بدعت تعريف، احكام و انواع آن

فهرست کتاب

بدعت و فقدان مبانی شرعی

بدعت و فقدان مبانی شرعی

از جمله عمده‌ترین نصی که دال بر این وجوه از بدعت، در فرهنگ اسلامی است حدیث: «من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو ردّ»«هر کسی در این امر ما «دین» چیزی را احداث کند که از آن نیست، کارش مردود می‌باشد» است.

این حدیث دال بر این است که اساساً بدعت، اصل و اساس شرعی ندارد. که این بی‌اساسی می‌تواند با افزودن، کاستن و یا عوض کردن و تحریف نمودن، جلوه کند.

حافظ ابن حجر در شرح حدیث «وشرّ الأمور محدثاتها»می‌گوید: محدثات جمع محدثه است و منظور از محدثه آن است که ایجاد و احداث شده و در شرع اصل و اساسی ندارد، که این در عرف شرع، بدعت نامیده می‌شود» [۱۳۵].

و در عمده القاری، علامه عینی دقیقاً جمله ابن حجر را در توضیح کلمه محدثه آورده و می‌افزاید: «و آنچه که اصلی دارد و آن اصل بر ثبوت آن عمل دلالت می‌کند، بدعت نیست» [۱۳۶].

باز ابن حجر در شرح حدیث «من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو ردّ»می‌گوید: «هر کسی در دین چیزی اختراع کند که اصلی از اصول دینی بر آن گواهی نمی‌دهد، به آن چیز اعتنا و التفاتی نمی‌شود» [۱۳۷].

و ابن رجب می‌گوید: «مراد از بدعت آن است که امر احداث و ایجاد شده، اصلی در شریعت (که بر آن دلالت کند) ندارد، اما آنچه که اصلی شرعی دارد و آن اصل بر صحت آن دلالت می‌کند شرعاً بدعت نیست، گرچه لغه بدعت است» [۱۳۸].

بهرحال باید توجه کرد که: (اعمال مردم (چه عبادات و چه عادات و چه عقائد، اقوال و یا افعال، در صورتی که اصلی در دین داشته باشد، قابل مخالفت نیست و نباید با آن مخالفت کرد) [۱۳۹].

به عنوان مثال جماعت خواندن تراویح چون مبتنی بر فعل پیامبر است، بدعت نیست و بدعت خواندن آن ناشی از بی‌اطلاعی از ادله شرعی مربوط به مسنون بودن، آن است.

(اساس گمراهی در عبادات و معاملات، اتخاذ دینی است که خدا تشریع نکرده و یا تحریم چیزی است که خداوند آن را تحریم نکرده است) [۱۴۰].

اتخاذ دینی که خدا تشریع نکرده، با مخالفت یکی از این دو قاعده و یا مجموع هر دو صورت می‌پذیرد:

۱- عبادت فقط باید برای خدا صورت گیرد.

۲- عبادت باید به روش تشریع خدایی انجام شود [۱۴۱].

﴿ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠ [الکهف: ۱۱۰].

«هر کس به ملاقات پروردگارش امیدوار است، باید عمل نیک انجام دهد و هیچکس را شریک پروردگارش نکند».

تمامی مفسران و معتمدان مسلمان بر دو اصلی که گفته شد، اتفاق نظر دارند. همه می‌گویند: معبود واقعی الله است، لذا تمامی آنچه عبادت نامیده می‌شود، باید برای رضای وی انجام شود و عبادت او با برنامه‌ای که خود تشریع کرده است، صورت می‌گیرد [۱۴۲].

در واقع مبتدع، هوی، رأی و یا ذوق خود را معبود گردانیده است، گرچه قصدش از بدعت، عبادت خدا باشد، چون او با این عبادت راهی را در پیش گرفته که خدا تشریع ننموده است. البته در این باره، باید بانی بدعت و یا عالم به بدعت بودن امر مستحدث را از عامل غیر عالم به بدعت، جدا کرد. این دو گرچه، یک راه را می‌روند، اما به اعتبار علم و شناخت، از هم متمایز می‌شوند و باهم فرق دارند. لذا تشدیدی که در احادیث و آثار در مورد بدعت و بدعتی بودن وارد شده است آنچنان سخت گریبان آن‌ها را نمی‌گیرد.

﴿ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡلَمُونَ ٦ [التوبة: ۶] [۱۴۳].

«این به آن جهت است که آن‌ها قومی هستند که نمی‌دانند».

قضیه توجه به بی‌اصل بودن بدعت، در صحت حکم مسلمانان بر بدعت بودن چیزی و همچین قضاوت آن‌ها در مورد همدیگر و در نتیجه شیوه برخورد باهم و در تالی تلو همه این‌ها اتحاد [۱۴۴]و همدلیشان، نقش بسزایی دارد.

امروزه در گوشه و کنار جهان، افرادی که به اصل مذکور توجه نمی‌کنند به راحتی دیگر مسلمانان را که با آن‌ها در امر یا اموری هم عقیده نیستند به بدعت متهم می‌کنند، و ای کاش مصیبت تا این حد بود، آری متأسفانه از حد حکم به مبتدع بودن، به تفسیق و از آن فراتر به تکفیر هم رسیده است. که طبعاً این کار از حد گفتار فرا رفته و چه بسا به برخوردهای فیزیکی و زد و خوردهای خونین هم می‌رسد [۱۴۵].

[۱۳۵] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۵۳. [۱۳۶] بدرالدین محمد عینی، عمده القاری شرح البخاری، ج ۲۵، ص ۲۷. [۱۳۷] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج ۵، ص ۳۰۲. [۱۳۸] ابن رجب حنبلی، جامع العلوم، ص ۲۵۲. [۱۳۹] تقی الدین ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص ۵۸۲. [۱۴۰] تقی الدین ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم ج ۲ ص ۵۸۱. [۱۴۱] تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ج ۱، صص ۱۵۴ و ۱۸۶ و ۳۱۰. [۱۴۲] برای ارجاع این مطالب می‌توان به تمام کتب و آثار معتمد اسلامی استناد کرد. [۱۴۳] البته این آیه در اصل تعلیلی برای استجاره مشرکین است. و می‌تواند در غیر آن هم سرایت کند. [۱۴۴] چه خوب است به مفهوم کلمه وحدت که به معنی یکی بودن و مفهوم اتحاد که به معنی همبستگی است توجه کنیم. وحدت یعنی تمامی تعددها از بین بروند و فقط شاخصی باقی بماند ولی اتحاد یعنی هماهنگی مجموعه‌ای که زیر گروه‌های متفاوتی دارند. عملاً به خاطر تضارب آراء وحدت مسلمین محال است و نوع محال، ذاتی است ولی اتحاد ممکن است، اما همین ممکن می‌تواند محال بالغیر باشد. [۱۴۵] نمونه این نوع اعمال و احکام را متأسفانه هر ساله از جراید و رسانه‌های گروهی در مورد برخی از کشورهای اسلامی و غیراسلامی، می‌شنویم و می‌بینیم.