موسی به بنیاسرائیل فرمان میدهد که گوسالهای را قربانی کنند
ابن عباسبو دیگران میگویند: مردی از بنیاسرائیل پیر و دارای ثروت فراوان بود و فرزندی نداشت و وارثان وی فرزندان برادرش بودند و آنان آرزوی مرگش را داشتند تا زودتر مالش را به ارث ببرند، یکی از آنها شبانه او را کشت و جسدش را وسط راه انداخت، چون صبح شد مردم با همدیگر به نزاع پرداختند و یکدیگر را متهم کردند. پسر برادرش گریهکنان آمد و به نزد موسی÷رفت و شکایت کرد، و موسی به مردی که نزدش بود قسم داد که آیا از این ماجرا اطلاع داری و کسی اطلاع نداشت. لذا از موسی÷خواستند برای حل این مسأله از خداوند کمک بگیرد، موسی÷از خداوند خواست، خداوند به آنها فرمان داد که گاوی را قربانی کنند و پارهای از این قربانی را به مقتول بزنند که خداوند او را زنده میکند و قاتل خود را معرفی مینماید. بنیاسرائیل از موسی÷میخواهند که صفت این گاو چگونه است، سپس از رنگش و از سن و ... میپرسند، همهی اینها سؤال پیچکردن و دردسر ایجاد نمودن بود، تا اینکه خداوند آنها را به حق رهنمود کرد و بالاخره گاو را سر بریدند، گرچه نزدیک بود چنین نکنند. بعد از سر بریدن گاو پارهای از آن را (گفته شده زبانش) به مقتول زدند، او زنده شد و اسم قاتل خود را بیان کرد که پسر برادرش بود. و این هشتمین آزمایش موسی÷است.