معنى سیاست شرعى:
علماى اسلام با توجه به مفهوم عام وخاص این کلمه، و با استنباط از دلایل شرعى وسیرت نبوى در نحوۀ حکومت دارى معنى سیاست شرعى را چنین بیان داشتهاند:
«السياسة الشرعية هي تدبير الشئون العامة للدولة الإسلاميه بما يكفل تحقيق المصالح ورفع المضار، مما لا يتعدي حدود الشريعة وأصولها الكلية».[۳]
«سیاست شرعى عبارت از: ادارۀ امور داخلى وخارجى دولت اسلامى در پرتو احکام ومقررات وقواعد کلى شریعت به نحوى که مصالح علیا ی دولت تحقیق یافته وازخطر مصون بوده باشد».
پیامبر اسلام جدر یک حدیث مختصر - ولى پر محتوى- به معنى وخطوط کلى سیاست شرعى اشاره نموده مىفرماید:
«كانت بنو إسرائیل تسوسهم الأنبیاء كلما هلك نبي خلفه نبي، وإنه لا نبي بعدي، وسیكون خلفاء فیكثرون». قالوا فما تأمرنا؟ قال: «فوا ببیعة الأول فالأول، أعطوهم حقهم فإن الله سائلهم عما استرعاهم».[۴]
«امور- دینى ومعاشرتى، داخلى وخارجى- بنى اسرائیل را پیامبران اداره میکردند، هرگاه پیامبرى در میگذشت، پیامبر دیگرى به جاى آن مىآمد، وهیچ پیامبرى بعد از من نخواهد آمد، ولى – زمامداران سیاسى واسلام به عنوان- خلیفههاى فراوانى خواهند آمد».
صحابه پرسیدند: ما را در قبال آنها چه دستور میدهید؟ پیامبر جفرمود: «به بیعت نخستین خلیفه که بیعت شده وفا دار بوه باشید، وحق آنها را ادا کنید، آنها نیز نزد خدا در قبال رعیت خود مسؤولیت دارند».
این حدیث ازسخنان جامع وپر محتواى پیامبر جاست که به ابعاد مهم سیاست شرعى بگونۀ زیر اشاره نموده است:
۱- اشاره به معنى سیاست است که اداره واصلاح امور را گفته میشود.
۲- سیاست- نه تنها در اسلام بلکه- در تمام ادیان سماوى بخشى از دین، وبرعهدۀ پیامبران بوده است.
۳- جملۀ: «لا نبي بعدي»افاده میکند که بعد از پیامبر اسلام جهیچ پیامبری نمىباشد.
۴- روند این جمله میرساند که پیامبر جتا مدتیکه زنده بود، امور سیاسى مسلمانان را بر عهده داشت، وجانشین آن خلفا هستند نه پیامبران، چون اوخاتم پیامبران است.
۵- جملۀ: «سیكون خلفاء فیكثرون»از یکسو بیانگر نحوۀ حکومت در اسلام است که نظام «خلافت» است نه غیر، واز سوى دیگر واضح مىسازد که خلفا منحصر به خلفاى راشدین نیست.
۶- ازجملۀ: «فوا ببیعة الأول فالأول»مسایل آتى استفاده میشود:
الف- از حقوق واجبۀ خلیفه بر بالاى رعیت بیعت کردن با اوست.
ب- دریک زمان تنها یک خلیفه حق بیعت را دارد که اوخلیفۀ نخستین است.
ج- لازم وفادارى به بیعت ابنست که باید رعیت به بیعت خود تا پایان خلافت خلیفه ادامه بدهد، هیچ یکى حق معزول کردن ویا نقض بیعت را ندارد.
٧- از جملۀ: «أعطوهم حقهم»حقوق دیگر خلیفه مانند: لزوم اطاعت، همکارى باوى در ادارۀ امور، نصیحت ومشورۀ سالم براى خلیفه استفاده میشود.
۸- آخرین جملۀ حدیث اشاره به دو موضوع مهم دارد:
الف- همانگونه که خلیفه حقوقى بر بالاى رعیت دارد، همچنان حقوقى از رعیت متوجه خلیفه میگردد، مانند: عدالت، ادارۀ شئون دولت به صورت سالم و عادلانه.
ب- در صورتیکه خلیفه در ادای این حقوق تقصیر نماید، نباید در برابر آن شورش برپانمود، وراه آشوبگرى را در پیش گرفت، بلکه این امور را به خداوند حواله کرد.
[۳] النظام السیاسی فی الإسلام از دکتور سلیمان عید [۴] متفق علیه