۳- انقلاب کبیر فرانسه درسال ۱٧۸٩م:
همانطور که گذشت، دین نصرانیت به دست پاپهای کلیسا ونظریه پردازان آن به اغلال و موانعی تبدیل شده بود که حیات انسانی را به فساد کشانده تمام زمینههای رشد ونموی فطری ومعتدل آن را از بین برده بود.
مسیحیت تحریف شده دینی است که زند گی دنیا را مهمل قرار میدهد؛ زیرا آن را حقیر و بیارزش دانسته قابل اهتمام وتوجه نمیداند، ومدعی است که انسان در ذات خود خطاکار است وهیچ راهی برای اصلاح و خود داری از گناه ندارد به جز اینکه ازتمام اعمال دنیایی دست بردار شده وبه دامان رهبانیت پناه ببرد.
دینی که از جسم متنفر بود واز هرگونه نشاط جسمی نفرت داشت؛ زیرا میگفت: همین نشاط وتحریکات جسمی است که انسان را به ارتکاب خطاها میکشاند وآنچه انسان را به خطا میکشاند، در ذات خود گناه است، وبهترین علاج آن اینست که سرکوب گردیده از بین برود.
دینیکه انسان را تحقیر میکرد تا تمجید پروردگار را بجا آرد!! گویا اینکه تمجید وتعظیم پروردگار جز با تحقیر انسان بدست خودش تحقق نمیپذیرد! ومدعی بود که اگر انسان در پی تحقق بخشیدن خود شود درحقیقت بر پروردگار تمرد کرده است، پس باید انسان تذلیل وتحقیر شده وسرکوب شود تا تمجید وتعظیم پروردگار درقلبش نمودار شود واو نجات یابد.
دینی که انسان را از عمران وآبادی زمین منع میکرد، از ترقی وتعالی وشگوفایی بازش میداشت، به این ادعا که آبادی وعمران زمین انسان را از توجه به آخرت باز داشته، شهواتش را که سزاوار سرکوب ونابودی است بحرکت میآرد وسبب میشود که انسان در جالهای گستردۀ خطا گیر بیاید.
دینی که با علم به جنگ برخاست. دینی که هرنوع فکر کردن را ممنوع وعقل را متحجر میساخت.
دینی که مردم در سایۀ آن احساس امنیت نمیکردند؛ زیرا آنها همیشه در ضمیر خود هراس ودلهره داشتند تا مبادا درخطا واقع شوند، واین خوف، آرامش ایشان را از بین میبرد.
بنابرین جای تعجب نیست که اروپا از چنین دین متنفر گردیده وبر ضد آن قیام کند، بلکه تعجب در این است که ارو پا در برابر چنین دینی چگونه صبرکرده است. سالهایی که درتاریخ ارو پا بنام «قرون ظلمتبار وسطایی» معروف است!!.
در نتیجۀ همین قیام که یک طرف صلیب وطرف دیگر حرکت جدید قرار داشت، درسال ۱٧۸٩م انقلاب تجدد خواهان درفرانسه به پیروزی دست مییابد، وحکومت فرانسه به وجود میآید، وآن نخستین حکومت سیکولاریستی «بیدینی» بود که بنام مردم حکومت میکرد.
اروپا در اظهارنفرت ازهمان «دین» تحریف شده، وسعی درجهت گم کردن ساحۀ نفوذ، سلب قدرت ومنزوی ساختن آن از امور زندگی تاحدی معذور بوده باشد، ولی عمومیت بخشیدن این موقف در برابر تمام ادیان الهی- بخصوص اسلام- وزدودن دین از واقعیت زندگی، وکنار زدن آن از حیات سیاسی دلیل بر اشتباه و بیاطلاعی آنها از ماهیت وحقیقت دین اسلام است.