مبحث دوم: اقوال علما
مرحوم محمد غزالی (دانشمند مشهور مصری) در مورد بدعت میگوید: «کسی که بدعتی میسازد، میخواهد با مظهر دین مشابهتی برقرار کرده و چیزی را مانند ظاهر آن بسازد، این کار در واقع مخالفت با جوهر و اساس دین است. درواقع مبتدع مانند جاعل اسکناس است. جاعلان اسکناس وقتی که میخواهند، پول تقلبی بسازند، تلاش میکنند پولی بسازند که از لحاظ، رنگ، شکل و ظاهر، شبیه اسکناس اصلی و رایج باشد، تا بتوانند مردم ساده و غیرمتخصص را با پول تقلبی خود، فریب دهند.
متقلبان و جاعلان در ساختن درهم، دینار، طلا و جواهر تقلبی هم، از مخلوط کردن مقداری طلا و جواهر نفیس با فلزات کم قیمت ابائی ندارند، آنها با کار کردن بر این ترکیب و نقش و حالت دادن به آن، کاری میکنند که دقیقاً شبیه جواهرات اصل باشد، تا مردم بدل بودن آن را تشخیص ندهند.
پیشوایان گذشته و علمای سلف امت، حرص زیادی بر پیگیری و نقد و رد بدعت داشتند، همانگونه که حکومتهای معاصر، بر شناسائی پول تقلبی و جواهرات بدل، حرص دارند. مستند آنها در این مسیر سخن و فرموده پیامبر بوده که فرمود: «من أحدث فی أمرنا هذا، ما لیس منه فهو رد»و همچنین حدیث «من عمل عملاً لیس علیه أمرنا، فهو رد»هر دو حدیث در مقام معارضه با بدعت است، اولی بر اختراع و ساخت آن، و دومی بر اقرار و پیروی از آن، اگر امور بدعتی با یک دهم مقاومت و برخوردی که پول تقلبی با آن مواجه شد، روبهرو میگشت، امروز جوهره اسلام، پاک از هر بدعت و کژی بود و مورد رغبت قرار میگرفت و از هر نوع آلودگی و تیرگی مبرا و دور بود. اما با کمال تأسف مردم شأن دین را آنچنان که بایسته و شایسته است، در نظر نگرفتند، در نتیجه بدعتها رواج یافت، تا جایی که نزدیک بود که دین حق از بین رفته و ذوب و متلاشی گردد. دشمنان اسلام همیشه در تلاش بودهاند (و هستند) که بدعتها را ترویج دهند، تا چشم جاهلان، متوجه آن گردد و چنان تصور کنند که دین، این بدعتهای ساختگی است. و در نتیجه فراگیر شدن بدعت، فطرتهای خالص و ذوقهای سلیم از دین رویگردان شوند و از آن منصرف شوند.
امروزه آثار شری را که آنها، نسبت به اسلام و پیروانش، در دل پنهان کردهاند، به وضوح در اینجا و آنجا میبینیم. روزنامه تایمز در مقالهای که با نام اسلام و استعمار منتشر کرد، میگوید: «اسلام به سرعت در غرب آفریقا در حال انتشار است؛ جایی که گروههای تبشیر مسیحی و اروپاییها، از این مسئله به شدت نگران هستند. آنها از آثار این انتشار که تمامی منطقه را در برگرفته، به شدت نگرانند. در گذشته اعتقاد بر این بود که اسلام در اصل دین مردم صحرانشین است، که گاهی به شهرها روی میکند و به ندرت در آنها نفوذ مینماید اما سیر امور چنان نشان میدهد که دایره اسلام در حال گسترش است، در گذشته هیچکس نمیتوانست باور کند که اسلام مناطق استوایی را در مینوردد و به ناحیه جنوب، یعنی سیرالئون، ساحل عاج و داهومی، خواهد رسید».
محمدغزالی در پایان مقاله، نظرات آن نویسنده و متفکر استعماری را، در مورد انتشار اسلام بیان میکند و میگوید: «اسلام تا زمانی که در محدوده خطوطی باشد که استعمارگران میخواهند، نمیتواند به حال مصالح استعماری، ضرری برساند. در حالی که عدهای از متفکران استعمارگر معتقدند، باید با انتشار بدعتها و خرافات در اسلام، از پیشرفت واقعی آن، جلوگیری کرد، تا بدعت به مثابه دیواری محکم در مقابل گسترش و نفوذ رو به افزایش اسلام بایستد.
آری! آیا میبینی که چگونه بدعت میتواند، مانع پیشرفت اسلام شود، و چگونه نیروی آن را به ضعف کشانده و دولتش را از هم بپاشد؟!
ویژگی بارز بدعت این است که شبیه تقلبهای تجارتی و بازرگانی است. همانند ترفندها و دغلهای کلاهبردار و متقلبی است که اصناف مختلف را با کالای نامرغوب فریب داده (و با عرضه آنها در بازار، به نام کالای مرغوب و بیعیب) آنها را گول میزند. کسی که میخواهد، چیزی را به اسلام تحمیل کند، امری را که بدی آن آشکار است، مستقیماً و بدون مقدمه به نام اسلام به مردم عرضه و قالب نمیکند؛ بلکه رنگ یا رنگهایی از تلبیس و فریب را بر آن زده و آن را زینت میدهد تا آن را شبیه شریعت و یا قواعد و نصوص آن کند (که صد البته این کار، عملی باطل و ناخوشایند است).
به عنوان مثال، مشرکان برای روا دانستن شرک، به تعلیل پناه برده و ادعا میکردند، بتهایشان، سفیر و رابط الله با آنهاست!!
و برای عریان طواف کردنشان میگفتند که نمیخواهند با لباسی که با آن گناه کردهاند، طواف کنند!!» [۲۱۰].
دل همانند بدن، غذا، دارو و همچنین بیماری و بلا دارد (شریعتهای آسمانی، غذای دل است، وقتی که دل با بدعت و چیزهایی غیر از شریعت الهی تغذیه شود، به منزله کسی است که غذایی ناسالم، تناول کرده است، لذا جایی برای سنت نمیماند که وی از آن استفاده کند) [۲۱۱].
بلکه میتوان گفت که مبتدع مانند کسی است که سموم مهلک میخورد، چون فرد بدعتی با اعتقادات واجب سرستیز دارد و با تعالیم انبیاء منازعه میکند، لذا دلش دچار نفاق میشود) [۲۱۲].
تقی الدین شیخ الاسلام ابن تیمیه معتقد است که بدعت از گناه بدتر است، و برای این ادعا به حدیثی که در مورد عبدالله حمار وارد شده استناد میکند. (وی مردی بسیار شوخ بود که رسول خدا را میخنداند، اما به نوشیدن خمر عادت داشت، روزی رسولاللهصحد خمر را بر او اقامه کرد، در این حال یکی از صحابه او را لعنت کرد، رسول اللهصفرمود: «او را لعنت نکن، چون او خدا و رسولش را دوست دارد» [۲۱۳].
میبینیم که عبدالله خمر نوشید، اما چون صحیح الاعتقاد بود و خدا و رسولش را دوست داشت، پیامبر از لعن کردنش نهی نمود.
شیخ الاسلام در ادامه در مورد ناروا بودن بدعت و خطر آن به حدیث مردی استدلال میکند که به پیامبرصگفت: «رضای خدا در تقسیمی که تو کردهای، موردنظر نبوده است».
رسول خداصدرباره او فرمود: «از اصل و ریشه این مرد، قومی خارج میشود که شما نمازتان را با نماز آنها کم میشمارید و روزههایتان را باروزه آنها، اندک میدانید... اینها از اسلام منحرف میگردند، همچنان که تیز از کمان، خارج میشود» [۲۱۴].
به هر حال تألیفات و تصانیف علمای اسلامی مالامال از ذم بدعت و مبتدعه است و ذکر این چند مورد فقط از باب یکی از هزاران است».
[۲۱۰] محمدغزالی، لیس من الإسلام صص ۶۶-۶۷ با اندکی تلخیص و تصرف. [۲۱۱] تقی الدین ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم ج ۲ ص ۵۹۷. [۲۱۲] تقی الدین ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم ج ۲ ص ۶۰۸. [۲۱۳] بخاری این حدیث را در کتاب الحدود در باب کراهت لعن کردن شارب خمر و اینکه او خارج از مله اسلام نیست، روایت کرده است و اصل حدیث این است: «لا تلعنه فإنه یحب الله ورسوله». [۲۱۴] اشاره است به اصل و اساس خوارج، بخاری در کتاب الأنبیا باب علامات نبوت ۴/۱۶۸-۸/۵۲ و مسلم در باب ذکر خوارج و صفاتشان ۱/۷۴۱ این حدیث را روایت کردهاند همچنین نگاه کنید به ابوداود ۵/۱۲۰ -۱۲۷ نسائی ۵/۸۷ ابن ماجه ۱/۵۹ و احمد ۵/۳۱. اصل حدیث این است: «یخرج من ضیء هذا قوم یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم وصیامه مع صیامهم ... یمرقون من الإسلام کما یمرق السهم من الرمیه». برای تحقیق بیشتر بنگرید به: تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ج ۱۱ ص۴۷۳، ج ۲۸ صص ۴۷۰-۴۷۱.