صبر بر آزمون الهی و جایگاه آن در ایمان

فهرست کتاب

شهادت حسین بن علیبو همراهانش

شهادت حسین بن علیبو همراهانش

هنگامی که معاویه بن ابوسفیان وفات یافت و خبر وفاتش به مدینه‌ی منوره رسید، ولید بن عتبه بن ابی سفیان که والی مدینه بود مأموری را به نزد حسین بن علی و عبدالله بن زیبرشفرستاد و آن‌ها را به بیعت با یزید دعوت کرد. آن دو گفتند: ان‌شاءالله فردا در حضور مردم. آن‌گاه از آن‌جا بیرون رفتند، حسینسشتران خود را آماده کرد و راه مکه را در پیش گرفت و عبدالله بن زبیرسسوار بر اسب خویش شد و از طریق راه‌های فرعی وارد مکه شد. و در راه عبدالله بن زبیرسامام حسینسرا ملاقات کرد. امام حسین به عبدالله بن مطیع که در چاه خود کار می‌کرد رسید، او به امام حسینسگفت: به کجا می‌روی ای ابوعبدالله؟ حسین فرمود: به عراق، عبدالله گفت: سبحان الله برای چه؟ حسین گفت: معاویه مرده و پیک‌هایی برای من ارسال شده و از من دعوت کرده‌اند. عبدالله گفت: ای ابا عبدالله، به تو قسم می‌دهم که این کار نکنی، زیرا از پدرت که از تو بهتر بود حفاظت نکردند و تو این کار را نکن. بدان‌که اگر حرمت تو شکسته شد هرگز حرمتی بعد از تو نمی‌ماند.

امام حسینسبا عبدالله بن زبیرسبه مکه رسیدند. عمرو بن سعید بن العاص به عنوان امیر مکه و مدینه و امیر حجاج به مکه آمدند و ولید بن عتبه عزل شد. عمرو بن سعید ابن العاص شنیده بود که امام حسین خارج شده است. وی فرمان داد که سوار بر هر شتر که در زمین یا آسمان است بگردید و او را پیدا کنید. به جست و جوی امام حسینسرفتند، ولی او را نیافتند.

امام حسینسبه سرزمین کربلا رسید و فرمود: اسم این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا. فرمود: این کرب و بلاست (سختی و مصیبت است). امام حسینسو یاران در جایی منزل گزیدند که بین آن‌ها و آب تپه‌ای بود. امام و یارانش خواستند از آب استفاده کنند. شمربن جوشن گفت: هرگز از این آب نمی‌نوشید تا این‌که آب داغ دوزخ بنوشید. عباس بن علی به حسین می‌گوید: اباعبدالله، مگر ما بر حق نیستیم که با آن‌ها بجنگیم؟ امام حسینسفرمود: بله، آن‌گاه بر اسب خود سوار شد و همراهان او را یاری دادند و آن‌ها را از کنار آب دور کردند و خود و همراهان از آب نوشیدند.

سپس عبدالله بن زیاد، عمر بن سعد را فرستاد که با امام حسینسبجنگد. امام حسین به ابن سعد فرمود: ای عَمر، سه چیز را از من بپذیر: یا بگذاری از راهی که آمده‌ایم برگردیم، و اگر این را نپذیرفتی، مرا روانه‌ی یزید کن تا دستم در دست وی گذارم و او هر طور خواهد انجام دهد. و یا مرا روانه‌ کن تا با آن‌ها بجنگم و در راه خدا کشته شوم. عمر بن سعد مأموری را به نزد یزید فرستاد تا از او فرمان بگیرد و قصد کرد که امام حسین را به نزد یزید بفرستد، ولی شمر بن جوشن فاسق تبهکار به او گفت: ای عمر، خداوند تو را بر دشمنت چیره کرده و تو می‌خواهی او را آزاد کنی، نه هرگز اجازه نمی‌دهم مگر این‌که حکم ابن زیاد را گردن نهند. امام حسین فرمود: نه هرگز من به حکم یک حرام‌زاده گردن نمی‌نهم. به خدا قسم چنین کاری نمی‌کنم. عمر بن سعد از جنگ با امام حسینسخودداری کرد و عبدالله بن زیاد قاصدی به نزد شمر بن ذی الجوشن فرستاد و گفت: اگر عمر از جنگ با حسین خودداری کرد تو با حسین جنگ کن و او را بکش و به جای عمر امیر لشکر هستی. همراه عمر سی نفر بودند و گفتند که پسر دختر رسول خداصسه پیشنهاد به شما می‌دهد و همگی را رد می‌کنید؟

مردی از اهل کوفه عبدالله بن حسن بن علی را سوار بر اسب دید و عبدالله زیباترین خلق خدا بود. مرد کوفی گفت: حتماً این جوان را می‌کشم. مردی به او گفت: وای بر تو چه کار می‌کنی؟ رهایش کن. آن مرد کوفی گوش نداد و بر عبدالله حمله‌ور شد و او را کشت. وقتی اولین ضربه به عبدالله وارد شد او امام حسین را صدا زد: عمو جان، حسین جواب داد در خدمتم و حسینسبر قاتل حمله‌ور شد و دست‌هایش را قطع کرد و سپس ضربه‌ی دیگری به او زد و او را کشت. سپس درگیری شروع شد و امام حسین و همراهان او که همه از اهل بیت بودند شهید شدند: حسین بن علی، عثمان بن علی، ابوبکر بن علی، و مادرشان ام‌البنین بنت حزام کلبی و ابراهیم بن علی، عبدالله بن حسن و پنج تا از فرزندان عقیل و فرزندان جعفر: عون، محمد. و سه تا از بنی‌هاشم و شش تا از زنان آن‌ها و در میان آن‌ها محمد بن علی نیز بود. [۶۱]

[۶۱] ن. ک: المحن، و البدایة و النهایة.