بدعت تعريف، احكام و انواع آن

فهرست کتاب

بدعت و قصد قربت

بدعت و قصد قربت

بدعت در واقع نوعی معصیت است. (گرچه بدعت در گناه و حکم) بر معصیت تفوق دارد. بدعت با معصیت یک فرق اساسی دارد. فرد عاصی معتقد نیست که با گناهش به خدا نزدیک می‌شود و او را خشنود می‌سازد. اما مبتدع بر خلاف عاصی و گنهکار معتقد است که عملش موجب قربتش، به خدا می‌شود. البته این فرق مفاسدی دنیوی و دینی را به دنبال خود دارد، مفسده دنیویش تحریف دین در میان علاقه‌مندان به دین و انتشار فکر و عمل غلط بدعی در میان مردم و تأثیر اخروی آن دور شدن مردم از اعتقاد و عمل صالح و صحیح است که موجب رستگاری انسان‌ها می‌گردد.

و از همین جاست که سفیان ثوری/می‌گوید: «نزد ابلیس بدعت محبوب‌تر از معصیت است، چون می‌توان از معصیت توبه کرد، اما از بدعت نمی‌توان توبه کرد». [۹۰]

علت عدم توبه مبتدع این است که وی با اعتقاد، گفتار و عمل بدعتیش، امیدوار است که به خدا نزدیک شود، لذا همواره از بدعتش دفاع می‌کند و آن را انجام می‌دهد، در حالیکه در معصیت فرد عاصی قلباً معتقد است که کارش گناه است و به هرحال باید آن را ترک کند. دلیل اینکه مبتدع کارش را به قصد قربت انجام می‌دهد همان حدیثی است که درآن آمده: (سه گروه از مردم به منزل ازواج پیامبر رفته و از آن‌ها، در مورد عبادت پیامبر سوال کردند. یکی آن‌ها پس از شنیدن سخن همسران پیامبر می‌گوید: من تمام شب را نماز می‌خوانم و نمی‌خوابم دیگری می‌گوید: من هر روز، روزه می‌گیرم و هیچ روزی را بدون روزه نخواهم بود. و سومی می‌گوید: من نیز، هیچگاه ازدواج نخواهم کرد وقتی که رسول خداصآمد، فرمود: «شما بودید که چنین و چنان گفتید. «أما والله إنی لاخشاکم لله وأتقاکم له»«به خدا قسم من خشیتم در مقابل خدای متعال، از شما بیشتر است و بیشتر از شما نسبت به ذات وی موضع تقوی گرفته‌ام» و در نهایت فرمود: «ولی من روزه می‌گیرم (و بعضی روزها هم) روزه نمی‌گیرم. و قسمتی از شب را نماز تهجد می‌خوانم و (قسمتی دیگر از آن را) می‌خوابم و با زنان ازدواج می‌کنم. هر کس از روش سنت من کناره بگیرد (و مسیر دیگری را انتخاب کند) از من نیست» [۹۱].

انکار کار آن‌ها از طرف پیامبر، به این جهت است که آن‌ها می‌خواهند با ترک لذت‌ها و خوشی‌های جسمی به خداوند نزدیک‌تر شوند و می‌خواهند این کار را خارج از محدوده مقرر شرعی انجام دهند.

همچنین وقتی که عثمان بن مظعون از رسول‌اللهصدرخواست می‌کند که به وی اجازه دهد از زنان دوری گزیند و ازدواج نکند و عمرش را کاملاً در عبادت صرف کند. پرچم‌دار بزرگ رستگاری، وی را از این کار منع کرده و به او اجازه نمی‌دهد که چنان کند [۹۲].

با توجه به این ادله‌ی شرعی (و دلائلی ازاین قبیل) است که امام شاطبی/این قاعده را استنباط کرده است: «بدعت آن جا معنا پیدا می‌کند که عمل بدعتی، به نظر مبتدع مشروع است، در حالی که چنین نیست» [۹۳].

(لذا کاری که اصل تشریع یا الحاق حکمی شرعی، (مانند استحباب یا وجوب) به آن مقترن می‌گردد، بدعت است و اگر به قصد وجوب یا استحباب مقترن نباشد، گناه و معصیت و یا مباح است) [۹۴].

شیخ الاسلام ابن تیمیه با توجه به قضیه قربت در وضع و ایجاد بدعت می‌گوید: «بدعت دینی است که خداوند به آن امر نکرده است» [۹۵]. با اندکی تأمل در این تعریف می‌بینیم که توجه به قصد قربت در کار نو درآمد، برای بدعت شدن، ملحوظ شده است.

لذا می‌بینیم شیخ الاسلام در ادامه بحث خود می‌گوید: «درقواعد مربوط به سنت و بدعت گفتیم که بدعت، دینی است که خدا و رسولش به آن امر نکرده‌اند، لذا هرکس برنامه‌ای را که خدا و رسولش به آن فرمان نداده‌اند وضع کند، مبتدع است و مفهوم آیه ۲۱ سوره الشوری هم همین است» [۹۶].

در جای دیگر ضمن تکرار تعریفی که از بدعت دارد، اضافه می‌کند (... وإن کان متأولا فیه [۹۷]... گرچه مبتدع کارش را که به قصد قربت ساخته و آن را تأویل شرعی نماید».

ابوشامه نیز در کتاب ـ الباعث علی انکار البدع والحوادث ـ می‌گوید: «بدعت کاری است که مردم آن را قربت تصور می‌کنند، درحالی که چنین نیست»، سپس در ادامه می‌گوید: «و من این کتاب را برای تبیین این موضوع نوشته‌ام».

عثمان بن فودی نیز در کتاب ـ احیاء السنه واخماد البدعة ـ در شرح حدیث: «کل بدعة ضلالة وکل ضلالة فی النار»می‌گوید: «علماء در مفهوم حدیث مذکور می‌گویند که منظور تغییر حکم است. تغییری که لازمه‌اش اعتقاد به قربت بودن چیزی است، که قربت نیست. نه مطلق نوآوری، چون شریعت با اصول کلی و فراگیرش در مورد هرنوع احداثی حکمی مخصوص دارد» [۹۸].

منظور از قصد قربت، ملحق کردن یکی از احکام خمسه (ایجاب، استحباب، کراهت، تحریم و اباحه) به امری محدث و نودرآمد است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: «هر کس امری را که منظور از انجام آن تقرب به خدا باشد، قولا یا عملا، مندوب، یا واجب بداند درصورتی که آن امر در دین و شریعت خداوند مأذون نیست، درواقع به خود اجازه تشریع داده است» [۹۹].

همچنین اگر کسی بدعتی را نیکو بداند، در واقع نوعی حق تشریع به خود داده است. در ضمن قصد قربت متوجه و ناظر به اعمالی است که فقط به خاطر قربت به باریتعالی انجام می‌شود (مانند عبادات محض) که این اعمال حق خالص خدای پاک، هستند و لازم است فعل عابد و بنده با امر شرع، مطابقت داشته باشد) [۱۰۰].

بدون شک تمام امور شرعی که بنده، حق تصرف در آن را ندارد، (چه عقل حکمش را درک کند و چه نکند) از اموری است که باید مکلف در آن توقف کند و بدون زیادت و نقصان آن را انجام دهد [۱۰۱].

لذا نوآوری و احداث در عبادت (که حق خداست و از انجام آن چیزی جز اراده قربت به ذات پاکش، متصور نیست) بدعت است. چه در ایجاد آن نوآوری، قصد قربت وجود داشته باشد و چه بالفرض، قصد قربت موجود نباشد.

درکاری که محتمل وجوه مختلفی است، باز قصد قربت در حکم به بدعت بودن آن نقش اول را ایفاء می‌کند. (مثلا در امور دنیوی) در این موارد، توجه می‌کنیم که آن کار با چه وجهی انجام می‌شود آنچه که وجه غالب است، معین حکم ما، بر آن عمل است. به عنوان مثال اگر کسی لباسی را با رنگی معین بپوشد و منظور وی از پوشیدن آن، قصد قربت نباشد، این کار بدعت به حساب نمی‌آید (چون اصل بر اباحه است) مگر اینکه امری منهی عنه باشد، مانند اینکه اسبال ازار و یا قصد اشتهار به آن ملحق شود. که در آن صورت پوشیدن آن لباس معصیت است. اما اگر منظور انسان از پوشیدن آن لباس معین و یا رنگ مشخص، قربت باشد و یا وصفی مانند استحسان، استحباب، ندب یا ایجاب را به آن نسبت دهد، در این صورت پوشیدن آن لباس بدعت است [۱۰۲].

خلاصه مطلب اینکه هر کاری که به قصد قربت انجام یا ترک شود، (درصورتی که آن فعل و ترک، اصلی شرعی نداشته باشد) چنین فعلی و ترکی بدعت است. البته اگر قربت در نیت نبود انجام یا ترک عمل بدعت نامیده نمی‌شود، در صورت مخالفت با شرع، معصیت و درغیر اینصورت معفو است.

مثال کاری که به قصد قربت انجام نمی‌شود و معصیت است، تمامی گناهان «مثلا نگاه کردن به نامحرم است» اما اگر مثلا چنین کاری به قصد قربت انجام شود، این کار بدعت است.

و مثال کاری که به قصد قربت ترک نشده و گناه است، ترک اموری می‌باشد که شرع به انجام آن دستور داده است. مثلاً شرع دستور داده انسانی که توان ازدواج دارد ازدواج کند، در صورتی که شخص توانا، ازدواج را بدون هیچ عذر شرعی ترک کند کارش معصیت است. اما اگر کسی ازدواج را به قصد قربت ترک کند، این کار بدعت است و مثال کاری که انجامش مباح است (البته نه به قصد قربت) تراشیدن سر در غیر حج است، اما اگر این کار به قصد قربت انجام شود، بدعت است.

و مثال کاری که ترکش در صورت عدم قصد قربت مباح است، ترک خوردن گوشت (مثلا برای گرفتن رژیم غذایی) است. اما اگربه عنوان کاری دینی انجام شود قطعاً بدعت است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه نمونه‌های مختلفی را همانند آنچه که در این جا ذکر شد، برای تبیین این مسئله در کتاب‌هایش ذکر کرده است [۱۰۳].

همچنین قصد قربت، همان قیدی است که شاطبی در تعریفش از بدعت آن را ذکر کرده: (طریقة فی الدین تضاهی الشریعة [۱۰۴]... راهی در دین که با رفتار شرعی مشابهت دارد).

وی این قید را اینگونه توضیح می‌دهد:

«یعنی بدعت شبیه روش شرعی است، بدون اینکه درحقیقت چنان باشد، بلکه بدعت در حقیقت از وجوه مختلفی، ضدشریعت است... تا آنجا که می‌گوید: اگر امر نو درآمد، مشابه امور شرعی نباشد، بدعت نیست، چون در این صورت به منزله اعمال و افعال عادی است» [۱۰۵].

این شباهت که شاطبی با لفظ مضاهاه از آن نام می‌برد، همان قربت به خداوند عزّ وجل است [۱۰۶].

و اساساً مضاهاه و مشابهت عمده‌ی بدعت یا سنت این است که با تأویل فاسد و به نامشرع و به قصد قربت به خدا انجام می‌شود و گزاف نیست اگر بگویی شبیه‌ترین شباهت‌های بدعت یا سنت، همان مسئله قصد قربت است.

بنابراین مضاهاة و مشاهبت از لازم‌ترین صفات بدعت است چون «بدعت نمی‌تواند حق محض و موافق با سنت باشد، چون اگر چنین بود، دیگر باطل نبود وباز نمی‌تواند (درمرحله بینش و تشخیص نه اعتبار و جایگاه) باطل محض باشد چون اگر چنین بود بر مردم مخفی نمی‌ماند، بلکه بدعت مشتمل بر حق و باطل است، و باید گفت که مبتدع حق و باطل را به هم آمیخته است. (یا به خطا و یا به صورت عمد) که البته عمد آن به خاطر وجود صفت الحاد یا نفاق در شخص مبتدع است [۱۰۷].

[۹۰] ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج ۷ ج۲۶ البته با پشیمانی کامل و دفع آثار بدعت، از فکر و درون کسانی که توسط مبتدع، فریفته‌ی بدعت شده‌اند، می‌توان از بدعت توبه کرد. منظور سفیان ثوری (والله أعلم)، محال بودن توبه مبتدع نیست. [۹۱] ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بخاری، صحیح بخاری، ج۶ص۱۱۶، و ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری، صحیح مسلم، جلد۲، حدیث شماره: ۱۰۲۰. [۹۲] همچنین بخاری در کتاب النکاح ۶/۱۶ این مطلب را روایت نموده است: مسلم بن حجاج قشیری، کتاب صحیح مسلم، النکاح، بابت استحباب النکاح، ج۲، شماره حدیث ۱۰۲۰. [۹۳] ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ج۲، ص ۱۰۸. [۹۴] همان ج۱، ص ۲۱۱. [۹۵] شیخ الاسلام تقی الدین ابن تیمیه، الاستقامه، ج۱، ص۵. [۹۶] همان ج۱، ص ۵، منظور آیه ۲۱ سوره شوری است که می‌فرماید: ﴿ أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ «آیا آن‌ها شریکانی دارند که چیزی را برایشان تشریع نموده‌اند که خداوند به آن اذن نداده است». [۹۷] تقی الدین ابن تیمیه، الاستقامه، ج ۱، ص ۴۲. [۹۸] عثمان فودی، احیاءالسنه، ص ۹. [۹۹] تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳، ص ۱۹۵، در این باره مفصلاً بحث خواهیم کرد. [۱۰۰] مراجع شود به الاعتصام شاطبی، ج ۲، ص ۳۰۸. [۱۰۱] مراجعه شود به الاعتصام شاطبی، ج۲، ص ۳۱۸. [۱۰۲] مراجعه شود به کتاب الامر بالاتباع و النهی عن الابتداع، جلال الدین سیوطی صص ۹۸-۸۷-۹۶-۹۵-۹۴-۹۳ . سیوطی می‌گوید: «اعتدال در لباس این است که انسان لباس توده مردم را بپوشد و خود را از آن‌ها جدا نکند (به شرطی که لباس با قواعد شرعی مخالف نباشد) و خودآرایی، شهرت و اظهار پارسایی و ریا را ترک کند». مشهور است که لباس مخصوص اهل علم پس از تحیر و سردرگمی مردمی که علما را در مناطق مختلف نمی‌شناختند (مثلا مسافران) و در عین حال سئوالی شرعی داشتند و از دسترسی سریع به علما عاجز می‌ماندند به پیشنهاد قاضی ابویوسف فقیه بزرگ حنفی و شاگرد امام ابوحنیفه، درمیان علما رواج یافت البته ناگفته نماند که اهل علم در ابتدا فقط با بستن دستمال و نشآن‌های بر دستشان از دیگران متمایز می‌شدند اما با گذشت زمان و نفوذ فرهنگ پیروان سایر ملل و نحل، در بین مسلمانان، کم کم زی مخصوصی در بین اهل علم رواج یافت، امتناع بسیاری از اهل علم از آراسته شدن به زی متداول علما از جهت فهم عمیق و صائب آن‌ها از این موضوع است. [۱۰۳] برای آگاهی بیشتر مراجع شود به: اقتضاء الصراط المستقیم تألیف تقی الدین ابن تیمیه، ج۱، ص ۳۲۶ و ۳۲۷ و ج ۲ صفحات ۶۳۰ و ۶۳۳و ۶۳۷ و مجموع الفتاوی، تقی الدین ابن تیمیه، ج ۲۱، صفحات ۳۱۷- ۳۱۹ و ج ۱۸ ص ۳۴۶. [۱۰۴] الاعتصام، ابواسحاق شاطبی، ض۱، ص ۳۷. [۱۰۵] همان، ج ۱ ص ۳۹. [۱۰۶] متأسفانه دکتر عزت عطیه در کتاب البدعه خود به این قید شاطبی اعتراض کرده است در حالی که اگر تأملی بیشتر می‌نمود، دچار این اشتباه نمی‌شد. عزت عطیه، البدعه صص ۱۶۶،۱۷۸، ۱۷۹، ۴۱۹، ۴۱۷. [۱۰۷] تقی الدین ابن تیمیه، درءالتعارض، ج ۲، ص ۱۰۴.