بدعت و فعل و ترک
یکی از اشکال بدعت این است که عملی بر اعمال شرعی افزوده شود، و در مقابل، یکی دیگر از اشکال آن این است که گوشهای از قول، عمل یا عقیدهی مشروع ترک شود. به عبارت دیگر فعل آنچه که شارع آن را ترک کرده و یا ترک آن چه که شارع آن را تشریع کرده فاز انواع و اقسام بدعت است. نمونه آنچه که سنت (سنت به معنای عام آن در مقابل بدعت) نیست و در کنار سنت انجام میشود زیاد است مانند افزودن «ولا راد لما قضیت»بردعای مأثور: «اللهم لا مانع لما أعطیت ولامعطی لما منعت ولاینفع ذا الجد منک الجد» [۱۰۸]. «بار الها! مانعی برای آنچه که تو عطا میکنی وجود ندارد و هیچکس بخشنده چیزی نیست که تو از بخشش آن دریغ میکنی و هیچ صاحب قدرت و جاهی نمیتواند در رد بلای تو کاری کند و نفعی برساند».
و اما نمونه ترک مشروع هم (یعنی اینکه مکلف آنچه را که تشریع یا مباح شده، تدیُّنًا ترک کند) زیاد است و با تتبع در کتب حدیث و سیرت میتوان آنها را به وفور از لابلای مطالب نقل شده پیدا کرد.
به عنوان مثال ترمذی از ابن عباسبروایت میکند: مردی به خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: «ای رسول خدا!صهرگاه گوشت میخورم، تمایل جنسی پیدا میکنم و شهوت بر من غالب میشود، لذا گوشت را برخودم حرام کردهام» پس از این گفتار، خدای تعالی این آیات را نازل فرمود:
﴿ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ٨٦ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ٨٧ ﴾[المائدة:۸۶- ۸۷] [۱۰۹].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای پاکی را که خدا بر شما حلال کرده حرام نکنید و از حدود خارج نشوید، حقا که خدا خارج شوندگان از حدود را دوست ندارد و از آنچه که خدا به عنوان حلال و پاک به شما روزی داده است، بخورید».
و نمونه بدعت ترکی، ماجرای همان سه نفری است که هرکدام میخواست، امری مباح را تعبداً بر خود حرام کند.
همچنین امام بخاری و سایر ائمه حدیث از ابن عباس روایت کردهاند: «وقتی که پیامبر خطبه میخواند (سخنرانی میکرد) ناگهان مردی را دید که ایستاده است، پیامبر در مورد وی از یاران سوال فرمود. عرض شد: او ابواسرائیل است، نذر کرده که بایستد و ننشیند و در سایه نرود و سخن نگوید و روزه بگیرد، پیامبر فرمود: به او امر کنید که سخن بگوید و در سایه قرار گیرد و بنشیند و روزهاش را تمام کند» [۱۱۰].
باز امام بخاری از قیس بن حازم روایت میکند: «خلیفهی رسولاللهصابوبکر صدیقس زنی از احمس را که زینت نام داشت، دید که سخن نمیگوید. ابوبکر فرمود: چرا حرف نمیزند؟ به خدمتش عرض شد: حج همراه با سکوت را قصد کرده ابوبکر به وی فرمود: حرف بزن چون این کار حلال نیست، این کار از اعمال جاهلیت است و آن زن سخن گفت و پرسید: تو کیستی؟ ابوبکر صدیقس در جواب فرمود: من مردی از مهاجرانم..» [۱۱۱].
به هر حال مثالهای زیادی در مورد بدعت ترکی وجود دارد. اما هر ترکی را نمیتوان بدعت نامید و برای بدعت بودن امر متروک باید دو نکته را مورد توجه قرار داد اول اینکه، باید قصد مکلف را از ترک عمل موردنظر نگاه کرد، دوم اینکه باید دید شرع آن کار را چگونه اعتبار و ملاحظه کرده است.
(اگر ترک، به خاطر امری باشد که مانند آن شرعاً معتبر است، مثل اینکه، کسی خود را از فلان غذای مخصوص منع کند، چون برای بدنش ضرر دارد، حال اگر بگوییم که تداوی شرعاً مطلوب است بنابراین آن ترک مطلوب است و اگر بگوییم که تداوی مباح است، آن ترک نیز مباح است.
و اگر ترک آن عمل مربوط به چیزی باشد که خود آن کار فی نفسه بیاشکال است اما مکلف آن را برای دوری از امری که اشکال دارد، ترک میکند (مثلاً آن امر شبهه است) در این صورت شخص تارک، برای حفاظت از دین و آبرویش، آن عمل را ترک کرده است، که این ترک از اوصاف متقین است و کار او عین تقواست و اما اگر ترک تارک برای امری باشد که شرعا غیرمعتبر است (مثلا مکلف گوشت، میوه و یا سبزی و یا... را نمیخورد) در اینجا به قصد وی مینگریم، اگر این کار را به انگیزه دینی و تدیّناً انجام میدهد، کارش بدعت است و اما اگر به عبث و یا غیرهادف، آن کار را ترک میکند، کارش عبث و بیهوده است و بدعت به حساب نمیآید) [۱۱۲].
یکی از مواردی که به بدعت ترکی مرتبط میباشد، آنجایی است که رسول خداصدر آن مورد سکوت اختیار کرده، که اتفاقاً اهل بدعت از این مدخل استفاده کرده و بدعتهای زیادی را ایجاد کردهاند [۱۱۳].
دراین مورد توجه به دو نکته، بسیار الزامی است:
۱. (اصل در عبادات بطلان است مگر آنجا که دلیلی بر آن امر اقامه شود و اصل در عقود و معاملات صحت است، مگر آنجا که دلیلی بر بطلان و تحریم آن نوع عقد یا معاملهی مشخص، اقامه گردد) [۱۱۴].
۲. (همچنان که سنت، با قول، عمل و تقریر رسول خدا ثابت میشود، با سکوت آن حضرت نیز ثابت میگردد. (و این همان چیزی است که سنت ترکی نامیده میشود). و محل آن جایی است که رسول خدا در مورد فعل غیرجبلی با وجود مقتضی و عدم مانع، ساکت شود) [۱۱۵].
لذا سکوت رسول خدا، به عنوان حکمی شرعی معتبر است، البته به شرط آنکه سکوت آن حضرت در ارتباط با فعل جبلی نباشد. چون ترک فعل جبلی، سنت ترکی به حساب نمیآید. همچنین همانطور که گفتیم باید مقتضای فعل، موجود مانعش نیز مفقود باشد.که البته این دو شرط در تمام امور عبادی که منظور از آن قربت به خداست، لازم است. لذا اگر پیامبر امری را ترک کند و به آن عمل نکند دال بر این است که ترک آن فعل سنت است و انجام آن بدعت. چون مقتضی که تقرب به خداست، موجود است و وقت، وقت تشریع است و پیامبر از کتمان معصوم [۱۱۶]. بنابراین با وجود مقتضی و رفع مانع، جائز نیست که پیامبر آنچه را که خدا تشریع کرده، ترک کند چون این کار تقصیر در بیان دین خدا است و قطعا پیامبر مکرم اسلامصاز این امر بری میباشد. لذا همانگونه که فعل پیامبر دلالت بر مشروعیت دارد ترک آن حضرت و سکوتش دال بر سنت بودن آن ترک و سکوت و بالطبع، بدعت بودن، ترک آن سکوت دارد [۱۱۷].
(البته برای اعتبار کردن ترک به عنوان سنت، مواظبت پیامبر بر ترک، شرط شده است) [۱۱۸]. لازم است در اینجا به صورت مختصر در مورد مقتضی و مانع با آوردن مثالی، مطلب را تبیین کنیم. «وقتی که قرآن به پیامبر و مسلمانان دستور دارد که با مهاجمان و معاندان بجنگند: ﴿ وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٢٤٤ ﴾[البقرة: ۲۴۴].
«و در راه خدا جنگ کنید و بدانید که خدا شنوا و داناست».
مقتضای جنگیدن که امر الهی و نیاز و ضرورت فعلی مسلمانان و همچنین تحصیل قرب الهی است، موجود بود. اما اینکه پیامبر چرا از توپ و تفنگ، برای قتال با مشرکان، استفاده نکرد، به جهت وجود مانع بود و آن مانع، عدم دسترسی پیامبر به آن وسائل، به جهت جبرتاریخ و قرار داشتن آن حضرت و صحابه کرام در مقطعی بود که عملا آن وسائل معدوم بود. و شکی نیست که اگر پیامبر در ظروف و شرایطی بود که میتوانست از ابزار و آلات جنگی مدرن استفاده کند استفاده میکرد.
توجه به این مهم در فهم بدعت بسیار مهم است. چون بسیاری از مبتدعان و همچنین پیروانشان همین که با فرد مؤمنی که آنها را از بدعت باز میدارد، مواجه میشوند بلافاصله مغالطه کرده و میگویند: «تلفن هم بدعت است، چون در زمان پیامبر نبوده و یا بهتر است که بر اسب بجنگیم و از شمشیر استفاده کنیم چون اینها در زمان پیامبر نبوده و یا پیامبر به استفاده از آنها امر نکرده است» در حالی که این حجت همانگونه که گفتیم فقط نوعی مغالطه است، چون اسلام مکلفان را در انجام اوامر و ترک نواهی از اسالیب و امکانات موجود منع نکرده است کما اینکه پیامبر پس از شنیدن رأی سلمان فارسی مبنی بر کندن خندق، به کندن خندق امر فرمود، در حالی که پیش از آن، خندق را تجربه نکرده بود و در این زمینه اساساً خود قرآن هم فرموده:
﴿ وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ ﴾[الأنفال: ۶۰].
«و برای مقابله با آنها هر چه نیرو در توان دارید آماده کنید».
بنابراین، مقاصد عامی که از نصوص و توجیهات مختلف شرعی فهم میشود میتواند با وسائلی جدید و مدرن، حاصل شود و مثلا برای وضوء گرفتن و غسل کردن از شیر آب و دوش حمام (آن هم از بهترین و جدیدترین آن استفاده کرد) و استدلال اهل بدعت برای ابقای بدعت با چنین ادلهای، فقط دست و پا زدنی، نافرجام است.
و البته نباید فراموش کرد که این قضیه در عبادت اینگونه نیست. یعنی وقتی که خداوند امر میکند:
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا ٤١ وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا ٤٢ ﴾[الأحزاب:۴۱- ۴۲].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید خداوند را بسیار یاد کنید و در اول و آخر روز او را تسبیح کنید».
هیچکس نمیتواند با استناد به ـ ذکرا کثیراـ و ادامه تسبیح، رکعتی به رکعات نماز، اضافه کند و یا در نماز عیدفطر و قربان، اذان را تشریع کند یا درودی را بسازد و مکلفان را بر خواندن و ادامه آن ملتزم کند. (هر اندازه که مقام علمی و عملی والایی، نیز داشته باشد) چون عبادات در قالب خاص خود ریخته شده و کسی نمیتواند آنها را زیاد، کم و یا تغییر دهد. (مثلا نماز صبح را سه رکعت و یا یک رکعت کند یا تشهد را در رکوع جای دهد)» [۱۱۹].
[۱۰۸] این حدیث یکی از اذکار مشهور نماز است که به طرق مختلفی روایت شده است. مراجعه شود به: محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری ۱ ص ۲۵۵. [۱۰۹] ترمذی کتاب التفسیر، ج۵ص ۲۵۵، همچنین این شأن نزول را طبری ج۷ ص ۷ و سیوطی در درالمنثور ج ۷ ص ۱۳۹ نقل کردهاند. [۱۱۰] ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بن ابرهیم بخاری، صحیح بخاری، ج۷، ص ۲۳۴، این حدیث را نقل کردهاند، واصل حدیث این است: «مره فلیتکلم، ولیستظل، ولیقعد، ولیتم صومه». [۱۱۱] ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بن ابراهیم بخاری، ج۴، ص ۲۳۴. [۱۱۲] ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ج۱، صص ۴۲-۴۳ با تصرف و تلخیص. [۱۱۳] مراجعه شود به: الاعتصام، ابواسحاق شاطبی، ج۱، ص ۳۶۲. [۱۱۴] ابن قیم جوزیه، اعلام الموقعین، ج ۱ ص ۳۴۴. [۱۱۵] این مطلب بسیار جای بحث است و متأسفانه در کمتر کتابی از کتب اصولی به صورت مفصل به آن پرداخته شده است، مراجعه شود به السکوت ودلالته علی الأحکام. رساله دکترای خانم صالحه دخیل، ص ۹۰. [۱۱۶] صالحه دخیل، السکوت ودلالته علی الاحکام، صص ۹۰-۹۱ و صص ۱۰۰و۱۰۲. [۱۱۷] مثال این مورد از بدعت همانند تسبیحات عشره پس از اذان و پیش از اقامه که هیچ دلیلی بر جواز آن نیست و سکوت و ترک پیامبر، دال بر بدعت بودن آن است. [۱۱۸] همان ص۹۹، ابواسحاق شاطبی، الاعتصام،ج۱،ص۳۶۰و ج۲،ص۱۳۵ و ارشاد الفحول۴۲ و المستصفی ۲/۲۲۳ و اقتضاء الصراط المستقیم۲/۵۹۶. [۱۱۹] لیس من الإسلام ـ محمد غزالی با اندکی تصرف و تلخیص. صص ۸۳-۸۴ و۸۵. اضافه کردن بسیاری از اوراد صحیح المعنی و اورادی با مفاهیم سقیم، در جاهایی که هیچ دلیل شرعی بر آن قابل اقامه نیست، حاکی از تساهل معنادار اهل علم، در مقابل آنهاست.