مبحث دوم: الفاظ متقارب المعنی با لفظ بدعت
یکی از ویژگیهای شریعت اسلامی این است که در انتخاب واژگان برای مفاهیمی که میخواهد منتقل کند، دقت و نکتهسنجی کاملی انجام داده است، گاهی برای مفهوم واحدی از چند کلمه مترادف استفاده کرده که هر کدام جنبهای از آن را ترسیم میکنند مثلا در مورد بخشش، کلماتی از قبیل: صدقه، زکوة، ماعون، انفاق و... را به کاربرده است.
صدقه به این اعتبار که بخشش، نشانگر صدق فرد بخشنده در ایمان به الله و قیامت است، زکوه به این اعتبار که بخشش، باعث فربهی معنوی و قلبی زکاتدهنده و همچنین پرخیر و برکت شدن نامه اعمال فرد بخشنده است. «با توجه به اینکه ماده زکو به معنی فربهی انعام در حد امکان است».
ماعون به این اعتبار که مالی که انسان میبخشد در واقع عمومی است و به تمامی انسانها تعلق دارد با عنایت به اینکه ماعون اسمی جامع برای تمام منافع خانه مانند قابلمه، چاقو و... است و اینکه ماعون در زبان عرب به معنی آب، طاعت و همچنین تمامی منفعتها و عطیهها آمده است.
و انفاق به این اعتبار که بخشش، چالههای اقتصادی جامعه را پر میکند به گونهای که رفعت اغنیاء و حضیض فقراء تا حدودی هموار میگردد و همه به سطحی همسان میرسند (با توجه به اینکه ماده «ن ف ق» به معنی چاه است). به هر حال در زبان قرآن و بر لسان رسولاللهصاز پدیدهی نوآوری در دین، فقط با دو لفظ بدعت و محدثات الأمورتعبیر شده است گرچه کلماتی، مانند اختراع، فطر، اختلاق و ذرأ نیز به گونهای ناظر بر مفهوم نوآوری هستند، اما هر کدام از آنها به علتی برای رساندن مدلول آنچه که بدعت نامیده میشود، نارسا میباشند.
مثلا اختراع به معنی ایجاد عن غیر سبب است و اصل آن در عربی نرمی و سهولت است گویی که اختراع مخترع، بر وی آسان گشته، لذا آن را ایجاد کرده است در حالی که ابتداع به معنی ایجاد چیزی است که سابقه نداشته، لذا وقتی گفته میشود: ابدع فلانیعنی أتی بالشیء الغریب. [۱۷]لذا میبینیم قید اختراع، متضمن مفهوم عن غیر سبب و لین و سهولت است و قید بدعت، متضمن مفهوم (علی غیر مثال سابق). در مورد فطر روایت شده که ابن عباس فرمود: «من نمیدانستم که ﴿ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ﴾دقیقا به چه معنی است، تا آنکه دو عرب بادیهنشین را دیدم که باهم به خاطر چاهی نزاع میکردند و یکی از آنها میگفت: «أنا فطرتها»یعنی من ابتداء آن را ساختم لذا گفتهاند که: الفطر هو اظهار الحادث بإخراجه من العدم إلی الوجود.یعنی فطر آشکار کردن پدیده است، طوری که آن را از عدم به وجود خارج کنی و بیرون آوری گویی که شکافته شده و آشکار گشته است» [۱۸]لذا فطرهم، آشکار کردن پدیده از عدم به وجود است «من غیر مثال سابق» اما با بدعت دو تفاوت عمده دارد: ۱- فطر فقط در مورد عمل ظاهر به کار میرود اما بدعت هم در مورد عمل ظاهر و هم برای عمل باطن به کار برده میشود.
۲- فطر فقط مخصوص اعمال است اما بدعت برای قول و اعتقاد و عمل کاربرد دارد، لذا بدعت اعم از فطر است.
اختلاق اسمی است که خاصتاً در مورد دروغ استعمال میشود و مربوط به جایی است که دروغ طوری پرداخته شده، گویی که راست است و توهّم راست بودن را، در درون مخاطب ایجاد کند [۱۹]و کلمه ذرء هم به معنی اظهار است و مثلاً ذرأالله الخلق یعنی: خداوند آنها را بعد از عدم ایجاد کرد، در کلام عرب به سفیدی، ذرأه گفتهاند چون آشکار و معلوم است اما میبینیم که اختلاق و ذرأ، جامع بین آن معانی که در بدعت گفته شد، نیستند و حالتی اخص دارند.
[۱۷] ابوهلال عکسری، الفروق فی اللغه، ص ۱۲۶. [۱۸] ابوعبدالله قرطبی، تفسیرقرطبی ج ۱۴ ص ۳۱۹. [۱۹] ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه ص ۱۳۰.