تأویل در معنی اصطلاحی بر سه معنی مشترک اطلاق میشود
اول: آنچه که بیان کننده حقیقت یک چیز باشد، و در قرآن همین معنی مراد است. مثل: ﴿ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلٗا﴾[الإسراء: ۳۵]. یعنی: «این بهتر است و فرجامش نیکوتر»، ﴿ۡوَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥ﴾[یونس: ۳۹]. یعنی: «هنوز حقیقت آن برایشان آشکار نشده است». ﴿يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ يَقُولُ ٱلَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ﴾[الأعراف: ۵۳]. یعنی: «روزی که حقیقت برایشان آشکار گردد آنها که قبلاً فراموش کرده بودند میگویند».
دوم: تأویل به معنی تفسیر اطلاق میشود، مانند قول ابن جریر که میگوید تأویل این آیه این است یعنی تفسیرش این است.
سوم: اما در اصطلاح اصولیین تأویل یعنی برگرداندن معنی ظاهری لفظ با دلیل. و برگرداندن لفظ از معنی بنظر آمده از ظاهر آن نزد علمای اصول سه حالت دارد:
(۱): برگرداندن لفظ از معنی به نظر آمده از ظاهر دلیلی از کتاب یا سنت چنین تأویلی درست و پذیرفته شده است و خلافی در آن نیست.
(۲): برگرداندن معنی ظاهر به نظر آمده از لفظ به دلیلی که مجتهد آن را دلیل میپندارد ولی فی نفسه دلیل نیست، و به این تأویل بعید یا فاسد میگویند.
(۳): اما حمل لفظ بر غیر معنی ظاهر آن بدون دلیل، در اصطلاح به این تأویل نمیگویند، بلکه به آن تلاعب یا بازی با لفظ میگویند و این یعنی تلاعب با قرآن و سنت پیامبر ÷، از جمله این گونه تأویلات حمل آیات صفات به معانی دیگر که خداوند بر آن هیچ دلیلی نفرستاده است.
مانند تأویل کلمه استوی در ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵]. بمعنی استیلاء، و تأویل دست به قدرت و تأویل نزول به نزول حکم، و این تلاعبی است با کتاب خداوند عزوجل بدون دلیل، و چنین کاری ناجائز و تعدی بر کتاب رب العالمین است.
پس بر ما واجب است تا آنچه را که خداوند بر خود و یا پیامبرش صبار خداوند ثابت کرده است را ثابت بدانیم و آنچه را هم که خداوند از ذات خود و یا انبیاء کرام †از ذات خداوند نفی کرده است نفی کنیم.
و خداوند رب العزت در هفت موضع در قرآن خود را اینگونه وصف کرده و فرموده: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵]. و ما به آنچه که خداوند فرموده ایمان داریم بر اساس ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشوری: ۱۱]. یعنی: «هیچ چیز مثل خداوند نیست و او شنوا و بیناست».
و همانگونه که ذات خداوند با ذات مخلوقات شباهت ندارد همین گونه هم صفات خداوند با صفات مخلوقات یکی نیست، و بهمین منظور امام مالک /تعالی میگوید: استوی معلوم و ثابت است و چگونگی آن مجهول است و ایمان به آن واجب و سؤال درباره آن بدعت، و هر کس قائل به این باشد که استوی یعنی استیلا، در واقع در همان معضلی افتاده است که میخواسته از آن بگریزد، زیرا مخلوق هم میتواند مستولی شود.
و اگر استوا را به خداوند عزوجل نسبت دهیم در واقع عملی را خداوند انجام داده است که شایسته صفات کمال وصف جلال اوست و اگر همین کلمه را به بنده نسبت دهیم یعنی کاری را انجام داده که دلالت بر ضعف و ناتوانی و محتاج بودن او دارد... و قس علی هذا.
و معنی کلمه از آنجا آشکار میگردد که به چه چیزی اضافه گردد مثل کلمه سر کوه و یا سرمایه و سر انسان... و همین گونه در رابطه با کلمه استواء، پس استواء خالق مانند استواء مخلوق نیست، وئ بقیه اسماء و صفات خداوند عزوجل را به همین منوال میتوان قیاس نمود، پس نباید خالق را با مخلوق شباهت دهیم و نه هم چنین آنچه را که خداوند برای خود ثابت کرده ما آن را نفی کنیم به این زعم و پندار که میخواهیم خدا را منزه کنیم، خداوند میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِ﴾[الأعراف: ۱۸۰]. یعنی: «خداوند نامهای نیکو دارد پس او را با این نامها بخوانید و کسانی را که در مورد نامهای خداوند کجروی میکنند واگذارید». (یعنی کسانی را که نامهای خداوند را تحریف میکنند).