بدعت تعريف، احكام و انواع آن

فهرست کتاب

منظور از اصل یا مبنا چیست؟

منظور از اصل یا مبنا چیست؟

اکنون لازم است که منظور از اصل را بدانیم. اصل در لغت به معنی «ما یبنی علیه شیء غیره» [۱۴۶]است. و در این مبحث منظور از اصل، دلیل مقبول شرعی است. دلیلی که می‌توان در ثبوت عبادت و عمل شرعی به آن استناد کرد.

اصول معتمد اسلامی برای سنت بودن چیزی، به گونه‌ای که با نبود آن می‌توان بر بدعت بودن آن حکم کرد، موارد زیر است:

۱- اصل اول: کتاب خداست.

۲- اصل دوم: سنت رسول خداصاست که با سند صحیح به صورت متواتر یا آحاد، قولی، عملی، تقریری و یا سکوتی ثابت است. به گونه‌ای که بر وصف خصوص و اختصاص برای پیامبر صذکر نشده و خاص آن حضرت نباشد [۱۴۷].

و نیز از افعال جبلی و شخصی آن حضرت نباشد [۱۴۸]. و یا از اعمالی نباشد که بر حسب اتفاق به آن حکم کرده است [۱۴۹].

۳- اصل سوم: اجماع است. اجماع یعنی اتفاق مجتهدان امت اسلامی، پس از رسول خداصدر عصری از عصور اسلامی بر حکم شرعی (بر امری از امور) چه آن امرمتعلق به فعل باشد و چه ترک).

در این که اجماع هم می‌تواند، اصلی از اصول قابل اعتماد، در احکام شرعی و در نتیجه بحث بدعت باشد ادله زیادی وجود دارد.

از جمله حدیث: «إن الله تعالی قد أجار أمتی من أن تجمتع علی ضلالة» [۱۵۰]الله متعال امتم را از اینکه بر گمراهی اجماع نمایند محفوظ داشته است».

با تأملی دقیق در کتب اصول فقه، شرح حدیث و عقیده، می‌توان این چند نکته مهم را در مورد اجماع به عنوان شاخصه‌هایی برجسته در نظر گرفت، تا اهمیت اجماع به عنوان حجتی مستقل بعد از کتاب و سنت، (آنگونه که باید باشد) مورد امعان و التفات قرار گیرد.

۱. اجماع امت حق است و امت بر ضلالت جمع نمی‌شود [۱۵۱].

۲. اجماع امت در صورتی که وقوعش قطعی باشد، قطعی است و اگر وقوعش ظنی باشد ظنی است [۱۵۲].

۳. وقتی که اجماع امت بر حکمی از احکام ثابت شد، هیچ‌کس حق ندارد از این اجماع خارج شود [۱۵۳].

۴. اجماع سکوتی هم، حجت است و در احتجاج به آن انتفای موانع انکار، شرط شده است [۱۵۴].

۵. ممکن است اجماع برخلاف دلیلی صحیح، صریح و غیرمنسوخ صورت گیرد [۱۵۵].

۶. اجماعی با ثبوت خلاف وجود ندارد [۱۵۶].

اصول سه گانه (کتاب، سنت و اجماع) عمده اصول اهل سنت و جماعت در شناخت تمامی اصول و فروع احکام است لذا در برخی از کتب می‌بینیم که بدعت را اینگونه تعریف کرده‌اند:

(بدعت آن است که با کتاب یا سنت و یا اجماع سلف امت در گستره اعتقادات و عبادات و... مخالف است) [۱۵۷].

۴- اصل چهارم قول و عمل صحابی است.

لازم است از صحابه تعریفی مختصر را ارائه دهیم، سپس به صورتی بسیار مختصر به حجیت قول و عمل صحابی بپردازیم.

جمهور اصولیها [۱۵۸]صحابی را اینگونه تعریف می‌کنند: (صحابی کسی است که پیامبر را ملاقات کرده و به او ایمان آورده و ملازمتی طولانی [۱۵۹]با پیامبر داشته است).

ایمان، عمل و خیریت صحابه و اهل نجات بودن آن‌ها در آیات متعددی از قرآن صریحا بیان شده است و اساساً اولین مدلول‌های اوصافی مانند، متقین، مهتدین اولوالفضل والسعه، صابرین، قانتین، مخبتین و... در قرآن، از امت رسول اللهصصحابه هستند که اگر چنین نباشد باید کلام خداوند در عصر اولیه اسلام، اهمال شود، که طبیعتاً اعمال کلام اولی از اهمال آن است، آن هم جایی که متکلم اصدق القائلین باشد.

قرآن صحت ایمان اهل کتاب را در صورتی تأیید می‌کند که ایمانی همانند ما آمن به الصحابة داشته باشند:

﴿ فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْ [البقرة: ۱۳۷].

«اگر اهل کتاب به مانند آنچه که شما ایمان آوردید، ایمان آورند، هدایت می‌یابند».

و آن‌ها را امت میانه‌رو و معتدل معرفی می‌کند که گواهان حق بودن دین الله هستند:

﴿ وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ [البقرة: ۱۴۳].

«و این چنین شما را امتی میانه‌رو قرار دادیم که گواهان حقانیت دین خدا، بر مردم باشید».

همچنین آن‌ها را بهترین امت‌ها معرفی می‌کند:

﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: ۱۱۰].

«شما بهترین امتید که برای مردم خارج شدید».

و در جاهای متعددی به آن‌ها وعده بهشت می‌دهد.

﴿ يَوۡمَ لَا يُخۡزِي ٱللَّهُ ٱلنَّبِيَّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥۖ [التحریم: ۸].

«روزی (قیامت) که خداوند پیامبر و کسانی را که به او ایمان آوردند، خوار نمی‌کند».

جان کلام اینکه: شاگردان رسول الله جبه عنوان اولین مخاطبان قرآن،که فضل سبقت را از آن خود کردند [۱۶۰]به علت قرار گرفتن در ظروف و شرائط تکوین دین اسلام و مصاحبت با پیامبر ورعایت الهی، طبعا درک صحیح‌تری از دین خدا دارند، لذا مراجعه به برداشت آن‌ها از خطاب‌های الهی و تبیینات نبوی، سرمشقی عملی برای مسلمانان ادوار بعدی است. قول و عمل صحابی نه به عنوان یک فرد، حجت است. چون آن‌ها معصوم نبوده‌اند و باهمدیگر اختلاف نظر هم داشته‌اند. مراد از حجیت گفتار و کردار آن‌ها، قول و عمل جمعی آن‌ها به عنوان فرهنگ دینی است [۱۶۱].

در توضیح این مطلب باید گفت که صحابه آیات قرآنرا از پیامبر می‌شنیدند و اگر مشکلی در فهم آن داشتند به رسول خدا مراجعه می‌کردند و در صورت عدم دسترسی به رسول خداصبه زبدگان و نخبگان خود مراجعه می‌نمودند، لذا، آن‌ها از سرچشمه‌ی شرعه و شریعت الهی بهره‌ور بودند، به همین جهت فرهنگی صحیح از حدود و مفاهیم دینی اصیل را دارا بودند که متأسفانه ادواربعد، آن چشمه زلال، صافی خود را به علل مختلف از جمله مرور زمان و وارد شدن فرهنگ‌های دیگر به نام دین در دین و احداث بدعت‌ها و اعمال سلیقه‌های شخصی، از دست داد. به عنوان مثال آن‌ها عبادات را نوعی حقیقت ایمانی و نیازی بسیار حیاتی در حیاط طیبه خود می‌دانستند و در مواظبت بر آن بسیار جدی بودند تا جایی که اگر یکی از آن‌ها پتک کارش را بلند می‌کرد و در همان حال صدای مؤذن را می‌شنید، پتک را بر زمین گذاشته و به مسجد می‌رفت [۱۶۲]. و یا در مدینه آن چنان مسلمانان به نماز جماعت، خصوصاً نماز عصر اهمیت می‌دادند که حتی منافقین هم از ترک آن شرم داشتند و صحابه کسی را که آن را ترک می‌کرد و دیر به مسجد می‌رسید، تسلیت می‌گفتند [۱۶۳].

اما این به آن گونه نبود که کار و کسب را رها کرده و سربار دیگران شوند. این قضیه را می‌توان نوعی تلقی جمعی (و نه اجماع) صحابه از روح دین دانست که بعدها با تأثیر تصوف هندی، سلامت خود را از دست داده و به عزلت انجامید. بنابراین می‌توان عدول از آن نوع اشتیاق به عبادت و اختیار رهبانیت و عزلت را نوعی بدعت دانست که با تلقی جمعی صحابه از دین ناسازگار است.

[۱۴۶] یعنی آنچه که چیزی غیراز خودش بر آن بنا می‌شود و جای می‌گیرد. [۱۴۷] مانند جواز جمع بیشتر از چهار زن که به اتفاق علمای امت اسلامی از اختصاصات النبی است و جواز این کار فقط مخصوص رسول الله است و اینکه پیامبر چرا ازواج را بعد از نزول: ﴿ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً طلاق نداد به خاطر موقعیت مخصوص پیامبر از لحاظ عاطفی و ایمانی بود توجه به این نکته الزامی است که رسول خدا هیچ‌گاه ازدواج موقت نکرده و علمای فریقین بر این مطلب متفق‌اند. توضیح این مطلب لازم است که ازدواج موقت یکی از انواع ازدواج رایج پیش از اسلام بود و رسول خدا به ابطال و تحریم آن حکم کرد. [۱۴۸] مانند علاقه آن حضرت به نوعی مخصوص از غذا. [۱۴۹] مانند اینکه وقت نماز فرا رسیده است و پیامبر درجای مخصوصی، نماز خوانده چون قرار گرفتن در آن محل، با وقت نماز مصادف شده است. مراجعه شود به احمد بن عبدالرحمن، الفتح، ج ۱ ص ۵۰۶، ج ۳ ص ۵۴۷، ج ۱۲ ص ۱۰۵، ج ۱۳ ص ۳۲۳، ج ۲ ص ۱۸۵ و همچنین فتح الباری ج ۱ ص ۵۰۶ و ۲۷۲ و ج ۳ ص ۱۳. [۱۵۰] ابوعاصم در السنه ج۱ص۴۱، ابن ماجه ج ۲ شماره حدیث: ۱۳۰۲. این حدیث را روایت کرده‌اند. همچنین آلبانی آن را حسن دانسته است. سلسله الأحادیث الضعیفه ۳/۳۲۰. [۱۵۱] تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ج ۱۹ ص ۱۷۶، امام شافعی (محمدبن ادریس) ص ۴۰۳ و خطیب در الفقیه والمتفقه ج ۱ ص ۱۶۹. [۱۵۲] فتح الباری ج۱۳ص۴۰۷، تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ج۱۹ص۲۷۰ و ج۶ص۳۶-۴۰. [۱۵۳] تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲ ص۱۰ به تبعیت از گفتار رسول خداصعلی مرتضی هم، در یکی از نامه‌هایش به امیر معاویه به همین قضیه تصریح می‌کند، ر.ک نامه شماره: ۶ نهج‌البلاغه «فإن اجتمعوا علی رجل وسموه إماماً». [۱۵۴] تقی الدین ابن تیمیه فتح الباری ج۱۲ص۲۰ و خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه ج۱ص ۱۷۰. [۱۵۵] محمدبن ادریس الشافعی، الرساله ص ۳۲۲ و۴۷۰ و ۴۷۲ و الأصول من علم الاصول ۷۶. [۱۵۶] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ج۹ صفحات ۴۱۷ و ۶۶۵. [۱۵۷] تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ج ۱۸ ص ۳۴۶ الباحث ابوشامه ۱۷-۱۸ درء التعارض ۱/۲۴۴ عمده القاری ۲۵/۳۷، تعریفات جرجانی ۴۳ و معارج القبول ۲/۵۰۳. [۱۵۸] محب الله ابن عبدالشکور، مسلم الثبوت ج۲ص۱۲۰، شرح العضد علی مختصرالمنتهی ج۲ص۶۷ شرح الجلال المحلی علی جمع الجوامع ج ۲ص ۱۴۶ به نقل از جلد دوم اصول الفقه الاسلامی اثر وهبه زحیلی. [۱۵۹] محدثین ملازمت طولانی را در تعریف صحابی شرط نکرده‌اند، به نظر می‌رسد تعریف اصولیها دقیق‌تر باشد چون: اولا ماده صحب یصحب صحبه مستلزم همراهی و ملازمت طولانی است، در متون اصیل عربی و در قرآن که فصیح‌ترین کلام است، در تمام مشتقات این ماده ملازمت طولانی را می‌بینیم ترکیباتی مانند: أصحاب الجنه، أصحاب النار، أصحاب الاعراف، أصحاب مدین، ثانیاً استعمال قرآن و حدیث نیز مؤید همین معناست، در قرآن ابوبکر صدیق را که سالها پیش از اسلام و پس از آن دوست و ملازم پیامبر بود صحابی معرفی می‌کند: ﴿ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا و در فرموده پیامبر معنای مسلمان غیرملازم از مفهوم صحابه خارج شده است، آن جا که مسلمانی با یکی از دوستان پیامبر نزاع می‌کند و حضرت خطاب به وی می‌فرماید: «الله الله فی أصحابی». اگر همه مسلمانان هم عصر پیامبر که او را دیده‌اند اصحاب وی باشند، این خطاب خاص نمی‌تواند بلیغ باشد. [۱۶۰] چرا که الفضل لمن سبق ـ و بی‌تردید: ﴿ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ١١ . [۱۶۱] جمع قرآن دریک مصحف و اُم و مرجع قرار دادن آن، در زمان امیرمؤمنین عثمان ذی النورینس بر اساس همین امر، و یکی از مصادیق مصالح مرسله است. [۱۶۲] تهذیب التهذیب ج ۱ ص ۱۷۳ و۴۴۷. [۱۶۳] همان منبع.