[سنتی جز سنت رسول خدا صاعتبار ندارد]
از قول أبوالأئمه، امیرالمؤمنین در نهج البلاغه این گونه گزارش شده است: «نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اللهِ وَما وَضَعَ لَنا وَأَمَرَنَا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، وَمَا اسْتَنَّ النَّبِىُّ صفَاقْتَدَيْتُهُ = به کتاب خدا و آنچه که برای ما قرار داده و فرموده است که بدان حکم کنیم نگریستم؛ پس، از آن پیروی نمودم و به هر آنچه که پیامبر از سیره و روش خود به جای گذارده، اقتدا کردم»([۸])
نیز به گزارش مجلسی در بحارالانوار میفرماید: «السُّنَّةُ مَا سَنَّ رَسُولُ اللهِ والْبِدْعَةُ مَا أُحْدِثَتْ مِنْ بَعْدِهِ = سنّت، آن چیزی است که رسول خدا از روش خود به جای گذاشت و بدعت، آن است که پس از وی به وجود آمد»([۹]).
همو در نامهی ۲۳ نهج البلاغه میگوید: «وَصِيَّتِيْ لَكُمْ أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللّهِِ شَيْئًا، وَمُحَمَّدٌ صفَلاَ تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ= سفارش من به شما این است چیزی را شریک خداوند نسازید و سنّت محمدصرا ضایع نگردانید»([۱۰]).
سنت عبارت است از گفتار و کردار و تقریر پیامبرص؛ اما شیعیان، قائل و معتقد به ائمهی خود هستند و برای هر امامی، سنتی غیر از امام دیگر قرار داده و بر این باورند که گفتار و کردار هر یک از این امامان برای آنان حجّت است! از اینرو، به سنت امامان خویش متمسک شده و احکام فقهی خود را از آن حضرات میگیرند. و لذا میبینیم که علمای شیعه در مجالس درس و بحث و نشستهای علمیشان میگویند: این عمل، مکروه یا مستحب یا واجب است، زیرا امام، چنین و چنان فرموده است؛ و نیز احکامشان مستند به آن ائمه میباشد. پس علاوه بر سنت پیامبرص، دوازده سنت دیگر را اختراع کردهاند، این درحالی است که سنتهای امامانشان یکی نبوده و با یکدیگر متغایر و متفاوت است. همچنین در کتب علمای ایشان آثار مختلف و روایات متضادّی از سنن ائمهشان به چشم میخورد([۱۱])؛ با آنکـه ایشـان میگوینـد: بسیاری از اخبـار ائمهی ما از روی تقیّه صادر شده و کاشف از حقیقت گفتار آن حضرات نیست([۱۲]) و بیشتر اخبارشان، خبر واحد و ضعیف است.
حق آن است که سنّتی به جز سنت پیامبرصحجّت نیست؛ و ایـن از بدعـتهـای شیعه است، وگرنه سنت اسلام، منحصر به سنتهای پیامبرصاست، چرا که خداوند متعال در کتاب خویش فرموده: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَة﴾[الأحزاب: ۲۱] ، و نفرموده: در سنت امیرالمؤمنین یا در سنت صادق و باقر(ع) برای شما الگو و سرمشق است! اما اگر در کتب شیعه، مانند کافی و وسائل الشیعه یا بحارالانوار و سایر کتب فقهی ایشان نگاه کنی، میبینی که تمام روایات آنها یا بیشترشان، از ائمه روایت گردیده و مستند به گفتار و کردار آنان است.
[۸]- نهج البلاغه، خطبۀ ۱۹۶، ۲/۱۸۴. [۹]- بحارالانوار، ۲/۲۶۶. [۱۰]- نهج البلاغه، ۳/۲۱. [۱۱]- شیخ طوسی این گونه به مسأله اشاره میکند: «آنچه که از اختلاف و دوگانگی و منافات و تضاد در احادیث ایشان وجود دارد، به گونهای است که خبری یافت نمیشود مگر آنکه در مقابلش خبری بر ضدّ آن است، و حدیثی مورد پذیرش نیست مگر آنکه در برابرش حدیثی منافی آن است...»! شیخ اعتراف میکند که این اختلاف، بالاتر از اختلاف پیروانِ دیگر مذاهب بوده و این مسأله از بزرگترین طعنهها بر مذهبشان است که باعث شده برخی شیعیان به واسطۀ آگاهی از این اختلاف و تناقض، این مذهب را رها کنند. [تهذیب الأحکام، ۱/۲-۳]. [۱۲]- تقیه با مفهوم شیعی خود، آثار منفی بسیاری بر مذهب شیعه داشته است که از آن جمله، عدم یقین علمی به احکام دین است؛ به طوری که شیخ یوسف بحرانی این چنین اعتراف میکند: «از احکام دین - به علت اختلاط اخبار واقعی با اخبار تقیه- به جز مقدار کمی، بقیه احکام به صورت یقینی دانسته نمیشوند. [الحدائق الناظرة، ۱/۵]. نیز جعفرالشاخوری در کتاب خود به نام "محمد حسین فضلالله و حرکیّة العقل الاجتهادي لدی فقهاء الشیعة الإمامیة" [ص۷۲-۷۳] مینویسد: «ما میبینیم که بزرگان علمای شیعه در تعیین روایاتی که از روی تقیه صادر شده و روایاتی که برای بیان واقعی حکم، صادر شدهاند، با یکدیگر اختلاف دارند! مثلاً در مورد نجاست یا پاکیِ خمر/ شراب الکلی، بسیاری از علما به نجاست آن فتوا دادهاند، مانند شیخ طوسی که روایات حاکی از طهارت خمر را حمل بر تقیه میکند. برخی فقها را نیز میبینیم که به طهارت آن فتوا دادهاند، مانند مقدّس اردبیلی. زیرا آنان روایات دالّ بر نجاست را حمل بر تقیه میکنند! این اختلاف نشان میدهد که علمای قدیم در کاربردِ تقیه دچار اشتباه شدهاند؛ ... اگر بخواهیم جز موضوع یاد شده، به مثالهای بسیار دیگری بپردازیم، باید کتاب خاصی تألیف کنیم که هرج و مرج در تعیین موارد تقیه را مورد تأکید قرار دهد که شبیه است به هرج و مرج در ادعاهای اجماع در مسائل فقه که منجر شده است به اختلاف بسیاری از فتاوای علما، به پیروی از تعیین روایات صادر شده از روی تقیه و غیره». به نقل از (الصلاة خیرٌ من النوم) اثر علاءالدین البصیر.