن عمرو بن غزیه روایت است که می‌گوید: در مجلس زید بن ثابت نشسته بودم که ابن فهد [مردی از یمن] نزد وی آمد و گفت: ای ابا سعید بغیر از همسرانم کنیزکانی نیز دارم ولی نمی‌پسندم که همه از من باردار شوند، زید بن ثابت رو به من کرد و گفت: ای حجاج جوابش را بده، گفتم: خدا شما را بیامرزد ما در مجلس شما حاضر می‌شویم تا از علم شما بهره مند شویم، دوباره گفت: ای حجاج جواب سوالش را بده، به سوال کننده گفتم: آنها به مثابه کشتزار تو هستند و تو هم در آبیاری کشتزارت مختاری. و این سخن را از زید بن ثابت سشنیده بودم، زید گفت: راست گفتی.

و شواهد بسیاری در سخن گفتن شخص نزد عالمتر و فاضلتر از خود و پاسخ به مسائل دینی وجود دارد، از آن جمله اینکه مادر امام اعظم ابوحنیفه /به فرزندش می‌گفت: به مجلس عمر بن ذر [از شاگردان امام] برویم و ایشان مادرشان را به مجلس عمر بن ذر می‌برد، و مادر امام از عمر بن ذر سوال می‌کرد، و ایشان هم از اینکه در حضور استاد ارجمندش سخن بگوید خجالت می‌کشید، و امام فرمود: او از من [مادرم] این را خواسته است، و عمر بن ذر جواب را از امام می‌پرسید، سپس عمر بن ذر می‌گفت: سخن همان است که امام فرمود. رحمت خدا بر همه آن بزرگواران باد.